کارینو » آموزش زبان انگلیسی » دوره های زبان انگلیسی » ۱. مقدمه‌ای بر دوره‌ی انگلیسی قدرت

انگلیسی قدرت
فصل ۱. مقدمه‌ای بر دوره‌ی انگلیسی قدرت

بخش اول – درس اصلی – مقدمه

Hi, this is AJ Hoge, Director of the Effortless English Club.

سلام، ای جِی هوگ هستم، مدیر انجمن انگلیسی بدون زحمت.

Welcome to our new set of lessons.

به دوره‌ای جدید از درس های ما، خوش اومدید.

These are called the Power English Lessons.

این دوره‌ها انگلیسی قدرت نام دارن.

The reason they’re called Power English is because in these lessons we’re going to do two things.

دلیل اینکه انگلیسی قدرت نامیده شدن اینه که توی این دروس ما قراره دو کار انجام بدیم.

Number one, you’re going to learn English, of course.

اول اینکه قراره انگلیسی یاد بگیرین قطعا.

As always, we have the mini stories which are our favorite lessons for most of our members, but the content, the focus, the topics in these lessons are gonna be focused on the psychology of learning and the psychology of success.

مثل همیشه، ما داستان های کوتاه داریم که درس های محبوبی بین اکثر اعضامون هستن، اما محتوا، تمرکز، و موضوعات این درس‌ها روی ذهنیت یادگیری و روانشناسی موفقیت می‌چرخه.

Now these ideas, they’re not just my ideas.

اما این ایده ها، فقط ایده‌های من نیستن.

In fact, they come from a lot of other people.

در واقع، از بسیاری از افراد دیگه گرفته شدن.

They come from people like Tony Robbins, who is a famous success coach, Robert Anton Wilson, Joe Vitale, Robert Kiyosaki, Alan Watt, so I’ve taken a lot of ideas from a lot of different people about this topic of the psychology of success.

از افرادی مثل تونی رابینز، کسی که یک مربیِ موفقیتِ معروفه، رابرت آنتوان ویلسون، جو ویتالی، رابرت کیوساکی، آلن وات نشات گرفتن، خلاصه من ایده های زیادی از افراد مختلف در مورد این مبحث از روانشناسی موفقیت، برداشتم.

And the reason that we’re going to talk about this in these lessons is that in my experience, most English students struggle and fail because of psychology, not because of methods, not because of teachers.

و دلیل این که ما در این دروس قصد داریم درباره ی این صحبت کنیم اینه که به تجربه‌ی من بیشتر دانش آموزان انگلیسی به دلایل روانشناسی تقلا می‌کنن و شکست می خورن ، نه به خاطر روش ها و معلمین.

Those things are important, but you know, Tony Robbins talks about the fact that psychology is 80P of success.

این چیزا مهمن، اما می‌دونید، تونی رابینز درباره این مساله می‌گه که ابعاد روانشناسی ۸۰ درصد از موفقیت رو شکل می دن.

And I think he’s right, based on my experience with many, many English students.

و بنا بر تجربیاتم با بسیاری از زبان آموزان انگلیسی منم فکر می‌کنم اون درست می‌گه.

Psychology is 80P of success, so 20P are the methods you use to study.

۸۰% موفقیت مربوط به بعد ذهنیته، پس ۲۰% روش هایی‌ان که برای مطالعه استفاده می کنید.

۲۰P are the schools you go to, the teachers you have, the books you use.

۲۰% مدارسی هستن که می رین، مدرسانی هستن که دارید، کتاب‌هایی‌ان که استفاده می کنید.

Those are important, we talk a lot about them.

اونا مهمن، درباره‌ی اونا به تفصیل صحبت می‌کنیم.

But the other 80P is psychology, your motivation, your emotions, how you manage your time.

اما ۸۰ درصد دیگه ابعاد روانشناسی، انگیزه شما، احساسات شما، چگونگی مدیریت زمان شماست.

All of these things are in fact much, much more important.

همه این ها در حقیقت خیلی، خیلی مهمترن.

What I saw in my classes were that the enthusiastic students, the energetic students, the optimistic students always learned much faster.

چیزی که من توی کلاس هام مشاهده کردم اینه که دانش آموزان مشتاق، دانش آموزان با انرژی، دانش آموزان خوش بین همیشه سریع تر یاد می گرفتن.

They succeeded.

اونا موفق می شدن.

The ones who failed, the ones who dropped out and quit, the ones who struggled had the opposite mentality.

اونایی که شکست می خوردن، کسایی که ترک تحصیل می‌کردند و تسلیم می شدن، کسایی که تقلا می کردن، ذهنیتی منفی داشتن.

They had a very negative mentality.

ذهنیتی خیلی منفی داشتن.

Their motivation was low.

انگیزه‌شون پایین بود.

They tended to be pessimistic.

معمولاً بدبین بودن.

They felt that they weren’t good at English.

احساس می کردن توی انگلیسی خوب نیستن.

They had ideas that English was very tough, very difficult, they struggled.

این تصور رو داشتن که انگلیسی خیلی مشکل‌زا، خیلی دشواره و توی تقلا بودند.

They didn’t have enthusiasm for English.

شور و شوقی برای انگلیسی نداشتن.

They didn’t love English.

انگلیسی رو دوست نداشتند.

So in these lessons we’re gonna talk about how can you manage your emotions.

بنابراین در این درس ما درباره ی اینکه چگونه می تونید احساساتتون رو مدیریت کنید صحبت می‌کنیم.

How can you develop that strong, powerful, enthusiastic attitude towards English, how can you maintain it so that you don’t get bored?

چطوری شما می تونید اون نگرش قوی، پرقدرت، و با اشتیاق رو برای انگلیسی گسترش بدین، چطوری می‌تونید اون رو به دست بیارید تا خسته نشید؟

So that in fact you get stronger and stronger with English and your psychology gets stronger and you succeed, you reach your goals.

پس در واقع شما با انگلیسی قوی و قوی تر می‌شین و ذهنیت شما پرقدرت‌تر شده و موفق می‌شید، و به اهدافتون می‌رسید.

You speak fluently, effortlessly.

بدون زحمت صریح صحبت می‌کنید.

So among teachers, English teachers, language teachers, this topic is called Non-Linguistic Factors.

میون معلمین، معلمین انگلیسی، معلمین زبان، این موضوع به عنوان شاخصه‌های غیرزبانی خونده می‌شه.

Non Linguistic Factors.

شاخصه‌های غیر زبانی.

So what “Non Linguistic Factors” means is things that are not related to language learning directly.

پس معنی شاخصه‌های غیر زبانی چیزاییه که به صورت مستقیم به یادگیری زبان مرتبط نیستن.

When we talk about language learning research, when we talk about the best methods to use when you learn English, those are linguistic factors, right?

وقتی در مورد مطالعات یادگیری زبان صحبت می کنیم، وقتی که راجع به بهترین روش ها برای استفاده در هنگام یادگیری زبان انگلیسی صحبت می کنیم، اینا می‌شن عوامل زبانی، درسته؟

They are related to the language.

اینا به زبان مرتبطن.

Non linguistic factors means not related to the language.

عوامل غیر زبانی یعنی مربوط به زبان نیستن.

This has nothing to do with English, it’s more about psychology.

این موارد هیچ ارتباطی با انگلیسی ندارن، بیشتر در مورد ذهنیتن.

Motivation, for example, is a non linguistic factor.

انگیزه، بطور مثال یک عامل غیر زبانیه.

So all it really means is just emotional factors.

پس در واقع کلا معنی واقعیش می‌شه همون شاخصه‌های احساسی.

And there are actually many research studies about this topic.

در واقع، مطالعات خیلی زیادی توی این زمینه وجود داره.

Dr. Stephen Krashen down in Los Angeles, probably again the expert in language acquisition and language learning, has done many studies and he has also looked at many studies and he’s found that non linguistic factors are equally or in fact more important than the linguistic factors to determine who is successful ultimately.

دکتر استفان کرشن از لس آنجلس، که احتمالا متخصص فراگیری و یادگیری زبان نیز هست، مطالعات بسیاری انجام داده و همچنین موارد بسیاری رو هم بررسی کرده و دریافته که عوامل غیر زبانی برای تعیین اینکه چه شخصی در نهایت موفق می‌شه، به همون اندازه یا در واقع حتی بیشتر از عوامل زبانی مهم هستن.

What that means is that things like your emotions, things like your peer group, the community that you belong to, your feelings about English are as important or more important than the methods you’re using to learn English.

این معنی رو می‌ده که چیزایی مثل احساسات شما، چیزایی مثل هم‌گروهی‌ها(همراهان) تون، جامعه‌ای که بهش تعلق دارید، احساساتتون نسبت به زبان انگلیسی، همونقدر مهم یا حتی مهمتر از روش‌هاییه که برای یادگیری زبان انگلیسی به کار می‌گیرین.

