انگلیسی قدرت
فصل ۷. تکرر

بخش اول – تسلط بر افکار

Hi this is AJ.

درود، ای‌جی هستم.

Welcome to the seventh lesson.

به درس هفتم خوش اومدین.

Let’s begin.

بیاین شروع کنیم.

This one is called “Repetition with Intensity.

این یکی اسمش هست «تکرار با شدت».

” Intensity means power, concentrated power, really, is what it means.

Intensity یعنی قدرت، قدرت متمرکز در واقع می‌شه معنیش.

Of course, repetition means doing something again and again and again and again and again.

مشخصا، Repetition یعنی یه چیزی رو دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره انجام دادن.

So maybe this is the bad news or the good news, I don’t know, but the truth is to learn English, to learn any language, to learn any skill, to be a master you have to have a lot of repetition.

پس شاید این خبر بدیه یا خوب، نمی‌دونم، ولی حقیقت اینه که واسه یادگیری انگلیسی، یادگیری هر زبانی، یادگیری هر مهارتی، واسه اینکه یه استاد بشین، شما باید کلی تکرّر داشته باشین.

And this is something that a lot of people don’t like and they go “Oh my god, I’m bored.

و این چیزیه که خیلی از آدما دوست ندارن، و اینطورین که «وای خدایا، من حوصله‌م سر رفت».

I don’t want to listen to this again.

من نمی‌خوام دوباره بهش گوش بدم.

I don’t want to do this again and again and again.

من نمی‌خوام این رو دوباره و دوباره و دوباره انجام بدم.

I’ll give you a small example.

من یه مثال کوچیک براتون می‌زنم.

I’ve recently started taking singing lessons and every lesson we do the same thing.

من اخیرا شروع به یادگیری دروس خوانندگی کرده‌م و هر درس ما همون کار رو می‌کنیم.

We do these scales, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah.

ما این میزان‌ها رو می‌خونیم.

Every single time.

هر دفعه.

Every day, same scales, same exercises.

هر روز، همون میزان‌ها، همون تمرینات.

And anyone who wants to get really good at singing, and I do want to get good, has to do this.

و هر کسی که می‌خواد واقعا توی خوانندگی خوب بشه، و من هم می‌خوام که خوب بشم، باید این کار رو انجام بده.

You have to repeat.

تو باید تکرار کنی.

You can’t just say “Oh, I already know this.

نمی‌تونی صرفا بگی «اوه، من همینطوریشم اینو می‌دونم».

I did it 10 times so I’m finished and let’s do something new.

«من ۱۰ بار انجامش دادم پس تموم کردم و بذار یه چیز جدید انجام بدم».

Unfortunately a lot of people have this idea with language learning for some reason.

متاسفانه افراد زیادی به دلایلی این ایده رو راجع به یادگیری زبان دارن.

Most people understand if you learn a sport you have to repeat the same basic actions again and again and again.

اکثر آدما درک می‌کنن اگه یه ورزشی رو یاد بگیرین باید همون اعمال پایه رو دوباره و دوباره و دوباره تکرار کنین.

If you want to be great at basketball, you probably know you have to practice dribbling, [which] means bouncing the ball, passing and shooting the ball, again and again and again and again.

اگه می‌خواین یه بسکتبالیست فوق‌العاده بشین، احتمالا میدونین که شما باید دریبل زدن رو تمرین کنین، که یعنی دوباره و دوباره و دوباره توپ رو بالا و پایین کردن، پاس دادن و شوت کردن توپ.

Michael Jordan practiced these same basic skills from a child until he finished his career.

مایکل جردن همین مهارت‌های پایه رو از وقتی بچه بود تا وقتی دورانش حرفه‌ایش رو پایان داد تمرین کرد.

What, 20 years maybe, every day practicing the same skills, again and again.

شاید مثلا ۲۰ سال، هر روز دوباره و دوباره همون مهارت‌ها رو تمرین می‌کرد.

And not just practicing, practicing with emotion, practicing with power, practicing with energy, every day for 20 years or more.

و نه فقط تمرین کردن، تمرین کردن همراه احساسات، تمرین کردن همراه قدرت، تمرین کردن همراه انرژی، هر روز واسه ۲۰ سال یا بیشتر.

We’ve already mentioned Tiger Woods a lot, same thing with golf.

ما قبلا هم بارها تایگر وودز رو مطرح کرده‌یم، همین قضیه سر گلف.

He practices the same skills again and again and again and again, every single day, years and years and years.

اون هر روز، سال‌ها و سال‌ها و سال‌ها همون مهارت‌های همیشگی رو دوباره و دوباره و دوباره تکرار می‌کنه.

So why, when we’re learning English or learning a language, do we say “Oh, I don’t want to study this any more, I already know it.

پس چرا، وقتی داریم انگلیسی یاد می‌گیریم یا یه زبانی یاد می‌گیریم، می‌گیم «من دیگه نمی‌خوام اینو بخونم، همینطوریشم بلدمش».

I already know the present tense.

«من همینطوریم زمان حال رو بلدم».

I already know these words.

«من همینطوریشم این کلمات رو می‌دونم».

I already know this grammar.

«من همینطوریشم این گرامر رو می‌دونم».

I already know this lesson.

«من همینطوریشم این درس رو بلدم».

” What, maybe you listened to it 7 times, 5 times?

چی مثلا شاید بهش ۷ بار، ۵ بار گوش دادی؟

It’s not enough.

این کافی نیست.

We need a lot of repetition, a lot of repetition with power, with intensity.

ما کلی تکرّر نیاز داریم، کلی تکرار با قدرت، با شدت.

Your whole life, that’s why babies learn so quickly and so well, that’s why I’m a master of English and not a master of Spanish.

کل زندگیت، واسه اینه که بچه‌ها خیلی سریع و خیلی خوب یاد می‌گیرن، واسه اینه که من استاد انگلیسیم نه استاد اسپانیایی.

Because every day for 40 years I have been listening to English, the same basic English.

بخاطر اینکه هر روز به مدت ۴۰ سال من به انگلیسی گوش کرده‌م، همون انگلیسی پایه.

When I was 5 years old I didn’t tell my mom “Mom, I already know the past tense so stop using it.

وقتی ۵ سالم بود به مامانم نگفتم «مامان، من دیگه زمان گذشته رو یاد گرفتم پس دست از استفاده کردنش بکش»!

Let’s learn something more difficult now.

«بذار حالا یه چیز سخت‌تر یاد بگیرم».

I’m bored with the past tense.

«من از زمان گذشته دلزده شدم».

Of course, that’s ridiculous, right?

البته که این مضحکه، مگه نه؟

I’m still hearing the past tense used correctly constantly, every single day of my life.

من هنوزم هر روز عمرم دارم زمان گذشته رو می‌شنوم که به درستی استفاده می‌شه.

And that’s why I can use the past tense without thinking, totally effortlessly.

و به این دلیله مه من می‌تونم از زمان گذشته بدون فکر کردن، کاملا بدون زحمت استفاده کنم.

Because it’s something I hear again and again and again and again and again and I have since I was born until right now and you need to decide that you’re going to do this, too.

بخاطر اینکه یه چیزیه که من دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره می‌شنوم و از وقتی به دنیا اومدم تا همین الان شنیده‌م و شما باید تصمیم بگیرین که شما هم قراره همین کار رو کنین.

So forget this idea of levels.

پس این مفهوم سطوح رو فراموش کنین.

Forget levels, there is no level.

سطوح رو فراموش کنین، سطحی وجود نداره.

You’re not an advanced English speaker and then suddenly “Oh, I don’t need to worry about the past tense anymore.

شما [نمی‌تونین] یه متکلم سطح پیشرفته‌ی انگلیسی باشین و بعد یهو [بگین] «من نیاز ندارم دیگه نگران زمان گذشته باشم».

Oh, I already know the present tense, I’m an advanced speaker.

«من همینطوریشم زمان گذشته رو می‌دونم، من یه متکلم سطح پیشرفته‌ام».

Well bullshit!

خب، مزخرفه!

It’s not true.

این درست نیس.

You never finish.

تو هیچوقت تموم نمی‌کنی.

And in fact you have to focus on the basic things, the most frequent, core, fundamental, important parts of the language.

و در واقع شما نیاز دارین که روی چیزای پایه‌ای تمرکز کنین، تکرارشونده‌ترین، مرکزی‌ترین، بنیادی‌ترین و مهم‌ترین اجزای زبان.

You have to focus on them every day, you never stop.

شما باید هر روز روشون تمرکز کنین، هیچوقت دست نکشین.

Yes, you’ll start to learn some advanced vocabulary.

آره، شما شروع به یادگیری یه سری واژگان پیشرفته خواهید کرد.

Yes, you’ll learn some of that great advanced grammar that you always want to learn.

آره، یه سری از اون گرامر پیشرفته‌ی فوق‌العاده‌ای که همیشه می‌خواین یاد بگیرین رو هم یاد خواهید گرفت.

But that stuff is just extra.

ولی اون چیزا صرفا اضافین.

Always, the core, main focus of your learning must be the fundamentals, the high frequency words, the most common grammar structures, and the basic pronunciation of the language.

همیشه، هسته و تمرکز اصلی یادگیریتون باید موارد بنیادی، کلمات پرتکرار، متداول‌ترین ساختارهای گرامری و تلفظ پایه‌ی زبان باشه.

You never stop practicing those.

شما هیچوقت از تمرین کردن اینا رو متوقف نمی‌کنین.

You never stop improving them.

هیچوقت بهبود دادنشون رو متوقف نمی‌کنین.

Every day you continue to focus on them.

هر روز به تمرکز روشون ادامه می‌دین.

Okay, you believe me?

خب، باورم می‌کنی؟

Alright, we agree?

خوب، توافق داریم؟

Alright, good.

بسیار خب، خوبه.

Well, your next question is probably how.

خب، سوال بعدی شما احتمالا «چطور» هستش.

