پایهی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۱۵. سانسور سایبری مایکروسافت
بخش اول – سانسور سایبری مایکروسافت
Okay, let’s get started.
خب، بیایید شروع کنیم.
Today’s podcast is titled Microsoft’s Cyber Censorship.
عنوان پادکست امروز سانسور سایبری مایکروسافت است.
This is from Amnesty International.
این از سازمان عفو بینالملل است.
In December 2005, Microsoft cooperated with Chinese authorities to shut down the controversial blog of Zhao Jing (Michael Anti), a Beijing-based researcher for the New York Times, and an active critic of censorship in China.
در دسامبر ۲۰۰۵، مایکروسافت با همکاری مقامات چینی وبلاگ جنجالی ژائو جینگ (مایکل آنتی)، محققی در نیویورک تایمز مستقر در پکن و منتقد فعال سانسور در چین، را تعطیل کرد.
The blog, which was hosted on servers located in the United States, was removed and was therefore censored not only in China but globally.
این وبلاگ که در سِرورهای واقع در ایالات متحده میزبانی میشد، حذف شد و بنابراین نه تنها در چین بلکه در سطح جهانی سانسور شد.
Reacting to criticism, Microsoft claims to have implemented a new set of standards to ensure that they will only remove blogs when they receive formal legal notice from the Chinese government and that access will only be denied to users in China.
در واکنش به انتقاد، مایکروسافت ادعا میکند که مجموعهی جدیدی از استانداردها را برای اطمینان از اینکه وبلاگها را تنها در صورت دریافت اعلامیهی قانونی رسمی از دولت چین حذف میکند و دسترسی فقط به کاربران در چین ممنوع است، اجرا کرده است.
Microsoft’s search engine MSN China filters the results of searches for politically sensitive terms, displaying a message in Chinese which states ‘Certain content was removed from the results of this search’.
موتور جستجوی مایکروسافت چین، MSN، نتایج جستجو برای اصطلاحات حساس سیاسی را فیلتر میکند و پیامی را به زبان چینی نشان میدهد که میگوید «مطالب خاصی از نتایج این جستجو حذف شد».
Searches undertaken in June 2006 by Amnesty International produced this message for the words ‘Falun Gong’, ‘Tibet Independence’ and ‘June 4’ (the date of the Tiananmen Square massacre).
جستجوهایی که در ژوئن ۲۰۰۶ توسط سازمان عفو بینالملل انجام شد، این پیام را برای کلمات «فالون گونگ»، «استقلال تبت» و «۴ ژوئن» (تاریخ قتلعام میدان تیان آنمن) تولید کرد.
Furthermore, Microsoft has admitted that it responds to directions from the Chinese government by restricting users of MSN Spaces from using certain terms in their account name, space name, space sub-title or in photo captions.
به علاوه، مایکروسافت تصدیق کرده است که با محدود کردن کاربران MSN Spaces در استفاده از اصطلاحات خاص در نام حساب کاربری، نام فضا، عنوان فرعی فضا یا زیرنویس عکس، به دستورالعملهای دولت چین پاسخ میدهد.
At the same time, the company asserts that MSN Spaces do not filter blog content in any way.
در عین حال، این شرکت ادعا میکند که MSN Spaces به هیچ وجه محتوای وبلاگ را فیلتر نمیکند.
Amnesty International considers this to be at odds with the facts.
سازمان عفو بینالملل این را مغایر با واقعیت میداند.
When Microsoft launched MSN Spaces in China in June 2005, attempts to create blogs with words including ‘democracy’, ‘human rights’ and ‘freedom of expression’ were blocked, producing the following error message (in Chinese): ‘You must enter a title for your space.
هنگامی که مایکروسافت MSN Spaces را در ژوئن ۲۰۰۵ در چین راهاندازی کرد، تلاش برای ایجاد وبلاگهایی حاوی کلمات «دموکراسی»، «حقوق بشر» و «آزادی بیان» مسدود شد و پیام خطای زیر (به زبان چینی) تولید شد: «شما باید یک عنوان برای فضایتان وارد کنید.
The title must not contain prohibited language, such as profanity.
این عنوان نباید حاوی زبانهای ممنوعه مانند ناسزا باشد.
Please type a different title.
لطفاً عنوان دیگری تایپ کنید.
Tests by Amnesty International carried out in 2006 demonstrated continued blocking of certain terms including ‘Tiananmen incident’ in the title of blogs.
آزمایشهای انجامشده توسط عفو بینالملل در سال ۲۰۰۶ نشان داد که ادامهی مسدود شدن برخی اصطلاحات از جمله «حادثهی تیانانمن» در عنوان وبلاگها وجود دارد.
As a result of such actions, Microsoft users in China are denied the ability to access the full range of information available internationally on human rights topics, including websites and web pages of Amnesty International and other human rights organizations.
در نتیجهی چنین اقداماتی، کاربران مایکروسافت در چین از دسترسی به طیف گستردهای از اطلاعات موجود در سطح بینالمللی در مورد موضوعات حقوق بشر، از جمله وبسایتها و صفحات وب سازمان عفو بینالملل و سایر سازمانهای حقوق بشری محروم هستند.
بخش دوم – درسنامه واژگان
Hello Effortless English members and welcome to the vocabulary lesson for the “Cyber Censorship” article.
سلام به اعضای انگلیسی بدون تلاش و به درس واژگان مقالهی «سانسور سایبری» خوش آمدید.
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
First of all the title “Microsoft’s Cyber Censorship”.
اول از همه عنوان «سانسور سایبری مایکروسافت».
I’m sure you all know Microsoft.
مطمئنم که همهی شما مایکروسافت را میشناسید.
It’s the big software company that makes Windows among other things, Bill Gates, etc.
شرکت بزرگ نرمافزاری است که چیزهایی از جمله ویندوز را میسازد، بیل گیتس و غیره.
A cyber, cyber means related to computers or to machines.
cyber، سایبر یعنی مربوط به رایانه یا دستگاه است.
That means about computers or about machines about the internet.
یعنی در رابطه با رایانهها یا دستگاهها یا اینترنت است.
For all these things we use the word cyber.
برای همهی این چیزها از واژهی cyber استفاده میکنیم.
In this case it means internet.
در این مورد، یعنی اینترنت.
So “Microsoft’s Internet Censorship”, censorship means to ban a piece of information.
پس «سانسور اینترنتی مایکروسافت»، censorship یعنی ممنوع کردن بخشی از اطلاعات.
It means you prevent, you stop the information from being published.
یعنی مانع از انتشار اطلاعات میشوید.
So, usually governments do this.
پس، معمولاً دولتها این کار را میکنند.
The government does not want people to read something or to hear something or to see something, so they stop, they stop it from being published.
دولت نمیخواهد مردم چیزی را بخوانند یا چیزی را بشنوند یا چیزی را ببینند، پس از انتشار آن جلوگیری میکنند.
That is called censorship.
به آن سانسور میگویند.
When the government does that, it’s called censorship.
وقتی دولت این کار را انجام میدهد، سانسور نامیده میشود.
Some companies also do it.
بعضی شرکتها هم این کار را انجام میدهند.
In this case, it’s a government and a company working together.
در این مورد، دولت و یک شرکت باهم کار میکنند.
OK, so “Microsoft’s Cyber Censorship”.
خب، پس «سانسور سایبری مایکروسافت».
And this is an article from Amnesty International which is a human rights group, an international human rights group.
و این مقالهای از سازمان عفو بینالملل است که یک گروه حقوق بشر، یک گروه بینالمللی حقوق بشر است.
You may know it.
شاید آن را بشناسید.
Amnesty means forgiveness.
Amnesty یعنی بخشش.
It’s the act of forgiving someone.
عمل بخشیدن کسی است.
It can also mean pardon.
همچنین میتواند بهمعنای گذشت باشد.
Sometimes it means mercy.
گاهی بهمعنای رحمت است.
It even has an idea of peace.
حتیٰ ایدهی صلح را هم دارد.
But I think forgiveness maybe is the best word.
اما فکر میکنم بخشیدن شاید بهترین کلمه باشد.
So their name means forgiveness International, basically.
پس، اساساً نام آنها بهمعنای بخشش بینالمللی است.
Alright moving on into next paragraph, in the first paragraph of this article, we see the word authorities.
خیلی خب، بهسراغ پاراگراف بعدی میرویم، در بند اول این مقاله، واژهی authorities را میبینیم.
You see this many times in newspapers.
این را بارها در روزنامهها میبینید.
Authorities usually means government agents, government officials.
منظور از authorities معمولاً عوامل دولت، مقامات دولتی است.
Often it means police.
اغلب بهمعنای پلیس است.
In fact, I would say maybe usually it means police.
درواقع، من میگویم شاید معمولاً بهمعنای پلیس باشد.
When you see Chinese authorities, it means the Chinese police or the Chinese government agents.
وقتی مقامات چینی را میبینید، منظور پلیس چینی یا عوامل دولت چین است.