So how are we gonna do this?

پس حالا قراره چطور انجامش بدیم؟

How are we gonna learn?

قراره چطوری یاد بگیریم؟

Well, one of the things we have to do is create a daily English ritual.

خب، یکی از چیزایی که باید انجام بدیم اینه که یک روال روزانه انگلیسی ایجاد کنیم.

You need to engage your physiology.

نیاز دارین که فیزیک خودتون را درگیر کنید.

That means you need to engage and use your body.

به این معنی که شما باید بدن خودتون رو درگیر کرده و بکارش بگیرید.

You need to engage and use your subconscious.

نیاز دارین ضمیر نیمه‌هوشیارتون رو به کار بگیرید و ازش استفاده کنید.

That’s how you start to affect and strengthen your psychology.

اینطوریه که شروع به تاثیرگذاری و قوی کردن روان خودتون می‌کنید.

So we have to strengthen our psychology, what does that mean?

پس ما باید ذهنیت خودمون رو تقویت کنیم، این یعنی چی؟

Really it means affecting your body and your mind at the same time, so that you actually feel better.

در حقیقت به این معنیه که بدن و ذهن خودتون رو به صورت هم‌زمان تحت تاثیر قرار بدین تا به طور واقعی حس بهتری داشته باشین.

Your emotions are happier while you’re learning English.

احساسات شما وقتی که در حال یادگیری انگلیسی هستید، با نشاط‌ترند.

And I know this is the opposite of what you learned in school.

و من می‌دونم این در تضاد با چیزیه که توی مدرسه یاد گرفتید.

You probably didn’t feel very happy when you were sitting in your English classes.

احتمالاً وقتی سر کلاس های انگلیسی خوتون نشسته بودی احساس خوشحالی نمی‌کردین.

But when you’re learning with Effortless English, it’s very important for you to feel happy.

اما وقتی با انگلیسی بدون زحمت در حال یادگیری هستید،خیلی مهمه که حس شادی رو داشته باشین.

For your body to feel good, for your mind to feel good.

اینکه بدنتون حس خوبی داشته باشه، ذهنتون حس خوبی داشته باشه.

For you to emotionally enjoy the process of learning English.

اینکه از نظر احساسی از فرایند یادگیری انگلیسی لذت ببرید.

Of course, it’s just more fun, you’re gonna like it a lot better.

البته که سرگرم‌کننده تره، خیلی بیشتر دوستش خواهید داشت.

But the other benefit is that you actually will learn faster.

اما مزیت دیگه‌ش اینه که واقعا سریع‌تر یاد می‌گیرین.

You’ll improve your grammar faster, you’ll improve your pronunciation faster.

دستور زبانتون رو سریع‌تر بهبود می‌دین، تلفظتون رو سریع‌تر بهبود می‌دین.

You’ll remember vocabulary words better, longer and faster when you feel good.

وقتی حس خوبی دارین، دایره لغاتتون رو بهتر، سریع‌تر و برای مدت طولانی‌تری به یاد میارین .

So there’s a very practical reason for doing this, too.

پس برای انجام دادن این کار یه دلیل خیلی کاربردی هم وجود داره.

So we’re gonna talk a lot in detail in these lessons about how to do this.

بنابراین ما توی این دروس، با جزئیات خیلی زیادی درباره‌ی نحوه‌ی انجام دادن این کار صحبت خواهیم کرد.

But just right now, during this introduction, let’s talk a little bit about a daily plan.

اما حالا، توی این مقدمه، بیاین یکم راجع به برنامه روزانه حرف بزنیم.

Something you could do immediately, right now, today, to start improving your success with English by changing your psychology.

کاری که می‌تونید در لحظه، همین الان، امروز انجام بدین برای این که موفقیت خودتون رو در انگلیسی به وسیله‌ی تغییر ذهنیتتون، کلید بزنید.

So here’s a little ritual, a little plan you can follow every day to start improving, to start feeling better and therefore improve your motivation and to learn English faster and faster and faster, better and better and better.

پس یه تشریفات کوچولو، یه برنامه کوچیک هست که شما می‌تونید هر روز باهاش پیش برید تا احساس بهتری داشته باشید و در نتیجه انگیزه‌تون رو بهبود بدین و اینکه انگلیسی رو سریع، سریع، و سریع‌‌تر، بهتر، بهتر، و بهتر یاد بگیرید.

And it’s very simple.

و خیلی هم ساده‌ست.

So the first thing you’re gonna do is when you get up in the morning, the first part of this plan, this daily plan.

پس اولین چیزی که قراره وقتی صبح از خواب پا می‌شین انجام بدین، بخش اول این برنامه، این برنامه‌ی روزانه .

You wanna get into a peak emotional state.

اینه که به قله‌ی سطح احساسیتون برسین.

Peak means top.

قله یعنی بالاترین.

For example, the top of a mountain, when we talk about a top of a mountain, the very top we call the peak.

مثلا بالای یه کوه، وقتی راجع به بالای یه کوه حرف می‌زنیم، اون بالاترین نقطه‌ش می‌شه قله.

So we’re saying a peak emotional state means a top emotional state or top emotional feeling.

پس داریم می‌گیم که قله‌ی سطح احساسیتون می‌شه یک نقطه‌ی بالا از سطح احساسیتون یا بالاترین حالت احساسیتون.

It means you wanna feel great.

این یعنی باید حالتون عالی باشه.

Not just good, you wanna feel really great.

نه اینکه فقط حالتون خوب باشه، می‌خواید که عالی باشین.

That’s the first thing you need to do before you listen to any English lessons.

این اولین چیزیه که نیازه انجام بدین قبل اینکه بخواین به هر درس انگلیسی‌ای گوش بدین.

Before you study you wanna first be sure that you feel great.

قبل مطالعه، باید مطمئن شید که حالتون عالیه.

How can you do it?

چطور می تونید این کار رو انجام بدید؟

Well, it’s really easy.

خب، خیلی آسونه.

I recommend, for example, using music.

به عنوان مثال من استفاده از موسیقی رو پیشنهاد می‌دم.

And I actually do this myself in the morning, most mornings.

من واقعا خودم هم همین کار رو صبحا انجام می‌دم، اکثر صبحا.

I will put on some great, exciting music that I love, jump around, act like a crazy person, and get myself feeling energetic and happy.

یه سری موسیقی عالی می‌ذارم، موسیقی‌های هیجان‌انگیز که دوستشون دارم، می‌پرم این‌ور اون‌ور، دیوونه‌بازی در می‌آرم، خودم رو پر از انرژی و نشاط می‌کنم.

Do that first before you listen.

این کار رو قبل گوش دادن (به درس) انجام بدین.

So move your body, smile.

پس بدنتون رو حرکت بدین، لبخند بزنید.

We’re gonna talk about this more in detail in later lessons.

توی دروس آتی بیشتر با جزئیات بیشتری راجع به این حرف می‌زنیم.

But just for now, every morning when you get up first put on some music.

اما صرفا برای حالا، هر روز صبح که بیدار می‌شید اول موسیقی بذارین.

Some energetic, happy music that you like, smile, move around.

یه موسیقی‌ انر‌ژی‌زا و شاد که دوستش دارین، لبخند بزنید و تکون بخورید.

Do that for maybe 5 minutes, maybe 10 minutes.

اینو به مدت ۵، شاید ۱۰ دقیقه انجام بدین.

Then when you’re feeling really great, your body is moving, you feel like you have energy, you’re happy, then start your English lessons.

بعد وقتی که حس می‌کنین حالتون واقعا عالیه، بدنتون در حال حرکته، شادابید، اون موقع دروس انگلیسیتون رو شروع کنید.

The first thing you want to listen to is the main article, the main audio.that´s how you’re gonna use these lessons.

اولین چیزی که باید گوش بدین مقاله‌ی اصلی، فایل صوتی اصلیه.اینطوری از این دروس استفاده کنید.

So the first thing is listen to the main talk.

پس اولین کار شنیدن مکالمه‌ی اصلیه.

And you can read this as well the first time if you cannot understand easily, you can read the transcript and listen at the same time.

و اگه راحت متوجه نمی‌شین می‌تونید [متن] رو هم همون دفعه‌ی اول بخونید، می‌تونید هم‌زمان هم رونوشت رو بخونید هم گوش بدید.

Do this perhaps two times a day, starting with the main story and reading.

اینو حداقل دو بار در روز انجام بدین، با شروع کردن از داستان اصلی و بخش ریدینگ.

Use a dictionary if you need to, to look up new words.

اگه نیاز به نگاه گردن [به معنی] کلمات جدید داشتین از لغت‌نامه استفاده کنید.

Next, listen to the vocabulary.

بعد به دایره لغات گوش بدید.

So in the vocabulary again I will discuss the meanings of some of the difficult words that I used.

توی دایره لغات من بازم درباره معانی یه سری از کلمات سختی که استفاده کردم صحبت می‌کنم.

And again, you can read the transcript of that vocabulary lesson.

و دوباره هم می‌تونید رونوشت دایره لغات اون درس رو بخونید.

There’s always a transcript you can read if you can’t understand my speaking, if I’m too fast, then read at the same time.

همیشه یه رونوشت وجود داره تا در صورتی که نتونستید صحبت کردن من رو بفهمید بخونیدش، اگه خیلی سریع بودم، اون رو هم‌زمان بخونید.

It’s okay.

مشکلی نیست.

Next, you’ll listen to the mini story and the mini story is the most important lesson.

بعدش به داستان کوتاه گوش بدید، داستان کوتاه مهم‌ترین درسه.

The mini story is designed for deep learning.

داستان‌های کوتاه برای یادگیری عمیق طراحی شدن.

In the mini story I am going to ask a lot of very easy questions while I tell a story.

توی داستان‌های کوتاه، درحالی که داستان رو می‌گم کلی سوال خیلی آسون می‌پرسم.

In fact I really ask the story, I don’t tell the story.

در واقع من داستان رو می‌پرسم، داستان رو نمی‌گم.

Why am I doing this?

چرا این کارو می کنم؟

Students ask me “Why are the questions so easy”?

دانش آموزا ازم می پرسن «چرا سوالا اینقدر آسونن»؟

Well, the questions are supposed to be easy because I want you to answer fast and automatically.

خب، سوالا قراره آسون باشن چون من می‌خوام شما فوری و به صورت خودکار پاسخ بدین.

I want you to train your brain, teach your brain to answer very quickly.

من ازتون می‌خوام مغزتون رو تمرین بدین، به مغزتون یاد بدین که سریع جواب بده.

I don’t want you to translate from your language to English or from English to your language.

نمی‌خوام که شما [توی مغزتون] از زبان خودتون به انگلیسی، یا از انگلیسی به زبانتون ترجمه کنید.

It’s a bad habit, it will make you speak very slowly.

این عادت بدیه، باعث می‌شه خیلی کند حرف بزنید.

I want you to just answer quickly, automatically, very fast.

من ازتون می‌خوام فقط فوری، خودکار و خیلی سریع جواب بدین.

So that’s why I ask so many questions, like questions again, again, again, again, again…very easy.

پس بخاطر اینه که این همه سوال می‌پرسم، یعنی سوال دوباره، دوباره، دوباره، دوباره، دوباره… خیلی هم آسون.

Your job…answer the questions quickly.

وظیفه‌ی شما… جواب دادن فوری به سوالات.

You can answer with only one or two words, its okay.

می‌تونید فقط با یکی دو کلمه پاسخ بدین، مشکلی نیست.

Short answers are fine.

جوابای کوتاه هم خوبن.

You don’t need to answer with a big, long sentence.

نیازی نیست با یه جمله ی بزرگ و طولانی جواب بدین.

In fact, short is better.

در واقع، کوتاه بهتره.

So that’s the order that you’re going to follow.

پس این شد ترتیبی که شما قراره دنبال کنید.

You’re gonna listen to the main article first, one or two times.

اول، یکی دو بار به مقاله‌ی اصلی گوش می‌دین.

You can read as well if you need to.

اگه نیاز بود می‌تونید متن رو هم بخونید.

Then you’re going to listen to the vocabulary, one or two times, each day.

بعد به صورت روزانه، یکی دو بار به لغت‌نامه گوش می‌دین.

And then finally you’re gonna listen to the mini story, one or two times or more.

و بعدش، یکی دو بار و یا بیشتر، به داستان کوتاه گوش می‌دین.

You can also read the transcript for the mini story in the beginning.

می‌تونید حتی در ابتدا، رونوشت داستان کوتاه رو هم بخونید.

Now another important point, when you’re listening to these lessons do not study them.

حالا یه نکته‌ی مهم دیگه هم هست، وقتی دارین به این درسا گوش می‌دین، به چشم مطالعه درسی بهشون نگاه نکنید.

Don’t struggle to memorize.

برای حفظ کردنشون تقلا نکنید.

Just relax and listen.

ریلکس باشید و فقط گوش بدین.

If necessary, you can read as well, as I said if you need to.

اگه واجب بود می‌تونید متن رو هم بخونید، همون طور که گفتم اگه نیاز شد.

But relax, you’re not trying to memorize anything.

ولی آروم باشید، قرار نیست شما چیزی رو حفظ کنین.

Just let it come in.

فقط بذارین [اطلاعات] وارد شن.

Let the English come into your ears and into your eyes.

اجازه بدین انگلیسی وارد گوش‌ها و چشماتون بشه.

Don’t think about it.

درباره‌ش فکر نکنید.

Don’t analyze it.

تجزیه و تحلیلش نکنین.

Do not think about grammar.

به دستور زبان فکر نکنید.

The mini stories will help you learn grammar subconsciously, so don’t interrupt that process by trying to analyze it.

داستان‌های کوتاه بهتون کمک می‌کنن تا دستور زبان رو از طربق ضمیر نیمه‌هوشیارتون یاد بگیرین، پس این فرایند رو با تلاش برای تجزیه و تحلیل کردن، دچار اختلال نکنید.

Don’t think about grammar rules.

به قواعد دستور زبان فکر نکنین.

You want to learn like a native speaker and that means you’re going to learn the patterns of English in these mini stories.

شما باید مثل یه متکلم بومی [زبان رو] یاد بگیرین، و معنیش اینه که قراره الگو‌های زبان انگلیسی رو در طی این داستان‌های کوتاه یاد بگیرین.

You might not be able to explain them, just like native speakers usually cannot explain grammar rules.

ممکنه اصلا نتونید توضیحشون بدید، همون طور که معمولا متکلمین بومی نمی‌تونن قواعد دستور زبان رو توضیح بدن.

But that’s okay, you wanna be able to use them correctly.

اما مشکلی نیست، قراره که بتونید درست ازشون استفاده کنین.

That’s the important part.

اینه که مهمه.

So again, you wanna relax.

پس دوباره، باید ریلکس باشین.

Do not study.

مطالعه نکنید.

Do not think about grammar rules.

به قواعد دستور زبان فکر نکنید.

Do not try to translate.

برای ترجمه کردن تلاش نکنید.

Just relax and listen.

فقط آروم باشید و گوش بدید.

That’s why we call it Effortless English.

برای همینه که بهش می‌گیم انگلیسی بدون تلاش.

It should be effortless.

باید بدون زحمت باشه.

You should be smiling, relaxed and just listening.

باید در حال لبخند زدن، ریلکس باشید و فقط گوش بدید.

Now another important point.

حالا یه نکته مهم دیگه.

You want to move your body while you’re listening to the lessons.

سعی کنید بدنتون رو در حال گوش دادن به دروس در تحرک نگه دارین.

This will keep your energy high.

این انرژیتون رو بالا نگه می‌داره.

So, what do I mean by that?

پس، منظور من چیه؟

Well, a really easy way to do this is just to walk.

یه راه خیلی آسون برای این کار اینه که قدم بزنید.

You’ve got an iPod, you’ve got your earphones in, listen to the lessons while you go for a walk.

آیپدتون رو دارین، هندزفریتون رو توی گوشتون دارین، وقتی می‌رید قدم بزنید به دروس گوش بدین.

You can do two things at one time.

می‌تونید دو کار رو همزمان انجام بدین.

You exercise, you improve your body and you listen to English lessons and improve your mind at the same time.

ورزش می‌کنید، بدنتون رو تقویت می‌کنید و به انگلیسی گوش می‌دین و ذهنتون رو هم دارین همزمان تقویت می‌کنین.

If you’re sitting in a train, then maybe you just stretch your body a little bit.

اگه توی قطار می‌شینید، مثلا یکم حرکت کششی انجام بدید.

If you’re in your car, you can move a little bit.

اگه توی ماشینتونید، می‌تونید یکم تکون بخورید.

You can move around in your seat.

می‌تونید توی صندلیتون هم تحرک کنید.

If you’re at your house you can go crazy, you can jump around.

اگه تو خونتونید می‌تونید دیوونه‌بازی در بیارید، اینور و اونور بپرید.

You can exercise very strongly.

می‌تونید سنگین ورزش کنید.

You can go to the gym.

می‌تونید برید باشگاه.

Do something with your body while you’re listening to the lessons.

وقتی در حال گوش دادن به درسا هستید یه کاری با بدن خودتون بکنید.

It will keep your energy high.

این انرژیتون رو بالا نگه خواهد داشت.

It will keep you feeling better.

باعث می‌شه حالتون بهتر بمونه.

You will actually learn faster by doing that.

واقعا با انجام دادنش سریع‌تر یاد می‌گیرید.

And finally, a very, very important point.

