۴۰۰۰ کلمه ضروری – کتاب اول
فصل ۲۳. کمپ
بخش اول – کمپ
Stacie wanted to stay at a nice hotel for vacation.
استیسی میخواست برای تعطیلات در هتلی زیبا اقامت کند.
But her parents sent her to a terrible camp instead.
اما والدینش در عوض او را به اردوگاهی وحشتناک فرستادند.
For breakfast, Stacie liked fresh juice and chocolate milk, but she got water at the camp.
برای صبحانه، استیسی آبمیوهی تازه و شیرشکلات دوست داشت، اما در اردوگاه آب گرفت.
In the afternoon she wanted to write poems, but she had to swim.
بعدازظهر، میخواست شعر بنویسد، اما مجبور شد شنا کند.
The camp was near an airport with loud planes.
این اردوگاه نزدیک فرودگاه هواپیمایی با هواپیماهایی با صداهای بلند بود.
Spiderwebs hung over her bed.
تار عنکبوت بالای تختش آویزان بود.
To her, the kids’ average behavior was very bad.
از نظر او، رفتار عادی بچهها خیلی بد بود.
No girl matched her personality.
هیچ دختری با شخصیت او مطابقت نداشت.
She hated it.
از این متنفر بود.
One day, they had a class.
یک روز، آنها کلاس داشتند.
Mental exercise sounded good to Stacie.
ورزش ذهنی برای استیسی خوب به نظر میرسید.
But it was a course on water safety.
اما این دورهای دربارهی ایمنی آب بود.
They learned how to be safe passengers on a boat.
آنها یاد گرفتند که چگونه مسافران ایمن در یک قایق باشند.
Stacie didn’t ever plan to go on a boat.
استیسی هرگز قصد نداشت با قایق برود.
The next day, they played a game.
روز بعد، آنها یک بازی انجام دادند.
There was a red team and a blue team.
یک تیم قرمز بود و یک تیم آبی.
Stacie was on the blue team.
استیسی در تیم آبی بود.
Each team had to try to remove the other team’s flag from a pole.
هر تیم باید سعی میکرد پرچم تیم دیگر را از روی یک تیر حذف کند.
They also had to use water guns.
همچنین باید از تفنگ آبی استفاده میکردند.
“I’m not much of an athlete,” she said.
استیسی گفت: «من زیاد اهل ورزش نیستم.
But she still had to play.
» اما هنوز مجبور بود بازی کند.
Stacie took a water gun and looked for somewhere to hide.
استیسی یک تفنگ آب برداشت و به دنبال جایی برای پنهان شدن گشت.
A boy said, “Stacie, you advance to the middle.
پسری گفت: «استیسی، تو به وسط پیش برو.
I will go right.
من میرم سمت راست.
Those two will go left.
اون دو تا میرن سمت چپ.
Stacie still didn’t want to play.
استیسی هنوز نمیخواست بازی کند.
She walked into the forest and saw a red team player coming.
او وارد جنگل شد و دید که یک بازیکن تیم قرمز در حال آمدن است.
Stacie hid behind a tree and then jumped out and shot the other player.
استیسی پشت درخت پنهان شد و سپس پرید بیرون و به بازیکن دیگر شلیک کرد.
“This is fun” Stacie thought.
استیسی فکر کرد: «چقدر جالبه!
Several minutes after moving further, Stacie saw the red flag.
چند دقیقه بعد از حرکت بیشتر، استیسی پرچم قرمز را دید.
A red team member was watching over it.
یکی از اعضای تیم قرمز مراقب آن بود.
She shot him with her water gun.
با تفنگ آبیاش به او شلیک کرد.
Then she lowered the flag and ran back to her team.
سپس پرچم را پایین آورد و به طرف تیم خود برگشت.
“I got it” she said.
او گفت: «گرفتمش».
The blue team won!
تیم آبی برنده شد!
Stacie was the hero.
استیسی قهرمان بود.
For the rest of the week, Stacie had fun.
استیسی بقیهی هفته لذت میبرد.
She even made new friends.
حتی دوستان جدیدی پیدا کرد.
بخش دوم – واژگان
Unit 23
بخش ۲۳
Word list
لیست کلمات
advance [ədˈvɑːns]
پیش رفتن
v.
فعل.
To advance is to go forward.
پیش رفتن یعنی جلو رفتن.
He advanced across the ladder slowly.
او از روی نردبان پیش رفت.
athlete [ˈaθliːt]
ورزشکار
n.
اسم.
An athlete is a person who play sports.
ورزشکار کسی است که ورزش میکند.
Some athletes can play many sports very well.
بعضی از ورزشکاران ورزشهای زیادی را خوب انجام میدهند.
average [ˈav(ə)rɪdʒ]
متوسط
adj.
صفت.
If something is average, it is at a normal level.
اگر چیزی متوسط باشد، در سطحی عادی قرار دارد.
I’m not rich or poor; I’m average.
من نه ثروتمند هستم نه فقیر؛ من متوسط هستم.
behavior [bɪˈheɪvjə]
رفتار
n.
اسم.
Your behavior is the way you act.
رفتار شما جوری است که عمل میکنید.
Their behavior was good this semester.
رفتار آنها این ترم خوب بود.
They didn’t cause trouble.
دردسر ایجاد نکردند.
behind [bɪˈhʌɪnd]
پشت
prep.
حرف اضافه.
Behind means to be at the back of something.
پشت یعنی عقب چیزی بودن.
The little girl was hiding behind a tree.
دخترک پشت درختی قایم شده بود.
course [kɔːs]
دوره/درس
n.
اسم.
A course is a class in school.
course کلاسی در مدرسه است.
I took a P.E.
من امسال یک دورهی تربیت بدنی.
course in school this year.
در مدرسه گذراندم.
lower [ˈləʊə]
پایین بردن
v.
فعل.
To lower something is to make it go down.
to lower something یعنی چیزی را پایین ببریم.
The chart shows how his production has lowered over the year.
نمودار نشان میدهد که تولیدش در طول سال پایین رفتهاست.
match [matʃ]
تطبیق داشتن
v.
فعل.
To match is to be the same or similar.
to match یعنی یکسان یا شبیه بودن.
The two shoes matched.
دو کفش مثل هم بودند.
They looked the same.
یکسان به نظر میرسیدند.
member [ˈmɛmbə]
عضو
n.
اسم.
A member is a person who is part of a group.
عضو کسی است که بخشی از یک گروه باشد.
Julie is the newest member of our team.
جولی جدیدترین عضو تیم ماست.
mental [ˈmɛnt(ə)l]
ذهنی
adj.
صفت.
If something is mental, it has to do with your mind.
اگر چیزی ذهنی باشد، به ذهن مرتبط است.
I made a mental picture of the room.
من تصویری ذهنی از اتاق درست کردم.
passenger [ˈpasɪndʒə]
مسافر
n.
اسم.
A passenger is a person who rides in a car, train, or airplane.
مسافر کسی است که در ماشین، قطار یا هواپیما میرود.
One passenger was standing near the subway train.
مسافری نزدیک قطار مترو ایستاده بود.
personality [pəːsəˈnalɪti]
شخصیت
n.
اسم.
Your personality is what you are like and how you behave.
شخصیت شما جوری است که هستید و رفتار میکنید.
John has a bad personality.
جان شخصیت بدی دارد.
poem [ˈpəʊɪm]
شعر
n.
اسم.
A poem is a short kind of writing.
شعر نوشتهای کوتاه است.
William Shakespeare wrote many poems.
ویلیام شکسپیر شعرهای زیادی نوشت.
pole [pəʊl]
تیر
n.
اسم.
A pole is a long thin stick made of wood or metal that supports things.
pole میلهی باریک و بلندی است که از چوب با فلز ساخته شده و به ایستادن چیزها کمک میکند.
The flag was hanging from the flag pole.
پرچم از میلهی پرچم آویزان بود.
remove [rɪˈmuːv]
برداشتن
v.
فعل.
To remove something is to take it away.
to remove something یعنی چیزی را برداشتن.
I removed the nail from the board.
من میخ را از روی تخته برداشتم.
safety [ˈseɪfti]
ایمنی
n.
اسم.
Safety means the condition of being safe and free from danger.
ایمنی یعنی شرایط امن و دور از خطر.
For his own safety, he was placed in a car seat.
او برای ایمنی خودش، درون ماشین قرار گرفت.
shoot [ʃuːt]
شلیک کردن
v.
فعل.
To shoot is to fire something like a bullet at someone or something.
to shoot یعنی چیزی مثل گلوله را به کسی یا چیزی شلیک کنیم.
The hunter raised his gun to shoot at the target.
شکارچی تفنگش را بالا گرفت تا به هدف شلیک کند.
sound [saʊnd]
صدا دادن
v.
فعل.
To sound means to make a noise.
to sound یعنی ایجاد کردن صدا.
The alarm clock sounded and woke us all up.
ساعت زنگدار صدا داد و همهمان را بیدار کرد.
swim [swɪm]
شنا کردن
v.
فعل.
To swim is to move through water.
شنا کردم یعنی در آب حرکت کردن.
I love to swim in the ocean.
من عاشق شنا کردن در اقیانوس هستم.
web [wɛb]
تار
n.
اسم.
A web is a home made by a spider.
web خانهای است که عنکبوت آن را میسازد.
Mom cleaned the spider webs out of the garage.
مادر تار عنکبوت را از پارکینگ پاک کرد.