Shut down, means they stopped or they closed, the controversial blog of Zhao Jing.
shut down یعنی متوقف شدند یا بسته شدند، وبلاگ جنجالی ژائو جینگ.
I can’t pronounce Chinese, sorry.
من نمیتوانم چینی تلفظ کنم، ببخشید.
Controversial means something that causes an argument.
controversial یعنی چیزی که باعث بحث شود.
Something people do not agree on, something that people disagree about.
چیزی که مردم در آن اتفاق نظر ندارند، چیزی که مردم در مورد آن اختلاف نظر دارند.
In this case, the Chinese government disagrees with the blog writer.
در این مورد، دولت چین با نویسندهی وبلاگ مخالف است.
And a blog most of you know, a blog is a weblog or basically it’s an internet diary or an internet journal.
و blog که بیشتر شما میدانید که وبنوشت است یا اساساً یک دفترچهی خاطرات اینترنتی یا یک ژورنال اینترنتی است.
So this guy had an internet journal, a blog and the government shut it down.
پس این شخص یک ژورنال اینترنتی، یک وبلاگ داشت و دولت آن را تعطیل کرد.
They closed it, because they thought it was controversial.
آن را بست، چون فکر میکرد بحثبرانگیز است.
It caused argument.
باعث بحث شد.
It caused disagreement.
باعث اختلاف شد.
Basically because he was criticizing the Chinese government.
اساساً به این دلیل که او از دولت چین انتقاد میکرد.
Ok and this was a form of censorship.
خب و این نوعی سانسور بود.
Again we had the word censorship already.
دوباره، قبلاً واژهی سانسور را داشتیم.
It’s a government stopping something from being published, stopping some information, censorship.
وقتی دولت جلوی انتشار چیزی، انتشار بعضی اطلاعات را میگیرد، سانسور.
Alright moving on and the verb is: to censor, to censor.
خب ادامه بدیم، و فعل آن to censor است.
So we say the Chinese government censored the blogger.
پس میگوییم دولت چین بلاگر را سانسور کرد.
The Chinese government censors the internet.
دولت چین اینترنت را سانسور میکند.
They prevent information from being read, from reaching Chinese citizens, and other people too.
مانع از خوانده شدن اطلاعات، رسیدن شهروندان چینی و افراد دیگر میشود.
You see the word globally here.
واژهی globally را اینجا میبینید.
Most of you may know globally.
شاید بیشتر شما globally را بشناسید.
Globally means worldwide, all over the world.
globally یعنی جهانی، در سرتاسر جهان.
And then we see the word implemented.
و بعد واژهی implemented را میبینیم.
Microsoft claims to have implemented a new set of standards.
مایکروسافت ادعا میکند مجموعهی جدیدی از استانداردها را پیادهسازی کرده است.
So Microsoft is helping the Chinese government censor and after they got a lot of criticism, many people disapproved, did not approve, many people argued with Microsoft, many people attacked Microsoft, because they are helping the Chinese government.
پس مایکروسافت در سانسور کردن به دولت چین کمک میکند و بعد از اینکه انتقادات زیادی به آنها وارد شد، مردم زیادی مخالفت کردند، موافقت نکردند، مردم زیادی با مایکروسافت بحث کردند، مردم زیادی به مایکروسافت حمله کردند، چون آنها به دولت چین کمک میکنند.
So Microsoft claimed to have implemented, a new set of standards, a new group of rules.
پس مایکروسافت پیادهسازی سری جدیدی از استانداردها، گروه جدیدی از قوانین را ادعا کرده است.
To implement means to start using or to start doing.
implement یعنی شروع به استفاده یا شروع به انجام.
So they claim, they say, they have started to use, they are starting to use a different set of rules, different rules.
پس آنها ادعا میکنند، میگویند، که شروع به استفاده از مجموعهی متفاوتی از قوانین مختلف میکنند.
To ensure they only remove blogs from China.
برای اطمینان، فقط وبلاگها را از چین حذف میکنند.
To ensure means to guarantee or to promise, to ensure, to guarantee or to promise.
To ensure یعنی تضمین یا وعده دادن، اطمینان دادن، تضمین یا وعده دادن.
We see the word access here.
واژهی access را در اینجا میبینیم.
If Microsoft gets a notice, gets a command, gets an order from the Chinese government, they will deny access to Chinese readers, to Chinese internet readers.
اگر مایکروسافت اخطاریه دریافت کند، دستور یا فرمانی از دولت چین دریافت کند، دسترسی خوانندگان چینی، خوانندگان اینترنتی چینی را رد میکند.
Access means entry or admission.
access یعنی ورود یا پذیرش.
So in this case it means if you deny access, it means you say no, you cannot read this, no you cannot come here.
پس در این مورد، یعنی اگر دسترسی را رد کنید، به این معنی است که میگویید نه، نمیتوانید این را بخوانید، نه نمیتوانید اینجا بیایید.
So they might block a website for example.
پس ممکن است مثلاً یک وبسایت را مسدود کنند.
If they block a website, they deny access to Chinese internet users.
اگر وبسایتی را مسدود کنند، دسترسی کاربران اینترنت چینی را رد میکنند.
They do not let them enter.
اجازه نمیدهند وارد شوند.
Alright, a Microsoft search engine, MSN China filters the result of searches.
خیلی خب، موتور جستجوی مایکروسافت، MSN China نتیجهی جستجو را فیلتر میکند.
Ok, to filter means to separate, to separate out.
خب، to filter یعنی جدا کردن، جدا کردن.
So it means you have a lot of, in this case, you have a lot of information and you separate.
پس یعنی شما مقدار زیادی، در این مورد، اطلاعات زیادی دارید و آنها را جدا میکنید.
You put some of it on one side, you put some of it on another side.
مقداری از آنها را در یک طرف قرار میدهید، مقداری از آن را در طرف دیگر قرار میدهید.
What this means is that Microsoft filters the searches, anything that Chinese government does not like, they won’t let people read.
این یعنی مایکروسافت جستوجوها را فیلتر میکند، هر چیزی که دولت چین دوست ندارد، اجازه نمیدهد مردم بخوانند.
They filter that, they separate that out of the searches.
فیلتر میکند، آن را از جستوجوها جدا میکند.
They take it out.
آن را بیرون میآورد.
So they filter.
پس فیلتر میکند.
To filter means to take something out, to separate and then remove.
to filter یعنی بیرون آوردن چیزی، جدا کردن و سپس برداشتن.
That means that’s filtered.
به این معنی است که فیلتر شدهاست.
So Microsoft MSN China filters searches.
پس Microsoft MSN China جستوجوها را فیلتر میکند.
For politically sensitive terms, politically sensitive term is a nice way to say things that Chinese government does not like.
برای اصطلاحات حساس سیاسی، اصطلاح حساس سیاسی راه مناسبی برای گفتن مواردی است که دولت چین آنها را دوست ندارد.
For example information about ‘Tibet’, information about ‘Tiananmen Square’, information about the ‘Falun Gong’.
مثلاً اطلاعات مربوط به «تبت»، اطلاعات مربوط به «میدان تیانآنمن»، اطلاعات مربوط به «فالون گونگ».
The ‘Falun Gong’ which we see later in the paragraph, they’re a kind of a religious spiritual group.
«فالون گونگ» که بعدتر در این همین میبینیم، نوعی گروه معنوی مذهبی است.
I don’t know a lot about them.
من چیز زیادی دربارهاش نمیدانم.
I think they do a lot of like meditation, but the Chinese government does not like them.
فکر میکنم کارهای زیادی مثل مدیتیشن انجام میدهند، اما دولت چین آنها را دوست ندارد.
They torture them.
آنها را شکنجه میکنند.
They arrest them.
آنها را دستگیر میکنند.
They kill them, etc.
آنها را میکشند و غیره.
So that’s what ‘Falun Gong’ means.
پس «فالون گونگ» یعنی این.
Alright, moving on to the next paragraph, it says furthermore, Microsoft has admitted that it responds to directions from the Chinese government.
خیلی خب، بهسراغ بند بعد میرویم، میگوید علاوه بر این، مایکروسافت اعتراف کرده است که به دستورالعملهای دولت چین پاسخ میدهد.
To admit something means to confess it.
admit something یعنی اعتراف به چیزی.
It means you agree with some information.
یعنی شما با بعضی از اطلاعات موافق هستید.
Someone says something to you, someone criticizes you maybe and you agree, you say yes, I admit it.
کسی چیزی به شما میگوید، شاید کسی از شما انتقاد کند و شما موافقت میکنید، شما میگویید بله، من اعتراف میکنم.
Yes, it’s true, right?
بله، حقیقت دارد، درسته؟
You confess.
شما اعتراف میکنید.
You say something is true.
میگویید چیزی درست است.
When we use admit as a verb, to admit.
این در صورتی است که از admit بهعنوان فعل استفاده کنیم، اعتراف کردن.
It has other meanings also, but in this case it means to confess, to agree to information.