و در نهایت، یک نکته خیلی خیلی مهم.

You need to use our deep learning method.

شما باید از روش یادگیری عمیق ما استفاده کنید.

That means you listen to each lesson set for one week or more.

معنیش اینه که به هر مجموعه درسی به مدت یک هفته یا بیشتر گوش می‌دین.

So for example, this introduction has got three parts.

برای مثال، این مقدمه دارای سه بخشه.

There is a main lecture, a main talk.

یه نطق اصلی، یه مبحث اصلی‌ای هست.

There is a vocabulary section.

یک بخش دایره لغات هست.

And there is a mini story.

و یه داستان کوتاه.

Well those three, you wanna listen to those three every day for seven days.

و خب درباره‌ی اون سه تا، باید هر روز به مدت ۷ روز به اون سه تا گوش بدید.

You want that repetition.

شما به این تکرار نیاز دارید.

Repetition is very important.

تکرار خیلی مهمه.

You want it to go deeply into your brain.

می‌خواید که عمیقا وارد مغزتون شه.

Just one time is not enough.

فقط یکبار کافی نیست.

Even if it is very easy for you, if you listen you understand everything, it’s simple, still follow the deep learning method.

حتی اگه خیلی براتون آسونه، اگه می‌شنوید و همه‌ چیز رو متوجه می‌شید، ساده‌ست، بازم روش یادگیری عمیق رو دنبال کنید.

Still listen to the whole set for one week or more.

بازم به مدت یک هفته یا بیشتر به کل مجموعه گوش کنید.

On the other hand, if it seems very difficult, listen longer.

از طرف دیگه اگه خیلی سخت به نظرتون اومد، مدت بیشتری بهش گوش کنید.

Two weeks is okay.

دو هفته خوبه.

Doesn’t matter, the point is you want it to go very deeply into your brain which means you want it to be almost effortless.

اهمیتی نداره، مهم اینه که می‌خواید عمیقا وارد ذهنتون بشه و می‌خواید که تقریبا بی‌زحمت باشه.

It’s just gonna go into your brain and eventually just come out without you thinking and that requires deep learning.

قراره بره داخل مغزتون و قراره به تدریج بدون اینکه بهش فکر کنید ازش در بیاد (ازش استفاده کنید) و این به یادگیری عمیق نیاز داره.

It requires a lot of repetition.

به تکرار زیاد نیاز داره.

So that’s kind of your basic plan for using these lessons.

پس، این یه جورایی برنامه‌ی اصلیتون برای استفاده از این دروسه.

Again, first you’re gonna get into a peak state.

تکرار می‌کنم، اول باید به بالاترین سطح (احساسی) تون برسین.

You’re gonna get excited.

هیجان زده می‌شید.

You’re gonna jump around.

اینور و اونور می‌پرید.

You’re gonna listen to music.

موسیقی گوش می‌دین.

You’re gonna feel great.

حالتون خوب می‌شه.

Then you’re going to listen to the main lecture, the main audio, one or two times.

بعد می‌رین یکی دو بار به نطق اصلی، فایل صوتی اصلی گوش می‌کنید.

Then you’re gonna listen to the vocabulary, one or two times.

بعد می‌رین یکی دو بار به دایره لغات گوش می‌دین.

Then you’re going to listen to the mini story, one, two, three, four, five times…every day.

بعدش می‌رید یک، دو، سه، چهار، پنج بار به داستان کوتاه گوش می‌دین، هر روز.

And remember, relax, feel good and enjoy the lessons while you listen.

و یادتون باشه، وقتی به دروس گوش می‌دید ریلکس باشین، حس خوبی داشته باشین و لذت ببرین.

Okay, that is it for our main section for this introduction.

خوب، اینم از بخش اصلی این مقدمه‌مون.

Next is the vocabulary.

بعدش می‌شه دایره لغات.

I’ll see you next time.Bye bye.

بعدا می‌بینمتون، بدرود.


بخش دوم – درس واژگان

Hello, welcome to the vocabulary for the “Introduction to Power” lessons.

درود، به دایره لغات دروس «مقدمه‌ی [انگلیسی] قدرت» خوش اومدید.

Let’s start.

بریم که شروع کنیم.

Okay, let’s talk about our first word is linguistic, linguistic.

خب، بیاین راجع به واژه‌ی اولمون صحبت کنیم، Linguistic، Linguistic (به معنی زبانی)

Linguistic means related to language or about language.

Linguistic یعنی وابسته به زبان و یا درباره‌ی زبان.

It’s an adjective.

یه صفت هستش.

So linguistic factors, I mentioned linguistic factors.

پس حالا Linguistic factors، من Linguistic factors (به معنی عوامل و یا شاخصه‌های زبانی) رو هم ذکر کردم.

A factor is an element, for example, it’s a piece of something.

Factor یه عنصر، مثلا یه بخش از یه چیزیه.

So linguistic factors means elements about language, elements related to language.

پس معنی Linguistic factors می‌شه اجزای درباره‌ی زبان، عناصر مربوط به زبان.

Or even more simply, things, things related to language.

و حتی به زبان ساده‌تر، چیز‌ها، چیز‌های مربوط به زبان.

And then in this talk I talk about non linguistic factors.

و بعد توی این مبحث، من راجع به Non-linguistic factors (به معنی شاخصه‌های غیرزبانی) صحبت می‌کنم.

Of course, non means not, it’s negative.

و خب مشخصا Non- یعنی غیر-، حرف نفیه.

So non linguistic factors means things not about language.

پس Non-linguistic factors یعنی چیزایی که درباره‌ی زبان نیستن.

Things not related to language.

چیزایی که به زبان ربط ندارن.

So in the talk I’m talking about, for example, two different things.

پس حالا توی این مبحث، من دارم به عنوان مثال راجع به دو چیز مختلف حرف می‌زنم.

One are emotional factors, emotional elements, emotional things.

یکی شاخصه‌های احساسیه، عناصر احساسی، چیزای احساسی.

And then the other is linguistic factors.

یکی دیگه هم شاخصه‌های زبانی.

So, for example, study method, that’s a linguistic factor.

پس به عنوان مثال، روش مطالعه، یه شاخصه‌ی زبانیه.

It’s connected to language learning very directly.

خیلی مستقیم به یادگیری زبان متصله.

It’s a linguistic factor.

یه شاخصه‌ی زبانیه.

It’s a language related thing.

یه چیز مربوط به زبانه.

On the other hand emotion is not directly related, is not directly connected to language learning.

در طرف مقابل، احساس مستقیما مربوط نیست، مستقیما به یادگیری زبان متصل نیست.

At least most people don’t think so, so it’s a non linguistic factor.

حداقل، اکثر افراد اینطوری فکر نمی‌کنن، پس یه شاخصه‌ی غیرزبانیه.

Alright great, so that’s linguistic and factor.

بسیار خوب، پس این از Linguistic و Factor.

Let’s talk about next subconscious.

حالا بیاین راجع به کلمه بعدی، Subconscious (به معنی [ضمیر] نیمه‌هوشیار) صحبت کنیم.

I mentioned the word subconscious.

من به کلمه‌ی Subconscious اشاره کردم.

Sometimes you hear the word unconscious is another synonym for that but subconscious means something that is under your normal thinking.

بعضی مواقع می‌شنوید که واژه‌ی «ناخودآگاه» رو به عنوان مترادف این کلمه تعریف می‌کنن، اما Subconscious یعنی چیزی که زیر تفکر معمولتون قرار گرفته.

So, for example, if you’re quite hungry, suddenly you find that you’re hungry but you’re busy, you’re thinking about something else.

به عنوان مثال شما کاملا تو حالت گشنگی قرار دارین، یک دفعه به خودتون میاین می‌فهمید در حالی که گرسنه‌بودین، سرتون شلوغ بوده و داشتین به چیز دیگه‌ای فکر می‌کردین.

You’re reading a book.

دارین کتاب می‌خونید.

But kind of under your thinking you have this idea “I’m hungry, I’m hungry, I’m hungry.

ولی یه جورایی هم زیر[لایه‌های] تفکراتتون این مساله هستش که “گشنمه، گشنمه، گشنمه”.

” It’s not a conscious thought, it’s not a strong direct thought.

یه فکر [کاملا] هوشیار نیست، یه فکر محکم و مستقیم نیست.

It’s not at the top of your brain.

توی راس مغزتون قرار نداره.

Sub means under or below.

Sub یعنی زیر یا پایین.

So it’s kind of in the bottom, the back of your brain, this sort of quiet, small voice, or this quiet, small thought.

پس یه جورایی زیر قرار داره، پشت مغزتون، یه صدای آروم و ریز، یا یه فکر ساکت و کوچیک.

So that’s subconscious.

خب این می‌شه [ضمیر] نیمه‌هوشیار (یا نیمه‌آگاه).

So I mention that you want to engage your subconscious.

من به این اشاره کردم که شما باید ضمیر نیمه‌آگاهتون رو Engage کنید (به معنی درگیر کردن).

To engage means to use.

Engage کردن یعنی به کار بردن.

To use, or to, it’s like turn on.

استفاده کردن، یا [یه چیزی] مث روشن کردن.

So to turn on your subconscious, to use your subconscious, to engage your subconscious.

پس اینکه ضمیر نیمه‌هوشیارتون رو روشن کنید، به کار ببریدش، درگیرش کنید.

It means you want to use those emotions that are in the back of your brain or the bottom of your brain.

یعنی می‌خواید که اون احساساتی که پشت مغزتون یا زیر مغزتونه رو به کار بگیرین.

You want to use that quiet voice.

می‌خواین اون صدای آروم رو استقاده کنید.

You want to use those strong emotions that are kind of in the back because they are very

می‌خواین اون احساسات قوی رو استفاده کنین که یه جورایی اون پشت مشتان چون خیلی

powerful.

قدرتمندن.

So engage your subconscious means use those.

پس ضمیر نیمه‌هوشیارت رو درگیر کن یعنی ازشون استفاده کن.

It means choose to use them in a powerful way.

یعنی انتخاب کن که ازشون به روش قوی‌ای استفاده‌کنی.

I also talk about engaging your physiology, physiology.

همینطور اینکه من راجع به درگیر کردن Physiology(فیزیولوژی)تون هم حرف می‌زنم.

Physiology means related to the body.

Physiology یعنی مربوط به بدن.

It’s related to the word physical, alright?

منسوب به کلمه‌ی Physical (به معنی فیزیکی) هستش، مگه نه؟

Physical means body, something that is connected to your body and in your body and not your brain, not your mind, it’s body.

Physical یعنی جسم (بدن)، چیزی که توی جسمتونه و بهش مرتبطه و نه به مغزتون، نه به ذهنتون، فقط بدنه.

And physiology again is a similar idea.

و خب Physiology هم همینه دوباره.

Physiology means what is happening in your body.

Physiology یعنی چیزی که داره توی بدنتون اتفاق می‌افته.

It’s the systems in your body.

سیستمیه که توی جسمتونه.

It’s the parts of your body.

اجزای بدنتونه.

So again, engage your physiology means use your body, right?

پس دوباره، فیزیولوژیت رو درگیر کن یعنی از بدنت استفاده کن، درسته؟

Engage is turn on or use.

Engage (درگیر کردن)، یعنی روشن کردن، یا استفاده کردن.

Physiology, body.

Physiology (فیزیولوژی)، [می‌شه] جسم.

So engage your physiology, engage your body.

پس فیزیولوژیت رو درگیر کن، [یعنی] بدنت رو درگیر کن.

Use the parts of your body.

از بدنت استفاده کن.

Use the systems in your body.

از سیستم‌های توی بدنت استفاده کن.

That’s what that means.

معنیش می‌شه این.

Alright, great.

بسیار خوب.

Next, let’s talk about the word peak.

بعدی، بیاین راجع به کلمه‌ی Peak (به معنی قله یا اوج) حرف بزنیم.

So peak I mentioned in the main story.

من به Peak توی داستان اصلی اشاره کردم.

Peak means top.

Peak یعنی بالا.

Now, often we use this to describe, for example, a mountain.

معمولا ازش استفاده می‌کنیم تا به عنوان مثال، یه کوه رو توصیف کنیم.

The very top of a mountain we say it’s the peak, the mountain peak, the peak of the mountain.

بالاترین نقطه‌ی یه کوه رو می‌گیم قله، اوج کوه، قله‌ی کوه.

The very top part.

بالاترین نقطه.

We also use it in the phrase “peak performance”.

همینطور ازش توی اصطلاح “Peak performance” استفاده می‌کنیم.

Of course performance means performing or doing something.

مشخصا Performance (به معنی عملکرد) یعنی اجرا کردن یا انجام دادن چیزی.

Peak means top, so it means doing something in a top way, in the very best way.

Peak هم که یعنی بالا، پس معنی [این اصطلاح] می‌شه اجرا کردن یه چیزی به بالاترین روش، به بهترین حالت ممکن.

Sometimes we use this with sports, say he is a peak performance athlete.

بعضی مواقع از این توی ورزش‌ها استفاده می‌کنیم، مثلا می‌گیم اون یه ورزشکارِ [با] اوجِ عملکرد‌ هستش.

He is a top performing athlete.

اون یه ورزشکارِ [با درجه‌ی] بالای عملکرد هستش.

He is the very best performing athlete.

اون یه ورزشکارِ [با] بهترین عملکرد‌ ممکنه.

So again that is peak meaning top, very top, or sometimes meaning best.

پس دوباره، Peak می‌شه بالا، بالاترین، یا بعضی مواقع بهترین.

Okay so peak meaning top.

اوکی پس Peak می‌شه [نقطه‌ی] بالا.

So emotional state, I talk about peak emotional state.

حالا Emotional state، من راجعه به Peak emotional state حرف زدم.

So top or best, peak, emotional, of course, feelings, and state.

پس شد، بالا یا بهترین، Peak، و خب البته احساسات، Emotional، و State(به معنی حالت).

State means kind of your situation or experience.

State یعنی حالت‌های وضعیت یا تجربیتون.

So an emotional state means it’s the general emotional feeling you have right now.

پس Emotional state یعنی حالت کلی عاطفی‌ که الان دارین.

So I might say I’m in an angry emotional state.

مثلا می‌شه‌گفت من توی حالت عاطفی خشمگینی قرار دارم.

That means, it’s kind of a long term idea, it means generally for some time I feel angry.

یعنی، یه جورایی یه ایده‌ی بلند‌مدته، یعنی به صورت کلی بعضی مواقع من احساس عصبانیت دارم.

Now this is a very formal, kind of academic, or intellectual way to say “I’m angry.

یه راه خیلی رسمی، یه جورایی علمی و یا خردمندانه‌تریه واسه اینکه بگی «من عصبانیم».

” Okay?

حله؟

So this is a little bit more formal kind of English.

خب پس این یه کم حالت رسمی‌تری از انگلیسیه.

But again, an emotional state, it’s a general emotional feeling and it has a little bit of the idea of a long time.

دوباره، یه حالت عاطفی یعنی یه حالت کلی از احساسات و یه معنی خفیف بلندمدت هم پشتش داره.

So a peak emotional state, a top or best emotional state, it means feeling very good for a while.

پس یه حالت قله‌ی عاطفی، بالا یا بهترین حالت عاطفی، یعنی حالتون برای یه مدت خیلی خوب باشه.

Right, say I am in a peak emotional state.

خب، مثلا بگیم من توی اوج حالت عاطفی قرار دارم.

I’m feeling very good for some time.

حالم واسه یه مدتی خیلی خوبه.

Okay, now that is the vocabulary lesson for the Introduction to Power.

خب، اینم از درس دایره لغات برای مقدمه‌ی [انگلیسی] قدرت.

Of course, if there are other words you did not understand, you can use the text, use the transcript and a dictionary and just find the word in your dictionary and write it on the text and you can learn more vocabulary that way.

البته که اگه کلمات دیگه‌ای هم بودن که متوجه نشدین، می‌تونید از متن استفاده کنید، از رونوشت و یه لغت‌نامه استفاده کنین و فقط کلمه رو توی لغت‌نامه پیدا کنید و روی متن بنویسیدش و اینطوری می‌تونید دایره لغات بیشتر‌ی هم یاد بگیرین.

It’s very difficult for me to guess exactly which words you know and which words you don’t know, because every student is different.

برای من خیلی مشکله که بتونم حدس بزنم شما دقیقا چه کلماتی رو می‌دونید و چه کلماتی رو نه، چون هر دانش‌آموز متفاوته.

So I will cover some of the main words, the words I think are quite important.

پس، من یه سری از کلمات اصلی رو پوشش می‌دم، کلماتی که می‌دونم خیلی مهمن.

But if there are other words you don’t know, just use the text and a dictionary and write the meaning on the text, that’s fine.

ولی اگه کلمات دیگه‌ای بودن که نمی‌دونستید، از متن و یه لغت‌نامه استفاده کنید و معانیشون رو روی متن بنویسید، مشکلی نداره.

Okay, I will see you next for the mini story.

خب، دفعه‌ی بعد برای داستان کوتاه می‌بینمتون.

Thanks.

با تشکر.


بخش سوم – درس داستان کوتاه

Hi this is AJ Hoge.

سلام، اِی جِی هوگ هستم.

Welcome to the mini story for “Introduction to Power English”.

به داستان کوتاهِ «مقدمه‌ی انگلیسی قدرت» خوش اومدین.

Let’s get started.

بریم که شروع کنیم.

In the mini story I will tell a kind of strange, funny, stupid story.

توی داستان کوتاه من یه جور داستان عجیب، بامزه، و احمقانه تعریف می‌کنم.

Usually actually I will ask the story.

در واقع معمولا من داستان رو می‌پرسم.

It means I will ask a lot of questions.

معنیش اینه که من قراره کلی سوال می‌پرسم.

The reason I ask these questions is to get a lot of repetition so that the grammar structure, the grammar pattern will go into your brain deeply because you’re getting it again and again and again.

دلیل اینکه من این سوالا رو می‌پرسم اینه که [در جواب] کلی تکرار بگیرم تا ساختار دستور زبان، الگوی دستور زبان عمیقا وارد مغزتون بشه چون دارید دوباره و دوباره و دوباره می‌گیرینش.

You don’t need to think about it.

نیاز نیست بهش فکر کنین.

Just relax, listen to the story, answer the questions quickly.

فقط ریلکس باشین، به داستان گوش بدید، سریعا هم سوالات رو پاسخ بدین.

If you need to you can pause your iPod, pause your computer and answer the questions.

اگه نیاز بود می‌تونید آیپادتون (یا تبلت و یا موبایلتون) رو متوقف کنید، کامپیوترتون رو متوقف کنید و به سوالات پاسخ بدین.

Or if it’s too fast, just listen.

یا اینکه اگه خیلی سریع بود، فقط گوش بدید.

You don’t have to speak.

نیاز نیست که صحبت کنید.

Speaking is optional.

حرف زدن اختیاریه.

If you can do it, if you want to answer the questions, great!

اگه می‌تونید که انجامش بدین، می‌تونید که به سوالات جواب بدید، چه بهتر.

Shout them out.

بلند بگیدشون.

If you don’t, if it’s too difficult or you’re in a train with other people, that’s fine.

اگه نمی‌تونید، اگه خیلی سختتونه و یا توی قطار با افراد دیگه هستین، مشکلی نیست.

Just listen and relax, that’s okay too.

فقط ریلکس کنین و گوش بدین، همینم خوبه.

Okay, let’s start.

اوکی، بیاین شروع کنیم.

There was a beautiful woman named Sophie.

یه خانم زیبایی بود به اسم سوفی.

Sophie had to play Tiger Woods in golf in just one month.

سوفی باید ظرف فقط یک ماه با تایگر وودز (گلف‌باز مشهور)، توی گلف مسابقه می‌داد.

Who had to play Tiger Woods in golf in just one month?

کی ظرف فقط یک ماه باید با تایگر وودز توی گلف مسابقه می‌داد؟

Well, Sophie.

خب، سوفی.

Sophie had to play Tiger Woods in golf in just one month.

سوفی باید ظرف فقط یک ماه با تایگر وودز توی گلف مسابقه می‌داد.

What kind of woman was Sophie?

سوفی چطور خانمی بود؟

Sophie was a beautiful woman.

سوفی یک خانم زیبا بود.

Who did she have to play?

باید با کی بازی می‌کرد؟

Tiger Woods, she had to play Tiger Woods.

تایگر وودز، باید با تایگر وودز بازی می‌کرد.

Who had to play Tiger Woods?

کی باید با تایگر وودز بازی می‌کرد؟

Sophie, Sophie had to play Tiger Woods.

سوفی، سوفی باید با تایگر وودز بازی می‌کرد.

In tennis, right?

توی تنیس، درسته؟

No, no, no, not in tennis.

نه، نه، نه، توی تنیس نه.

In golf, Sophie had to play Tiger Woods in golf.

توی گلف، سوفی باید با تایگر وودز توی گلف مسابقه می‌داد.

When did Sophie have to play Tiger Woods in golf?

سوفی باید کی با تایگر وودز توی گلف مسابقه می‌داد؟

In one month, Sophie had to play Tiger Woods in golf in just one month.

ظرف یک ماه، سوفی باید ظرف فقط یک ماه با تایگر وودز توی گلف مسابقه می‌داد.

Was Sophie worried or was Sophie happy?

سوفی نگران بود یا سوفی خوشحال بود؟

Sophie was worried.

سوفی نگران بود.

Why was she worried?

چرا نگران بود؟

Because Tiger Woods is the number one golfer in the world and Sophie was not good.

چون تایگر وودز نفر اول گلف دنیاست و سوفی خوب نبود.

Was Sophie a good golfer?

سوفی گلف‌باز خوبی بود؟

No, no, no, no, no.

نه، نه، نه، نه، نه.

Sophie was a terrible golfer in fact.

سوفی در واقع یک گلف‌باز افتضاح بود.

Was Tiger Woods a good golfer?

تایگر وودز گلف‌باز خوبی بود؟

Oh yes, of course.

اوه آره، البته.

Tiger Woods was a great golfer.

تایگر وودز یه گلف‌باز معرکه بود.

And he still is a great golfer.

و هنوزم یه گلف‌باز معرکه‌ست.

So Sophie went to Japan.

خلاصه سوفی به ژاپن رفت.

Where did she go?

کجا رفت؟

Japan, Sophie went to Japan.

ژاپن، سوفی به ژاپن رفت.

Who went to Japan?

کی به ژاپن رفت؟

That’s right, Sophie.

درسته، سوفی.

Sophie went to Japan.

سوفی به ژاپن رفت.

Why did she go to Japan?

چرا به ژاپن رفت؟

To find a golf coach, of course.

واسه اینکه یه مربی گلف پیدا کنه، البته.

She went to Japan to find a golf coach.

اون به ژاپن رفت تا یه مربی گلف پیدا کنه.

Where did she go to find a golf coach?

کجا رفت تا یه مربی گلف پیدا کنه؟

To Japan, she went to Japan to find a golf coach.

به ژاپن، به ژاپن رفت تا یه مربی گلف پیدا کنه.

To find what?

که چی پیدا کنه؟

A golf coach, she went to Japan to find a golf coach.

یه مربی گلف، به ژاپن رفت تا یه مربی گلف پیدا کنه.

She found a coach named Yoda.

یه مربی به اسم یودا پیدا کرد.

What was the coach’s name?

اسم مربی چی بود؟

Yoda, the coach’s name was Yoda.

یودا، اسم مربی یودا بود.

Was the coach’s name Bob?

اسم مربی باب بود؟

No, the coach’s name was not Bob.

نه، اسم مربی باب نبود.

The coach’s name was Yoda.

اسم مربی یودا بود.

Whose name was Yoda?

اسم کی یودا بود؟

Well, the coach’s name was Yoda.

خب، اسم مربی یودا بود.

What was Yoda?

یودا چی‌کاره بود؟

Yoda was a golf coach.

یودا یه مربی گلف بود.

He said “I can help you learn golf Sophie.

اون گفتش “من می‌تونم بهت کمک کنم گلف یاد بگیری سوفی”.

” He said “If you use your subconscious, you will become a golf master.

گفتش “اگه از [ضمیر] نیمه‌آگاهت استفاده کنی، به یه استاد گلف تبدیل می‌شی”.

What did Yoda say?

یودا چی گفت؟

He said “If you use your subconscious, you will become a golf master.

گفتش “اگه از [ضمیر] نیمه‌آگاهت استفاده کنی، به یه استاد گلف تبدیل می‌شی”.

What did Sophie need to use?

سوفی باید از چی استفاده می‌کرد؟

Her subconscious, Yoda said “If you use your subconscious, you will become a golf master.

[ضمیر] نیمه‌آگاهش، یودا گفت “اگه از [ضمیر] نیمه‌آگاهت استفاده کنی، به یه استاد گلف تبدیل می‌شی”.

So if she used her subconscious, what would she become?

پس اگه از نیمه‌آگاهش استفاده می‌کرد، به چی بدل می‌شد؟

A golf master, he said “If you use your subconscious, you will become a golf master.

یک استاد گلف، اون گفت “اگه از [ضمیر] نیمه‌آگاهت استفاده کنی، به یه استاد گلف تبدیل می‌شی”.

Would she become a tennis master or would she become a golf master if she used her subconscious?

به یه استاد تنیس تبدیل می‌شد، یا به یه استاد گلف تبدیل می‌شد اگه از نیمه‌آگاهش استفاده می‌کرد؟

Well, if she used her subconscious, of course she would become a golf master.

خب، اگه از نیمه‌آگاهش استفاده می‌کرد، قطعا به یه استاد گلف بدل می‌شد.

What did she have to use?

باید از چی استفاده می‌کرد؟

Her subconscious, she had to use her subconscious to become a golf master.

از نیمه‌آگاهش، اون باید از نیمه‌آگاهش استفاده می‌کرد تا به یه استاد گلف بدل شه.

Who said this to Sophie?

کی این رو به سوفی گفت؟

Yoda, Yoda said this to Sophie.

یودا، یودا این رو به سوفی گفت.

What did he say?

چی گفتش؟

He said “If you use your subconscious, you will become a golf master.

گفت “اگه از [ضمیر] نیمه‌آگاهت استفاده کنی، به یه استاد گلف تبدیل می‌شی”.

So Sophie tried to use her subconscious.

بنابراین سوفی سعی کرد از نیمه‌آگاهش استفاده کنه.

She closed her eyes every time she played golf.

اون هر بار که گلف بازی می‌کرد چشمانش رو می‌بست.

Yoda said “Use your subconscious, close your eyes.

یودا گفت، “از نیمه‌آگاهت استفاده کن، چشمات رو ببند”.

” Unfortunately, it didn’t work.

متاسفانه، این [طرفند] عمل نکرد.

Did Sophie become a golf master?

سوفی به یه استاد گلف تبدیل شد؟

No, she didn’t.

نه، نشدش.

She did not.

نشدش.

Every time she hit the ball it went into the trees.

هر بار به توپ ضربه زد، [توپ] رفت تو درختا.

Did Sophie try to use her subconscious?

آیا سوفی سعی کرد از نیمه‌آگاهش استفاده کنه؟

Yeah, she did.

آره، [سعی] کرد.

She tried to use her subconscious.

سعی کرد از نیمه‌آگاهش استفاده کنه.

She closed her eyes and tried to use her subconscious.

اون چشماش رو بست و سعی کرد از نیمه‌آگاهش استفاده کنه.

When she tried to use her subconscious, was she successful?

وقتی تلاش کرد نیمه‌آگاهش رو به کار ببره، موفق بود؟

No, she wasn’t.

نه، نبود.

She was not successful when she tried to use her subconscious.

وقتی تلاش کرد نیمه‌آگاهش رو به کار ببره، موفق نبودش.

Every time she hit the ball it went into the woods, into the trees.

هر بار به توپ ضربه ضد، رفت تو جنگلا، تو درختا.

Poor Sophie.

بیچاره سوفی.

So Sophie went to Hawaii.

پس سوفی به هاوایی رفت.

Who went to Hawaii?

کی به هاوایی رفت؟

Yoda?

یودا؟

Not Yoda, Sophie.

یودا نه، سوفی.

Sophie went to Hawaii.

سوفی به هاوایی رفت.

Why did she go to Hawaii.

چرا به هاوایی رفت؟

To find another golf coach.

واسه اینکه یه مربی گلف دیگه پیدا کنه.

Why did she go?

چرا رفتش؟

To find another golf coach.

واسه اینکه یه مربی گلف دیگه پیدا کنه.

Did Tiger Woods go to Hawaii?

آیا تایگر وودز به هاوایی رفت؟

No, no, no.

نه، نه، نه.

Tiger Woods didn’t go to Hawaii.

تایگر وودز به هاوایی نرفت.

Where did Tiger Woods go?

تایگر وودز به کجا رفت؟

South Carolina.

کارولینا‌ی جنوبی.

Tiger Woods went to South Carolina.

تایگر وودز به کارولینای جنوبی (ایالتی از ایالات متحده) رفت.

Where did Sophie go?

سوفی به کجا رفت؟

She went to Hawaii.

اون رفت به هاوایی.

Why did Tiger Woods go to South Carolina?

چرا تایگر وودز به کارولینای جنوبی رفت؟

Well, to find a coach.

خب، واسه اینکه یه مربی پیدا کنه.

He also wanted a golf coach.

اون هم یه مربی گلف می‌خواست.

He found an Army golf coach.

اون یه مربی گلف ارتش پیدا کرد.

The Army golf coach said “You must run 30 miles every day.

مربی گلف ارتش گفت “باید در روز ۳۰ مایل (حدود ۴۸ کیلومتر) بدوی”.

Did Tiger Woods close his eyes when he played golf?

آیا تایگر وودز وقتی گلف بازی می‌کرد چشماش رو می‌بست؟

No, no, no.

نه، نه، نه.

He didn’t try to use his subconscious.

اون سعی نکرد از نیمه‌آگاهش استفاده کنه.

Tiger Woods ran 30 miles every day.

تایگر وودز روزی ۳۰ مایل می‌دوید.

He did not try to use his subconscious.

اون سعی نکرد از نیمه‌آگاهش استفاده کنه.

Sophie had tried to use her subconscious.

سوفی سعی کرد از نیمه‌آگاهش استفاده کنه.

Tiger Woods did not.

تایگر وودز [این کار رو] نکرد.

So Sophie went to Hawaii and she found a surfing golf coach named Farley.

خب سوفی رفت هاوایی و یک مربی گلف روی موج (گلف موج سواری) به اسم فارلی پیدا کرد.

What kind of golf coach did she find?

چه جور مربی گلفی پیدا کرد؟

A surfing golf coach.

یه مربی گلف روی موج.

Who found a surfing golf coach?

کی یه مربی گلف روی موج پیدا کرد؟

Sophie, Sophie found a surfing golf coach.

سوفی، سوفی یه مربی گلف روی موج پیدا کرد.

He said “If you practice and surf every day, you will always succeed.

اون گفت “اگه تمرین کنی و هر روز تخته‌سواری کنی، همیشه موفق خواهی بود”.

What did she have to do?

باید چی کار می‌کرد؟

She had to practice golf while surfing.

باید گلف رو در حال موج ‌سواری تمرین می‌کرد.

Did she have to practice golf and surfing at the same time or at different times?

باید گلف و موج ‌سواری رو همزمان تمرین می‌کرد یا جدا جدا؟

Well, at the same time.

خب، همزمان.

She had to practice golf while surfing, at the same time as surfing.

باید گلف رو در حال موج ‌سواری تمرین می‌کرد، همزمان با موج ‌سواری.

So she got on the surfboard.

پس رفت روی تخته.

She was surfing and she was trying to play golf at the same time.

داشت موج ‌سواری می‌کرد و سعی می‌کرد همزمان گلف بازی کنه.

Who was trying to practice golf while surfing?

کی داشت سعی می‌کرد در حین موج سواری گلف تمرین کنه؟

Tiger Woods?

تایگر وودز؟

No, not Tiger Woods, Sophie.

نه، تایگر وودز نه، سوفی.

Sophie was trying to surf while playing golf.

سوفی داشت سعی می‌کرد در حین بازی کردن گلف، تخته‌سواری کنه.

She was trying to play golf while surfing.

داشت سعی می‌کرد در حین موج ‌سواری گلف بازی کنه.

Was she successful?

موفق بود؟

No, unfortunately not.

نه، متاسفانه خیر.

She got very wet but she did not improve.

خیلی خیس شد ولی پیشرفت نکرد.

Was Sophie successful practicing golf and surfing?

آیا سوفی توی تمرین کردن گلف و موج ‌سواری موفق بود؟

No, she wasn’t.

نه، نبود.

She fell into the water every time.

هر دفعه افتاد توی آب.

Every time she got wet.

هر دفعه خیس شد.

She was still a terrible golfer.

هنوز هم یه گلف‌باز افتضاح بود.

Was Tiger Woods still a terrible golfer?

تایگر وودز هنوز یک گلف‌باز افتضاح بود؟

No, of course not, Tiger Woods was still a great golfer, the best golfer.

نه، البته که نه، تایگر وودز هنوز یه گلف‌باز معرکه بود، بهترین گلف‌باز.

So who was still a terrible golfer?

پس کی هنوز یک گلف‌باز افتضاح بود؟

Sophie, Sophie was still a terrible golfer.

سوفی، سوفی هنوز یک گلف‌باز افتضاح بود.

She had tried to use her subconscious and she failed.

تلاش کرده بود نیمه‌آگاهش رو به کار ببره و ناموفق بود.

She had tried to surf and play golf and she had failed.

تلاش کرده بود تخته‌سواری کنه و گلف بازی کنه و ناموفق بود.

Now she was very worried.

حالا دیگه خیلی نگران بود.

Only one more week to play Tiger Woods.

فقط یک هفته دیگه وقت مونده بود تا با تایگر وودز بازی کنه.

She went to San Diego.

به سن دیِگو (شهری در ایالت کالیفورنیا) رفت.

Why did she go to San Diego?

چرا به سن دیگو رفت؟

Well, of course, she went to San Diego to find another golf coach.

خب، مشخصا به سن دیگو رفت تا یه مربی گلف دیگه پیدا کنه.

Why did she go?

چرا رفت؟

To find another golf coach.

تا یه مربی گلف دیگه پیدا کنه.

She went to Tony Robbins.

رفت پیش تونی رابینز.

Who was Tony Robbins?

تونی رابینز کی بود؟

Tony Robbins was a peak performance coach.

تونی رابینز یه مربی [برای] حداکثر کارایی بود.

Was he a peak performance coach?

یه مربی حداکثر کارایی بود؟

Or did he teach people to do things badly?

یا به افراد یاد می‌داد که کارا رو بد انجام بدن؟

Well, of course, he was a peak performance coach.

خب، مشخصا یه مربی حداکثر کارایی بود.

He taught people to do things very well.

به افراد یاد می‌داد که کارا رو خیلی خوب انجام بدن.

Who was a peak performance coach?

کی یه مربی حداکثر کارایی بود؟

Tony Robbins, Tony Robbins was a peak performance coach.

تونی رابینز، تونی رابینز یه مربی حداکثر کارایی بود.

Was Sophie a peak performance coach?

آیا سوفی یه مربی حداکثر کارایی بود؟

No, she wasn’t.

نه، نبودش.

Sophie was a terrible golfer.

سوفی یه گلف‌باز افتضاح بود.

Tony Robbins was a peak performance coach.

تونی رابینز یه مربی حداکثر کارایی بود.

Sophie said “Help me, Tony.

سوفی گفت “کمک کن تونی”.

Help me.

کمکم کن.

” Tony said “If you engage your physiology, you will be a master.

تونی گفت “اگه فیزیولوژیت رو درگیر کنی، به یه استاد تبدیل می‌شی”.

What did he say?

چی گفتش؟

He said “If you engage your physiology, you will be a master.

گفت “اگه فیزیولوژیت رو درگیر کنی، به یه استاد تبدیل می‌شی”.

Did Tony want her to use her mind, her brain?

تونی ازش خواست که از ذهنش، از مغزش استفاده کنه؟

No, no, no.

نه، نه، نه.

He said “If you engage your physiology, you will be a master.

گفت “اگه فیزیولوژیت رو درگیر کنی، به یه استاد تبدیل می‌شی”.

” Your body.

جسمت رو.

Did he want her to use her body very well or did he want her to use her mind, her brain very well?

ازش خواست که از جسمش خیلی خوب استفاده کنه یا ازش خواست که از از ذهنش، از مغزش خیلی خوب استفاده کنه؟

He wanted her to use her body, her physiology.

ازش خواست که از جسمش، از فیزیولوژیش استفاده کنه.

He said “If you engage your physiology,” if you use your body, “you will be a master.

گفت “اگه فیزیولوژیت رو درگیر کنی” اگه از بدنت استفاده کنی، “به یه استاد تبدیل می‌شی”.

Who wanted Sophie to engage her physiology?

کی از سوفی خواست که فیزیولیش رو درگیر کنه؟

Tony Robbins, Tony Robbins wanted Sophie to engage her physiology.

تونی رابینز، تونی رابینز خواست که سوفی فیزیولوژیش رو درگیر کنه.

Tony Robbins wanted Sophie to use her body correctly in a peak performance way.

تونی رابینز خواست که سوفی از بدنش به طرز درست و با حداکثر کارایی استفاده کنه.

Tony taught her to get into a peak state.

تونی بهش یاد داد که به یه حالت اوج برسه.

Did he teach her to feel bad?

بهش یاد داد که حالش بد باشه؟

No, no, no.

نه، نه، نه.

He taught her the opposite.

بر عکسش رو بهش یاد داد.

He taught her to get into a peak emotional state.

بهش یاد داد که به یه حالت قله عاطفی برسه.

He taught her to feel really great.

بهش یاد داد چطوری حس فوق‌العاده‌ای داشته باشه.

Was she in a peak emotional state or a bad emotional state?

اون توی یه حالت اوج عاطفی بود یا یه حالت بد عاطفی؟

She was in a peak emotional state, a top emotional state.

توی یه حالت اوج احساسی بود، یه حالت بالای احساسی.

She felt top, great, wonderful, best.

حس بالا، عالی، فوق‌العاده، بهترینی داشت.

Who was in a peak emotional state?

کی توی یه حالت اوج احساسی بود؟

Sophie, Sophie was in a peak emotional state.

سوفی، سوفی توی یه حالت اوج احساسی بود.

Then Tony said “Now practice golf.

بعد تونی گفت “حالا گلف رو تمرین کن”.

Did Sophie practice golf while she was in a peak emotional state?

آیا سوفی وقتی توی یه حالت اوج عاطفی بود گلف تمرین کرد؟

Yes, exactly.

آره، دقیقا.

Sophie practiced golf while she was in a peak emotional state.

سوفی وقتی توی یه حالت اوج عاطفی بود گلف تمرین کرد.

Did she practice golf at the same time that she was in a peak emotional state?

همزمان با اینکه توی یه حالت اوج عاطفی بود گلف تمرین کرد؟

Yes, at the same time.

آره، همزمان.

She practiced golf while she was in a peak emotional state.

وقتی توی یه حالت اوج عاطفی بود گلف تمرین کرد.

She improved very quickly.

خیلی سریع پیشرفت کرد.

Finally, the day came.

بالاخره، روزش فرا رسید.

Sophie played Tiger Woods.

سوفی با تایگر وودز بازی کرد.

Tiger was very tired.

تایگر خیلی خسته بود.

He looked very tired.

خیلی خسته به نظر می‌اومد.

But Sophie was in a peak emotional state during the whole game.

ولی سوفی توی طول مدت بازی در یه حالت اوج احساسی قرار داشت.

Finally, at the end of the game Sophie won.

سرانجام، آخر بازی سوفی برد.

She beat Tiger Woods!

سوفی تایگر وودز رو شکست داد!

Tiger cried “Sophie, you’re the best now.

تایگر فریاد زد “سوفی تو حالا بهترینی”.

” He wrote a check to Sophie for $85 million.

برای سوفی یه چک ۸۵ میلیون دلاری نوشت.

How much money did Tiger give Sophie?

تایگر چقدر پول به سوفی داد؟

$۸۵ million, he wrote a check for $85 million.

۸۵ میلیون دلار، اون یه چک ۸۵ میلیون دلاری نوشت.

He gave Sophie $85 million.

به سوفی ۸۵ میلیون دلار داد.

How much did Sophie earn?

سوفی چقدر به دست آورد؟

She earned $85 million.

۸۵ میلیون دلار به دست آورد.

Did Tiger Woods earn $85 million or lose $85 million?

تایگر وودز ۸۵ میلیون دلار به دست آورد یا از دست داد؟

Tiger lost $85 million.

تایگر ۸۵ میلیون دلار از دست داد.

Was Tiger happy?

تایگر خوشحال بود؟

No, he wasn’t.

نه، نبود.

Tiger cried and cried.

گریه می‌کرد و گریه می‌کرد.

He was very sad.

خیلی ناراحت بود.

Was Tiger in a peak emotional state?

آیا توی یک حال اوج عاطفی بود؟

No, Tiger was in a terrible emotional state.

نه، تایگر توی یه حال افتضاح عاطفی بود.

He was sad.

ناراحت بود.

He was depressed.

افسرده بود.

He was in a very bad emotional state.

توی یه حال بد عاطفی قرار داشت.

How about Sophie?

سوفی چطور؟

Was Sophie in a great, top, peak emotional state?

توی یه حال عالی، بالا، اوج عاطفی قرار داشت؟

Oh yeah, she was in a top, great, fantastic, peak emotional state.

اوه آره، اون توی یه حال بالا، عالی، محشر، اوج احساسی قرار داشت.

She was happy, she was excited and now she was rich.

خوشحال بود، هیجان‌زده بود و حالا پولدار بود.

Okay, that is the end of the mini story for the “Introduction to Power English.

اوکی، اینم آخر داستان کوتاه برای «مقدمه‌ی انگلیسی قدرت».

” Again, listen to this mini story once or twice every day for seven days or more.

باز، به مدت ۷ روز، یکی دو بار روزانه به این داستان کوتاه گوش کنید.

The questions, the repetition will help you effortlessly learn the vocabulary and you’ll be learning grammar, too.

سوالات، و تکرار به شما کمک می‌کنه که بی‌زحمت دایره لغات رو یاد بگیرین و خب دستور زبان رو هم یاد می‌گیرید.

It’s kind of a secret grammar method.

یه جورایی یه روش سری [یادگیری] دستور زبانه.

Don’t think about the grammar, please do not think about it.

به دستور زبان فکر نکنین، خواهشا به دستور زبان فکر نکنین.

Just relax, listen to the questions, answer the questions.

فقط ریلکس کنید، به سوالات گوش بدین و بهشون پاسخ بدین.

And every day you will start to learn these basic patterns of English, again and again and again, more deeply each day.

و هر روز شما شروع به یادگیری این الگوهای پایه‌‌ای انگلیسی خواهید کرد، دوباره و دوباره و دوباره، هر روز عمیق‌تر.

So again, listen to this lesson every day for seven days or more.

پس بازم، هر روز برای ۷ روز و یا بیشتر به این درس گوش کنید.

If you get bored, move your body, jump up and down, feel better and then start again.

اگه حوصله‌تون سر رفت، بدنتون رو حرکت بدین، بالا و پایین بپرین، حالتون رو بهتر کنید و دوباره شروع کنید.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا