انگلیسی قدرت
فصل ۵. تسلط بر افکار
بخش اول – تسلط بر افکار
Hello, this is AJ Hoge.
درود، ایجی هستم.
Welcome to the next lesson.
به درس بعدی خوش اومدین.
Today we’re going to talk about “Thought Mastery.
امروز ما قراره راجع به «تسلط بر افکار» صحبت کنیم.
” And what thought mastery is, it’s controlling and managing your thoughts.
و تسلط بر افکار چیه، کنترل و مدیریت کردن افکارتونه.
And when you control your thoughts, when you manage your thoughts, when you can change and shift your thoughts, you change and shift your motivation.
و وقتی شما افکارتون رو کنترل میکنین، وقتی افکارتون رو مدیریت میکنین، وقتی افکارتون رو تغییر و انتقال میدین، انگیزهتون رو تغییر و انتقال میدین.
You change and shift your emotion.
عواطفتون رو تغییر و انتقال میدین.
And that causes you to change and shift your actions.
و این باعث میشه اعمالتون رو تغییر و انتقال بدین.
And a lot of what we’re going to talk about today comes from NLP.
و خیلی از چیزایی که ما امروز قراره راجع بهشون صحبت کنیم از NLP میآن.
It’s called neuro linguistic programming which is a very long word.
میشه برنامهنویسی عصبی-زبانی که یه کلمهی خیلی طولانیه.
Neuro means nerve or brain, something to do with the nerves or the brain or the nervous system, neuro.
Neuro یعنی عصب یا مغز، یه چیزی مربوط به مغز یا سیستم عصبی، Neuro.
Linguistic we’ve learned already.
Linguistic ما قبلا هم یاد گرفتیم.
Linguistic means language.
Linguistic یعنی زبان.
And programming, of course, is similar to programming a computer, telling it something, what to do.
و Programming، مشخصا، مشابه برنامهنویسی یه کامپیوتر، به یه چیزی بگی چی کار کنه.
So what it talks about is how to program your brain with language and with thoughts and with pictures.
پس چیزی که راجع بهش صحبت میکنه اینه که چطور مغزتون رو با زبان و افکار و تصاویر برنامهنویسی کنین.
That’s neuro linguistic programming.
این میشه برنامهنویسی عصبی-زبانی.
It was developed by several different people, one of the most famous people is Richard Bandler; developed this system called NLP.
اوین توسط افراد متعددی توسعه داده شده، یکی از معروفترین افرادش ریچارد بندلره؛ این سیستم که NLP خونده میشه رو توسعه داده.
And NLP is designed to help you kind of control your brain a little better.
و NLP طراحی شده تا بهتون کمک کنه یه جورایی یکم بهتر مغزتون رو کنترل کنین.
To decide the kind of images, decide the kind of thoughts you want to have in your brain.
واسه اینکه تصمیم بگیرین چه نوع تصاویری، چه نوع افکاری رو توی مغزتون داشته باشین.
And by doing that, by changing your thoughts you will change your emotions and your actions.
و با انجام دادن این، با تغییر دادن افکارتون، شما عواطف و اعمالتون رو تغییر خواهین داد.
One of the key techniques of NLP is to take images that you have in your brain and to modify them and change them.
یکی از تکنیکهای کلیدی NLP اینه که تصاویری که توی مغزتون دارید رو بگیرین و اصلاح کنید و تغییرشون بدین.
So a lot of times we have negative pictures in our head and we don’t realize how powerful they are, how much they affect us, how they change the way we act, how they change the way we feel.
پس کلی وقتها ما تصاویر منفیای توی سرمون داریم و متوجه نیستیم که چقدر قدرتمندن، چقدر رومون اثر دارن، چقدر نحوهی عمل ما رو تغییر میدن، چقدر حال ما رو تغییر میدن.
And so what we want to do is look at the pictures that we make in our head and we want to choose them.
و بنابراین چیزی که ما میخوایم انجام بدیم اینه که به این تصاویر که توی سرمون میسازیم نگاه کنیم و میخوایم که انتخابشون کنیم.
We want to change them and choose better pictures.
میخوایم که تغییرشون بدیم و بهترین تصاویر رو انتخاب کنیم.
Let me give you an example.
بذارین یه مثال براتون بزنم.
Let’s talk about English class, English class.
بیاین راجع به کلاس انگلیسی صحبت کنیم، کلاس انگلیسی.
Imagine in your head an English class.
توی سرتون یه کلاس انگلیسی تصور کنین.
What do you see?
چی میبینین؟
What picture comes into your head when I say English class?
وقتی من میگم کلاس انگلیسی چه تصویری میآد توی سرتون؟
For example, do you see a room with a lot of students in it?
به عنوان مثال، آیا یه اتاق با کلی دانشآموز توش میبینین؟
Are they sitting at little desks in rows?
آیا ردیفی روی نیمکتهای کوچیک نشستن؟
Are they moving a lot or are they still?
آیا کلی تحرک میکنن یا ساکنن؟
What about the teacher?
معلمه چطور؟
Where is the teacher?
معلمه کجاس؟
Is the teacher at the front of the class standing above the students talking down to them?
آیا معلمه جلوی کلاس بالاتر از همهی شاگردا ایستاده و رو به پایین باهاشون حرف میزنه؟
Do the students look happy?
آیا شاگردا خوشحال به نظر میآن؟
Are they smiling or do they look bored?
آیا دارن لبخند میزنن یا دلزده به نظر میآن؟
What about the quality of this picture in your head?
کیفیت این تصویر توی سرتون چطور؟
Is it bright and sunny and colorful?
آیا روشن و آفتابی و رنگارنگه؟
Or is it kind of dark, maybe black and white?
یا یه جورایی تیره، شایدم سیاهسفیده؟
Is it loud?
آیا صداش بلنده؟
Is there music or is it quiet?
موسیقی وجود داره یا ساکته؟
Or is it silent?
یا بیصداس؟
Is it big and in your face, close to you, or small and far away?
آیا بزرگه و توی صورتته، نزدیک بهت هستش یا کوچیک و دور؟
All of these qualities of the picture will change your emotional feeling.
همهی این خصوصیات تصویر احساس عاطفیتون رو تغییر خواهند داد.
So, for example, if we take this picture and we imagine this class, this is the image I have in my head when I think English class, and you know, it’s not a very positive one.
پس به عنوان مثال، اگه ما این تصویر رو بگیریم و این کلاس رو تصور کنیم، این تصویریه که من وقتی به کلاس انگلیسی فکر میکنم توی سرم دارم، و میدونین، از اون خیلی مثبتاش هم نیستش.
It comes from an experience I had in Japan.
از یه تجربهای که من تو ژاپن داشتم میآد.
It’s kind of the typical English class that I see in my head whenever I hear that word.
یه جورایی کلاس انگلیسی معمولیه که هر وقت من این کلمه رو میشنوم توی سرم میبینم.
It’s kind of dark, there’s no movement.
یه جورایی تیرهست، تحرکی وجود نداره.
It’s not a happy picture.
یه تصویر شاد نیستش.
So what do I want to do if I want to change my belief about English and English classes?
پس اگه بخوام باورم نسبت به انگلیسی و کلاس انگلیسی رو تغییر بدم چی کار باید بکنم؟
One thing I can do is change the pictures I make in my head.
یه کاری که میتونم بکنم اینه که تصاویری که توی سرم میسازم رو تغییر بدم.
So, for example, we can take that picture, we can change it.
پس به عنوان مثال، ما میتونیم این تصویر رو بگیریم، میتونیم تغییرش بدیم.
We can choose a better picture.
میتونیم یه تصویر بهتر انتخاب کنیم.
Instead I can see a circle of students.
به جاش من میتونم یه حلقه از دانشآموزا رو ببینم.
Let’s imagine a circle of students.
بیاین یه حلقه از دانشآموزا رو تصور کنیم.
And then I’m going to add color.
و بعد قراره رنگ اضافه کنم.
Everybody is wearing nice colorful clothes.
همه لباسای قشنگ و رنگارنگ پوشیدن.
And then I imagine everybody smiling, big smiles.
و بعد همه رو در حال لبخند زدن تصور میکنم، لبخندای بزرگ.
And I imagine movement, I add movement to the picture.
و تحرک تصور میکنم، به تصویر تحرک اضافه میکنم.
So now people are up, they’re jumping around, they’re moving, they’re talking.
پس حالا افراد بالان، دارن میپرن اینور و اونور، دارن حرکت میکنن، دارن حرف میزنن.
They’re alive.
زندهان.
I add sound.
صدا اضافه میکنم.
I add happy, talking, smiling, laughing, maybe a little music in the background.
من شادی، حرف، لبخند، خنده، و شایدم یه ذره موسیقی توی پسزمینه رو اضافه میکنم.
I take this happy, colorful picture and I make it bigger in my head.
من این تصویر شاد و رنگارنگ رو میگیرم و توی سرم بزرگترش میکنم.
I bring it closer to me and bigger so it fills up everything in front of me.
میآرمش نزدیکتر به خودم و بزرگترش میکنم تا اینکه همهچیزِ جلوی روم رو پر کنه.
Now do that yourself.
حالا خودتون این کار رو کنین.
Imagine this happy picture of an English class and make it big and colorful, with sound, with laughter, with music.
این تصویر شاد از یه کلاس انگلیسی رو تصور کنین و بزرگ و رنگارنگش کنین، با صوت، با خنده، با موسیقی.
Does it change the way you feel about this word…English class?
آیا نحوهی احساستون به این کلمه… «کلاس انگلیسی» رو تغییر میده؟
It probably does.
احتمالا همینطوره.
So we can do this with anything, with any image.
پس ما میتونیم اینو با هر چیزی انجام بدیم، هر تصویری.
And what you do is you take first your negative image, so let’s go back again to the negative, sad image of an English class.
و چیزی که شما انجام میدین اینه که اولین تصویر منفیتون رو میگیرین، پس بذارین برگردیم به تصویر منفی و غمگین از یه کلاس انگلیسی.
Maybe you can remember one from your past.
شاید بتونین یه دونه از گذشتهتون به یاد بیارین.
What we’re going to do now is look at that negative picture and we’re going to change it like it’s a TV set and we’re going to play around with it.
چیزی که ما الان قراره انجام بدیم اینه که به اون تصویر منفی نگاه کنیم و عوضش کنیم، انگار که تلویزیونه و ما قراره باهاش ور بریم.
So the first thing I want you to do is make it darker.
پس اولین چیزی که ازتون میخوام اینه که تاریکترش کنین.
So you have this picture in your head, it’s a negative feeling, it’s a negative memory…make it darker.
خب شما این تصویر رو توی سرتون دارین، یه احساس منفیه، یه خاطرهی منفیه… تاریکترش کنین.
Make the picture darker in your head.
تصویر رو توی سرتون تیرهترش کنین.
Next, push it away from you.
بعد، از خودتون دورش کنین.
So if it’s close to you, push it away so that it becomes smaller and smaller and smaller.
پس اگه بهتون نزدیکه، هلش بدین بره تا کوچیکتر و کوچیکتر و کوچیکتر بشه.
Keep pushing it away until it disappears to nothing.
به دور کردنش ادامه بدین تا کلا ناپدید شه.
And now suddenly, think of the positive, happy picture.
و حالا یهویی، به اون تصویر مثبت و شاد فکر کنین.
So replace it with the big, large, colorful, loud picture in your head of a happy, fun English class.
پس با اون تصویر بزرگ، گنده، رنگارنگ و رسای توی سرتون از یه کلاس انگلیسی شاد و باحال جایگزینش کنین.
See it in your head and let yourself feel how you would feel if you were in that picture.
توی سرتون ببینیدش، و به خودتون اجازه بدین که حس کنین اگه توی اون تصویر بودین چه احساسی میداشتین.
So put yourself now into the picture, step into it so now you are in that English class with all these smiling, happy people with all this color, with all this laughter, with all the music.
پس حالا خودتون رو بذارین توی تصویر، پا توش بذارین، پس حالا شما توی اون کلاس انگلیسی با همهی اون لبخندا و آدمای شد با همهی رنگا، همهی خندهها، همهی موسیقیا هستین.
Does that change how you feel?
آیا این نحوهی احساسی که دارین رو تغییر نمیده؟
It should, it usually does.
باید اینطور باشه، معمولا اینطوره.
So what you want to do now is program yourself to do this every time.
پس چیزی که شما الان باید انجام بدین اینه که به خودتون برنامه بدین که اینو هر بار انجامش بدین.
So what you do, you do this same process again and again and again.
پس شما چی کار میکنین، همین فرایند رو دوباره و دوباره و دوباره تکرار میکنین.
Maybe 50 times, maybe 100 times.
شاید ۵۰ بار، شاید ۱۰۰ بار.
You do it quickly.
سریع انجامش میدین.
So, for example, you go back again.
پس به عنوان مثال، دوباره میرین عقب.
Go back to the negative image.
بر میگردین سر تصویر منفیه.
Okay, see that negative class, oh, boring, terrible, that old memory you have.
خب، اون کلاس منفی رو ببین، اوه، خستهکننده، افتضاح، اون خاطرهی قدیمی که داری.
And again, quickly, make it darker, make it smaller.
و دوباره، سریعا، تیرهترش کن، کوچیکترش کن.
Push it away, smaller, smaller, smaller, until it disappears.
هلش بده بره، کوچیکتر، کوچیکتر، کوچیکتر تا وقتی که ناپدید شه.
And now suddenly, boom, see the big, happy, colorful picture again.
و حالا یهویی، بوم، دوباره اون تصویر بزرگ، شاد و رنگارنگ رو ببین.
This great, happy, wonderful English class, and step into the picture again.
این کلاس انگلیسی شاد، عالی و فوقالعاده رو، و دوباره توی تصویر پا بذار.
Feel yourself there with all these people who are laughing and having a great time.
خودت رو اونجا با همهی اون آدما که دارن میخندن و لذت میبرن احساس کن.
See the color.
رنگ رو ببین.
Make it big.
بزرگش کن.
Okay, great.
خب، خوبه.
Now back again to the negative one, the old memory.
حالا دوباره برگرد به منفیه، اون خاطره قبلیه.
See it again, the old, negative, terrible English class.
دوباره ببینش، اون کلاس انگلیسی قدیمی منفی افتضاح رو
And again, make it darker.
و دوباره، تیرهترش کن.
Turn the light down, darker, darker, and then now make it smaller and push it away, farther, farther, farther, until it disappears.
نور رو کم کن، تیرهتر، تیرهتر، و بعد حالا کوچیکترش کن و هلش بده بره، دورتر، دورتر، دورتر تا وقتی ناپدید شه.
Boom!
بوم!
See the big, happy, wonderful English class again, color, laughter, happiness.
دوباره کلاس انگلیسی بزرگ، شاد و فوقالعاده رو ببین، رنگ، خنده، شادی.
Step into that picture.
توی اون تصویر قدم بذار.
Be part of it.
یه بخشی ازش باش.
Now you can do this again and again and again.
حالا خب شما میتونین این رو دوباره و دوباره و دوباره انجامش بدین.
In fact, you could do this every day, maybe 10 times or 20 times.
در واقع، شما میتونین هر روز شاید ۱۰ بار یا ۲۰ بار انجامش بدین.
If you’re really motivated you could do it 100 times in a row at the same time, very fast.
اگه واقعا انگیزه دارین میتونین ۱۰۰ بار پشت تو یه زمان انجامش بدین، خیلی سریع.
You take the negative picture, you shrink it, you make it darker, you push it away.
تصویر منفیه رو میگیرین، کوچیکش میکنین، تیرهترش میکنین، هلش میدین بره.
It disappears suddenly, boom, a big, happy, positive, colorful picture.
یهو ناپدید میشه، بوم، یه تصویر بزرگ، شاد، مثبت و رنگارنگ.
And then you go back to the negative, disappear, boom, a big, happy, colorful, positive picture, again and again and again.
و بعد بر میگردین سر منفیه، ناپدید، بوم، یه تصویر بزرگ، شاد، مثبت و رنگارنگ دوباره و دوباره و دوباره.
So here’s what happens.
پس این چیزیه که اتفاق میافته.
What’s really interesting is when you do this again and again and again you are programming your brain like a computer.
چیزی که خیلی جالبه اینه که وقتی شما اینو دوباره و دوباره و دوباره انجام میدین دارین مغزتون رو مث یه کامپیوتر برنامهنویسی میکنین.
So after you do it enough times, in the future when you think English class, or someone says English class, automatically this process happens.
پس بعد اینکه به تعداد کافی انجامش دادین، توی آینده وقتی فکر میکنین به کلاس انگلیسی یا یه کسی میگه کلاس انگلیسی، به صورت خودکار این فرایند رخ میده.
Automatically, boom, you see in your head a big, happy, wonderful picture and you feel really good.
اتوماتیکی، بوم، توی سرتون یه تصویر بزرگ، شاد، و فوقالعاده میبینین و حس خیلی خوبی پیدا میکنین.
You’re teaching yourself to feel good about this phrase or this idea or this experience called English class.
دارین به خودتون یاد میدین که نسبت به این عبارت یا این ایده یا این تجربه که کلاس انگلیسی نام گرفته حس خوبی داشته باشین.
And in this way you can totally change your feelings about English or English class.
و اینطوری شما کاملا میتونین احساساتتون رو راجع به انگلیسی یا کلاس انگلیسی تغییر بدین.
You can do this with any negative memory or negative image you have in your head.
شما میتونین اینو با هر خاطرهی منفی یا تصویر منفیای که توی ذهنتون دارین انجام بدین.
If you’ve had several bad experiences with English, take those pictures, take those memories, do this same process.
اگه ما تجارب بد متعددی توی انگلیسی داشتین، اون تصاویر، اون خاطرات رو بگیرین و همین فرایند رو انجام بدین.
Look at them carefully.
بهشون بادقت نگاه کنین.
Then make them darker, then smaller.
بعد تیرهترش کنین، کوچیکترش کنین.
Then push them away, and then suddenly, boom, replace them with a big, positive, happy, colorful picture and then join the picture.
بعد هلشون بدین برن، بعد یهویی، بوم، با یه تصویر بزرگ، مثبت، شاد و رنگارنگ جایگزینشون کنین و بعد به تصویر بپیوندین.
And back again and again and again and again, you know, probably you need a total of 100 to 200 times, so you can do it very, very fast.
و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره برگردین، میدونین، احتمالا شما به مجموع ۱۰۰ الی ۲۰۰ بار نیاز داشته باشین تا بتونین خیلی خیلی سریع انجامش بدین.
It just takes a few seconds, so in 5 minutes or 10 minutes, you could do this 100 times or 150 times.
صرفا چند ثانیه وقت میگیره، پس تو ۵ دقیقه یا ۱۰ دقیقه شما میتونین اینو ۱۰۰ تا ۱۵۰ بار انجامش بدین.
And you’re programming your brain just like a computer to think in a more positive way.
و شما دارین مغزتون رو درست مث یه کامپیوتر برنامهنویسی میکنین تا به نحو مثبتتری فکر کنه.
So you can totally change the way you feel about English learning.
پس شما کاملا میتونین نحوهی احساستون به یادگیری انگلیسی رو تغییر بدین.
You can totally change your old, negative memories, beliefs and feelings about English.
شما میتونین کاملا اون خاطرات، باورها و احساسات منفی و قدیمی دربارهی انگلیسی رو تغییر بدین.
What will this do for you?
این واسهتون چی کار میکنه؟
It will give you so much more energy when you learn English.
بهتون انرژی خیلی بیشتری میده وقتی انگلیسی یاد میگیرین.
It will totally change your feelings about learning English that will help your motivation and that will cause you to learn faster.
کاملا احساستون راجع به یادگیری انگلیسی رو تغییر میده و به انگیزهتون کمک میکنه و این باعث خواهد شد سریعتر یاد بگیرین.
All of the things we’re learning in this program and these lessons are about getting you to learn faster.
همهی چیزایی که داریم توی این برنامه و این درسها یاد میگیریم، راجع به اینن که باعث شن سریعتر یاد بگیرین.
It’s not just about feeling happy about English, it’s about learning more quickly, more efficiently.
صرفا راجع به این نیس که احساس شادمانی نسبت به انگلیسی داشته باشین، واسهی یادگیری سریعتر و موثرتره.
And it just so happens that having more positive emotions and more energy and more motivation will cause you to learn English much, much faster.
و از قضا داشتن احساسات مثبتتر، انرژی بیشتر و انگیزهی بیشتر باعث میشن شما انگلیسی رو خیلی خیلی سریعتر یاد بگیرین.
I’ve seen this myself in my experience as a teacher with many of my students.
من خودم این رو توی تجربهی شخصیم به عنوان معلم، با خیلی از شاگردام دیدم.
And there’s also a lot of academic research about this same topic.
و کلی هم تحقیقات آکادمیک راجع به همین موضوع وجود داره.
And it all says the same thing.
و همهشون یه چیز میگن.
That when you’re happy, when you’re motivated, when you have strong, positive feelings and thoughts about the language you’re learning, in this case English, you learn much faster.
که وقتی خوشحالین، وقتی باانگیزهاین، وقتی احساسات و افکار قوی و مثبت راجع به زبانی که دارین یادش میگیرین دارین، توی این مورد انگلیسی، خیلی سریعتر یاد میگیرین.
That the psychology and the emotion is more important than the method.
که روانشناسی و عواطف مهمتر از متد هستن.
Good methods are important, of course.
البته که متدهای خوب مهمن.
You want to use the best methods, but without the psychology, without the emotion, no method will work successfully.
شما میخواین که بهترین متدها رو استفاده کنین، ولی بدون روانشناسی، بدون عواطف، هیچ متدی موفقیتآمیز عمل نمیکنه.
You absolutely must take care of this part of the learning process.
شما مطلقا باید مواظب این بخش از فرایند یادگیری باشین.
You must manage your thoughts, your emotions, your motivation, if you truly want to speak excellent English.
شما باید افکارتون، عواطفتون، انگیزهتون رو مدیریت کنین اگه واقعا میخواین عالی انگلیس حرف بزنین.
So, your homework is go through this process.
پس تکلیف خونهتون اینه که برین تو کار این فرایند.
Take some of your negative feelings and memories about English.
یه سری از احساسات و خاطرات منفیتون دربارهی انگلیسی رو بگیرین.
And then using the same process, see the picture.
و دوباره با استفاده از همون فرایند، تصویر رو ببینین.
Make it darker, smaller, push it away, and then suddenly replace it with a big, strong, positive image, picture.
تیرهترش کنین، کوچیکترش کنین، هلش بدین بره، و یه دفعه با یه تصویر، عکس بزرگ، محکم، و مثبت جایگزینش کنین.
And I want you to do this again and again and again.
و ازتون میخوام این رو دوباره و دوباره و دوباره انجام بدین.
I want you to do it 100 times in a row, very quickly.
ازتون میخوام ۱۰۰ بار پشت سر هم انجامش بدین، خیلی سریع.
I think you’ll find that it will make big changes to the way you feel about English and will really boost up and strengthen your motivation.
فکر میکنم متوجه خواهین شد که این تغییرات بزرگی رو برای نحوهی احساستون با انگلیسی رقم میزنه و واقعا انگیزهتون رو افزایش و تقویت میکنه.
Okay, that is all for this lesson.
خب، اینم از این واسه این درس.
I will see you for the vocab and the mini story.
واسهی دایره لغات و داستان کوتاه میبینمتون.
بخش دوم – درس واژگان
Hello, this is AJ.
درود، اِی جِی هستم.
Welcome to the vocabulary lesson for “Thought Mastery.
به درس دایره لغات برای «تسلط بر افکار» خوش اومدین.
” This is going to be a little bit of a short vocabulary lesson but that’s okay.
این قراره یه درس کوتاه باشه ولی ایرادی هم نداره.
Let’s start.
بریم شروع کنیم.
Let’s start again with NLP.
بیاین دوباره با NLP شروع کنیم.
NLP is an abbreviation for neuro linguistic programming.
NLP مختصر Neuro-linguistic-programming (برنامهنویسی عصبهای زبانی) هستش.
NLP is a technique or really it’s a method for managing your brain.
NLP یه تکنیک یا در واقع یه روش واسه مدیریت مغزتونه.
It’s a psychological method.
یه روش روانشناسیه.
And the parts NLP, the parts of that abbreviation are N means neuro, neuro.
و بخشهای NLP، بخشای این اختصار N هستن که میشه Neuro (پیشوند به معنی پی، عصب)، Neuro.
So neuro means nerve, it really means nerve, something to do with the nervous system, related to the nervous system.
Neuro یعنی عصب، در واقع میشه عصب، یه چیزی تو مایههای سیستم اعصاب، مرتبط به سیستم اعصاب.
So, for example, we have neurosurgeons.
به عنوان مثال، ما Neurosurgeon (به معنی جراح اعصاب) رو داریم.
A surgeon is a doctor, a kind of doctor, so a neurosurgeon is a doctor who specializes, a doctor who focuses on nerves, especially the brain.
Surgeon یه پزشکه، یه نوع پزشکه که متخصصه، یه پزشک که روی [ضمینهی] اعصاب متمرکزه، به خصوص مغز.
So again, neuro means related to nerves related to the brain, related to the nervous system, neuro.
پس دوباره، Neuro میشه مرتبط به اعصاب، مرتبط با مغز، مرتبط با سیستم اعصاب، Neuro.
You see this in a lot of different words, so neurosurgeon, neuroscience, etc.
اینو توی کلمات مختلفی میبینین، Neurosergeon، یا Neuroscience (به معنی عصبشناسی).
Okay, and then we have linguistic which we’ve talked about already but let’s talk about it one more time.
اوکی، بعدش Linguistic (به معنی زبانی) رو داریم که قبلا هم راجع بهش صحبت کردیم ولی بیاین یه بار دیگه هم حرف بزنیم.
Linguistic means related to language, related to language, linguistic.
Linguistic یعنی مربوط به زبان، یعنی مربوط به زبان، زبانی.
And of course, programming again, programming means to develop specific commands for something, a system of actions.
و البته، دوباره Programming (به معنی برنامهنویسی)، Programming یعنی ایجاد یه سری دستور مشخص واسهی یه چیزی، یه سیستم از اعمال.
Usually we use it with computers but you can do it with your own brain, too.
معمولا برای رایانههای به کار میبریمش اما میتونین واسه مغز خودتونم استفادهش کنین.
Alright, so that’s NLP, neuro linguistic programming.
خب، پس این شد NLP، برنامهنویسی عصبهای زبانی.
Another word I use in this talk, a very common word, is modify, to modify.
یه کلمهی دیگهای که توی این مبحث استفاده میکنم، یه کلمهی خیلی متداول، Modify (به معنی اصلاح، پیرایش) هستش، To modify.
To modify means to change something a little bit.
To modify یعنی یکم تغییر دادن چیزی.
It has the idea of a little bit, so if you say modify the picture, it means change the picture but it usually has this idea of a small amount, not totally.
یه معنی مقدار جزء و کوچیک هم پشتش داره، پس وقتی میگی تصویر رو اصلاح (Modify) کن، معنیش اینه تصویر رو تغییر بده ولی معمولا این معنی رو پشتش داره که یه جزئی، نه کلا.
So we modify the color, for example, we change just the color.
پس مثلا ما رنگ رو اصلاح میکنیم، فقط رنگش رو.
Then we modify the size, we make something larger or smaller.
بعد مثلا اندازه رو اصلاح میکنیم، چیزی رو بزرگتر و یا کوچکتر میکنیم.
And we modify, this, this, this, this, and then totally it might be a big change, but each individual change is small.
مثلا این، این، این، و این رو اصلاح میکنیم، بعد کلش ممکنه یه تغییر بزرگ باشه ولی هر تغییر به صورت جداگانه کوچیکه.
So we use the word modify, to modify.
پس ما کلمهی Modify رو استفاده میکنیم، To modify (دستور زبان: مصدر).
Alright, another word I used, another phrase actually I used in this lesson was boost up.
خب، یه کلمهی دیگهای که استفاده کردم، یه عبارت دیگهای که در واقع توی این درس استفاده کردم Boost up (به معنی تقویت، بالا بردن، افزایش) بود.
To boost or to boost up, sometimes we say to boost, sometimes we add up and we say to boost up.
To boost یا To boost up، بعضی مواقع میگیم To boost بعضی مواقع هم Up رو اضافه میکنیم میگیم Boost up.
They both have a similar meaning.
جفتشون معنی مشابهی دارن.
To boost means to make something stronger or higher.
To boost یعنی چیزی رو قویتر یا بالاتر بردن.
So, for example, we can boost up a child, what does that mean?
مثلا، ما میتونیم یه بچه رو بالا ببریم(Boost up).
Well usually, we use it in a situation where the child is sitting on the floor, but they need to be higher.
خب معمولا ما توی شرایطی از این استفاده میکنیم که مثلا بچه رو کف نیشسته، ولی نیازه که بیاد بالاتر.
For example, to eat at the table, maybe they’re too low.
به عنوان مثال واسه غذا خوردن سر میز، شاید خیلی پایینن.
They’re short so we want to boost them up.
کوتاهن و ما میخوایم بیاریمشون بالا.
We give them a taller chair, boost up the child.
پس بهشون یه صندلی بلندتر میدیم، بچه رو میاریم بالا.
In this talk I’m talking about boosting up your energy.
توی این مبحث، من دارم راجع به بالا بردن (Boost up) انرژیتون حرف میزنم.
It means lifting your energy, bringing your energy higher.
یعنی انرژیتون رو بلند کنین، انرژیتون رو بیارین بالاتر.
So a boost means to give something extra, extra high, push something up is the
پس Boost یعنی یه چیزی رو بیشتر، بیشتر بالا ببرین، این که یه چیزی رو بالا هُل بدین
idea.
ایدهشه.
You boost up, it means you push up or lift up.
چیزی رو بالا میبرین (Boost up)، یعنی یه چیزی رو بالا هُل میدین یا بلند میکنید.
So you want to boost up your motivation.
پس شما میخواید که انگیزهتون رو ببرین بالا.
You want to boost up your energy.
انرژیتون رو ببرین بالا.
You want to increase it, lift it up, push it up.
میخواین افزایشش بدین، بلندش کنین، هُلش بدین بالا.
Another word I used in this talk, in fact I’ve used it a lot in these lessons, is the word mastery.
یه واژهی دیگهای که توی این مبحث استفاده کردم، در واقع خیلی توی این دروس ازش استفاده کردم، Mastery (به معنی تسلط، استادی) هستش.
You probably already know mastery, but let’s talk about it a little bit.
احتمالا همینطوریشم Mastery رو میدونین، ولی بیاین یکم راجع بهش بگیم.
Mastery means to be excellent at something.
Mastery یعنی توی چیزی عالی بودن.
So it comes from the word master, which is a noun.
و خب از کلمهی Master (به معنی استاد) میاد، که یه اسم (دستور زبان) هستش.
A master is someone who is really, really, really good at something.
Master کسیه که توی یه چیزی واقعا، واقعا، واقعا خوبه.
For example, we’ll talk about Tiger Woods again.
مثلا دوباره راجع به تایگر وودز (گلفباز مشهور) حرف میزنیم.
Tiger Woods is a master at golf.
تایگر وودز توی گلف استاده (Master).
Right, he’s a super, really excellent, amazing, wow, wonderful guy at golf.
درسته، اون واقعا اَبَر عالیه، شگفتآوره، واو، یه پسر معرکه توی گلفه.
He is a golf master.
استاد گلفه.
So mastery, mastery is the situation of being really good at something.
پس Mastery، شد حالت خیلی خوب توی چیزی.
It’s the quality of being really good at something.
همون صفتِ خیلی خوب بودن توی چیزی.
I have mastery in English.
من به انگلیسی تسلط (Mastery) دارم.
It means I am super great at English.
یعنی من توی انگلیسی فوق عالیم.
So you have mastery.
پس تو تسلط داری.
I have mastery in playing tennis.
من به تنیس بازی کردن تسلط دارم.
I have tennis mastery.
من تسلط به تنیس دارم.
If you say “I have tennis mastery” it means you’re a great tennis player.
اگه بگی “من تسلط (Mastery) به تنیس دارم”، معنیش اینه تو یه بازیکن تنیس عالی هستی.
You are great at every part of tennis, you can do everything.
تو همه بخشای تنیس عالیای، میتونی همه کار بکنی.
You’re one of the top tennis players.
یکی از بهترین بازیکنای تنیسی.
So that’s what mastery means, to have mastery.
پس این شد معنی Mastery، To have mastery.
To have golf mastery, English mastery, tennis mastery.
تسلط به گلف داشتن، تسلط بر انگلیسی، تسلط بر تنیس.
It’s not just good, it’s not just very good, it’s super good.
نه فقط خوب، نه فقط خیلی خوب، که اَبَر خوب.
It’s the top.
[یعنی] بالاس.
It’s the very top.
بالاترینه.
So you want English mastery, right?
پس شما به دنبال تسلط به انگلیسی هستین، درسته؟
You want to have total skill in English like a native speaker.
میخواین مث یه متکلم بومی یه مهارت کامل کامل توی انگلیسی داشته باشین.
So I have English mastery, all native speakers…well I won’t say all…but most native speakers have English mastery if they were born in an English speaking country.
مثلا من تسلط به انگلیسی دارم، همهی متکلمین بومی… الته نه نمیشه بگم همه… ولی اکثر متکلمین بومی تسلط به انگلیسی دارن اگه توی یه کشور انگلیسیزبان به دنیا اومده باشن.
If you’re born in a Spanish speaking country you have Spanish mastery.
اگه توی یه کشور اسپانیاییزبان به دنیا اومدین، تسلط به اسپانیایی دارین.
So as a student, you want to acquire, you want to get that same mastery, that excellent level, that top level of ability.
پس به عنوان شاگرد، میخواین که تحصیلش (از مصدر عربی حصل به معنی به دست آوردن) کنید، میخواین که همون تسلط رو به دست بیارین، اون سطح عالی، اون سطح بالای قابلیت.
Okay, that is the end of our vocabulary lesson, a very short and easy vocabulary lesson for this lesson.
خب، اینم از آخر درس دایره لغاتمون، یه درس دایره لغات خیلی کوتاه و آسون واسه این درس (تسلط بر افکار).
Listen to it a couple of times and then go, as always, to the mini story.
یه دو باری بهش گوش بدین و بعد مث همیشه برین واسه داستان کوتاه.
Remember, the mini story is the most important lesson.
یادتون باشه، داستان کوتاه، مهمترین درسه.
In all of these lesson packs, it’s always the mini story that you should focus on.
توی همهی این بستههای دروس، همیشه داستان کوتاهه که باید روش تمرکز کنین.
The main article, yes, but also the mini story.
مقالهی اصلی هم آره ولی همچنین داستان کوتاه.
The mini story is where you will get most of your English.
داستان کوتاه جاییه که بیشترِ انگلیسیتون رو دریافت میکنین.
The mini story is designed to teach you grammar, especially grammar, intuitively, naturally.
داستان کوتاه طراحی شده تا دستور زبان رو بهتون آموزش بده، به طور مخصوص دستور زبان، شهودا، به صورت طبیعی.
You don’t need to think about it, just listen and answer the questions.
نیاز نیست بهش فکر کنین، فقط گوش میدین و سوالا رو پاسخ میدین.
Listen and answer the questions.
گوش بدین و به سوالا پاسخ بدین.
All these easy repetitive questions are actually putting the grammar, English grammar, into your brain a little deeper each time.
همهی این سوالای آسون تکراری در حقیقت دستور زبان، دستور زبان انگلیسی رو هر بار توی عمق بیشتری از مغزتون جای میدن.
Don’t think about it, just enjoy the stories again and again and again.
بهش فکر نکنید، صرفا دوباره و دوباره و دوباره از داستانا لذت ببرین.
Okay, I will see you next time.
خب، دفعهی بعد میبینمتون.
بخش سوم – درس داستان کوتاه
Hello, this is AJ.
درود، اِی جِی هستم.
Welcome to the mini story for “Thought Mastery.
به داستان کوتاه واسه «تسلط بر افکار» خوش اومدین.
” Are you feeling good?
حال خوب دارین؟
Are you moving your body?
دارین بدنتون رو حرکت میدین؟
Breathing deeply.
تنفس عمیق میکشین.
Smiling big!
لبخند گنده.
Good posture?
نحوهی استقرار خوب؟
I hope so.
امیدوارم اینطور باشه.
Let’s get started.
بریم که شروع کنیم.
There was an incredible woman named Sri.
یه خانم باورنکردنیای بود به اسم شری.
Sri was a linguist and she wanted to study Swahili.
شری یه زبانشناس بود و میخواست [زبان] سواحیلی بخونه.
What was Sri?
شری چی بود؟
Well, she was a linguist.
خب، یه زبانشناس (Linguist) بود.
What is a linguist?
زبانشناس چیه؟
A linguist is a person who studies languages.
زبانشناس کسیه که زبانها رو مطالعه میکنه.
Aha.
آها.
So what did Sri study?
خب شری چیا رو مطالعه؟
Languages, Sri studied languages.
زبان، شری زبان مطالعه میکرد.
She was a linguist.
اون یه زبانشناس بود.
Was Sri a truck driver?
شری یه راننده کامیون بود؟
No, she wasn’t a truck driver.
نه، راننده کامیون نبودش.
Sri was a linguist.
شری یه زبانشناس بود.
Who was a linguist?
کی یه زبانشناس بود؟
Sri, Sri was a linguist.
شری، شری یه زبانشناس بود.
How many languages did Sri speak?
شری به چند تا زبان حرف میزد؟
Three?
سه تا؟
No, not three.
نه، سه تا نه.
Six?
شیش تا؟
No, not six.
نه، شیش تا نه.
She spoke 247 languages.
اون به ۲۴۷ زبان حرف میزد.
How many languages did she speak?
اون چند به تا زبان حرف میزد؟
۲۴۷, Sri was an amazing linguist.
۲۴۷ تا، شری یه زبانشناس شگفتانگیز بود.
She spoke 247 languages.
اون به ۲۴۷ زبان حرف میزد.
In fact, she had total mastery in 247 languages.
در واقع، به ۲۴۷ زبان تسلط کامل داشت.
Wow.
واو.
Did she have total mastery or was she pretty good?
تسلط کامل داشت یا [فقط توشون] خیلی خوب بود؟
Total mastery, she had total mastery in 247 languages.
تسلط کامل، اون به ۲۴۷ زبان تسلط کامل داشت.
What kind of linguist was Sri?
شری چه جور زبانشناسی بود؟
An incredible linguist, a super linguist, an amazing linguist.
یه زبانشناس باورنکردنی، یه اَبَر زبانشناس، یه زبانشناس شگفتانگیز.
But, she needed another language.
ولی، یه زبان دیگه هم نیاز داشت.
She wanted to study Swahili.
میخواست سواحیلی بخونه.
Where do people speak Swahili?
مردم کجا سواحیلی حرف میزنن؟
Africa, in Africa.
آفریقا، توی آفریقا.
People speak Swahili in Africa, of course.
مردم توی آفریقا سواحیلی حرف میزنن، مشخصا.
Did Sri want to speak Swahili or did she want to speak Japanese?
شری میخواست سواحیلی حرف بزنه یا میخواست ژاپنی حرف بزنه؟
Well, she already spoke Japanese perfectly, so she wanted a new language.
خب، اون پیش از اینم میتونست بینقص ژاپنی حرف بزنه، پس یه زبان جدید میخواست.
She was bored, time for a new language.
حوصلهش سر رفته بود، وقت یه زبان جدید بود.
She wanted to speak Swahili.
میخواست سواحیلی حرف بزنه.
She wanted to speak 248 languages perfectly.
میخواست به ۲۴۸ زبان بدون نقص حرف بزنه.
What was Sri?
شری چی بود؟
A linguist, she was a linguist.
یه زبانشناس، اون یه زبانشناس بود.
Not just a normal linguist, she was a super duper incredible linguist.
نه فقط یه زبانشناس عادی، اون یه اَبَر مَبَر زبانشناس شگفتانگیز بود.
So she wanted to learn Swahili.
خلاصه میخواست سواحیلی یاد بگیره.
First she tried a visual method.
اول یه روش بصری (Visual) رو امتحان کرد.
Did she try to learn with her eyes or her ears?
سعی کرد با چشماش یاد بگیره یا با گوشاش؟
With her eyes, a visual method.
با چشماش، یه روش بصری.
Visual means with the eyes, connected to the eyes, related to seeing, visual.
Visual (بصری) یعنی با چشما، مرتبط با چشما، مرتبط با دیدن، دیداری.
Visual.
Visual.
She tried a visual method first.
اول یه روش بصری رو امتحان کرد.
What kind of method did she try to learn Swahili with?
سعی کرد اول با چه جور روشی سواحیلی یاد بگیره؟
A visual method, she tried a visual method for learning Swahili.
یه روش بصری، یه روش بصری رو برای یادگیری سواحیلی امتحان کرد.
She read textbooks and grammar rules.
رساله (کتابای متنی) و قواعد دستور زبان خوند.
Did she listen to them or did she read them?
بهشون گوش داد یا خوندشون؟
Well, she read them, right?
خب، خوندشون، درسته؟
It was a visual method, she used her eyes.
یه روش بصری بود، از چشماش استفاده کرد.
She read textbooks.
کتابای متنی خوند.
She read grammar rules.
قواعد دستور زبان خوند.
What language was she studying?
داشت چه زبانی رو مطالعه میکرد؟
Swahili, she was studying Swahili with a visual method.
سواحیلی، داشت سواحیلی رو با یه روش بصری مطالعه میکرد.
She studied Swahili with a visual method for two years.
سواحیلی رو به مدت دو سال با یه روش بصری مطالعه کرد.
Every day she read textbooks.
هر روز کتابای متنی خوند.
Every day she read grammar books.
هر روز کتابای دستور زبان خوند.
After two years what happened?
بعد دو سال چه اتفاقی افتاد؟
Nothing.
هیچی.
After two years Sri was frustrated.
شری بعد دو سال درمونده شده بود.
She still could not speak Swahili.
هنوز نمیتونست سواحیلی صحبت کنه.
Was the visual method successful for Sri?
آیا روش بصری واسه شری موفق بود؟
No, no, no, no, no, it was not successful for Sri.
نه، نه، نه، نه، نه، واسه شری موفق نبود.
Sri failed with the visual method.
شری با روش بصری با شکست خورد.
For how long did she study with the visual method?
واسه چه مدت با روش بصری مطالعه کرد؟
For two years, right?
واسه دو سال، درسته؟
She studied with a visual method for two years.
به مدت دو سال با روش بصری مطالعه کرد.
Which language did she study for two years?
واسه دو سال چه زبانی رو خوند؟
Swahili, right?
سواحیلی، درسته؟
She studied Swahili with a visual method for two years.
واسه دو سال با روش بصری سواحیلی رو مطالعه کرد.
Who studied Swahili with a visual method for two years?
کی واسه دو سال با روش بصری سواحیلی رو مطالعه کرد؟
Sri, Sri studied Swahili with a visual method for two years.
شری، شری واسه دو سال با روش بصری سواحیلی رو مطالعه کرد.
Was she successful after two years?
بعد دو سال موفق بود؟
No, she failed.
نه، شکست خورده بود.
She was not successful after two years.
بعد دو سال موفق نشده بود.
She still could not speak Swahili.
هنوز نمیتونست سواحیلی صحبت کنه.
So, she modified her approach.
پس، رویکردش رو اصلاح کرد.
Did she change her approach or did she keep the same approach?
رویکردش رو تغییر داد یا همون رویکرد رو نگه داشت؟
Well, she changed it.
خب، تغییرش داد.
She modified her approach.
رویکردش رو اصلاح کرد.
What did she modify?
چی رو اصلاح کرد؟
Her approach, her method, her technique.
رویکردش، روشش، تکنیکش.
She changed her technique.
تکنیکش رو تغییر داد.
She changed her way of learning.
راه یادگیریش رو تغییر داد.
She modified her approach.
رویکردش رو اصلاح کرد.
She modified her approach to what?
رویکردش به چی رو اصلاح کرد؟
To learning Swahili, she modified her approach to learning Swahili.
به یادگیری سواحیلی، رویکردش به یادگیری سواحیلی رو اصلاح کرد.
She changed her technique for learning Swahili.
تکنیکش به یادگیری سواحیلی رو اصلاح کرد.
What kind of approach did she try next?
بعدش چه جور رویکردی رو امتحان کرد؟
Was it a visual approach again?
دوباره رویکرد بصری بود؟
No, it wasn’t.
نه، نبودش.
She modified her approach.
رویکردش رو اصلاح کرد.
She changed that.
تغییرش داد.
It was a kinesthetic approach, a kinesthetic method.
یه رویکرد Kinesthetic (کینِستِتیک: بدون معادل دقیق فارسی به معنی مرتبط با حس موجود توی اعضای بدن و حرکت فیزیکی) بود، یه رویکرد کینِستِتیک.
Ooh, a new word, kinesthetic.
اوه، یه کلمهی جدید، Kinesthetic.
Kinesthetic means related to movement and the body.
Kinesthetic یعنی مرتبط با حرکت و بدن (جسم).
So related to movement, feeling, physical feeling and the body.
پس مرتبط با حرکت، احساس، احساس فیزیکی و بدن.
She learned Swahili with her body, with movement and feelings in her body.
سواحیلی رو با بدنش یاد گرفت، با حرکت و احساسات توی بدنش.
Sounds interesting.
جالب به نظر میاد.
What kind of method did she try next?
چه جور روشی رو بعد امتحان کرد؟
Kinesthetic, she tried a kinesthetic method.
کینِستِتیک، یه روش کینِستِتیک رو امتحان کرد.
Who tried a kinesthetic method?
کی یه روش کینِستِتیک رو امتحان کرد؟
Sri, Sri tried a kinesthetic method.
شری، شری یه روش کینِستِتیک رو امتحان کرد.
For what?
واسهی چی؟
For learning Swahili, she tried a kinesthetic method for learning Swahili.
واسهی یادگیری سواحیلی، یه روش کینِستِتیک رو واسهی یادگیری سواحیلی امتحان کرد.
Did she try to learn with her body or with her ears?
سعی کرد با بدنش یاد بگیره یا با گوشهاش؟
With her body, she tried to learn Swahili with her body.
با بدنش، سعی کرد سواحیلی رو با بدنش یاد بگیره.
She tried a kinesthetic method.
یه روش کینِستِتیک رو امتحان کرد.
What was the kinesthetic method?
روش کینِستِتیک چی بود؟
Well, it was called TPR and she had to jump and move while learning.
خب، بهش میگن TPR و باید در حال یادگیری میپرید و حرکت میکرد.
The teacher said “Jump” in Swahili, of course, and Sri would jump.
معلم به سواحیلی میگفت “بپر”، و البته که شری هم میپرید.
The teacher said “Sit” in Swahili.
معلم به سواحیلی میگفت “بشین”.
And Sri would sit.
و شری مینشست.
She did this every day.
اون این کار رو هر روز انجام داد.
Every day she jumped and sat and moved and walked and wrote and read, as the teacher told her to in Swahili.
هر روز میپرید و مینشست و حرکت میکرد و راه میرفت و مینوشت و میخوند وقتی معلم به سواحیلی اینا رو بهش میگفت.
It was a kinesthetic method, right?
یه روش کینِستِتیک بود، درسته؟
She had to move her body.
باید بدنش رو حرکت میداد.
She was learning with movement.
داشت با حرکت کردن یاد میگرفت.
Kinesthetic.
کینِستِتیک.
Did this boost her learning?
آیا این یادگیریش رو تقویت کرد؟
Oh yes, it did.
اوه، آره همینطوره.
It boosted her learning.
یادگیریش رو تقویت کرد.
It raised her learning.
یادگیریش رو بالا برد.
It increased her learning.
یادگیریش رو افزایش داد.
She began to learn Swahili.
شروع به یادگیری سواحیلی کرد.
She began to understand Swahili.
شروع به فهمیدن سواحیلی کرد.
She began to speak Swahili.
شروع به سواحیلی حرف زدن کرد.
Did the kinesthetic method lessen or boost her learning?
آیا روش کینِستِتیک یادگیریش رو تقویت کرد یا کم کرد؟
It boosted her learning.
یادگیریش رو تقویت کرد؟
It increased her learning.
یادگیریش رو افزایش داد.
What boosted Sri’s learning of Swahili?
چی یادگیری سواحیلی شری رو تقویت کرد؟
The kinesthetic method, the kinesthetic method boosted her learning of Swahili.
روش کینِستِتیک، روش کینِستِتیک یادگیری سواحیلی شری رو تقویت کرد.
Did it boost her learning a little or a lot?
یه کم یادگیریش رو تقویت کرد یا خیلی؟
Of course, a lot, it boosted her learning a lot.
مخشصا، خیلی، یادگیریش رو خیلی تقویت کرد.
She began to learn much, much faster.
خیلی، خیلی سریعتر شروع به یادگیری کرد.
Which was faster, the visual method or the kinesthetic method?
کدوم سریعتر بود، روش بصری یا روش کینِستِتیک؟
Well, the kinesthetic method obviously.
خب، واضحه که روش کینِستِتیک.
The kinesthetic method was much faster.
روش کینِستِتیک خیلی سریعتر بود.
It boosted her learning a lot more.
یادگیریش رو خیلی بیشتر تقویت کرد.
What did it boost?
چی رو تقویتش کرد؟
It boosted her learning.
یادگیریش رو تقویتش کرد.
It boosted her learning speed.
سرعت یادگیریش رو تقویت کرد.
Of what?
[یادگیری] چی رو؟
Of Swahili, it boosted her learning speed of Swahili.
سواحیلی، سرعت یادگیری سواحیلیش رو تقویت کرد.
What boosted her learning speed of Swahili?
چی سرعت یادگیری سواحیلیش رو تقویت کرد؟
The kinesthetic method.
روش کینِستِتیک.
So she used the kinesthetic method for one year.
پس از روش کینِستِتیک برای یک سال استفاده کرد.
It boosted her learning.
این یادگیریش رو تقویت کرد.
She learned faster and faster and better and better.
اون سریعتر و سریعتر و بهتر و بهتر یاد گرفت.
But, but she did not achieve mastery.
اما، به تسلط نرسید.
She did not become a master of Swahili.
به یه استاد سواحیلی تبدیل نشد.
She was good, but not a master.
خوب بود، اما یه استاد نبود.
Did Sri become a master of Swahili by using the kinesthetic method?
آیا شری با استفاده از روش کینِستِتیک یه استاد سواحیلی شد؟
No, she did not.
نه، نشد.
She did not become a master.
اون به یه استاد بدل نشد.
She became good but she did not become a master by using the kinesthetic method.
خوب شد ولی با استفاده از روش کینِستِتیک به یه استاد بدل نشد.
And so she modified her approach again.
پس دوباره رویکردش رو اصلاح کرد.
Did she change her approach again, a little bit?
آیا رویکردش رو دوباره یه کم تغییر داد؟
Yes, she did.
آره، همینطوره.
She changed it again.
دوباره تغییرش داد.
She modified it again.
دوباره اصلاحش کرد.
What did she modify?
چی رو اصلاح کرد؟
She modified her approach.
رویکردش رو اصلاح کرد.
She modified her way of doing something.
روش انجام دادن چیزیو اصلاح کرد.
She modified her way of learning Swahili.
روش یادگیری سواحیلی رو اصلاح کرد.
What did she do next?
بعدش چی کار کرد؟
Well, she added something this time.
خب، این بار یه چیزیو اضافه کرد.
She continued to learn with the kinesthetic method but she added something more.
به یادگیری با روش روش کینِستِتیک ادامه داد اما یه چیز بیشتری هم اضافه کرد.
What did she add?
چی رو اضافه کرد؟
What kind of method did she add next?
بعدش چه جور روشی رو اضافه کرد؟
Well, she added an auditory method.
خب، یه روش شنیداری (Auditory).
Auditory, another new word, auditory.
Auditory، یه کلمهی جدید دیگه، Auditory.
Auditory means related to hearing or listening, related to the ears.
Auditory یعنی مرتبط با شنیدن یا گوش دادن، مرتبط با گوشها.
It shares the same root as audio, right?
ریشهش با Audio (به معنی صدا، شنود) یکیه، درسته؟
Audio meaning sound.
Audio یعنی صدا.
Auditory means related to sound, related to listening, related to hearing, auditory.
Auditory یعنی مرتبط با صدا، مرتبط با گوش دادن، مرتبط با شنیدن، شنیداری.
So a listening method is what she changed to or added.
پس یه روش شنیداری چیزی بود که تغییرش داد یا اضافهش کرد.
She added a listening method.
یه روش شنیداری اضافه کرد.
What kind of method did she add?
چه جور روشی اضافه کرد؟
Auditory, she added an auditory method.
شنیداری، یه روش شنیداری اضافه کرد.
Who added an auditory method?
کی یه روش شنیداری اضافه کرد؟
Sri, of course.
شری، البته.
Sri added an auditory method.
شری یه روش شنیداری اضافه کرد.
Why?
چرا؟
Because she wanted total mastery of Swahili.
چون اون تسلط کامل روی سواحیلی رو میخواست.
Which language did she want to totally master?
چه زبانی رو میخواست به استادی کاملش برسه؟
She wanted to totally master Swahili, of course.
میخواست به استادی کامل سواحیلی برسه، مشخصا.
So what did she add to her learning method?
پس چی رو به روش یادگیریش اضافه کرد؟
She added an auditory method, an auditory approach.
یه روش شنیداری، یه رویکرد شنیداری.
What did she add an auditory approach to?
به چی یه رویکرد شنیداری اضافه کرد؟
What did she add it to?
به چی اضافهش کرد؟
She added it to the kinesthetic method.
به روش کینِستِتیک اضافهش کرد.
She was already using the kinesthetic method, then she added the auditory method to it.
همینطوریش هم داشت از روش کینِستِتیک استفاده میکرد، بعد روش شنیداری رو بهش اضافه کرد.
She added them together, doing both.
به هم دیگه اضافهشون کرد، هر دو رو انجام داد.
Did she subtract an auditory method?
آیا یه روش شنیداری کسر کرد؟
No, she didn’t subtract it, she added it.
نه، کم نکردش، اضافهش کرد.
She added an auditory method, right?
یه روش شنیداری اضافه کرد، درسته؟
And she added a visual method?
و یه روش بصری اضافه کرد؟
No, no, no, no, no, she did not add the visual method.
نه، نه، نه، نه، نه، روش بصری رو اضافه نکرد.
She subtracted the visual method.
روش بصری رو کم کرد.
She eliminated the visual method.
روش بصری رو از بین برد.
So what did she add?
پس چی اضافه کرد؟
An auditory method, she added an auditory method.
یه روش شنیداری، یه روش شنیداری اضافه کردش.
She began to listen to Swahili every day, listening more and more and more.
هر روز شروع به گوش دادن سواحیلی کرد، بیشتر و بیشتر و بیشتر گوش کرد.
Every day listening to Swahili, tons of listening, 3 hours, then 4 hours, then 10 hours, then 23/5 hours of listening every day.
هر روز به سواحیلی گوش میداد، خروار خروار گوش میکرد، ۳ ساعت، بعد ۴ ساعت، بعد ۱۰ ساعت، بعدش ۲۳.۵ ساعت در روز.
How many hours did she listen to Swahili every day?
در روز چند ساعت به سواحیلی گوش میداد؟
So how many hours did she sleep every day?
پس چند ساعت در روز میخوابید؟
۵, only 30 minutes.
۵ ساعت فقط ۳۰ دقیقه.
She decided to only sleep 30 minutes each day and she listened to Swahili 23/5 hours every day.
تصمیم گرفت روزانه فقط ۳۰ دقیقه بخوابه و هر روز ۲۳.۵ به سواحیلی گوش بده.
Was she successful?
آیا موفق بود؟
Yes she was.
آره، بود.
Sri became a total master of Swahili in only one year.
شری بعد فقط یک سال به یه استاد کامل توی سواحیلی تبدیل شد.
After one year of listening to Swahili 23/5 hours a day she became a total master of Swahili.
بعد یک سال گوش دادن به سواحیلی روزانه ۲۳.۵، به یه استاد کامل تو سواحیلی تبدیل شد.
Now she speaks 248 languages perfectly.
حالا اون به طور بینقصی ۲۴۸ زبان رو صحبت میکنه.
Sri is the best linguist in the world.
شری بهترین زبانشناس دنیاست.
Okay, that is the end of the mini story for “Thought Mastery.
خب، اینم از آخر داستان کوتاه واسه «تسلط بر افکار».
” As always, listen to it again and again and again.
مث همیشه، دوباره و دوباره و دوباره بهش گوش بدین.
In fact, listen to this mini story 23/5 hours every day.
اصلا روزی ۲۳.۵ به این داستان کوتاه گوش بدین.
If you listen to my lessons 23/5 hours every day you will too become a master of English.
اگه به درسای من روزی ۲۳.۵ گوش بدین شما هم یه استاد انگلیسی میشین.
But if you want to, 1 or 2 hours is probably enough.
ولی اگه خواستین، ۱ یا ۲ ساعت هم احتمالا کافیه.