معانی دیگری هم دارد، اما در این مورد یعنی اعتراف کردن، موافقت با اطلاعات.
And it says Microsoft admits it responds to directions from the Chinese government.
و میگوید مایکروسافت اعتراف میکند که به دستورالعملهای دولت چین پاسخ میدهد.
In this case, directions mean orders or commands.
در این حالت منظور از directions دستورات یا فرمانها است.
Chinese government says you will do this and Microsoft says ok, yes we will.
دولت چین میگوید شما این کار را میکنید و مایکروسافت میگوید باشه، بله ما این کار را میکنیم.
Those are directions.
اینها دستورالعمل هستند.
Of course directions can have other meanings also.
البته directions میتوانند معانی دیگری هم داشته باشد.
But in this case, directions mean orders or commands.
اما در این حالت، directions یعنی دستورات یا فرمانها است.
Ok, then in the same sentence you see ‘restricting users of MSN Spaces from using certain terms’.
خب، پس در همان جمله شما این را میبینید: «محدود کردن کاربران MSN Spaces در استفاده از اصطلاحات خاص».
Microsoft restricts.
مایکروسافت محدود میکند.
To restrict means to limit or to stop.
restrict یعنی محدود کردن یا متوقف کردن.
So Microsoft stops users from using certain words in their titles.
پس مایکروسافت مانع میشود که کاربران از کلمات خاص در عنوانهایشان استفاده کنند.
And restrict has the idea that you are not stopping everything.
و restrict این ایده را بههمراه دارد که شما جلوی همه چیز را نمیگیرید.
It means you just stop something.
به این معنی است که شما فقط چیزی را متوقف میکنید.
You just prevent something, you limit something.
فقط از چیزی جلوگیری میکنید، چیزی را محدود میکنید.
In this case, Microsoft limits words like ‘democracy’ or ‘Tiananmen Square’ or ‘Tibet’ or ‘human rights’ or ‘freedom of expression’.
در این مورد، مایکروسافت کلماتی مثل «دموکراسی» یا «میدان تیانآنمن» یا «تبت» یا «حقوق بشر» یا «آزادی بیان» را محدود میکند.
They will not let their Chinese users use these words in their MSN Spaces.
اجازه نمیدهد کاربران چینیاش از این کلمات در MSN Spacesشان استفاده کنند.
Alright, and next we see the word prohibited, prohibited language.
خیلی خب، و بعد واژهی prohibited را میبینیم، زبان ممنوع.
Prohibited means denied, forbidden, something you cannot do.
prohibited یعنی انکار، ممنوع، کاری که نمیتوانید انجام دهید.
So these words are prohibited by Microsoft.
پس این کلمات توسط مایکروسافت ممنوع شدهاست.
Chinese users cannot use the word ‘democracy’ for example, in their websites.
کاربران چینی نمیتوانند مثلاً از کلمهی «دموکراسی» در وبسایتهایشان استفاده کنند.
Ok, and then in that same sentence we see the word profanity.
خب، و سپس در همان جمله کلمهی profanity را میبینیم.
Profanity means obscenity or bad language.
profanity یعنی فحاشی یا بدزبانی.
‘Shit, damn’, OK?
«shit، damn»، خب؟
Words like that we call that profanity.
به چنین کلماتی فحش میگوییم.
We call those words profanity.
ما به این کلمات profanity میگوییم.
So apparently in China ‘democracy’ is considered a profanity.
پس ظاهراً در چین «دموکراسی» یک فحش تلقی میشود.
OK, on the next page, the second page, we see the word incident.
خب، در صفحهی بعدی، صفحهی دوم، واژهی incident را میبینیم.
Oh I’m sorry, I missed one!
آه ببخشید، یکی را جا انداختم!
First let’s talk about the phrase ‘at odds with’, ‘at odds with’.
اول بیایید دربارهی عبارت«at odds with» صحبت کنیم.
Microsoft says it does not filter blog content but this is at odds with the facts.
مایکروسافت میگوید محتوای وبلاگ را فیلتر نمیکند اما این با واقعیت مغایرت دارد.
‘At odds with’ is a phrase that means does not agree with or goes against.
«at odds with» عبارتی است که بهمعنی موافق نبودن یا مخالف بودن است.
So Microsoft says something but their actions are different.
پس مایکروسافت چیزی میگوید اما عملکردش متفاوت است.
So it means their words are at odds with their actions, right?
پس یعنی حرفهایشان با عملکردشان مغایرت دارد، درسته؟
They don’t agree.
موافق نیستند.
They’re not the same.
یکسان نیستند.
They say we like democracy but they’re actually censoring democracy.
آنها میگویند ما دموکراسی را دوست داریم اما درواقع دموکراسی را سانسور میکنند.
So it means their words are at odds with their actions.
پس یعنی حرفهایشان با عملکردشان مغایرت دارد.
They go against each other.
آنها علیه یکدیگرند.
They don’t agree with each other.
باهم موافق نیستند.
Ok, sorry about that.
خب، ببخشید.
Now next page, the second page we have the word incident.
حالا صفحهی بعد، صفحهی دوم واژهی incident را داریم.
Incident means a happening or an event or an experience.
incident یعنی اتفاق یا حادثه یا تجربه.
So for example, we see the phrase ‘Tiananmen incident’.
مثلاً، عبارت «حادثهی تیانآنمن» را میبینیم.
This phrase cannot be used in Microsoft blogs in China.
این عبارت در وبلاگهای مایکروسافت در چین قابل استفاده نیست.
Alright, and finally we see ‘the full range of’.
خیلی خب، و بالاخره «the full range of» را میبینیم.
Microsoft users in China are denied the full range of information available to the rest of the world.
کاربران مایکروسافت در چین از طیف گستردهای از اطلاعات موجود برای بقیهی جهان محروم هستند.
‘Full range of’ means all of, everything, including everything.
«full range of» یعنی همهی، همه چیز، شامل همه چیز.
So ‘the full range of’ means including everything.
پس «the full range of» یعنی شامل همه چیز.
OK, that’s it.
خب، تمام شد.
As always, please listen to this vocabulary lesson several times.
مثل همیشه، لطفاً چندین بار این درس واژگان را گوش دهید.
Review it often.
آن را اغلب مرور کنید.
It’s better to review it over time, many days, one time each day than to listen to it, you know a hundred times in one day.
بهتر است به مرور زمان، روزهای زیادی، هر روز یک بار آن را مرور کنید تا اینکه صد بار در یک روز به آن گوش دهید.
So when you review any lesson, it’s better to do it each day.
پس وقتی هر درسی را مرور میکنید، بهتر است هر روز آن را مرور کنید.
One time every day would be perfect.
هر روز یک بار عالی خواهد بود.
It would be great.
عالی میشود.
So listen to it today, again tomorrow, again the next day, again the next day.
پس امروز، دوباره فردا، دوباره روز بعد، دوباره روز بعد به آن گوش دهید.
Do this for, I say at least a month, maybe longer.
من میگویم حداقل بهمدت یک ماه، شاید هم بیشتر، این کار را انجام دهید.
And you will think, oh this is boring.
و فکر میکنید که آه این کسلکنندهست.
I already know it.
دیگه بلدم.
It doesn’t matter.
اشکالی ندارد.
Listen again each day.
هر روز دوباره گوش کنید.
You need to over learn.
باید آن را بیشازحد یاد بگیرید.
Learn it very, very deeply.
خیلی خیلی عمیق یاد بگیرید.
That’s how you will learn it so you can use it automatically, right?
اینطوری آن را یاد خواهید گرفت تا بتوانید بهطور خودکار از آن استفاده کنید، درسته؟
You don’t want to think.
نمیخواهید فکر کنید.
You want to use this vocabulary automatically, without thinking.
میخواهید بدون فکر، بهطور خودکار از این واژگان استفاده کنید.
To do that you must repeat it.
برای این کار باید آن را تکرار کنید.
You must review it many, many, many times, over many days, every day for one month or two months or four months or six months.
باید آن را بارها و بارها و بارها، طی روزهای زیاد، هر روز بهمدت یک ماه یا دو ماه یا چهار ماه یا شش ماه مرور کنید.
OK.
خب.
See you next time.
بعداً میبینمتان.
Bye-bye.
بای-بای.
بخش سوم – داستان کوتاه
Hello and welcome to the mini-story for the “Microsoft’s Censorship” lesson.
سلام و به داستان کوتاه درس «سانسور مایکروسافت» خوش آمدید.
Here we go.
بزن بزیم.
John was next to a river.
جان کنار رودخانهای بود.
He was using a pan to filter the small rocks in the bottom of the river.
او از تابه برای فیلتر کردن سنگهای کوچک در کف رودخانه استفاده میکرد.
He hoped to find gold.
او امیدوار بود طلا پیدا کند.
Suddenly, he looked down and said, “Oh my god”.
ناگهان به پایین نگاه کرد و گفت: «وای خدای من».
He found a huge piece of gold.