Because the problem with this is that it gets boring.

بخاطر اینکه مشکلش اینه که خسته‌کننده می‌شه.

Right, like “Oh, I don’t want to do it again.

خب، و شما اینطورین که مثلا «اوه، من نمی‌خوام دوباره انجامش بدم».

” And this is a problem that everybody has.

و این یه مشکلیه که همه دارن.

Everyone who wants to be a master has this same exact problem.

هر کسی که می‌خواد استاد بشه دقیقا همین مشکل رو داره.

I’m sure Michael Jordan at sometime said “I’m sick of shooting free throws.

من مطمئنم مایکل جردن یه وقتی گفته «حالم از پرتاب آزاد کردن بهم می‌خوره».

” Free throws are the basic, same shot, all basketball players practice them every day for all their life.

پرتاب‌های آزاد همون پرتاب‌های پایه‌این، همه‌ی بسکتبالیستا توی زندگیشون هر روز تمرینشون کردن.

Probably at some time he decided, “Oh man, I’ve already done this 20,000 times, I don’t want to do it again.

احتمالا تو یه لحظه‌ای تصمیم گرفته که «اوه پسر، من همینطوریشم اینو ۲۰۰۰۰ بار انجام دادم، دیگه نمی‌خوام انجامش بدم».

” But then he said, oh, I need to.

ولی بعد گفته «من نیاز دارم که این کار رو بکنم».

He realized that he could never stop.

اون متوجه شده که هیچوقت نمی‌تونه دست بکشه.

How does Tiger Woods keep going?

تایگر وودز چه طوری ادامه می‌ده؟

How does he continue to practice the same things every day when he’s already a master?

اون چطوری وقتی که همینطوریشم یه استاده هر روز به تمرین کردن همون چیزا ادامه می‌ده؟

It’s an emotional problem, right?

این یه مشکل عاطفیه، درسته؟

It’s a mental problem.

یه مشکل ذهنیه.

It’s not a physical problem.

یه مشکل فیزیکی نیستش.

It’s easy to do, the problem is we stop wanting to do it.

واسه انجام دادن کار آسونیه، مشکل اینه که ما خواست انجام دادنش رو متوقف می‌کنیم.

So again, it’s a problem of our mentality.

پس دوباره، این یه مشکل ذهنیتمونه.

It’s a problem of our psychology.

یه مشکل روانشناسیمونه.

And we have to learn how to practice with a lot of repetition but continue to feel strong, continue to have energy and intensity.

و ما باید یاد بگیریم چطوری با کلی تکرّر تمرین کنیم ولی حس قوی بودنمون ادامه داشته باشه، به انرژی و شدت داشتنمون ادامه بدیم.

That’s the trick.

حقه‌ش اینه.

That’s the secret.

رازش اینه.

We’ve already talked about some ways to do this.

ما قبلا هم راجع به بعضی روش‌ها واسه انجام دادن این، حرف زدیم.

So one way you do this is to manage your emotions.

پس یه راه واسه انجام دادنش، مدیریت عواطفتونه.

Manage your peak states.

مدیریت حالات اوجتون.

You get in that peak state.

شما وارد اون حالت اوجتون می‌شین.

That’s why I keep reminding you…are you smiling?

واسه اینه که من به یاداور شدنتون ادامه می‌دم… آیا در حال لبخند زدنین؟

Are you moving?

دارین تحرک می‌کنین؟

Is your head up?

سرتون بالاس؟

Are your shoulders back?

شونه‌هاتون عقبن؟

Are you breathing deeply?

دارین تنفس عمیق می‌کنین؟

I continue to remind you about this because it’s important.

من به یاداوری کردن درباره‌ی این ادامه می‌دم بخاطر اینکه مهمه.

It will keep your energy high.

انرژیتون رو بالا نگه می‌داره.

It will help you repeat again and again and again without boredom.

بهتون کمک خواهد کرد دوباره و دوباره و دوباره بدون دلزدگی تکرار کنین.

When your body, when your physiology is strong, you get bored less easily, you focus more.

وقتی بدنتون، وقتی فیزیولوژیتون قویه، کمتر به راحتی حوصله‌تون سر می‌ره، بیشتر تمرکز می‌کنین.

You concentrate more.

بیشتر تمرکز می‌کنین.

You can do more repetitions.

می‌تونین تکرار‌های بیشتری انجام بدین.

You can repeat more of the same thing.

می‌تونین بیشتر همون چیز رو تکرار کنین.

That’s great.

این فوق‌العاده‌ست.

So that’s one of the key things, what we’ve already talked about, managing your emotions.

پس این یه چیز کلیدیه، چیزی که پیش از این هم راجع بهش حرف زدیم، مدیریت کردن عواطفتون.

Managing your beliefs will also help.

همچنین مدیریت کردن باورهاتون هم کمک خواهد کرد.

Thinking constantly about what you want in the end.

دائما فکر کردن به اون چیزی که آخرش می‌خواین.

Imagining yourself as a successful English speaker.

تصور کردن خودتون به عنوان یه متکلم انگلیسی موفق.

All of these things are building your energy.

همه‌ی این چیزا دارن انرژی مثبت می‌سازن.

And that will help you repeat more often with more energy.

و این به شما کمک خواهد کرد اوقات بیشتری با انرژی بیشتر تکرار کنین.

But there’s one more secret to repetition and this is something that all masters do and have always done.

ولی یه راز دیگه واسه تکرّر هستش و این چیزیه که همه‌ی اساتید انجام می‌دن و همیشه هم انجام داده‌ن.

It’s a key point to using repetition most powerfully.

یه نکته‌ی کلیدی واسه قوی‌ترین استفاده از تکرّر هستش.

Because if you just repeat do the same thing, if you do it badly, well then you’re teaching yourself to perform badly.

بخاطر اینکه اگه شما همون چیز رو تکرار کنین، اگه بد انجامش بدین، خب بعد شما دارین به خودتون یاد می‌دین به صورت بدی اجراش کنین.

If you practice English every day with no energy, repeating, repeating, well you’ll learn to be bored and tired when speaking English.

اگه شما هر روز بدون هیچ انرژی‌ای انگلیسی رو تمرین کنین، تکرار کنین و تکرار کنین، خب شما یاد خواهین گرفت که وقتی انگلیسی صحبت می‌کنین خسته و دلزده باشین.

And you don’t want that.

و شما اینو نمی‌خواین.

So here’s what you’re going to do.

پس این چیزیه که شما قراره انجام بدین.

First, of course, you’re going to get yourself in that peak state again.

اول، البته که قراره خودتون رو توی اون حالت اوج قرار بدین.

Always, every time before you listen to English, you’re going to manage your body, your physiology.

همیشه، هر بار قبل گوش دادن به انگلیسی، شما قراره که جسمتون، فیزیولوژیتون رو مدیریت کنین.

You’re going to move.

قراره که تحرک کنین.

You’re going to smile.

قراره که لبخند بزنین.

You’re going to change your posture.

قراره که طرز استقرارتون رو تغییر بدین.

You’re going to breathe.

شما قراره که تنفس کنین.

You’re going to change your emotions.

قراره که عواطفتون رو تغییر بدین.

You’re going to change your focus.

قراره که تمرکزتون رو تغییر بدین.

You’re going to think about that big goal, all those great benefits to speaking English.

شما قراره که به اون هدف بزرگ، همه‌ی اون مزایای انگلیسی حرف زدن فکر کنین.

And you’re going to do your incantations.

و شما قراره که وردهاتون رو بخونین.

You’re going to say “I’m a great English speaker” or “I’m getting better and better with English every day.

قراره بگین «من یه متکلم انگلیسی فوق‌العاده‌ام» یا «من هر روز دارم تو انگلیسی بهتر و بهتر می‌شم».

” And now you’re feeling great.

و حالا دیگه شما حالتون عالیه.

And you start to repeat.

و شروع به تکرار می‌کنین.

You say “Okay, now, I’m going to listen to that lesson again.

می‌گین «خب، حالا من قراره به اون درس دوباره گوش بدم».

Again, 7 times, 12 times, 20 times, 50 times, 100 times.

دوباره، ۷ بار، ۱۲ بار، ۲۰ بار، ۵۰ بار، ۱۰۰ بار.

On the 100th time how are you going to keep your energy still?

واسه بار صدم شما چجوری قراره انرژیتون رو ثابت نگه دارین؟

Well, you’re going to get in that peak state but you’re also going to change your focus.

خب، قراره تو اون حالت اوج قرار بگیرین ولی شما همچنین قراره تمرکزتون رو عوض منین.

When you repeat, you don’t just do the same exact thing.

وقتی تکرار می‌کنین، صرفا دقیقا همون چیز رو انجام نمی‌دین.

You find small distinctions each time.

هر دفعه یه تمایز کوچیکی پیدا می‌کنین.

A distinction is a difference, an important difference, okay?

Distinction یه تفاوته، یه تفاوت مهم، خب؟

An important difference.

یه تفاوت مهم.

So you’re doing the same thing, maybe you’re listening to the same lesson, for example.

پس شما دارین همون چیز رو انجام می‌دین، شاید دارین به همون درس گوش می‌دین به عنوان مثال.

But you, with your mind, are doing something a little differently each time, a different distinction each time.

ولی شما، با ذهنتون، دارین هر بار یه چیزی رو یکم متفاوت‌تر انجام می‌دین، هر بار یه تمایز متفاوت.

What do I mean?

منظورم چیه؟

Let me give you an example.

بذارین یه مثال براتون بزنم.

Let’s say you listen to this lesson the first time.

مثلا بگیم شما واسه اولین بار به این درس گوش می‌دین.

The first time you probably want to focus on just understanding.

احتمالا دفعه‌ی اول شما می‌خواین فقط روی فهمیدن تمرکز کنین.

You need to understand all the words I’m using.

شما نیاز دارین که همه‌ی کلماتی که من به کار می‌برم رو بفهمین.