او قطعه طلای بزرگی پیدا کرد.
He ran to town and told Bob, his best friend, about the incident.
به شهر دوید و ماجرا را به باب، بهترین دوست خود، گفت.
He said, “Bob don’t tell anyone.
گفت: «باب به کسی نگو.
I need to censor this information, so that no one will steal my spot by the river”.
من باید این اطلاعات رو سانسور کنم، تا کسی پاتوق من کنار رودخانه رو ندزده»
Bob smiled and said, “Ok, I won’t tell anyone”.
باب لبخندی زد و گفت: «باشه، من به کسی نمیگم».
But his words were at odds with his actions; because he soon told everyone in town about John’s gold.
اما حرفهایش با کارهایش در تضاد بود؛ چون خیلی زود دربارهی طلاهای جان به همهی مردم شهر گفت.
So, when John returned to his river spot, he found ten thousand people there.
پس، وقتی جان به پاتوق رودخانهاش برگشت، دههزار نفر را آنجا یافت.
They were all filtering the river, looking for gold.
همهی آنها رودخانه را فیلتر میکردند و بهدنبال طلا میگشتند.
John went crazy and attacked them.
جان دیوانه شد و به آنها حمله کرد.
He was so angry.
خیلی عصبانی بود.
He massacred everyone.
همه را قتلعام کرد.
Only one person lived.
فقط یک نفر زنده ماند.
It was Bob.
باب.
Bob cried and said, “Please don’t kill me John, I’m sorry, please”.
باب گریه کرد و گفت: «لطفاً من رو نکش جان، ببخشید، لطفاً».
John calmed himself and said, “Ok, I will give you amnesty but only if you leave America and never come back”.
جان خودش را آرام کرد و گفت، «خب، من تو رو عفو میکنم اما فقط در صورتی که آمریکا رو ترک کنی و هرگز برنگردی».
Bob said, “Ok, I’ll go now, thank you”.
باب گفت: «باشه، الان میرم، ممنونم».
This time his words were not at odds with his actions.
این بار حرفهایش با کارهایش تضاد نداشت.
He left America and never came back.
او آمریکا را ترک کرد و هرگز برنگشت.
Ok, one more time, with some questions.
خب، یک بار دیگر، با چند سؤال.
Let’s do it again:
بیایید دوباره انجامش دهیم:
John was next to a river.
جان کنار رودخانهای بود.
He was using a pan to filter the small rocks in the river.
او از تابه برای فیلتر کردن سنگهای کوچک در کف رودخانه استفاده میکرد.
Was he using a bowl to filter the river?
آیا او از کاسه برای فیلتر کردن رودخانه استفاده میکرد؟
No, no.
نه، نه.
He wasn’t using a bowl.
او از کاسه استفاده نمیکرد.
He was using a pan to filter the river.
از تابه برای فیلتر کردن رودخانه استفاده میکرد.
Was he using a cup to filter the river?
آیا از فنجان برای فیلتر کردن رودخانه استفاده میکرد؟
No, he was not using a cup to filter the river.
نه، از فنجان برای فیلتر کردن رودخانه استفاده نمیکرد.
He was using a pan to filter the river.
از تابه برای فیلتر کردن رودخانه استفاده میکرد.
Was he using a pan to drink from the river?
آیا او از تابه برای نوشیدن آب رودخانه استفاده میکرد؟
No, he wasn’t drinking from the river.
نه، از آب رودخانه نمینوشید.
He was filtering the river.
او رودخانه را فیلتر میکرد.
He was trying to separate the very small rocks from the large rocks.
سعی داشت سنگهای بسیار کوچک را از سنگهای بزرگ جدا کند.
He was trying to separate gold from rocks.
او تلاش میکرد طلا را از سنگها جدا کند.
Did he filter the river successfully?
آیا او باموفقیت رودخانه را فیلتر کرد؟
Oh, yes he did.
بله، فیلتر کرد.
He finally did filter the river successfully.
او بالاخره رودخانه را با موفقیت فیلتر کرد.
He separated all the rocks and he finally found a piece of gold.
تمام سنگها را جدا کرد و بالاخره یک تکه طلا پیدا کرد.
Ok, he hoped to find gold and suddenly he looked down and he did find a huge piece of gold.
خب، او امیدوار بود که طلا پیدا کند و ناگهان به پایین نگاه کرد و یک تکه طلای بزرگ پیدا کرد.
After he filtered out the gold, he separated the gold from the rocks and from the water, he ran to town.
بعد از اینکه طلا را فیلتر کرد، طلا را از سنگها و از آب جدا کرد، بهطرف شهر دوید.
He told his best friend, Bob, about the incident.
او ماجرا را به بهترین دوست خود، باب، گفت.
Did he tell his friend Jim about the incident?
آیا به دوستش جیم دربارهی این ماجرا گفت؟
No, he didn’t tell Jim about the incident.
نه، ماجرا را به جیم نگفت.
He only told Bob about the incident.
او فقط دربارهی ماجرا به باب گفت.
Did he tell his wife about the incident?
آیا این ماجرا را به همسرش گفت؟
No, John’s not married.
نه، جان متأهل نیست.
He didn’t tell his wife about the incident.
این ماجرا را به همسرش نگفت.
Who did he tell about the incident?
او دربارهی این ماجرا به چه کسی گفت؟
He told Bob about the incident.
دربارهی ماجرا به باب گفت.
He told his best friend about the incident, about the experience, about what happened.
او به بهترین دوست خود دربارهی این حادثه، این تجربه، چیزی که اتفاق افتاد، گفت.
He said, “Bob don’t tell anyone.
گفت: «باب به کسی نگو.
I need to censor this information so no one steals my spot by the river”.
من باید این اطلاعات رو سانسور کنم، تا کسی پاتوق من کنار رودخانه رو ندزده»
Did he want Bob to censor the information?
آیا میخواست که باب اطلاعات را سانسور کند؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
He wanted Bob to censor the information.
میخواست که باب اطلاعات را سانسور کند.
Not tell anyone about the information.
اطلاعات را به کسی نگویید.
Prevent other people from knowing about the information.
از دانستن افراد دیگر دربارهی اطلاعات جلوگیری کند.
He wanted Bob to censor the information.
میخواست که باب اطلاعات را سانسور کند.
Did he want Jim to censor the information?
آیا میخواست که جیم اطلاعات را سانسور کند؟
No, his friend Jim didn’t know about it at all.
نه، دوستش جیم اصلاً این موضوع را نمیدانست.
You can’t censor something if you don’t already know about it.
اگر از قبل در مورد چیزی ندانید، نمیتوانید آن را سانسور کنید.
So he wanted Bob to censor this information.
پس میخواست که باب این اطلاعات را سانسور کند.
What information did he want him to censor?
میخواست چه اطلاعاتی را سانسور کند؟
Well, he wanted him to censor the information that he found gold by the river.
خب، میخواست این اطلاعات را که او در کنار رودخانه طلا پیدا کرده سانسور کند.
Why did he want to censor this information?
چرا میخواست این اطلاعات را سانسور کند؟
He wanted to censor the information so other people would not go back to the same spot and take more gold.
میخواست اطلاعات را سانسور کند تا افراد دیگر به همان جا برنگردند و طلای بیشتری نگیرند.
That’s why he wanted to censor the information.
بههمین دلیل میخواست اطلاعات را سانسور کند.
He wanted the spot, he wanted the gold only for himself.
او آنجا را میخواست، طلاها را فقط برای خودش میخواست.
So he wanted to censor this information.
پس میخواست که این اطلاعات را سانسور کند.
Did Bob censor the information?
آیا باب اطلاعات را سانسور کرد؟
No, Bob did not censor the information.
نه، باب اطلاعات را سانسور نکرد.
Bob told everybody.
باب به همه گفت.
Bob smiled and said, “OK, I won’t tell anyone”.
باب لبخند زد و گفت: «باشه، من به کسی نمیگم».
But his words were at odds with his actions.
اما حرفهایش با کارهایش در تضاد بود.
Did his words agree with his actions?
آیا حرفهایش با کارهایش موافق بود؟
No, they were at odds with his actions.
نه، آنها با عمل او در تضاد بودند.
They were not the same.
آنها یکسان نبودند.
His words and his actions were different.
حرف و عملش متفاوت بود.
His words were at odds with his actions.
حرفهایش با کارهایش در تضاد بود.
Were his words at odds with his feelings?
آیا حرفهایش با احساساتش تضاد داشت؟
Well, we don’t know.
خب، ما نمیدانیم.
We don’t know what his feelings were.
نمیدانیم احساسش چه بود.
But we do know his words were at odds with his actions.
اما میدانیم که حرفهایش با کارهایش در تضاد بود.
They did not agree with his actions.
آنها با کارهایش مطابقت نداشتند.
Whose words were at odds with his actions?
حرفهای چه کسی با عملکردش مغایرت داشت؟
Were John’s words at odds with his actions?
آیا حرفهای جان با کارهایش مغایرت داشت؟
No, not John’s words, Bob’s words were at odds with his actions.
نه، حرفهای جان نه، حرفهای باب با کارهایش مغایرت داشت.
Because, he soon told everyone about John’s gold.
چون، او زود دربارهی طلای جان به همه گفت.
Even though he promised he would not.
با اینکه قول داد که نخواهد گفت.
So, when John returned to his river spot, he found ten thousand people there.
پس، وقتی جان به پاتوق رودخانهاش برگشت، دههزار نفر را آنجا یافت.
They were all filtering the river, looking for gold.
همهی آنها رودخانه را فیلتر میکردند و بهدنبال طلا میگشتند.
Were they all swimming in the river?
آیا همهی آنها در رودخانه شنا میکردند؟
No, they were all filtering the river.
نه، همهی آنها رودخانه را فیلتر میکردند.
Were they filtering the ground?
آیا آنها در حال فیلتر کردن زمین بودند؟
No, they weren’t filtering the ground.
نه، آنها زمین را فیلتر نمیکردند.
They weren’t separating pieces of the ground.
تکههای زمین را جدا نمیکردند.
They were filtering the river.
رودخانه را فیلتر میکردند.
They were filtering the river water and the river rocks.
آب رودخانه و سنگهای رودخانه را فیلتر میکردند.
Separating them, looking for gold.
آنها را از هم جدا میکردند و بهدنبال طلا میگشتند.
John went crazy and attacked them.
جان دیوانه شد و به آنها حمله کرد.
He was so angry, he massacred everyone.
خیلی عصبانی بود، همه را قتلعام کرد.
Did he kill everyone?
آیا او همه را کشت؟
Yes, he did, he killed them all.
بله، او همهی آنها را کشت.
Did these people have guns?
آیا این افراد تفنگ داشتند؟
Well, we don’t know, but probably not; because he massacred them, he killed them all.
خب، ما نمیدانیم، اما احتمالاً نه؛ چون او آنها را قتلعام کرد، همهی آنها را کشت.
If you massacre somebody usually it means, you massacre many people, usually they are weak or peaceful.
اگر کسی را قتلعام کنید معمولاً یعنی، وقتی مردم زیادی را قتلعام میکنید، آنها معمولاً ضعیف یا صلحطلب هستند.
So, he massacred all of them.
پس، او همهی آنها را قتلعام کرد.
He killed all of them.
همهی آنها را کشت.
Did Bob massacre everybody?
آیا باب همه را قتلعام کرد؟
No, no, no.
نه، نه، نه.
Not Bob.
باب نه.
John massacred everyone.
جان همه را قتلعام کرد.
Who did John massacre?
جان چه کسانی را قتلعام کرد؟
John massacred all the people looking for gold.
جان همهی افرادی را که بهدنبال طلا بودند، قتل عام کرد.
How many people did John massacre?
جان چند نفر را قتلعام کرد؟
Well actually he massacred 9999 people because one person survived, one person lived.
او درواقع ۹۹۹۹ نفر را قتلعام کرد چون یک نفر جان بهدر برد، یک نفر زنده ماند.
It was Bob.
باب زنده ماند.
Who survived the massacre?
چه کسی از قتلعام جان بهدر برد؟
Using it as a noun now, the massacre.
حالا از آن بهعنوان اسم استفاده کردم، the massacre.
Well, Bob survived the massacre.
خب، باب از قتلعام جان سالم بهدر برد.
And after he survived, Bob cried, “Please don’t kill me, John I’m sorry, please”.
و بعد از زنده ماندن، باب گریه کرد، «لطفاً من رو نکش، ببخشید جان، لطفاً».
John, he relaxed.
جان آرام شد.
John calmed himself.
جان خودش را آرام کرد.
He calmed down.
آرام شد.
He calmed himself and he said, “Ok, I will give you amnesty, but only if you leave America and never come back”.
خودش را آرام کرد و گفت، «خب، من تو رو عفو میکنم، اما فقط در صورتی که آمریکا رو ترک کنی و هرگز برنگردی».
Did John give Bob amnesty?
آیا جانْ باب را عفو کرد؟
Yes, he did.
بله، عفو کرد.
John gave Bob amnesty.
جانْ باب را عفو کرد.
Did John forgive Bob?
آیا جانْ باب را بخشید؟
Yes, he did, he did.
بله، بخشید.
He gave John amnesty.
او جان را عفو کرد.
Did John give the other people amnesty?
آیا جان افراد دیگر را عفو کرد؟
No, no, he did not.
نه، نه، عفو نکرد.
He massacred them.
آنها را قتلعام کرد.
He killed all of them.
همهی آنها را کشت.
He did not give amnesty to the other people.
افراد دیگر را عفو نکرد.
He only gave amnesty to Bob.
او فقط باب را عفو کرد.
Did Bob ask for amnesty?
آیا باب درخواست عفو کرد؟
Oh, yes, he did.
اوه، بله، درخواست کرد.
He said, “Please don’t kill me” right?
او گفت، «لطفاً من را نکش» درسته؟
Please don’t kill me.
لطفاً من رو نکش.
Please forgive me.
لطفاً من رو ببخش.
He asked for amnesty.
او عفو خواست.
Why did John give Bob amnesty?
چرا جانْ باب را عفو کرد؟
Well, he probably forgave him; he probably gave him amnesty because he was his best friend.
خب، احتمالاً او را بخشید؛ احتمالاً او را عفو کرد چون بهترین دوستش بود.
But there was one condition, one thing he had to do, to get amnesty.
اما یک شرط وجود داشت، کاری که او باید انجام میداد، برای گرفتن عفو.
Bob had to leave America and never come back.
باب باید آمریکا را ترک میکرد و هرگز برنمیگشت.
Bob said, “Ok, I’ll go now, thank you”.
باب گفت: «باشه، الان میرم، ممنونم».
This time his words were not at odds with his actions.
این بار حرفهایش با کارهایش تضاد نداشت.
He left America and never came back.
او آمریکا را ترک کرد و هرگز برنگشت.
This time did Bob’s words, his promise, and his actions, did they agree?
آیا این بار حرفهای باب، قولش، با عملش مطابقت داشت؟
Were they the same?
یکسان بودند؟
Well, yes.
خب، آره .
This time they were the same.
این دفعه یکسان بودند.
This time his words were not at odds with his actions.
این بار حرفهایش با کارهایش تضاد نداشت.
Were his words at odds with his actions?
آیا حرفهایش با کارهایش در تضاد بود؟
No, they were not at odds with his actions this time.
نه، آنها با عملش در تضاد نبودند.
This time they agreed.
این بار آنها مطابقت داشتند.
This time his actions and his words were the same.
این بار عملش و گفتههایش یکی بود.
Ok then, very nice.
خب پس، بسیار خوب.
Now one more time, I’m gonna just say key phrases and please repeat the key phrases after me.
حالا یک بار دیگر، فقط عبارات کلیدی را میگویم و لطفاً عبارات کلیدی را بعد از من تکرار کنید.
Don’t just copy the words, copy my pronunciation.
فقط حرفهایم را تقلید نکنید، تلفظم را تقلید کنید.
Copy my tone, copy my emotion.
لحنم را تقلید کنید، احساسم را تقلید کنید.
Exaggerate, copy me exactly.
اغراق کنید، دقیقاً از من تقلید کنید.
Here we go.
بزن بزیم.
John was next to a river.
جان کنار رودخانهای بود.
He was using a pan to filter the rocks.
او از تابه برای فیلتر کردن سنگها استفاده میکرد.
(pause) He was using a pan to filter the rocks.
(مکث) او از تابه برای فیلتر کردن سنگها استفاده میکرد.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
He hoped to find gold and he did find gold.
او امیدوار بود طلا پیدا کند و پیدا هم کرد.
After he found gold he ran to town and told Bob, his best friend about the incident.
پس از یافتن طلا به شهر دوید و ماجرا را به باب، بهترین دوستش گفت.
(pause) He told Bob, his best friend about the incident.
(مکث) او به باب، بهترین دوستش، دربارهی این حادثه گفت.
He told Bob, his best friend about the incident.
او این اتفاق را به باب، بهترین دوستش گفت.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
He said, “Bob don’t tell anyone.
گفت: «باب به کسی نگو.
I need to censor this information”.
من باید این اطلاعات رو سانسور کنم».
He said ,”I need to censor this information”.
گفت، «من باید این اطلاعات رو سانسور کنم».
(pause) He said, “I need to censor this information”.
(مکث) گفت، «من باید این اطلاعات رو سانسور کنم».
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
He said, “I need to censor this information so no one steals my gold by the river”.
من باید این اطلاعات رو سانسور کنم، تا کسی پاتوق من کنار رودخانه رو ندزده».
Bob smiled and said, “Ok, I won’t tell anyone”.
باب لبخند زد و گفت: «باشه، من به کسی نمیگم».
But his words were at odds with his actions.
اما حرفهایش با کارهایش در تضاد بود.
But his words were at odds with his actions.
اما حرفهایش با کارهایش در تضاد بود.
(pause) But his words were at odds with his actions.
(مکث) اما حرفهایش با کارهایش در تضاد بود.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
But his words were at odds with his actions because he soon told everybody about John’s gold.
اما حرفهایش با کارهایش در تضاد بود چون زود دربارهی طلاهای جان به همه گفت.
So when John returned to his river spot, he found ten thousand people there.
وقتی جان به پاتوق رودخانهاش برگشت، دههزار نفر را آنجا یافت.
They were all filtering the river, looking for gold.
همهی آنها رودخانه را فیلتر میکردند و بهدنبال طلا میگشتند.
They were all filtering the river, looking for gold.
همهی آنها رودخانه را فیلتر میکردند و بهدنبال طلا میگشتند.
(pause) They were all filtering the river, looking for gold.
(مکث) همهی آنها رودخانه را فیلتر میکردند و بهدنبال طلا میگشتند.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
John went crazy and attacked them.
جان دیوانه شد و به آنها حمله کرد.
He was so angry, he massacred everyone.
خیلی عصبانی بود، همه را قتلعام کرد.
He was so angry, he massacred everyone.
خیلی عصبانی بود، همه را قتلعام کرد.
(pause) He was so angry, he massacred everyone (pause).
(مکث) خیلی عصبانی بود، همه را قتلعام کرد (مکث).
Only one person lived.
فقط یک نفر زنده ماند.
It was Bob.
باب.
Bob cried and said: please don’t kill me, I’m sorry.
باب گریه کرد و گفت: لطفاً من رو نکش، ببخشید.
John calmed himself and said, “Ok, I will give you amnesty”.
جان خودش را آرام کرد و گفت: «باشه، من تو رو عفو میکنم».
John said, “Ok, I will give you amnesty”.
جان گفت: «باشه، من تو رو عفو میکنم».
(pause) John said, “Ok, I will give you amnesty (pause).
(مکث) جان گفت: «باشه، من تو رو عفو میکنم (مکث).
But you can never come back to America”.
اما هرگز نمیتونی به آمریکا برگردی».
Bob said, “Ok, I’ll go now”.
باب گفت: «باشه، الان میرم».
This time his words were not at odds at his actions.
این بار حرفهایش با کارهایش تضاد نداشت.
This time his words were not at odds at his actions.
این بار حرفهایش با کارهایش تضاد نداشت.
(pause) This time his words were not at odds at his actions (pause).
(مکث) این بار حرفهایش با کارهایش تضاد نداشت (مکث).
Ok, very good, now please this time pause your mp3 player, pause your iPod and try to tell the story yourself, all of the story, try to tell all of the story.
خیلی خب، لطفاً این بار امپیتری پلیرتان را استپ کنید، آیپدتان را استپ کنید و سعی کنید خودتان داستان را تعریف کنید، همهی داستان را، سعی کنید همهی داستان را بگویید.
You don’t need to remember every word.
نیازی به یادآوری تمام کلمات نیست.
Tell the general story, but try to remember some of the new vocabulary.
داستان کلی را بگویید، اما سعی کنید بعضی از واژگان جدید را بهیاد بیاورید.
‘To filter’, the ‘incident’, ‘to censor’, ‘at odds with’, ‘filtering’, ‘massacred’, ‘amnesty’, ‘at odds with’.
«فیلتر کردن»، «حادثه»، «سانسور کردن»، «در تضاد با»، «فیلتر کردن»، «قتلعام»، «عفو»، «در تضاد با».
Try to use these vocabulary phrases, these vocabulary words when you retell the story.
سعی کنید هنگام بازگویی داستان از این عبارات واژگان، این کلمات واژگان استفاده کنید.
So please pause now and tell the story yourself.
پس لطفاً حالا توقف کنید و داستان را خودتان بگویید.
Say it out loud so you can hear it.
آن را با صدای بلند بگویید تا بتوانید بشنوید.
Tell the story again.
دوباره داستان را بگویید.
If you forget, if you can’t remember, it’s Ok, just listen to it again.
اگر فراموش میکنید، اگر بهخاطر نمیآورید، اشکالی ندارد، فقط دوباره آن را گوش دهید.
And please review this every day.
و لطفاً این را هر روز مرور کنید.
Listen to this story one time every day, for a few months, maybe two, three, maybe even four months.
هر روز یک بار، برای چند ماه، شاید دو، سه، شاید حتی چهار ماه به این داستان گوش دهید.
If you review every day, the words, the phrases, the grammar, will become automatic.
اگر هر روز مرور کنید، کلمات، عبارات، دستور زبان بهصورت خودکار میآیند.
But you must do it many times, many days, over a long period of time.
اما باید این کار را چندین بار، چند روز و در یک دورهی طولانی انجام دهید.
Ok, I will see you next time, bye-bye.
خب، دفعهی بعد میبینمتان، بای-بای.
بخش چهارم – درس تفسیر
OK, welcome to the commentary for the “Microsoft’s Cyber Censorship” article.
خب، به تفسیر مقالهی سانسور سایبری مایکروسافت خوش آمدید.
I guess I included this as a little bit of a joke because Microsoft just launched their new Windows operating system.
حدس میزنم که این را برای شوخی قرار دادم چون مایکروسافت بهتازگی سیستم عامل ویندوز جدید خود را راهاندازی کرد.
I don’t know, I like Apple.
نمیدانم، من اپل را دوست دارم.
I’m definitely a die-hard strong Apple fan.
قطعاً طرفدار سرسخت اپل هستم.
So, I’m not too impressed with Microsoft.
پس، خیلی تحتتأثیر مایکروسافت نیستم.
Sorry if you like Microsoft.
ببخشید اگر مایکروسافت را دوست دارید.
But anyway, so this is kind of a, a little, they’re putting at a lot of advertising right now.
بههرحال، این بهنوعی، کمی، آنها در حال حاضر تبلیغات زیادی را ارائه میدهند.
They’re doing a lot of public relations for their new operating system.
روابط عمومی زیادی را برای سیستم عامل جدید خود انجام میدهند.
So I think it’s good to see maybe the uglier side of Microsoft.
پس فکر میکنم خوب است که شاید جنبهی زشت مایکروسافت را ببینیم.
Of course Microsoft in fact is not the only company that is censoring, especially in China.
البته مایکروسافت درواقع تنها شرکتی نیست که بهویژه در چین سانسور میکند.
Yahoo has also been helping the Chinese government and I believe Google is also censoring their search results in China.
یاهو هم به دولت چین کمک کرده است و معتقدم گوگل هم نتایج جستجوی خود را در چین سانسور میکند.
So, it’s a big problem.
پس، این مشکل بزرگی است.
One of the reasons I included this article and I want to start including more articles on more topics.
یکی از دلایلی که این مقاله را قرار دادم و میخواهم مقالات بیشتری را دربارهی موضوعات بیشتری وارد کنم.
And I want to focus on topics that are not just average topics.
و میخواهم روی موضوعاتی تمرکز کنم که فقط موضوعات متوسط نیستند.
I guess with Effortless English.
حدس میزنم با انگلیسی بدون تلاش.
I thought a lot about the purpose of Effortless English.
من خیلی به هدف انگلیسی بدون تلاش فکر کردم.
Of course, purpose number one is to help people learn English in an enjoyable way.
البته، هدف شماره یک کمک به مردم در یادگیری انگلیسی بهروشی لذتبخش است.
Enjoy learning English, reading articles that are not from textbooks, and listening to articles and listening to lessons that are not based on text books.
از یادگیری زبان انگلیسی، خواندن مقالاتی که از کتابهای درسی نیستند، و گوش دادن به مقالات و گوش دادن به درسهایی که مبتنی بر کتابهای درسی نیستند، لذت ببرند.
Because I think textbooks are just horrible.
چون فکر میکنم کتابهای درسی وحشتناک هستند.
And as a student I think they are horrible, learning Spanish.
و بهعنوان یک دانشآموزِ اسپانیایی فکر میکنم آنها وحشتناک هستند.
And as a teacher I think they’re terrible, too.
و بهعنوان یک معلم هم فکر میکنم آنها وحشتناک هستند.
So, I don’t like textbooks.
پس، من کتابهای درسی را دوست ندارم.
I also don’t like grammar study, grammar analysis.
مطالعهی گرامر، تجزیهوتحلیل گرامر را هم دوست ندارم.
I think you should use a grammar book the same way you use a dictionary.
فکر میکنم باید از کتاب گرامر بههمان روشی که از دیکشنری استفاده میکنید استفاده کنید.
And so if you have a question about grammar, you find some grammar in an article, you don’t understand it, so yeah; you look in the grammar book.
پس اگر دربارهی گرامر سؤالی دارید، در یک مقاله گرامری پیدا میکنید، و آن را نمیفهمید؛ پس به کتاب گرامر نگاه میکنید.
You find what it means.
معنی آن را پیدا میکنید.
You find what it is.
میفهمید که چیست.
Then you understand it.
بعد آن را درک میکنید.
OK, put the grammar book away.
خب، کتاب گرامر را کنار بگذارید.
Unfortunately, most schools and a lot of students use the grammar book like some kind of Bible.
متأسفانه، بیشتر مدارس و خیلی از دانشآموزان از کتاب گرامر مانند نوعی کتاب مقدس استفاده میکنند.
And they almost try to memorize it and they focus so much on the grammar book.
و تقریباً سعی میکنند آن را حفظ کنند و خیلی روی کتاب گرامر تمرکز میکنند.
And that actually hurts your speaking ability.
و این درواقع به توانایی صحبت کردن شما آسیب میرساند.
It hurts your English ability.
این به توانایی انگلیسی شما آسیب میزند.
It is not a good thing to do.
کار خوبی نیست.
So use the grammar book just like you use the dictionary, as a reference.
پس از کتاب دستور زبان درست مثل دیکشنری بهعنوان مرجع استفاده کنید.
Something to refer to, to look at and then you put it away.
چیزی که به آن مراجعه میکنید، نگاه میکنید و بعد آن را کنار میگذارید.
That’s all you need to do with the grammar book.
این تمام کاری است که شما باید با کتاب گرامر انجام دهید.
I’m not saying grammar is totally bad.
نمیگویم گرامر کاملاً بد است.
I’m just saying use it correctly.
فقط میگویم از آن درست استفاده کنید.
Use the grammar book correctly.
از کتاب گرامر بهدرستی استفاده کنید.
So anyway, the point is that Effortless English, I wanted to do it as a club, as a community and that had some deeper meaning.
بههرحال، موضوع این است که من میخواستم انگلیسی بدون تلاش را بهعنوان یک انجمن، بهعنوان یک جامعه انجام دهم که معنای عمیقتری داشته باشد.
Not only just learning English.
نهتنها فقط یادگیری زبان انگلیسی.
Of course, that’s our main goal, but I also wanted to do something kind of like what some companies like the Body Shop tried to do.
البته، این هدف اصلی ماست، اما من میخواستم چیزی شبیه به آنچه بعضی از شرکتها مانند Body Shop سعی کردند انجام دهند هم انجام دهم.
Ben & Jerry’s for a while tried to do this.
بن و جری برای مدتی سعی در انجام این کار داشت.
There are some companies that also had other goals.
بعضی از شرکتها هستند که اهداف دیگری هم داشتند.
Not just their primary goal, their main goal of selling something or making something, but also they had deeper values, deeper principles.
نهتنها هدف اولیهی آنها، هدف اصلی آنها که فروش چیزی یا ساختن چیزی است، بلکه هدفها و ارزشهای عمیقتری هم دارند.
And I guess I’m kind of a liberal progressive person, and I wanted to include that in Effortless English also.
و حدس میزنم من بهنوعی فرد ترقیخواه لیبرالی هستم و میخواستم این مورد را در انگلیسی بدون تلاش هم بگنجانم.
And so this article is my first attempt to do that.
پس این مقاله اولین تلاش من برای انجام این کار است.
And that is to include human rights information, human rights articles.
و شامل اطلاعات حقوق بشر، مقالات حقوق بشر است.
And I’m going to try to do this more often.
و من سعی میکنم بیشتر این کار را انجام دهم.
Human rights are important to me.
حقوق بشر برای من مهم است.
By human rights I mean, you know, the rights of all human beings to have free speech, to not be killed by their governments just because they’re disagree with the government.
منظورم از حقوق بشر، میدانید، حقوق همهی انسانها برای داشتن آزادی بیان، کشته نشدن توسط دولتهایشان فقط بهخاطر اینکه با دولت مخالف هستند.
Anyway, basically the rights that you find in the American constitution, the US, United States constitution which we call the ‘Bill of Rights’.
بههرحال، اساساً حقوقی که شما در قانون اساسی آمریکا، قانون اساسی ایالات متحده پیدا میکنید و ما آن را «منشور حقوق» مینامیم.
The ‘Bill of Rights’ guarantee freedom of speech, freedom of assembly that means, you know, you can get together with other people without worrying about the government arresting you.
«منشور حقوق» آزادی بیان و آزادی اجتماعات را تضمین میکند، یعنی میتوانید بدون نگرانی از دستگیری دولت، با افراد دیگر دور هم جمع شوید.
You can protest against the government if you want to.
اگر بخواهید میتوانید به دولت اعتراض کنید.
There is a long list of them.
لیست طولانیای از این موارد وجود دارد.
And the UN also has a similar list of human rights.
و سازمان ملل نیز دارای لیست مشابهی از حقوق بشر است.
And of course most governments have this kind of lists.
و البته بیشتر دولتها این نوع لیستها را دارند.
They have these human rights.
آنها این حقوق بشر را دارند.
Almost every government in the world says “Yes, yes, we respect human rights”.
تقریباً تمام دولتها در جهان میگویند: «بله، بله، ما به حقوق بشر احترام میگذاریم».
You know, the Chinese government certainly does.
میدانید، دولت چین مطمئناً این کار را میکند.
The American government does.
دولت آمریکا این کار را میکند.
They all do it.
همهی آنها این کار را میکنند.
But the problem is of course they don’t really follow these rights.
اما مسئله این است که البته آنها واقعاً از این حقوق پیروی نمیکنند.
They don’t really respect them.
واقعاً به آنها احترام نمیگذارند.
And I’m not picking on them, I’m not bullying China.
و من به آنها گیر نمیدهم، چین را سرزنش نمیکنم.
America has problems too.
آمریکا هم مشکلاتی دارد.
I think I’d like to include an article about Guantanamo soon.
فکر کنم بهزودی بخواهم مقالهای دربارهی گوانتانامو قرار دهم.
About this prison America has in Cuba, where we are putting all these people without lawyers, without any kind of human rights at all.
دربارهی این زندان آمریکایی در کوبا، جایی که ما همهی این افراد را بدون وکیل و بدون هیچگونه حقوق بشر در این کشور قرار میدهیم.
And we’re putting them there forever, possibly forever.
و آنها را برای همیشه، احتمالاً برای همیشه در آنجا قرار میدهیم.
I mean these people have no chance to a regular court, to have lawyers.
منظورم این است که این افراد فرصتی برای حضور در دادگاه واقعی و داشتن وکیل ندارند.
Many of them are innocent.
خیلی از آنها بیگناه هستند.
Many who have been released, it’s found that they’re innocent, they did nothing wrong.
خیلی از کسانی که آزاد شدهاند، معلوم شده است که بیگناه هستند، و هیچ اشتباهی انجام ندادند.
So anyway, this is an important issue for me in the world.
بههرحال، این مسئلهی مهمی برای من در جهان است.
In America it’s important, in all the world.
در آمریکا، در همهی دنیا مهم است.
So I want to start including more information, more articles about human rights.
پس میخواهم اطلاعات بیشتر و مقالات بیشتری را دربارهی حقوق بشر وارد کنم.
It’s something that I would like Effortless English to stand for a little bit; a value that we would have here.
من دوست دارم انگلیسی بدون تلاش نشانهی آن باشد؛ ارزشی که در اینجا خواهیم داشت.
Another value I think would be, that is important to me, would be the environment.
فکر میکنم یک ارزش دیگر، که برای من مهم است، محیط زیست باشد.
Especially issues like global warming.
بهخصوص مسائلی مانند گرم شدن کرهی زمین.
It’s again, it’s an issue that affects all of us, everywhere in the world.
دوباره، این مسئلهای است که همهی ما را در هرجای دنیا تحت تأثیر قرار میدهد.
And I would like to start including some articles, some information about that, some lessons about that.
و من میخواهم شروع به قرار دادن مقالات و اطلاعاتی دربارهی آن، تعدادی درس مربوط به آن کنم.
I would especially love to see some discussions, some forum discussions about these topics where we could introduce more information to each other and discuss these topics.
بهخصوص دوست دارم بعضی از بحثها، بعضی بحثهای انجمن دربارهی این موضوعات را ببینم، انجمنهایی که ما میتوانیم در آنها اطلاعات بیشتری را به یکدیگر معرفی کنیم و دربارهی این موضوعات بحث کنیم.
Because I think it’s important if we’re learning English.
چون فکر میکنم اگر انگلیسی یاد میگیریم مهم است.
Why are most people learning English on this site?
چرا بیشتر افراد در این سایت انگلیسی یاد میگیرند؟
I think it’s because English is an international language, right now at least.
فکر میکنم، حداقل الان، به این دلیل است که انگلیسی یک زبان بینالمللی است.
It’s probably the main international language.
احتمالاً زبان اصلی بینالمللی است.
English is the easiest way to communicate with people from many different countries.
انگلیسی سادهترین راه برای برقراری ارتباط با افراد از کشورهای مختلف است.
If you want to talk to someone in Japan and you want to talk to an African person and you want to talk to an European person and you want to talk to someone in another Asian country and you want to talk to someone in Latin America, well English is the language that we all have decided we will use, if we get together in an international group, in science, in education, in government.
اگر میخواهید با کسی در ژاپن صحبت کنید و میخواهید با یک فرد آفریقایی صحبت کنید و میخواهید با یک فرد اروپایی صحبت کنید و میخواهید با کسی در یک کشور آسیایی دیگر صحبت کنید و میخواهید با کسی در آمریکای لاتین صحبت کنید، انگلیسی زبانی است که همهی ما تصمیم گرفتهایم از آن استفاده کنیم، اگر در یک گروه بینالمللی، در علوم، آموزش، دولت جمع شویم.
So, for that reason, right now it’s an international language.
پس، بههمین دلیل، در حال حاضر زبانی بینالمللی است.
English does not belong to America.
انگلیسی به آمریکا تعلق ندارد.
English does not belong to England.
انگلیسی به انگلیس تعلق ندارد.
In fact, English belongs to the whole world now.
درواقع، انگلیسی حالا به کل جهان تعلق دارد.
And so I think we should focus a little bit on these global issues, these issues that affect all of us; the idea of respecting human rights everywhere, in every country, human rights all over the world, and the idea of protecting the planet, the environment.
پس فکر میکنم که باید کمی روی این مسائل جهانی تمرکز کنیم، این موضوعاتی که روی همهی ما تأثیر میگذارد؛ ایدهی احترام به حقوق بشر در همهجا، در هر کشوری، حقوق بشر در سراسر جهان و ایدهی حفاظت از کرهی زمین، محیط زیست.
Learning more about global warming and what we can do about it.
دربارهی گرم شدن کرهی زمین و آنچه میتوانیم دربارهی آن انجام دهیم بیشتر بدانیم.
These are international issues and I think because English is an international language right now and because this club certainly is international.
اینها مسائل بینالمللی است و من فکر میکنم چون انگلیسی زبان بینالمللی است و مطمئناً این انجمن بینالمللی است.
We have people from every continent except Antarctica I think.
ما افرادی از هر قاره فکر کنم بهجز قطب جنوب داریم.
So, I want to start focusing on some of those things and start focusing on some values, some principals other than just language learning.
پس، میخواهم شروع به تمرکز بر روی بعضی از این موارد کنم و شروع به تمرکز بر بعضی از ارزشها، بعضی از اصول غیر از یادگیری زبان کنم.
Language learning is great but you know why are we learning language?
یادگیری زبان عالی است اما میدانید چرا ما زبان یاد میگیریم؟
We’re learning it to communicate.
ما آن را یاد میگیریم تا ارتباط برقرار کنیم.
We’re learning it to build an international community.
ما آن را یاد میگیریم تا جامعهای بینالمللی ایجاد کنیم.
That’s what I think about when I work on Effortless English.
این همان چیزی است که وقتی روی انگلیسی بدون تلاش کار میکنم به آن فکر میکنم.
I want to make our club into a community.
من میخواهم انجمنمان را به یک جامعه تبدیل کنم.
An international community that where we respect each other, where we learn from each other and where we promote things like human rights for all people everywhere.
جامعهای بینالمللی که در آنجا به یکدیگر احترام میگذاریم، در آنجا از یکدیگر یاد میگیریم و در آن مواردی مانند حقوق بشر را برای همهی مردم در همهجا ترویج میدهیم.
So anyway, that’s the reason I included this first article about Microsoft censoring in China.
بههرحال، بههمین دلیل این اولین مقاله دربارهی سانسور مایکروسافت در چین را قرار دادم.
China’s just one example.
چین فقط یک نمونه است.
These kinds of things are happening in lots of countries.
این موارد در بسیاری از کشورها اتفاق میافتد.
Burma has a large problem.
برمه یک مشکل بزرگ دارد.
Here in America we have many problems and I’m happy to write about those as well.
در اینجا در آمریکا ما مشکلات زیادی داریم و خوشحال میشوم که دربارهی آنها هم بنویسم.
In fact, I’m very happy to write about those.
درواقع، من خیلی خوشحال میشوم که دربارهی آنها بنویسم.
Another reason I thought about this article is interesting, is because the issue of cyber censorship, censorship on the internet.
دلیل دیگری که فکر کردم جالب است دربارهی این مقاله، مسئلهی سانسور سایبری، سانسور در اینترنت است.
Because again, we are an internet club, right?
چون دوباره، ما یک انجمن اینترنتی هستیم، درسته؟
We are an internet-based club.
ما یک انجمن متکی به اینترنت هستیم.
We’re learning English on the internet.
انگلیسی را در اینترنت یاد میگیریم.
We’re communicating with each other on the internet and so I think this issue is very important to us.
در اینترنت با یکدیگر ارتباط برقرار میکنیم پس فکر میکنم این مسئله برای ما بسیار مهم است.
Because if companies like Microsoft start censoring content on the internet, we all suffer.
زیرا اگر شرکتهایی مانند مایکروسافت شروع به سانسور محتوا در اینترنت کنند، همهی ما متضرر میشویم.
It affects all of us.
روی همهی ما تأثیر میگذارد.
This first guy they censored, this Chinese guy, he was writing in Beijing but his blog was hosted on servers, on computers in the United States and they were removed.
اولین شخصی که سانسور کردند، این مرد چینی، او در پکن بود اما وبلاگ او در سرورها و کامپیوترهای ایالات متحده میزبانی شد و آنها حذف شدند.
So, not only was this guy, what’s his name, Michael Anti or Zhao Jing, he was censored not only in China, he was censored all over the world.
پس، نه تنها این مرد، اسمش چی بود، مایکل آنتی یا ژائو جینگ، نهتنها در چین سانسور شد، بلکه در سراسر جهان هم سانسور شد.
Readers everywhere could not read his blog and so that’s a very serious issue I think.
خوانندگان در همهجا نمیتوانستند وبلاگ او را بخوانند و بنابراین بهنظر من این مسئله خیلی جدی است.
So it’s important for us to be informed about these things and put some pressure so that we can continue to talk about any issue we want.
پس برای ما مهم است که دربارهی این موارد مطلع شویم و مقداری فشار بیاوریم تا بتوانیم دربارهی هر مسئلهای که میخواهیم صحبت کنیم.
Here at Effortless English, in your email, in your personal blogs, on you own websites, from the news you get on the internet.
اینجا در انگلیسی بدون تلاش، در ایمیلهایتان، در وبلاگهای شخصیتان، در وبسایتهایتان، از طریق اخباری که در انترنت دریافت میکنید.
It’s important I think that we keep that information open and that we’re aware when companies like Microsoft try to limit that information.
من فکر میکنم مهم است که ما این اطلاعات را باز نگه داریم و از شرکتهایی مانند مایکروسافت که میخواهند این اطلاعات را محدود کنند آگاه باشیم.
So that’s a big, it’s an important issue I think, as well.
پس این مسئلهی بزرگی است، فکر میکنم مسئلهی مهمی هم باشد.
So, those are a couple of reasons why I think this global censorship idea, internet censorship, it’s a very important idea that we should focus on sometimes.
پس، اینها چند دلیل هستند که فکر میکنم این ایدهی سانسور جهانی، سانسور اینترنتی، ایدهی بسیار مهم است که باید گاهیاوقات روی آن تمرکز کنیم.
And I’ll try to include some articles and lessons from MSD international, from Human Rights Watch, from different areas in the world, and also from things happening here in America.
و سعی خواهم کرد مقالات و درسهایی را از شرکت بینالمللی MSD، از دیدبان حقوق بشر، از مناطق مختلف در جهان و همچنین از اتفاقاتی که در اینجا در آمریکا رخ میدهد، قرار دهم.
Maybe some groups like the ACLU the American Civil Liberties Union.
شاید دربارهی بعضی از گروهها مانند ACLU، اتحادیهی آزادیهای مدنی آمریکا، هم مقاله بیاورم.
So I’ll try to start gathering more information.
پس سعی میکنم اطلاعات بیشتری را جمعآوری کنم.
If you have information, if you have interesting websites or articles you find about these topics, please email a link to me or put them in the forums.
اگر اطلاعاتی دارید، اگر وبسایتها یا مقالههای جالبی دربارهی این موضوعات پیدا کردهاید، لطفاً لینکشان را برای من ایمیل کنید یا آنها را در انجمنها قرار دهید.
We have a website recommendation forum so you can recommend these kinds of websites or any website on the forums also.
ما یک انجمن پیشنهاد وبسایت داریم پس شما میتوانید این نوع وبسایتها یا هر وبسایتی را هم در انجمنها پیشنهاد دهید.
OK that is all for my commentary on this article, “Microsoft’s Cyber Censorship”.
خب، این تمام تفسیر دربارهی این مقاله، سانسور سایبری مایکروسافت است.
OK, see you next time.
خب، بعداً میبینمتان.
Bye-bye.
بای-بای.