You need to understand my pronunciation.

شما نیاز دارین که تلفظ من رو بفهمین.

You need to, most importantly, understand the whole meaning of this lesson, of what I’m saying, the meaning, the basic meaning of the English I’m speaking.

و مهمتر از همه شما نیاز دارین که این درس، معنی کلی، چیزی که من می‌گم، مفهوم، مفهوم پایه‌ی انگلیسی‌ای که من صحبت می‌کنم رو بفهمین.

So the first time you probably read and listen at the same time.

پس دفعه‌ی اول شما احتمالا همزمان می‌خونین و گوش می‌دین.

And you’re focused just on the meaning, just on understanding.

و شما صرفا رو مفهوم، صرفا رو درک متمرکزین.

Maybe you do that 1 time, maybe 4 times, maybe 10 times, it depends, everybody’s different.

شاید ۱ بار، شاید ۴ بار، شاید ۱۰ بار انجامش می‌دین، بستگی داره، هر کسی متفاوته.

But eventually you start to feel bored.

ولی به تدریج شروع به احساس دلزده شدن می‌کنین.

Eventually you think “I understand this, I understand the meaning.

به تدریج فکر می‌کنین «من اینو می‌فهمم، من معنیشو می‌فهمم».

I know all these vocabulary words, no problem.

من همه‌ی این دایره لغات رو می‌دونم.

” Most people will then change.

اکثر آدما بعدش تغییر می‌دن.

They’ll go to a new lesson “I’m bored, I already know this vocabulary, time for a new lesson.

می‌رن سر یه درس جدید «من حوصله‌م سر رفته، همینطوریشم این دایره لغات رو می‌دونم، وقت یه درس جدیده».

” That’s what most people do.

این کاریه که اکثر آدما می‌کنن.

But someone who is focused on mastery will not do that.

ولی کسی که روی تسلط متمرکزه این کار رو نخواهد کرد.

They will stay with the same lesson.

اونا رو همون درس می‌مونن.

What they will do is find a new distinction, an important difference, a new way to focus.

کاری که اونا می‌کنن اینه که یه تمایز جدید، یه تفاوت مهم، یه راه جدید واسه تمرکز کردن پیدا می‌کنن.

For example, you know now all of the vocabulary.

به عنوان مثال، شما حالا همه‌ی دایره لغات رو می‌دونین.

You understand easily.

به راحتی می‌فهمینش.

So next you change your focus, a new distinction.

پس بعدش تمرکزتون رو تغییر می‌دین، یه تمایز جدید.

Next, you don’t focus on just understanding.

بعدش، فقط روی درک کردن تمرکز می‌کنین.

Next, you focus on speed.

بعدش، فقط روی سرعت تمرکز می‌کنین.

You decide “I’m going to answer those mini story questions very fast.

تصمیم می‌گیرین که «من قراره اون سوالای داستان کوتاه رو خیلی سریع جواب بدم».

” And it becomes a game.

و این می‌شه یه بازی.

So the first time maybe you answer somewhat slowly.

پس دفعه‌ی اول شاید یه جورایی کند جواب می‌دین.

The next time you listen you try to get faster.

دفعه‌ی بعدی گوش می‌دین که سعی کنین سریع‌تر جواب بدین.

Maybe you still need to pause, but you’re getting faster.

شاید هنوز نیاز به پاز کردن داشته باشین، ولی دارین سریع‌تر می‌شین.

The next time you try to go faster, answer those questions more quickly.

دفعه‌ی بعدی سعی می‌کنین سریع‌تر برین، اون سوالا رو سریع‌تر جواب بدین.

Then you try to not use the pause button.

و شما سعی می‌کنین که دکمه‌ی پاز رو استفاده نکنین.

Answer before I answer.

قبل اینکه من جواب بدم، جواب بدین.

And it becomes this game, a challenge.

و این یه بازی می‌شه، یه چالش.

It’s repetition, it’s the same thing again but now you have a new distinction, a new focus, a little bit different way of repeating.

این تکرّره، دوباره همون چیزه اما حالا یه تمایز جدید دارین، یه تمرکز جدید، یه روش یکم متفاوت از تکرار کردن.

First, you were focused on just meaning and understanding.

اول، شما صرفا روی معنی و درک کردن متمرکز بودین.

Now, you’re focused on speed, the speed of your response, faster and faster and faster.

حالا، روی سرعت، روی سرعت پاسخگویی، متمرکزین، سریع‌تر و سریع‌تر و سریع‌تر.

And that’s kind of a game, it keeps your brain awake.

یه جورایی یه بازیه، مغزتون رو بیدار نگه می‌داره.

It keeps your brain alive.

مغزتون رو زنده نگه می‌داره.

It keeps you learning with this same repetition.

باعث می‌شه شما با همین تکرّر به یادگیری ادامه بدین.

Now eventually that will become boring.

حالا به تدریج این خسته‌کننده می‌شه.

You’ll get really fast.

شما خیلی سریع می‌شین.

You’ll become faster than me.

از من سریع‌تر می‌شین.

At that point you have two choices.

توی اون نقطه شما دو تا انتخاب دارین.

You can stop and go to a new lesson, what most people will do.

می‌تونین دست نگه دارین و برین سر یه درس جدید، کاری که اکثر آدما انجامش می‌دن.

But you are a master, you want to master English.

ولی شما یه استادین، می‌خواین انگلیسی رو استاد شین.

So you will not do that.

پس شما این کار رو نخواهین کرد.

You will continue repeating the same lesson but, what do you need now?

شما به تکرار کردن همون درس ادامه می‌دین اما، حالا شما به چی نیاز دارین؟

A new distinction, a slightly new way to focus on the same lesson.

یه تمایز جدید، یه روش مختصرا جدید واسه تمرکز روی همون درس.

So next, for example, you might focus on listening deeply and carefully to pronunciation, to my pronunciation.

پس بعد، به عنوان مثال، شما ممکنه روی عمیقا و بادقت گوش دادن به تلفظ، به تلفظ من تمرکز می‌کنین.

What do I mean by that?

منظور من از این چیه؟

I mean you listen carefully, how do I pronounce each word?

منظورم اینه شما بادقت گوش می‌دین، من چجوری هر کلمه رو تلفظ می‌کنم.

You especially listen to my intonation.

شما به طور خاص به اینتونیشن (از اصول تلفظ؛ به معنی فراز و نشیب و آهنگ موجود توی لحن) گوش می‌دین.

Intonation is kind of the music of a language, it’s when I go up and when I go down.

اینتونیشن یه جورایی موسیقی یه زبانه، می‌شه همین که من کِی می‌رم بالا و کِی میام پایین.

It’s when I stretch a word or say a word very quickly.

می‌شه اینکه کِی یه کلمه رو کش می‌دم یا کِی یه کلمه رو خیلی سریع می‌گم.

All of those things are important.

همه‌ی این چیزا خیلی مهمن.

If you want to improve your pronunciation you’ve got to first listen very carefully.

اگه می‌خواین که تلفظتون رو بهبود بدین شما اول باید خیلی بادقت گوش بدین.

Not like a normal person, just listening and hearing it.

نه صرفا مث یه آدم عادی، فقط گوش کنین و بشنوین.

You have to really focus on the sounds.

باید واقعا روی اصوات تمرکز کنین.

You want to hear the emotion in my voice.

می‌خواین که احساسات توی صدام رو بشنوین.

You want to focus, when do I get loud and when do I get quiet.

می‌خواین که تمرکز کنین، کِی بلند می‌شه صدام و کِی ساکت می‌شم.

What do I stress, what do I not stress.

رو چی استرس (از اصول تلفظ؛ به معنی تکیه و فشار روی یک هجا) می‌ذارم، رو چی استرس نمی‌ذارم.

So that’s your next distinction, you’re going to focus on listening very carefully.

پس این می‌شه تمایز بعدیتون، شما قراره خیلی بادقت روی شنیدار تمرکز کنین.

Not so much for meaning, you already know that, you’re going to focus this time on the sound, the music.

نه خیلی واسه معنی، شما همینطوریشم اونو می‌دونین، قراره این بار روی صدا، روی موسیقیش تمرکز کنین.

Pretend you are a musician and you want to hear the notes, the rhythm, the small important sounds of my pronunciation.

وانمود کنین که یه موزیسین هستین و می‌خواین نُت‌ها، ریتم، اصوات کوچیک و مهم تلفظ من رو بشنوین.

Hear everything.

همه چیز رو بشنوین.

So you do that again and again and again, 5 times, 10 times, 15 times, 20 times or more, focused on pronunciation, each lesson, the main lesson, the vocabulary lesson, the mini-story lesson.

پس شما این رو دوباره و دوباره و دوباره انجامش می‌دین، ۵ بار، ۱۰ بار، ۱۵ بار، ۲۰ بار یا بیشتر، هر درس، درس اصلی، درس دایره لغات، درس داستان کوتاه، متمرکز روی تلفظ.

This time you’re focused on pronunciation, listening, listening, listening super carefully.

این بار شما روی تلفظ متمرکزین، فوق‌العاده بادقت شنیدن، شنیدن، شنیدن.

Very detailed listening.

شنیدنِ خیلی مفصل.

What’s going to happen eventually?

به تدریج چه اتفاقی قراره بیافته؟

Boredom, you’re eventually going to get bored.

دلزدگی، شما قراره به تدریج دلزده بشین.

Not in the beginning, in the beginning it’s a new challenge.

توی شروعش نه، توی شروعش یه چالش جدیده.

Your brain is awake and alive but this will become easier and easier and finally you’ll think “Oh, I finished listening to his pronunciation, I can hear it.

مغزتون بیدار و زنده‌ست ولی این آسون‌تر و آسون‌تر می‌شه و نهایتا شما فکر می‌کنین که «من گوش دادن به تلفظش رو تموم کردم، می‌تونم بشنومش».

” Now you have another choice.

حالا شما یه انتخاب دیگه دارین.

Is it time to go to the new lesson or do you find a new distinction?

آیا وقت رفتن به یه درس جدیده یا یه تمایز جدید پیدا می‌کنین.

Well, of course, you’re a master so you’re going to find a new distinction, yet again, a new focus, a small difference, something a little bit different to focus on using still the same lesson.

خب، مشخصا، شما یه استادین بنابراین قراره یه تمایز جدید پیدا کنین، دوباره هنوز، یه تمرکز جدید، یه تفاوت کوچیک، یه چیز یکم متفاوت واسه تمرکز کردن بازم با استفاده از همون درس.

You’ve been listening deeply for my pronunciation, well your next step is to imitate my pronunciation, to imitate me.

شما عمیقا به تلفظ من گوش داده‌ین، خب قدم بعدی اینه که تلفظ من رو تقلید کنین، من رو تقلید کنین.

And to imitate means to copy perfectly.

و To imitate یعنی کامل کپی کردن.

So now what you’re going to do, you’re going to listen to me, after every sentence you’re going to pause.

پس حالا کاری که شما قراره بکنین، قراره به من گوش بدین، قراره بعد هر جمله پاز کنین.

And you’re going to say the same sentence.

و قراره همون جمله رو بگیدش.

Now here’s what you do not do.

خب حالا این چیزیه که شما انجامش نمی‌دین.

You do not do listen and repeat.

شما گوش دادن و تکرار [صرف] انجام نمی‌دین.

So I say “Hi, how are you?

پس من می‌گم «سلام، چطورین»؟

” You pause “Hi, how are you?

شما پاز می‌دین «سلام، چطورین»؟

” I mean that’s the normal school way of doing it, listen and repeat.

منظورم اینه این روش عادی و مدرسه‌ایِ انجام دادنشه، گوش دادن و تکرار.

You’re not repeating, repeating has no power, repeating does nothing.

شما تکرار نمی‌کنین، تکرار کردن قدرتی نداره، تکرار کردن کاری نمی‌کنه.

You’re imitating.

شما تقلید می‌کنین.

Think like an actor or an actress.

فکر کنین یه بازیگرین.

Your job is to be me, be AJ.

شغلتون اینه بشین من، ای‌جی.

So when I say imitate, I mean copy everything.

پس وقتی من می‌گم تقلید، یعنی کپی کردن همه چی.

Copy my speech exactly, perfectly, the sounds of the words, the exact pronunciation.

گفتار من رو دقیقا، کاملا کپی کنین، صدای کلمات رو، تلفظ دقیق رو.

That’s just the beginning.

این فقط شروعشه.

The whole sentence, the words in the sentence, that’s easy, that’s just the beginning.

تموم جمله، کلمات توی جمله، این آسونه، این فقط شروعشه.

I’m talking about my intonation, the exact music.

من دارم راجع به اینتونیشنم صحبت می‌کنم، عین موسیقیش رو.

You were listening to it before, now you’re going to do it.

شما قبلا داشتین بهش گوش می‌دادین، حالا قراره انجامش بدین.

So when I go up, you’re going to go up.

پس وقتی من می‌رم بالا، شما هم می‌رین بالا.

And when I go down, you’re going to go down.

و وقتی من می‌رم پایین، شما هم می‌رین پایین.

When I’m loud, you will speak loudly.

وقتی صدام می‌ره بالا، شما هم با صدای بلند حرف می‌زنین.

When I’m quiet, you will speak quietly.

وقتی من ساکتم، شما هم ساکت حرف می‌زنین.

You want to sound like me, just like an actor.

می‌خواین که مث من شنیده بشین، درست مث یه بازیگر.

You want to copy my emotion.

می‌خواین که عواطف من رو کپی کنین.

So when you speak it has the same emotion and power as my speaking.

پس وقتی حرف می‌زنین همون عواطف و قدرت حرف زدن من رو داره.

Copy my accent.

لهجه‌ی من رو کپی کنید.

If you’re really serious, copy how I move.

اگه خیلی مسمم هستین، نحوه‌ی حرکت من رو کپی کنین.

You can’t see me but you can imagine how am I moving.

نمی‌تونین من رو ببینین ولی می‌تونین تصور کنین من دارم چطوری حرکت می‌کنم.

Am I standing stiff, not moving?

آیا صاف وایسادم، در حال تحرک نیستم؟

Not usually.

معمولا نه.

I usually move around a lot when I’m speaking.

من معمولا وقتی حرف می‌زنم کلی اینور اونور می‌رم.

My hands are moving.

دستام در حال حرکتن.

My face is moving.

صورتم در حال حرکته.

You should do that, too.

شما هم باید این کار رو بکنین.

That’s the final distinction, imitation.

اینم آخرین تمایزه، تقلید.

You can do this with anybody, not just me.

شما می‌تونین اینو با همه انجام بدین، نه فقط من.

You can watch a movie and copy the actor or actress.

می‌تونین یه فیلم ببینین و بازیگر رو کپی کنین.

And this is great because you have a picture to look at, so you can definitely, you can copy how they’re moving their body, how they’re moving as they speak.

و این عالیه بخاطر اینکه شما یه تصویری هم واسه نگاه کردن بهش دارین، پس شما قطعا می‌تونین، می‌تونین نحوه‌ی حرکت دادن جسمشون رو کپی کنین، نحوه‌ی تحرک کردنشون وقتی دارن حرف می‌زنن.

And then you’re going to copy exactly how they speak.

و بعد قراره دقیقا نحوه‌ی صحبت کردنشون رو کپی کنین.

When they pause, you pause.

وقتی اونا مکث، شما مکث می‌کنین.

When they’re loud, you are loud.

وقتی صداشون بلنده، شما صداتون بلنده.

When they stretch a word, you stretch it.

وقتی یه حرفی رو کش می‌دن، شما کشش می‌دین.

You copy everything.

همه‌چی رو کپی می‌کنین.

And that’s an even deeper distinction, a deeper level of repetition.

و این حتی یه تمایز عمیق‌تر هستش، یه مرحله‌ی عمیق‌تری از تمایز.

So this is very important.

پس این خیلی مهمه.

This is how the masters do it.

این طوریه که اساتید انجامش می‌دن.

This is how Michael Jordan gets better and better and better, or got better and better and better as a basketball player.

اینطوریه که مایکل جردن به عنوان یه بسکتبالیست بهتر و بهتر و بهتر می‌شه، یا بهتر و بهتر و بهتر می‌شد.

He didn’t just shoot, shoot, shoot, same thing every day.

اون صرفا هر روز همون چیز همیشگی شوت، شوت، و شوت نمی‌کرد.

No, every week or every month he changed his distinctions.

نه، هر هفته و هر ماه اون تمایزاتش رو تغییر می‌داد.

He reached a certain level, he decided “I want to go higher.

اون به یه سطح معینی می‌رسید، تصمیم می‌گرفت که «من می‌خوام برم بالاتر».

” So he focused on something a little different.

پس اون رو یه چیز یکم متفاوت تمرکز می‌کرد.

Same action, same skill, but now he’s focusing on something even higher or something even deeper.

همون عمل، همون مهارت، اما حالا دیگه اون داره روی یه چیز بالاتر یا یه چیز عمیق‌تری تمرکز می‌کنه.

And when that became easy, he found something else, something else that was new and he went higher still.

و وقتی که اون آسون می‌شد، یه چیز دیگه پیدا می‌کرد، یه چیز دیگه که جدید بودش و اون بازم بالاتر می‌رفت.

And he kept doing that endlessly.

و اون بی‌انتها به انجام دادن این ادامه داد.

Same with Tiger Woods, same with anyone who is really great at what they do.

مشابه تایگر وودز، مشابه هر کسی که توی کاری که می‌کنه واقعا عالیه.

It’s what you did naturally as a native speaker of your language.

چیزیه که شما غریزی به عنوان متکلم بومی توی زبانتون انجام می‌دین.

You didn’t know it, it was happening unconsciously, intuitively, effortlessly.

شما نمی‌دونستین، داشت ناخودآگاه، شهودی و بدون زحمت اتفاق می‌افته.

But it’s what you did as a child as you grew up.

ولی این چیزیه که شما به عنوان یه بچه وقتی بزرگ می‌شدین انجام می‌دادین.

You were at a certain level but then every day or every week or every month you focused on something new, you got something new.

شما توی یه سطح معینی بودین ولی بعد هر روز یا هر هفته یا هر ماه روی یه چیز جدید تمرکز می‌کردین، یه چیز جدید به دست می‌آوردین.

So that’s what I want you to do.

پس این چیزیه که ازتون می‌خوام انجام بدین.

This is your homework.

این تکلیفتونه.

This is your homework for life, for the rest of your life, every day.

این تکلیفتون واسه زندگیه، واسه‌ی باقی زندگیتون، هر روز.

You’re going to learn more deeply than other people.

شما قراره که از باقی آدما عمیق‌تر یاد بگیرین.

You’re going to repeat more with more intensity.

شما قراره که با شدت بیشتری تکرار کنین.

And the way you’re going to do it is by always finding new distinctions.

و روشی که قراره انجامش بدین اینه که همیشه تمایزات جدید پیدا کنین.

You can start with these lessons now.

شما می‌تونین الان با این دروس شروع کنین.

You’re going to go more slowly.

شما قراره که آهسته‌تر برین جلو.

And you can follow my plan.

و می‌تونین برنامه‌ی من رو دنبال کنین.

You can add more to this.

می‌تونین بهش [چیزای] بیشتر اضافه کنین.

There’s always a new distinction.

همیشه یه تمایز جدیدی هست.

If imitating me becomes easy, think of something else.

اگه تقلید کردن من آسون شد، به یه چیز دیگه فکر کنین.

Keep getting better and better.

به بهتر و بهتر شدن ادامه بدین.

But for now, try my plan.

ولی واسه الان، برنامه‌ی من رو امتحان کنین.

So in the beginning you’re going to listen for what?

پس توی شروع شما قراره واسه چی گوش بدین؟

Basically for understanding, that’s the first level of repetition.

اساسا واسه درک کردن، این اولین مرحله‌ی تکراره.

Listen for understanding.

گوش دادن واسه درک کردن.

Focus on the meaning, the general and specific meaning of what I’m saying.

روی مفهوم، مفهوم کلی و خاص چیزی که من دارم می‌گم.

And do that for as long as you can, until you can hear it and instantly know the meaning, no problem, no effort.

و اینو تا جایی که می‌تونین انجام بدین، تا وقتی بتونین بشنوینش و قورا معنی رو بفهمین، بدون مشکل، بدون زحمت.

When that becomes super easy, then you go to the next level, the next distinction which is you’re going to focus on speed.

وقتی این خیلی آسون می‌شه، بعد شما می‌رین به مرحله‌ی بعد، تمایز بعدی که شما قراره روی سرعت تمرکز کنین.

You’re going to focus on answering the mini-story questions faster and faster and faster and faster, until you can beat me.

شما قراره روی پاسخ دادن سریع‌تر و سریع‌تر و سریع‌تر و سریع‌تر به سوالات داستان کوتاه تمرکز کنین، تا موقعی که بتونین توش من رو شکست بدین.

What’s next?

بعدش چیه؟

What’s the next distinction?

تمایز بعدی چیه؟

That becomes easy, then what do you do?

اون آسون می‌شه، بعدش چی کار می‌کنین؟

Well then maybe after 50 or 100 repetitions with the mini-stories going fast, then maybe you decide “Well, now I’m going to listen very, very carefully and deeply to AJ’s pronunciation.

خب شاید بعد ۵۰ یا ۱۰۰ تا سریعا تکرار کردن داستان کوتاه، بعد شاید تصمیم می‌گیرین «خب، الان من قراره خیلی خیلی بادقت و عمیق به تلفظ ای‌جی گوش بدم».

” Every tiny detail of pronunciation, the intonation, the individual sounds, the loudness, the pauses, the emotion.

تموم جزئیات ریز تلفظ، اینتونیشن، اصوات منحصر به فرد، بلندی، مکث‌ها، احساسات.

Everything, carefully, carefully listening to the music of English, the music of my speech.

همه چی، بادقت، بادقت گوش دادن به موسیقی زبان انگلیسی، موسیقی گفتار من.

And you’ll do that as many times as possible.

و شما این رو به تعدادی که ممکنه انجام خواهین داد.

And then finally you’ll go to the deepest distinction, the deepest for us right now, which is imitation.

و بعد نهایتا، شما به عمیق‌ترین تمایز می‌رین، عمیق‌ترین برای الان ما، که تقلیده.

When that has become easy, you will go on to imitate me perfectly.

وقتی اون آسون شده، شما سراغ کاملا تقلید کردن من می‌رین.

You will try to copy exactly my pronunciation.

شما تلاش می‌کنین که عینا تلفظ من رو کپی کنین.

Be me when you speak.

وقتی حرف می‌زنین، من باشین.

By following this system for every single lesson you will get a lot more repetitions for each lesson.

با دنبال کردن این سیستم واسه تک تک درسا، شما خیلی تکرّر بیشتری واسه هر درس به دست می‌آرین.

Therefore, you’ll learn it much more deeply.

در نتیجه، شما خیلی عمیق‌تر یادش می‌گیرین.

Not just a couple times then on to the next one and forget it.

نه فقط دو یا چند بار و بعد روی [درس] بعدی و فراموش کردنش.

You won’t forget this.

شما این رو فراموش نخواهین کرد.

You will never forget this.

شما هیچوقت این رو فراموش نخواهید کرد.

If you follow this system, every lesson will be stuck in your brain 10 years from now.

اگه شما این سیستم رو دنبال کنین، هر درس واسه ۱۰ سال بعد هم توی مغزتون می‌مونه.

You’ll still remember it.

شما باز هم به یاد خواهید داشت.

I promise you but you have to follow this system.

من بهتون قول می‌دم ولی شما باید این سیستم رو دنبال کنین.

Okay, then.

خب، حله.

Good luck.

موفق باشین.

Keep finding those new distinctions, always, again and again and again.

همیشه دوباره و دوباره و دوباره و دوباره به پیدا کردن اون تمایزات جدید ادامه بدین.

Increase your repetition.

تکرّرتون رو افزایش بدین.

Increase the intensity.

شدت رو افزایش بدین.

And always go deeper, deeper, deeper to a deeper level.

و همیشه به سطح عمیق‌تر، عمیق‌تر، عمیق‌تر و عمیق‌تری برین.


بخش دوم – درس واژگان

Hello, this is AJ Hoge again.

درود، ای جی هوگ هستم.

And this is the vocabulary lesson for “Repetition.

و این درس دایره لغات برای «تکرر» هستش.

” Again, pretty easy today.

دوباره، امروز خیلی آسونه.

Let’s talk about the vocabulary.

بریم راجع به دایره لغات حرف بزنیم.

First, let’s use that word distinction.

اول، بذارین کلمه‌ی Distinction (به معنی تمایز، فرق، برتری) رو استفاده کنیم.

I talked about it a lot in the main story so let’s just repeat it again, review it again, one more time.

من توی داستان اصلی کلی راجع بهش حرف زدم پس بیاین فقط یه بار دیگه تکرارش کنیم، مرورش کنیم.

And again a distinction is an important difference.

و دوباره، Distinction یعنی فرق مهم.

It often has the idea of a small difference, not always but often.

معمولا یه معنی فرق کوچک بودن هم پشتش هست، اما نه همیشه.

But it’s a difference, a distinction, something that makes two things different, so a small difference, an important difference, a distinction.

ولی یه فرقه، A distinction، چیزیه که باعث می‌شه دو چیز متفاوت باشن، پس یه فرق کوچیک، یه فرق مهم، یه تمایز.

Right, next is the word vital.

خب، بعدی کلمه‌ی Vital (به معادل حیاتی) هستش.

Vital means very, very important.

Vital یعنی خیلی، خیلی مهم.

Repetition is vital.

تکرر حیاتیه.

Repetition is vital for mastery.

تکرر برای تسلط حیاتیه.

It’s very, very important for mastery.

واسه تسلط خیلی خیلی مهمه.

So again, vital, vital means very important, even necessary.

پس دوباره، Vital، Vital می‌شه خیلی مهم، حتی ضروری.

Vital is something that is very important and necessary, so vital.

Vital چیزیه که خیلی مهم و ضروریه، پس حیاتی.

Next is the word intensity.

بعد کلمه‌ی Intensity (به معنی شدت، کثرت).

I used it a lot, intensity.

ازش زیاد استفاده کردم، Intensity.

Intensity again means power.

دوباره، Intensity یعنی قدرت.

It really has the idea of concentrated power, so doing something with a lot of focus, concentration, a lot in a small time.

واقعا یه معنی قدرت متمرکز پشتش داره، پس چیزی رو با کلی تمرکز انجام دادن، تمرکز زیاد ولی توی مدت کم.

So repetition with intensity means a lot of energy, concentrated energy is what we’re talking about in this lesson.

پس Repetition with intensity یعنی تکرر به همراه شدت، انرژی متمرکز چیزیه که توی این درس راجع بهش حرف می‌زنیم.

When I say you need to have repetition with intensity, you need to have repetition with concentrated energy, concentrated power, emotional power.

وقتی می‌گم شما باید تکرر با شدت (تکرر شدید) داشته باشین، یعنی باید تکرار رو با انرژی متمرکز، نیروی متمرکز، نیروی احساسی داشته باشین.

That’s what we’re talking about with intensity.

این چیزیه که ما با شدت ازش حرف می‌زنیم.

It’s kind of the opposite of laziness.

یه جورایی می‌شه گفت متضاد تنبلیه.

The next word is imitate.

کلمه‌ی بعدی Imitate (به معنی تقلید کردن).

I told you to imitate me, imitate my speaking.

بهتون گفتم من رو تقلید کنین، حرف زدن منو تقلید کنین.

And as I said in the main story, imitate means copy.

و همونطور که توی داستان اصلی گفتم، Imitate یعنی کپی کردن.

It’s a verb, to imitate, to copy.

یه فعل هستش، To imitate، کپی کردن.

But really imitate is a bit stronger.

ولی در واقع تقلید کردن (Imitate) یه کم قوی‌تره [نسبت به کپی کردن].

To imitate means to copy very closely, exactly.

To imitate یعنی به طرز خیلی نزدیکی کپی کنی، دقیق.

And we usually use it when we’re talking about people.

و معمولا وقتی درباره‌ی افراد حرف می‌زنیم به کار می‌بریمش.

So, for example, you can copy a piece of paper, you can copy a paper.

پس به عنوان مثال می‌تونین یه برگه کاغذ رو کپی کنین، می‌تونین یه برگه رو کپی کنین.

But you can’t imitate a paper.

ولی نمی‌تونین تقلیدش کنین.

We usually imitate people, something that’s alive.

ما معمولا افراد رو تقلید می‌کنیم، یه چیزی که زنده باشه.

Something that’s moving, we imitate it.

یه چیزی که تکون بخوره، ما اونو تقلید می‌کنیم.

So if you imitate a person, it means you try to speak like them.

پس اگه فردی رو تقلید می‌کنین، یعنی سعی می‌کنین شبیهش صحبت کنین.

You try to look like them.

سعی می‌کنین شبیهش به نظر بیاین.

You dress like them, everything.

شبیه اونا لباس می‌پوشین، همه چی.

You try to be exactly like them.

سعی می‌کنین دقیقا مثل اونا بشین.

That’s called imitating and the noun is imitation.

به این می‌گن Imitating و اسمش (دستور زبان) Imitation هست.

That process, that action is called imitation.

اون فرایند، اون عمل می‌شه Imitation.

And the verb is to imitate.

و فعلش می‌شه Imitate.

Next we have one of my favorite words, bullshit.

بعدش یکی از کلمات مورد علاقه‌ی من رو داریم، Bullshit (به معنی مزخرف).

Bullshit is a great word and we say this word, bullshit, we say it when we totally disagree with something.

Bullshit یه کلمه‌ی عالیه و ما این کلمه، Bullshit، رو وقتی با چیزی کاملا مخالفیم می‌زنیم.

When we think something is foolish or crazy or wrong, it really shows that you think something is wrong, totally wrong.

وقتی فکر می‌کنیم یه چیزی احمقانه، دیوونه‌وار و غلطه، واقعا نشون می‌ده که شما فکر می‌کنین اون چیز غلطه، کاملا غلط.

So if somebody tells me, a student tells me “AJ, I already know the past tense.

پس اگه کسی به من بگه، یه شاگرد به من بگه “ای جی، من همینطوریشم زمان [فعل] گذشته رو بلدم.

I don’t need to learn it anymore.

نیاز ندارم دیگه یادش بگیرم.

I want to learn the future perfect progressive.

می‌خوام زمان آینده‌ی استمراری کامل رو یاد بگیرم”.

” And I say “Bullshit, you’re totally wrong.

بهش می‌گم “مزخرفه، کاملا در اشتباهی.

You don’t already know the past tense.

تو از قبل زمان گذشته رو نمی‌دونی.

Because you just made a mistake with it.

بخاطر اینکه همین الان باهاش یه سوتی دادی.

You just said yesterday I go to the

همین الان گفتی “دیروز می‌رم به

store and then you say I already know the past tense.

فروشگاه و بعدشم می‌گی من همینطوریشم زمان گذشته رو بلدم.

There’s a problem here.

یه مشکلی اینجا هست دیگه”.

” And a lot of students do this.

و خیلی از شاگردا این کارو می‌کنن.

They say “I know this, I know this.

می‌گن “اینو می‌دونیم، اونو می‌دونیم”.

” They don’t know it because they constantly make the same mistakes with it.

ولی نمی‌دوننش چون دائما دارن اشتباهات قبلی رو تکرار می‌کنن.

When I talk about knowing, I mean deep acquisition.

وقتی من راجع به دونستن حرف می‌زنم، منظورم تحصیل عمیقه.

Remember acquisition?

تحصیل (Acquisition) رو یادتون هست؟

It means you have something and you keep it and you never, ever lose it.

یعنی یه چیزیو داری و حفظش می‌کنی و هیچوقت، عمرا از دستش نمی‌دی.

That’s real knowing.

این می‌شه دونستن واقعی.

So when students say “I already know it,” I usually say “Bullshit.

پس وقتی شاگردا می‌گن “همینطوریشم می‌دونمش”، من معمولا می‌گم “مزخرفه”.

” It means you’re totally wrong or I think you’re totally wrong.

یعنی تو کاملا در اشتباهی یا اینکه من فکر می‌کنم کاملا در اشتباهی.

So you can use that word, that phrase, anytime you totally disagree with someone, with what they’re saying.

پس شما می‌تونین این کلمه رو، این عبارت رو، هر وقت با کسی کاملا مخالف بودین، نسبت به چیزی که دارن می‌گن، استفاده کنین.

When you think they’re saying something that’s totally foolish or wrong, you say “Bullshit.

وقتی فکر می‌کنین دارن یه چیزی می‌گن که کاملا احمقانه یا غلطه، می‌گین Bullshit (مزخرفه).

” Or you can say “That is bullshit.

یا می‌تونین بگین “That is bullshit” (اون [حرف] مزخرفه).

” That’s another way to use it.

این راهه دیگه‌ست که ‌می‌تونین به کار ببرینش.

It’s a very common word.

یه کلمه‌ی خیلی متداوله.

Okay, and then in this talk I talked a little bit about scales.

خب، توی این مبحث من یه کمی هم راجع به Scales (به معنی میزان، مقیاس) حرف زدم.

I was talking about my own singing practice and how I have to practice scales every day.

داشتم راجع به تمرین موسیقی خودم حرف می‌زدم و اینکه چه طور باید هر روز میزان‌ها رو تمرین کنم.

So we’re talking about a musical scale.

پس داریم راجع به میزان موسیقایی حرف می‌زنیم.

Scale has other meanings but in this case, in this situation we’re talking about a musical scale.

Scale معانی دیگه‌ای هم داره ولی توی این مورد، توی این شرایط ما داریم راجع به میزان توی موسیقی حرف می‌زنیم.

And a musical scale is just notes that go up and down.

و میزان‌های موسیقی صرفا همون نُت‌هایین که بالا و پایین می‌رن.

It’s a series of notes.

سه سری از نُت‌هاست.

You probably know, do re mi fa so…nah nah nah nah nah…right?

احتمالا می‌دونین، دو، رِ، می، فا، سُل… نَ نَ نَ نَ نَ… درسته؟

Usually 8 maybe in a scale.

معمولا توی هر میزان ۸ تا (نًت) هستن (در واقع ۷ نُت وجود داره ولی چون انتهای هر میزان دوباره نت اولِ میزان بعدی در نظر گرفته می‌شه، ۸ تا برای هر میزان می‌شمارن).

So it’s just a series of notes and there are lots of different scales in music.

پس، فقط یه سری از نت‌هاست و کلی میزان مختلف توی موسیقی هست.

We don’t need to talk about the details of that.

نیاز نیست راجع به جزئیاتش حرف بزنیم.

But basically a series of notes in music, we call that a scale, a set series.

ولی اساسا یک ردیف از نت توی موسیقی، بهش می‌گیم میزان، یه ردیف ازشون.

Okay, that is all, that is all of our vocabulary lesson today for “Repetition.

خب، همه‌ش همین بود، اینم کل درس دایره لغاتمون واسه «تکرر».

” Now, as always, it’s very important to listen to these many times.

حالا، مث همیشه می‌گم، این خیلی مهمه که به دفعات بهشون گوش کنید.

That’s the whole point of this lesson today, right?

کل نکته‌ی بحث این روزمون همین بود، درسته؟

Or I should say this week because you’re going to be listening deeply for the entire week, maybe even longer than that.

یا البته باید بگم این هفته‌مون چون شما قراره به مدت یه هفته‌ی کامل یا حتی بیشتر عمیقا گوش بدین.

So none of this is going to help you if you don’t use it correctly.

خب، هیچکدوم از این کارا قرار نیست بهتون کمکی کنن اگه درست ازشون استفاده نکنین.

If you just listen to each lesson one time, or a few times, one or two days, you will not get the same benefit.

اگه فقط به هر درس یه بار گوش کنین، یا چند بار محدود، واسه یکی دو روز، ازش اون مزایای مورد نظر رو دریافت نمی‌کنین.

You’ll be entertained, maybe.

شاید تفریح کنید باهاش.

You might enjoy it.

شاید ازش لذت ببرین.

You might learn a couple words, but you’re not going to learn extremely deeply.

ممکنه یه چند تا لغت یاد بگیرین اما قرار نیست با نهایت عمق یاد بگیرین.

You’re not going to learn how to speak English effortlessly and automatically like a native speaker.

قرار نیست یاد بگیرین چطور مث یه متکلم بومی بدون زحمت و خودکار انگلیسی حرف بزنین.

To do that you’ve got to really have this deep level of repetition with intensity.

واسه‌ی اینکه اونطور باشه باید این سطح عمیق از تکرر با شدت رو داشته باشین.

You have to follow this system to succeed at that level and I hope you’ll do it.

باید سیستم رو دنبال کنید تا به اون سطح برسین و امیدوارم که اینکارو بکنید.

I’m sure you will.

مطمئنم که خواهید کرد.

I know you’re serious about it so you’re going to do it.

می‌دونم که راجع بهش مصممین و قراره انجامش بدین.

Good luck.

موفق باشین.

I look forward to hearing about your success on our forums on our member site.

مشتاقم که از موفقیتاتون توی بخش انجمن سایت اعضامون بشنوم.

See you next time, bye bye.

دفعه‌ی بعد می‌بینمتون، بدرود.


بخش سوم – درس داستان کوتاه

Hello, this is AJ Hoge, Director of the Effortless English Club, here again with another lesson, the mini story for “Repetition with Intensity.

درود، اِی جِی هستم، متصدی باشگاه انگلیسی بدون‌زحمت، دوباره با یه درس دیگه، داستان کوتاه بخش «تکرر به همراه شدت».

” Are you ready?

آماده‌این؟

Are you standing strong, shoulders back, good posture?

پرقدرت ایستادین، شونه‌هاتون عقبه، نحوه‌ی استقرارتون خوبه؟

Deep breathing?

تنفس عمیق می‌کنین؟

Big smile, moving your body?

لبخند گنده، بندتون رو حرکت می‌دین؟

If not, do it right now.

اگه نه، همین الان انجامش بدین.

Because if you don’t, I will kick you out of the Effortless English Club, onto the street to cry and have a terrible life for the rest of your life.

چون اگه این کارو نکنین، از باشگاه انگلیسی بدون‌زحمت شوتتون می‌کنم بیرون، توی خیابون در حال گریه و زندگی داغون واسه باقی عمرتون 😉 .

You don’t want that, so you better do it.

شما اینو نمی‌خواین [مگه نه]، پس بهتره که انجامش بدین.

So stand up, smile, peak state.

پس پا شین، لبخند گنده، حالت اوج.

Let’s go!

بزن بریم!

It’s time for English again.

دوباره وقت انگلیسیه.

Let’s Rock!

بریم بترکونیم.

Alright our mini story today is about Asher.

خب، داستان کوتاه امروزمون راجع به اَشِر هسش.

Asher had a dream.

اشر یه رویایی داشت.

He wanted to be the best guitarist in the world.

می‌خواست بهترین گیتاریست دنیا بشه.

He wanted to be a rock’n’roll god.

می‌خواست خدای راک ان رول (از سبک‌های موسیقی) بشه.

Hm, interesting.

هممم، جالبه.

Who wanted to be a rock’n’roll god?

کی می‌خواست خدای راک اند رول بشه؟

Asher did, Asher wanted to be a rock’n’roll god.

اشر، اشر می‌خواست خدای راک اند رول بشه.

What did he want to play?

می‌خواست چی بنوازه؟

The drums?

درام (نوعی طبل)؟

No, not the drums, he wanted to play the guitar.

نه، درام نه، می‌خواست گیتار بزنه.

Did he want to be a good guitarist?

می‌خواست یه گیتاریست خوب بشه؟

Hell, no, he didn’t want to be a good guitarist.

البته که نه، نمی‌خواست یه گیتاریست خوب بشه.

He wanted to be the best guitarist in the world, a rock god.

می‌خواست بهترین گیتاریست دنیا بشه، خدای راک (سبک موسیقی).

What did he want?

چی می‌خواست؟

He wanted to be the best guitarist in the world.

می‌خواست بهترین گیتاریست دنیا بشه.

He wanted to be a rock god.

می‌خواست خدای راک بشه.

Who wanted that?

کی اینو می‌خواست؟

Asher, Asher wanted that.

اشر، اشر می‌خواستش.

Asher wanted to be the best guitarist in the world.

اشر، اشر می‌خواست بهترین گیتاریست دنیا بشه.

Asher wanted to be a rock god.

اشر می‌خواست خدای راک بشه.

You know there’s a problem.

می‌دونین که یه مشکلی هست.

What’s the problem?

مشکل چیه؟

The problem is he doesn’t play the guitar.

مشکل اینه که اون گیتار نمی‌زنه.

He didn’t play the guitar.

گیتار نمی‌زد.

He never has played the guitar.

هیچوقت گیتار نزده بود.

No guitar for Asher.

از گیتار واسه اشر خبری نبود.

That’s a small problem.

این یه مشکل کوچیکه.

So, of course, he decided to find the best guitar teacher in the world.

پس، البته که تصمیم گرفت بهترین معلم گیتار دنیا رو پیدا کنه.

Who did he find?

کیو پیدا کرد؟

He found the best guitar teacher in the world.

بهترین معلم گیتار توی دنیا رو پیدا کرد.

Where?

توی کجا؟

In the world.

توی دنیا.

Did he find the best guitar teacher in Mexico?

بهترین معلم گیتار مکزیک رو پیدا کرد؟

No, not in Mexico, not just Mexico, in the world…he found the best guitar teacher in the world.

نه، مکزیک نه، نه فقط مکزیک، توی دنیا… بهترین معلم گیتار توی دنیا.

Who was the best guitar teacher in the world?

کی بهترین معلم گیتار دنیا بود؟

Well, AJ Hoge, of course.

خب، معلومه، اِی جِی هوگ.

AJ Hoge was the best guitar teacher in the world.

اِی جِی هوگ بهترین معلم گیتار توی دنیا بود.

Asher went to AJ and he said “Teach me to be a rock god.

اشر رفت پیش اِی جِی و گفت “بهم یاد بده خدای راک بشم”.

What did Asher say?

اشر چی گفت؟

He said “Teach me to be a rock god.

گفت “بهم یاد بده خدای راک بشم”.

Who did he say that to?

به کی اینو گفت؟

He said that to AJ.

به ای جی گفتش.

He said to AJ “Teach me to be a rock god.

به ای جی گفت “بهم یاد بده خدای راک بشم”.

Why did he say that to AJ?

چرا اینو به ای جی گفت؟

Obviously, because AJ is the best guitar teacher in the world.

واضحه، اِی جِی بهترین معلم گیتار توی دنیاس.

Everybody knows that.

همه اینو می‌دونن.

AJ said “My student, you must look good to be good.

ای جی گفت “شاگرد من، تو واسه این که خوب باشی باید خوب هم به نظر بیای”.

Hm.

همم.

What did AJ say?

ای جی چی گفت؟

He said “You must look good to be good.

گفت “واسه این که خوب باشی باید خوب هم به نظر بیای”.

” Hm.

همم.

AJ said “Imitate me.

ای جی گفت “من رو تقلید کن.

Dress like me.

مث من لباس بپوش.

Jump and yell and look cool like me.

بپر و داد بزن و مث من باحال به نظر بیا.

Then you’ll be the best guitarist in the world and a rock god.

بعد می‌شی بهترین گیتاریست دنیا و خدای راک”.

What?

چی؟

AJ said “Imitate me.

ای جی گفت “من رو تقلید کن.

Dress like me.

مث من لباس بپوش.

Look cool like me.

مث من باحال به نظر بیا.

Then you’ll be the best guitarist in the world.

بعد می‌شی بهترین گیتاریست دنیا.

What did AJ want Asher to do?

ای جی از اشر خواست چی کار کنه؟

He wanted Asher to imitate him, imitate him.

از اشر خواست تقلدیش کنه، تقلید کنه‌ش.

Who did he want Asher to imitate?

از اشر خواست کی رو تقلید کنه؟

Him, AJ, AJ wanted Asher to imitate him.

اون رو، ای جی، ای جی از اشر خواست تقلدیش کنه.

Did he want him to imitate Jimi Hendrix?

ازش خواست جیمی هِندریکس (گیتاریست و خواننده فقید) رو تقلید کنه؟

No, not Jimi Hendrix, he wanted Asher to imitate him, AJ.

نه، جیمی هندریکس نه، ازش خواست تا اون رو تقلید کنه، ای جی رو.

Did he want him to copy him a little bit?

ازش خواستش که اون رو یه کوچولو کپی کنه؟

No, not a little bit, he wanted him to imitate him, perfectly copy him.

نه، یه کوچولو نه، ازش خواست تا اون رو تقلید کنه، کامل کپیش کنه.

Did he want him to imitate his dress, how he dressed?

ازش خواستش که لباسش رو تقلید کنه، جوری که لباس می‌پوشید رو؟

Yes, he said imitate how I dress.

آره، گفت طوری که لباس می‌پوشم رو تقلید کن.

Did he want him to imitate how he moved?

ازش خواست طوری که حرکت می‌کنه رو تقلید کنه؟

Yes, he said imitate how I move.

آره، گفت طوری که حرکت می‌کنم رو تقلید کن.

Look cool like me.

مث من باحال به نظر بیا.

Asher said “But don’t I have to practice the guitar?

اشر گفت “ولی نباید اینطور می‌بود که گیتار تمرین کنم”؟

What did Asher ask?

اشر چی پرسید؟

He asked “Don’t I have to practice the guitar?

پرسید “نباید اینطور می‌بود که گیتار تمرین کنم”؟

” Don’t I have to practice the guitar?

“نباید اینطور می‌بود که گیتار تمرین کنم”؟

Did Asher think he needed to practice the guitar?

آیا اشر فکر می‌کرد نیازه که گیتار تمرین کنه؟

Yes, Asher thought that he needed to practice the guitar.

آره، اشر فکر می‌کرد نیاز هستش که گیتار تمرین کنه.

He said “Don’t I have to practice the guitar?

گفت “نباید اینطور می‌بود که گیتار تمرین کنم”؟

AJ said “No, just look good.

ای جی گفت “نه، فقط خوب به نظر بیا”.

Did AJ want Asher to practice the guitar?

ای جی از اشر خواست گیتار تمرین کنه؟

No, no, he didn’t want Asher to practice the guitar.

نه، نه، اون از اشر نمی‌خواست گیتار تمرین کنه.

Why not?

چرا نه؟

Because AJ said “You must look good to be good.

چون ای جی گفته بود “واسه این که خوب باشی باید خوب به نظر بیای”.

” Looking good is the only important distinction.

خوب به نظر اومدن مهم‌ترین تمایزه.

So, for one year every day Asher imitated AJ.

پس، واسه یک سال اشر هر روز ای جی رو تقلید کرد.

He walked like AJ.

مث ای جی راه رفت.

He moved like AJ.

مث ای جی حرکت کرد.

He dressed like AJ.

مث ای جی لباس پوشید.

He tried to be cool like AJ, although that’s very difficult.

سعی کرد مث ای جی باحال باشه، گرچه این خیلی سخته.

How long, for how long did Asher imitate AJ?

چه مدت، واسه چه مدتی اشر، ای جی رو تقلید کرد؟

One year, for one year Asher imitated AJ perfectly, almost perfectly.

یک سال، واسه یک سال اشر، ای جی رو به طرز کاملی تقلید کرد، تقریبا به طرز کاملی.

How often did he imitate AJ?

هر چند وقت ای جی رو تقلید می‌کرد؟

Well, every day, every day he imitated AJ for one full year.

خب، هر روز، هر روز به مدت یک سال کامل ای جی رو تقلید کرد.

Who did he imitate for one year?

واسه یک سال کی رو تقلید کرد؟

AJ, he imitated AJ for one year.

ای جی، واسه یک سال کی ای جی رو تقلید می‌کرد.

Who imitated AJ for one year, every day?

کی هر روز به مدت یک سال ای جی رو تقلید می‌کرد؟

Asher, Asher imitated AJ every day for one year.

اشر، اشر هر روز به مدت یک سال ای جی رو تقلید می‌کرد.

But unfortunately, after one year Asher still could not play the guitar.

ولی متاسفانه، بعد یک سال اشر هنوز نمی‌تونست گیتار بزنه.

In fact, he was terrible.

در واقع، اون افتضاح بود.

After one year, could Asher play the guitar?

بعد یک سال، اشر می‌تونست گیتار بزنه؟

No, he couldn’t.

نه، نمی‌تونست.

After one year he could not play the guitar, still could not play the guitar.

بعد یک سال نمی‌تونست گیتار بزنه، هنوز نمی‌تونست گیتار بزنه.

How good was he after one year?

بعد یک سال چه طور بود؟

Well, he was terrible.

خب، افتضاح بود.

After one year he was still terrible at the guitar.

بعد یک سال هنوز توی گیتار افتضاح بود.

Did AJ help Asher?

آیا ای جی به اشر کمکی کرده بود؟

No, no, no.

نه، نه، نه.

No, he didn’t, he did not help Asher.

اینطور نبود، اون به اشر کمکی نکرده بود.

Asher was still terrible at the guitar.

اشر هنوز توی گیتار افتضاح بود.

He was not a rock god.

خدای راک نبودش.

He could not play.

نمی‌تونست بنوازه.

Asher said “You’re fired.

اشر گفت “تو اخراجی”.

Did Asher fire AJ?

آیا اشر، ای جی رو اخراج کرد؟

Yes, he did.

آره، همینطوره.

He fired AJ.

ای جی رو اخراج کرد.

He cut AJ, stopped paying AJ.

ای جی رو قیچی کرد، پول دادن به ای جی رو متوقف کرد.

Oh no.

اوه نه.

Next, he went to his friend, Inka.

بعد رفت پیش دوستش اینکا.

He said “Inka, how can I become the best guitarist in the world?

گفت “اینکا، چطوری بهترین گیتاریست دنیا بشم”؟

I tried to study with AJ but he sucked.

سعی کردم با ای جی یاد بگیرم اما اون فاجعه بود (He sucked اصطلاح مبتذل به معنی بد بودن توی چیزی).

And remember, to suck means to be very bad at something.

و به یاد داشته باشین، To suck یعنی توی چیزی خیلی بد باشین.

So was AJ a great guitar teacher or a terrible guitar teacher?

پس ای جی یه معلم عالی بود یا یه معلم افتضاح؟

AJ was a terrible guitar teacher.

ای جی یه معلم افتضاح بود.

He sucked at teaching guitar.

توی تدریس گیتار فاجعه بود.

Well Inka said “It’s vital to find a great player to model.

خب، اینکا گفتش “این که یه نوازنده‌ی عالی پیدا کنی به عنوان مدلت، حیاتیه”.

Seek out Jimmy Page.

دنبال جیمی پِیج (گیتاریست معروف گروه راک لِد زِپِلین) بگرد (Seek out به معنی جست‌وجو کردن، دنبال چیزی بودن).

He’s the best.

اون بهترینه.

What?

چی چی؟

Inka said “It’s vital to find a great player.

ینکا گفتش “این که یه نوازنده‌ی عالی پیدا کنی، حیاتیه”.

Is it a little bit important to find a great player?

آیا یه کوچولو مهمه که یه نوازنده‌ی عالی پیدا کنی؟

No, it’s not a little bit important.

نه، یه ذره مهم نیست.

It’s vital, very important, necessary.

حیاتیه، خیلی مهمه، ضروریه.

What’s vital?

چی حیاتیه؟

Finding a great guitar player is vital.

نوازنده گیتار عالی پیدا کردن حیاتیه.

Vital for who?

واسه کی حیاتیه؟

Vital for Asher, important for Asher.

واسه اشر حیاتیه، واسه اشر مهمه.

Why is it vital for Asher to find a great guitar player?

چرا واسه اشر حیاتیه که یه نوازنده گیتار عالی پیدا کنه؟

Well, it’s vital, it’s important because he needs to learn from the best.

خب، حیاتیه، مهمه چون نیاز داره که از بهترین یاد بگیره.

What’s vital for Asher to do?

چی واسه اشر حیاتیه؟

Well, it’s vital for him to find a great guitar player.

خب، این حیاتیه که یه نوازنده گیتار عالی پیدا کنه.

Who should Asher seek out?

اشر باید دنبال کی باشه؟

He should seek out Jimmy Page.

باید دنبال جیمی پیج باشه.

He should find Jimmy Page.

باید جیمی پیج رو پیدا کنه.

To seek out means to find, to look for and find.

To seek out یعنی پیدا کردن، دنبال چیزی بودن و پیدا کردن.

It really means to look for.

در واقع می‌شه پی چیزی بودن.

Should he look for Jimmy Page or should he look for AJ?

باید دنبال جیمی پیج باشه یا دنبال ای جی؟

He should look for Jimmy Page.

باید تو جست و جوی جیمی پیج باشه.

He should seek out Jimmy Page.

باید دنبال جیمی پیج باشه.

Who is Jimmy Page?

جیمی پیج کیه؟

Jimmy Page is the best guitar player in the world.

جیمی پیج بهترین گیتاریست دنیاست.

What does Asher need to do?

اشر نیاز داره چی کار کنه؟

He needs to seek out Jimmy Page.

نیاز داره دنبال جیمی پیج بگرده.

It’s vital, in fact.

حیاتیه در واقع.

It’s vital that he seek out Jimmy Page.

حیاتیه که دنبال جیمی پیج بگرده.

So he did.

پس همین کارو هم کرد.

He went looking for Jimmy Page.

رفت دنبال جیمی پیج بگرده.

And finally he found him in England.

و بالاخره تو انگلستان پیداش کرد.

Where was Jimmy Page?

جیمی پیج کجا بود؟

In England, Jimmy Page was in England.

تو انگلستان، جیمی پیج تو انگلستان بودش.

Why was Jimmy Page in England?

چرا جیمی پیج تو انگلستان بود؟

Well, it’s obvious, because he’s English.

خب، واضحه چون انگلیسیه.

Jimmy Page is English so he was in England.

جیمی پیج انگلیسیه واسه همین توی انگلستان بود.

Who found Jimmy Page?

کی جیمی پیج رو پیدا کرد؟

Asher, Asher found Jimmy Page.

اشر، اشر جیمی پیج رو پیدا کرد.

He asked Jimmy “Jimmy will you please teach me to be a great guitarist?

از جیمی پرسید “می‌شه لطفا به من یاد بدی یه گیتاریست عالی بشم”؟

I want to be a rock god.

می‌خوام خدای راک بشم.

” Jimmy said “Okay.

جیمی گفت “باشه”.

” So every day Jimmy Page showed Asher new key distinctions on the guitar.

پس جیمی هر روز به اشر تمایزات کلیدی (برتری‌های کلیدی، تفاوت‌های کلیدی) روی گیتار رو نشون می‌داد.

He showed him key differences, key new things to learn.

بهش تفاوتای کلیدی رو نشون می‌داد، چیزای کلیدی جدید واسه یادگیری.

Who showed Asher key distinctions on the guitar?

کی بهش تمایزات کلیدی روی گیتار رو نشون می‌داد؟

Jimmy Page, of course.

جیمی بیج، مشخصا.

Jimmy Page showed him a new key distinction on the guitar every day, a new thing to focus on, an important difference to learn.

جیمی پیج هر روز بهش یه تمایز کلیدی واسه گیتار نشون می‌داد، یه چیز جدید که روش تمرکز کنه، یه تفاوت مهم که یاد بگیره.

He told him how to hold the guitar, how to play the guitar, how to move his fingers quickly.

بهش گفت چطوری گیتار رو دستش بگیره، چجوری بنوازتشون، چجوری انگشتاش رو سریع حرکت بده.

Did he learn new distinctions?

تمایزات جدید یاد گرفت؟

Yes, he did, Asher learned a lot of new distinctions.

آره همینطوره، اشر کلی تمایزات جدید یاد گرفت.

Who did he learn new distinctions from?

از کی تمایزات جدید رو یاد می‌گرفت؟

He learned new distinctions from Jimmy Page, of course.

البته که از جیمی پیج تمایزات جدید رو یاد گرفت.

Did he learn new distinctions about the piano?

تمایزات جدید پیانو رو یاد می‌گرفت؟

No, not about the piano.

نه، واسه پیانو نه.

About what?

واسه چی؟

About the guitar, he learned new distinctions about playing the guitar, about the guitar.

واسه گیتار، اون تمایزات جدید واسه گیتار رو یاد گرفت، واسه گیتار.

And every day he practiced.

و هر روز تمرین کرد.

Every day a lot of repetition but repetition with new distinctions.

هر روز، کلی تَکَرّر ولی تکرار به همره تمایزات جدید.

Who practiced every day with new distinctions and repetition?

کی هر روز با تمایزات جدید و تکرار تمرین می‌کرد؟

Asher did, of course.

اشر، مشخصا.

Asher practiced the guitar every day, a lot of repetitions, a lot of new distinctions.

اشر گیتار رو هر روز تمرین می‌کرد، کلی تکرار، کلی تمایزات جدید.

Finally, three years later Asher became a great guitar player.

و نهایتا، سه سال بعد اشر یه گیتاریست عالی شد.

He became a rock god.

یه خدای راک شد.

Everywhere he went women loved him.

هر جا می‌رفت خانم‌ها عاشقش می‌شدن.

When he was in Israel, the women loved him.

وقتی توی اسرائیل بود، خانما عاشقش بودن.

When he was in Europe, the women loved him.

وقتی توی اروپا بود، خانما عاشقش بودن.

When he was in North America, the women went crazy and they loved him.

وقتی توی آمریکای شمالی بود، خانما عاشقش شدن، خانما دیوونه‌ش می‌شدن و عاشقش بودن.

The South American women loved him.

خانمای آمریکای جنوبی عاشقش بودن.

African women loved him.

خانمای آفریقایی عاشقش بودن.

Asian women loved him.

خانمای آسیایی عاشقش بودن.

He was a rock’n’roll god.

خدای راک اند رول بودش.

The end.

پایان.

That is the end of the mini-story for “Repetition with Intensity.

اینم آخر داستان کوتاه برای «تکرر به همراه شدت».

” Be sure to repeat this mini-story with intensity.

مطمئن شید که این داستان کوتاه رو به شدت تکرار می‌کنین.

See you next time bye bye .

دفعه‌ی بعد می‌بینمتون، بدرود.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا