پایهی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۹. رفتار وسواسی
بخش اول – رفتار وسواسی
PARENTS DENY PROBABLE CAUSE OF SON’S OBSESSIVE BEHAVIOR والدین علت احتمالی رفتار وسواسی پسر را انکار میکنند DEAR ABBY: اَبی عزیز: My nephew, “Vincent,” is 16 and has had problems with obsessive hand-washing for years. برادرزادهام، «وینسنت»، ۱۶ ساله است و سالها با وسواس دست شستن مشکل داشته است. I have enough professional experience to strongly suspect that he suffers from obsessive-compulsive disorder (OCD). من تجربهی حرفهای کافی را دارم که شدیداً شک کنم که او از اختلال وسواس فکری عملی (OCD) رنج میبرد. My brother and his wife refuse to believe their child has a problem and will not take him to get help. برادرم و زنش از پذیرفتن اینکه بچهشان مشکلی دارد امتناع میکنند و او را برای گرفتن کمک نمیبرند. My nephew’s hands are chafed and raw, and his parents reprimand him for this behavior when he really needs professional help. دستهای برادرزادهام ساییدهشده و جریحهدار است و والدینش او را برای این رفتار سرزنش میکنند درحالیکه او واقعاً نیاز به کمک تخصصی دارد. His mother is the biggest problem. مادرش بزرگترین مشکل است. She nixes all issues that suggest a problem, and my brother will not stand up to her. او تمام مسائلی که نشانهی مشکلی هستند را رد میکند، و برادرم هم در مقابلش کاری نمیکند. What can I do? چه کار میتوانم کنم؟ WORRIED AUNT IN FLORIDA امضا: عمهی نگران در فلوریدابخش دوم – درسنامه واژگان
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
In the headline we see the title, parents deny probable cause of son’s obsessive behavior.
در سرصفحه عنوانِ والدین علت احتمالی رفتار وسواسی پسر را انکار میکنند.
To deny is to say something is wrong or you don’t believe it.
انکار کردن یعنی گفتن اینکه چیزی اشتباه است یا آن را باور ندارید.
So if you deny the cause, it means you won’t listen to the cause or you say the cause is wrong.
پس اگر علت احتمالی را انکار کنید، یعنی به آن علت گوش نمیدهید یا میگویید علت اشتباه است.
That’s not the cause, that’s not the cause.
آن علت نیست، علت آن نیست.
You’re denying it, you’re saying no it’s not true, no it’s not true.
دارید آن را انکار میکنید، میگویید نه، درست نیست، نه درست نیست.
That’s to deny.
این انکار کردن است.
To deny.
انکار کردن.
Ok and then probable means, probable cause, you probably know probably; alright, that’s an adverb probably.
خب و بعد احتمالی یعنی، علت احتمالی، احتمالاً شما احتمالاً را میدانید، خیلی خب، احتمالاً یک قید است.
But probable is the adjective.
اما احتمالی صفت است.
So probable cause means the likely cause, means it’s not a hundred percent but maybe, you know, ninety percent, or sure ninety percent that this is the cause.
پس علت احتمالی یعنی علت محتمل، یعنی صد درصد نیست اما شاید، نود درصد، یا مطمئناً نود درصد که این علت است.
Ok and then what are we talking about, the cause of what?
خب و بعد حالا داریم دربارهی چه حرف میزنیم، علتِ چه؟
We’re talking about the cause of their son’s obsessive behavior.
داریم دربارهی علت رفتار وسواسی پسرشان صحبت میکنیم.
So behavior’s how you act.
پس رفتار جوری است که شما عمل میکنید.
Obsessive, obsessive is to do something too much.
وسواسی، وسواسی انجام دادن زیادیِ کاری است.
You focus on only one thing.
فقط روی یک چیز تمرکز میکنید.
Now, it can be a verb, to obsess.
حالا، میتواند فعل باشد، وسواس داشتن.
To obsess means you focus on one thing and you think about it all the time.
وسواس داشتن یعنی روی یک چیز تمرکز میکنید و تمام مدت به آن فکر میکنید.
For example, if I obsess about studying English it means every day I think about English, English, I wake up in the morning, I’m thinking about English.
برای مثال، اگر من برای مطالعهی انگلیسی وسواس داشته باشم یعنی هر روز به انگلیسی فکر میکنم، انگلیسی، صبح بیدار میشوم، به انگلیسی فکر میکنم.
Must study English, must study English.
باید انگلیسی بخوانم، باید انگلیسی بخوانم.
At lunch time, I’m thinking about English, must study English, must study English.
زمان نهار، به انگلیسی فکر میکنم، باید انگلیسی بخوانم، باید انگلیسی بخوانم.
You only think about this, that’s the verb to obsess.
فکر به آن فکر میکنید، این معنی فعل وسواس داشتن است.
If you use it as an adjective, we say obsessive.
اگر بهعنوان صفت از آن استفاده کنید، میگوییم وسواسی.
So obsessive behavior means doing something all the time.
پس رفتار وسواسی یعنی انجام دادن چیزی تمام مدت.
For example, somebody washes their hands a lot, like every five minutes they wash their hands and then they touch something on a desk, they wash their hands again, then they touch a person they wash their hands again.
برای مثال، شخصی دستهایش را زیاد میشوید، مثلاً هر پنج دقیقه دستهایش را میشوید و بعد چیزی را روی میزی لمس میکند، دوباره دستهایش را میشوید، بعد کسی را لمس میکند، دوباره دستهایش را میشوید.
They’re washing their hands, washing their hands, all the time.
دستهایش را میشوید، تمام مدت دستهایش را میشوید.
This is obsessive behavior.
این رفتار وسواسی است.
It’s doing one thing too much or all the time.
انجام دادن چیزی بیش از حد یا تمام مدت است.
Ok and then in the first paragraph of the letter, woman says that her nephew has problems with obsessive hand-washing.
خب و بعد در بند اول نامه، خانم میگوید که برادرزادهاش مشکلاتی با دست شستنِ وسواسی دارد.
That’s what I just described.
این چیزی است که الان توصیف کردم.
Obsessive hand-washing means you wash your hands all the time, much too much.
دست شستن وسواسی یعنی دستهایتان را تمام مدت میشویید، خیلی زیادی.
You’re always doing it again and again and again and again, obsessive hand-washing.
همیشه انجامش میدهید دوباره و دوباره و دوباره و دوباره، دست شستن وسواسی.
Nephew, what’s a nephew?
پسر خواهر/برادر چیست؟
A nephew is your sister’s son or your brother’s son.
nephew پسر خواهر یا برادر شماست.
That’s a nephew.
این یعنی nephew (اینجا پسرِ برادر).
Ok so this nephew, he has obsessive hand-washing.
خب پس این برادرزاده، دست شستن وسواسی دارد.
He washes his hands much too much.
او دستهایش را بیش از حد میشوید.
And then she says I think he needs professional help.
و بعد او میگوید من فکر میکنم او به کمک تخصصی نیاز دارد.
He needs somebody to help him.
او به کسی نیاز دارد که به او کمک کند.
I suspect means I think in this case.
من مشکوکم در این مورد یعنی فکر میکنم.
She strongly suspects that he suffers from obsessive compulsive disorder (OCD).
بهشدت مشکوک است که او از اختلال وسواس فکر عملی (OCD) رنج میبرد.
To suspect means to think, it means you’re not sure but you think probably this is happening.
شک کردن یعنی فکر کردن، یعنی مطمئن نیستید ولی فکر میکنید احتمالاً اتفاق میافتد.
And, obsessive compulsive disorder (OCD), it’s a kind of mental illness, mental sickness, where you constantly, always do something again and again.
و، اختلال وسواس فکری عملی (OCD) یک نوع بیماری روانی است، مریضی روانی، که مرتباً و همیشه چیزی را دوباره و دوباره انجام میدهید.
Hand-washing is a common example.
دست شستن مثال رایجی است.
But you’re always thinking about one thing and doing one thing.
اما شما همیشه به یک چیز فکر میکنید و یک چیز را انجام میدهید.
Maybe this kid thinks about cleanliness, always wants to be clean and he always washes his hands.
شاید این بچه به پاکیزگی فکر میکند، همیشه میخواهد تمیز باشد و همیشه دستهایش را میشوید.
So if you do that too much if it’s really, really, too much, all the time, if it kind of crazy then we might say the person has obsessive compulsive disorder (OCD).
پس اگر این را بیش از حد انجام دهید، اگر واقعاً واقعاً بیش از حد است، تمام مدت، اگر یک جورهایی دیوانهکننده است پس شاید بگوییم این شخص اختلال وسواس فکری عملی دارد (OCD).
Alright, then she said her brother and his wife refuse to believe their child has a problem.
خیلی خب، بعد او گفت برادرش و زنش اینکه فرزندشان مشکلی دارد را نمیپذیرند.
So again, refuse is a little bit like deny.
پس دوباره، نپذیرفتن کمی شبیه به انکار کردن است.
Refuse means to say no, to say no to something.
نپذیرفتن یعنی گفتن نه، به چیزی نه گفتن.
Usually, when you refuse it’s because of a request.
معمولاً، وقتی نمیپذیرید بهخاطر یک درخواست است.
You say I won’t do something, right?
میگویید چیزی را انجام نخواهم داد، درسته؟
Somebody wants you to do something but you won’t do it, you say no I won’t do it.
کسی از شما میخواهد تا چیزی را انجام دهید اما شما انجام نخواهید داد، شما میگویید نه انجامش نخواهم داد.
That’s refuse, you refuse to do it.
این نپذیرفتن است، شما انجام دادنش را نمیپذیرید.
In this case they refuse to believe.
در این مورد، آنها باور کردنش را نمیپذیرند.
So usually refuse to do something, refuse to think something, refuse to believe something.
پس معمولاً نپذیرفتن انجام کاری، نپذیرفتن فکر کردن به چیزی، نپذیرفتن باور کردن چیزی.
Alright, so you deny a situation, you deny information but you refuse an action, that’s how they’re different.
خیلی خب، پس انکار یک وضعیت، شما اطلاعات را انکار میکنید اما یک عمل را نمیپذیرید، این تفاوت آنهاست.
Alright and then in the next sentence she says, “my nephew’s hands are chafed and raw”.
خیلی خب و بعد در جملهی بعدی او میگوید، « دستهای برادرزادهی من ساییده و جریحهدار شدند».
Chafed means very rough.
ساییدهشده یعنی خیلی زبر.
It means if you rub your hands together, right?
یعنی اگر دستهایتان را بههم بمالید، درسته؟
You’re rubbing your hands together very fast, together, together, rubbing together.
دستهایتان را خیلی سریع بههم میمالید، باهم، باهم، باهم، بههم میمالید.
If you do that a very, very, long time your hands will start to hurt, right?
اگر این کار را زمان خیلی خیلی زیادی انجام دهید، دستهایتان شروع به صدمه دیدن میکنند، درسته؟
Your hands become red, maybe they get crack, maybe they start to bleed, right?
دستهایتان قرمز میشوند، شاید شکاف بردارند، شاید شروع به خونریزی کنند، درسته؟
It’s becomes painful if you do it too long.
اگر زیادی انجامش دهید دردناک میشود.
Well, that’s called chafed, chafed, it means your skin is hurt from rubbing, from moving against something else.
خب، این ساییده نام دارد، ساییده، یعنی پوستتان از مالیدن صدمه دیده، از حرکت روی چیز دیگری.
So it’s not like scratched, similar to scratched but scratched is usually like one line, right?
پس مثل خراش نیست، شبیه خراش ولی خراش معمولاً یک خط است، درسته؟
Scratched with a knife, scratched with scissors, it’s one thin line.
خراش با یک چاقو، خراش با قیچی، یک خط نازک است.
Chafed usually is a larger area, like a bigger area, like all of your hands can be chafed or part of your legs can be chafed.
ساییده معمولاً ناحیهی بزرگتری است، یک ناحیهی بزرگتر، مثلاً همهی دستهای شما میتوانند ساییده شوند یا بخشی از پاهای شما میتوانند ساییده شوند.
It’s rubbing against your pants maybe.
شاید شلوارتان به آنها میساید.
And rubbing, rubbing the skin becomes red, the skin hurts a little bit.
با مالیدن و مالیدن، پوست قرمز میشود، پوست کمی درد میگیرد.
That’s.
این.
we call that chafed.
به آن ساییده شدن میگوییم.
And sometimes we’ll say the skin is raw, the skin is raw, in this situation.
و بعضی اوقات میگوییم پوست جریحهدار شده است، پوست جریحهدار شده، در این موقعیت.
And that again, that also means the skin is very red and painful.
و این دوباره، همچنین یعنی پوست خیلی قرمز و دردناک است.
So chafed and raw are quite similar.
پس ساییده و جریحهدار کاملاً شبیه هم هستند.
Ok and then she says that the boy’s parents reprimand him for his behavior, when he really needs help.
خب و بعد او میگوید که والدین پسر او را برای رفتارش سرزنش میکنند، وقتی که او واقعاً به کمک نیاز دارد.
To reprimand is a little bit like criticizing but it’s a little different.
سرزنش کردن کمی شبیه به انتقاد کردن است اما کمی متفاوت است.
When someone does something wrong, you reprimand them.
وقتی کسی کار اشتباهی را انجام میدهد، او را سرزنش میکنید.
So to reprimand means to tell somebody they did something wrong.
پس سرزنش کردن یعنی به کسی بگوییم کار اشتباهی کرده.
So you say, “stop washing your hands so much.
پس میگویید: «آنقدر دستهایت را نشور.
That’s bad”, ok?
بده»، خب؟
I reprimanded him.
من سرزنشش کردم.
Or maybe you steal money and then I tell you, “that’s bad.
یا شاید شما پول بدزدید و من به شما میگویم: «اون بده.
You stole the money.
تو پول دزدیدی.
You should not do that” ok?
نباید این کار را انجام بدی» خب؟
I’m reprimanding you.
من شما را سرزنش میکنم.
Reprimanding is different than punish.
سرزنش کردن از تنبیه کردن متفاوت است.
Punishing is you actually do something to the person but reprimand or to reprimand just means you say something, ok?
تنبیه کردن این است که شما در واقع با آن شخص کاری را انجام میدهید اما سرزنش یا سرزنش کردن فقط یعنی چیزی را میگویید، خب؟
It’s only talking.
فقط حرف زدن است.
So that’s how reprimand and punishment are different.
پس این تفاوت سرزنش و تنبیه است.
Alright, and then finally last paragraph she says, “his mother’s the biggest problem.
خیلی خب، و بعد بالاخره آخرین بند او میگوید: «مادرش بزرگترین مشکل است.
She nixes all issues that suggest to problem and my brother will not stand up to her”.
او با تمام مسائلی که مشکل را نشان میدهند مخالفت میکند».
Ok.
خب.
to nix (n i x), to nix something.
مخالفت کردن (nix)، مخالفت کردن با چیزی.
To nix means to, it’s kind of like to destroy it, or eliminated it, or get rid of it.
مخالفت کردن یعنی، یک جورهایی شبیه خراب کردن، حذف کردن، یا خلاص شدن از چیزی.
And usually it means somebody makes a suggestion and then you shoot the suggestion, right?
و معمولاً یعنی کسی پیشنهادی میدهد و بعد شما پیشنهاد را سریع رد میکنید، درسته؟
We sometimes say shoot it down.
گاهی میگوییم سریع رد کردن.
You immediately, you say, “no, this is not true, no we will not do it”.
شما فوراً میگویید، «نه، این درست نیست، نه ما انجامش نخواهیم داد».
Ok, you’re nixing the idea, you are nixing the suggestion.
خب، شما با ایده مخالفت میکنید، شما با پیشنهاد مخالفت میکنید.
You’re immediately saying no and denying it and refusing to do it, that’s to nix.
شما فوراً میگویید نه و انکار میکنید و انجام دادن را نمیپذیرید، این مخالفت کردن است.
She nixes all issues that suggest a problem, it means she immediately and quickly says no.
او با تمام مسائلی که یک مشکل را نشان میدهند مخالفت میکند و سریع میگوید نه.
Anytime somebody says their son has a problem.
هر وقت کسی میگوید که پسرشان مشکلی دارد.
So they say, “look I think your son might have a problem”, immediately she says no, he does not have a problem, absolutely not, there is no problem.
پس آنها میگویند: «ببین من فکر میکنم پسرتون ممکنه مشکل داشته باشه»، فوراً او میگوید نه، او مشکلی ندارد، قطعاً نه، هیچ مشکلی نیست.
That’s to nix, to immediately deny something, to immediately say no to any suggestion.
این مخالفت کردن است، فوراً رد کردن، فوراً نه گفتن به هر پیشنهادی.
Ok, and finally she says her brother will not stand up to his wife.
خب، و بالاخره او میگوید برادرش مقابل همسرش نمیایستد.
To stand up to is a common phrase in English.
مقابل کسی ایستادن عبارتی رایج در انگلیسی است.
To stand up to means to go against somebody.
مقابل کسی ایستادن یعنی خلاف کسی بودن.
Maybe argue with them, maybe fight them.
شاید با آنها بحث میکنید، شاید با آنها دعوا میکنید.
But, it means you will not be bullied, you won’t let somebody else push you around or make you do something.
اما، به این معناست که به شما زور گفته نخواهد شد، شما نمیگذارید کسی دیگر شما را هل بدهد یا شما را مجبور کند کاری را انجام دهید.
If you stand up to someone it means somebody else is strong but you will go against them, you will disagree, you will tell them they’re wrong, that’s to stand up to somebody.
اگر مقابل کسی بایستید یعنی شخص دیگر قوی است اما شما با او مخالف خواهید بود، شما مخالفت خواهید کرد، به او خواهید گفت که او اشتباه میکند، این مقابل کسی ایستادن است.
And we sometime use it in the negative.
و ما گاهی آن را به شکل منفی استفاده میکنیم.
If you say, “he won’t stand up to his wife”, it means he always says yes to his wife.
اگر بگویید، «او مقابل همسرش نمیایستد»، یعنی او همیشه به همسرش میگوید بله.
If his wife says, “wash the dishes now”, he will say, “yes, yes, ok”.
اگر همسرش بگوید، «الان ظرفها را بشور»، او خواهد گفت: «بله، بله، باشه».
And if she says “take out the garbage”, he says, “yes, yes, ok”.
و اگر او بگوید «آشغالها را بیرون ببر» او میگوید: «بله، بله، باشه».
And if she says, “you’re stupid, you’re ugly”.
و اگر او بگوید «تو احمقی، زشتی».
He will say, “oh I’m sorry, I’m sorry”, right?
او خواهد گفت:« اوه ببخشید، ببخشید»، درسته؟
He won’t stand up to her.
او مقابلش نمیایستد.
He won’t go against her, he won’t argue with her, he won’t fight with her.
او علیهش نخواهد بود، با او بحث نخواهد کرد، با او دعوا نخواهد کرد.
If he does fight with her, if she says, “you’re ugly and stupid” and then he says, “don’t call me ugly and stupid, don’t ever say that again, damn it”.
پس اگر با او دعوا کند، اگر او بگوید، «تو احمق و زشتی» و بعد او بگوید، «به من نگو احمق و زشت، هرگز دوباره نگو، لعنتی».
Ok?
خب؟
Now he is standing up to her, right?
حالا او مقابلش ایستاده است، درسته؟
You can picture it in your head, to stand up to someone means you stand tall against them.
میتوانید این را در ذهنتان تصور کنید، ایستان مقابل کسی یعنی شما بلندبالا مقابل کسی ایستادهاید.
They’re yelling at you.
آنها سر شما فریاد میزنند.
If you sit down and you put your head down, it means you’re very weak, but if you stand tall, face to face, then you’re also strong.
اگر بنشینید و سرتان را پایین بگیرید، یعنی شما خیلی ضعیف هستید، اما اگر بلند بایستید، چهره به چهره، شما هم قوی هستید.
So to stand up to someone means be strong against somebody else.
پس ایستادن مقابل کسی یعنی مقابل کسی دیگر قوی بودن.
Alright, that is all the vocabulary for this lesson.
خیلی خب، این تمام واژگان برای این درس بود.
Move on to the mini-story, thanks.
به سراغ داستان کوتاه بروید، ممنون.
بخش سوم – داستان کوتاه
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
Kathy always obsesses about English.
کتی همیشه برای انگلیسی وسواس دارد.
She constantly worries about taking the TOEFL test.
او دائماً دربارهی دادن امتحان تافل نگران است.
When she worries, she always rubs her hands together.
وقتی نگران میشود، همیشه دستهایش را بههم میمالد.
They are always chafed.
آنها همیشه ساییدهشده هستند.
Her friend Gabriel is the opposite.
دوستش گابریل برعکس است.
He always opts to remain relaxed.
او همیشه آرام بودن را انتخاب میکند.
He always reprimands Kathy, “Kathy, stop obsessing about English, damn it”.
او همیشه کتی را سرزنش میکند، «کتی، وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن، لعنتی».
Kathy never stands up to Gabriel directly.
کتی هرگز بهطور مستقیم مقابل گابریل نمیایستد.
She just says, “I’m sorry, please don’t be mad”.
او فقط میگوید، «ببخشید، لطفاً عصبانی نشو».
Then she says, “but let’s go to the library now and study English please”.
بعد میگوید، «اما لطفاً حالا بیا بریم کتابخونه و انگلیسی بخونیم».
Gabriel always nixes this idea, “Hell no!
گابریل همیشه با این ایده مخالفت میکند، «نخیر!
we’re not studying English”.
انگلیسی نمیخونیم».
Kathy feels unsettled but she says hesitantly, “ok”.
کتی احساس آشفتگی میکند اما بعد با شک میگوید، «باشه».
However, in her head, she silently starts to review English grammar, then she feels much better.
با اینحال، در ذهنش، او آرام شروع به مرور گرامر انگلیسی میکند، بعد احساس خیلی بهتری دارد.
Ok again this time with questions back to the top.
خب دوباره این دفعه با سؤالات به بالا برمیگردیم.
Kathy always obsesses about English.
کتی همیشه برای انگلیسی وسواس دارد.
Does she think about English all the time?
آیا او تمام مدت دربارهی انگلیسی صحبت میکند؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
She always thinks about English.
او همیشه دربارهی انگلیسی صحبت میکند.
Does she think about English in the morning?
آیا او صبح به انگلیسی فکر میکند؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
She always obsesses about English in the morning.
او همیشه صبح برای انگلیسی وسواس دارد.
Does she think about English during the day?
آیا او در طول روز به انگلیسی فکر میکند؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
She is obsessing about English, right?
او برای انگلیسی وسواس دارد، درسته؟
Always obsesses about English.
همیشه برای انگلیسی وسواس دارد.
So she thinks about English in the morning, in the afternoon, at night, before she goes to sleep.
پس او صبح به انگلیسی فکر میکند، بعدازظهر، شب، قبل از به خواب رفتن.
She obsesses about English.
او برای انگلیسی وسواس دارد.
Does she obsess about French?
آیا او برای فرانسوی وسواس دارد؟
No, no, no, she doesn’t care about French.
نه، نه، نه، او به فرانسوی اهمیت نمیدهد.
She doesn’t always think about French.
او همیشه به فرانسوی فکر نمیکند.
She obsesses about English.
او برای انگلیسی وسواس دارد.
Who always obsesses about English?
چه کسی برای انگلیسی وسواس دارد؟
Well, Kathy always obsesses about English.
خب، کتی همیشه برای انگلیسی وسواس دارد.
Does Gabriel always obsess about English?
آیا گابریل برای انگلیسی وسواس دارد؟
No, no, Gabriel doesn’t always obsess about English.
نه، نه، گابریل همیشه برای انگلیسی وسواس ندارد.
Kathy always obsesses about English.
کتی همیشه برای انگلیسی وسواس دارد.
She constantly worries about taking the TOEFL test.
او همیشه برای امتحان تافل نگران است.
Does she obsess about the TOEFL test?
آیا او برای امتحان تافل وسواس دارد؟
Yes, yes, she is always obsessed with the TOEFL test.
بله، بله، او همیشه برای امتحان تافل وسواس دارد.
She always obsesses about the TOEFL test.
او همیشه برای امتحان تافل وسواس دارد.
When she worries, she always rubs her hands together.
وقتی نگران میشود، همیشه دستهایش را بههم میمالد.
Right?
درسته؟
She’s always rubbing her hands together when she worries about English, when she obsesses about English.
او همیشه دستهایش را بههم میمالد وقتی که برای انگلیسی نگراند و وسواس وسواس دارد.
Because she always rubs her hands together, they are always chafed.
چون او همیشه دستهایش را بههم میمالد، آنها همیشه ساییدهشده هستند.
Are her hands always red?
آیا دستهایش همیشه قرمز هستند؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
Her hands are always chafed.
دستهایش همیشه ساییدهشده هستند.
The skin is always red.
پوستشان همیشه قرمز است.
Is the skin always a little painful?
آیا پوست همیشه کمی دردناک است؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
Her hands are always chafed.
دستهایش همیشه ساییدهشده هستند.
So her hands are always a little painful, the skin is painful, the skin is a little bit red.
پس دستهایش همیشه کمی درد میکنند، پوستشان دردناک است، پوستشان کمی قرمز است.
Why are her hands always chafed?
چرا دستهایش همیشه ساییدهشده هستند؟
Well, they’re always chafed because she rubs them together when she worries, when she worries about English.
خب، آنها همیشه ساییدهشده هستند چون وقتی او نگران میشود دستهایش را بههم میمالد، وقتی که برای انگلیسی نگران میشود.
Are they chafed because she washes her hands too much?
آیا آنها بهخاطر این که او همیشه دستهایش را زیادی میشوید ساییدهشده هستند؟
No, no, that’s not why they’re chafed.
نه، نه، این دلیل ساییدهشدن آنها نیست.
Her hands are not chafed because she washes her hands too much, they’re chafed because she rubs her hands together too much.
دستهایش بهخاطر اینکه دستهایش را زیادی میشوید ساییده نیستند.
They’re chafed because she rubs her hands together.
آنها بهخاطر اینکه او دستهایش بههم میمالد ساییده هستند.
That’s why they’re red and painful.
بههمین دلیل قرمز و دردناک هستند.
Now her friend Gabriel is the opposite.
حالا دوستش گابریل برعکس است.
He always opts to remain relaxed.
او همیشه آرام بودن را انتخاب میکند.
Does he choose to remain relaxed?
آیا او آرام بودن را انتخاب میکند؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
He opts to be relaxed.
او آرام بودن را انتخاب میکند.
He chooses to be relaxed.
او آرام بودن را انتخاب میکند.
To opt to means to choose.
opt یعنی انتخاب کردن.
Now, we usually use opt to with an action: opt to run, opt to go shopping, opt to stay relaxed.
ما از opt برای یک عمل استفاده میکنیم: انتخاب به دویدن، انتخاب به خرید کردن، انتخاب به آرام بودن.
It goes with the verb.
با فعل استفاده میشود.
If you’re choosing two things, if have a red phone and a blue phone, you don’t say I opt the red phone.
اگر دو چیز را انتخاب میکنید، اگر یک تلفن قرمز و یک تلفن آبی دارید، نباید بگویید I opt the red phone.
You might say I opt for the red phone.
بهتر است بگویید I opt for the red phone.
If you say that then it’s ok, but usually, we use it with verbs.
اگر این را بگویید، مشکلی ندارد، اما معمولاً، ما opt را با افعال استفاده میکنیم.
You opt to do something.
شما انجام کاری را انتخاب میکنید.
I opt to buy the red phone.
من خریدن تلفن قرمز را انتخاب میکنم.
we would say that, that would be ok.
این را میگوییم، این مشکلی ندارد.
So he opts to stay relaxed.
پس او آرام بودن را انتخاب میکند.
Does Kathy opt to stay relaxed?
آیا کتی انتخاب میکند که آرام بماند؟
Does She choose to be relaxed?
آیا او انتخاب میکند که آرام بماند؟
No, Kathy does not opt to stay relaxed.
نه، کتی آرام بودن را انتخاب نمیکند.
She always opts to be worried.
او همیشه نگران بودن را انتخاب میکند.
She always obsesses about English, but Gabriel opts to remain relaxed.
او همیشه برای انگلیسی وسواس دارد، اما گابریل آرام بودن را انتخاب میکند.
He chooses to remain relaxed.
او انتخاب میکند که آرام باشد.
And he always reprimands Kathy.
و همیشه کتی را سرزنش میکند.
Does he criticize Kathy’s obsession?
آیا او از وسواس کتی انتقاد میکند؟
Obsession is a noun.
وسواس یک اسم است.
Does he criticize Kathy’s obsession, Kathy’s worrying?
آیا او از وسواس کتی انتقاد میکند، نگرانی کتی؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
He reprimands Kathy.
او کتی را سرزنش میکند.
Does he tell her she’s wrong, that she is doing something bad?
آیا به او میگوید او اشتباه میکند، که او کار اشتباهی انجام میدهد؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
He reprimands Kathy, he tells her “stop obsessing about English, damn it”, right?
او کتی را سرزنش میکند، به او میگوید، «اینقدر برای انگلیسی وسواس نداشته باش، لعنتی»، درسته؟
He reprimands her, he criticizes her and tells her she’s doing something wrong.
او را سرزنش میکند، از او انتقاد میکند و به او میگوید که او کار اشتباهی انجام میدهد.
Does Gabriel reprimand his mother?
آیا گابریل مادرش را سرزنش میکند؟
No, no, Gabriel does not reprimand his mother.
نه، نه، گابریل مادرش را سرزنش نمیکند.
Who does Gabriel reprimand?
گابریل چه کسی را سرزنش میکند؟
Gabriel reprimands Kathy.
گابریل کتی را سرزنش میکند.
Why does he reprimand Kathy?
چرا گابریل کتی را سرزنش میکند؟
Well, he reprimands Kathy because she worries about English too much.
خب، او کتی را سرزنش میکند چون او زیادی برای انگلیسی نگران است.
She obsesses about English.
او برای انگلیسی وسواس دارد.
Does he reprimand Kathy all the time?
آیا او تمام مدت کتی را سرزنش میکند؟
Well, no.
خب، نه.
he doesn’t reprimand Kathy all the time.
او تمام مدت کی را سرزنش نمیکند.
When does he reprimand Kathy?
او کِی کتی را سرزنش میکند؟
Well, he reprimands Kathy when she talks about English.
خب، او وقتی کتی را سرزنش میکند که کتی دربارهی انگلیسی حرف میزند.
When she wants to study English.
وقتی میخواهد انگلیسی مطالعه کند.
And when she rubs her hands together, then he reprimands her.
و وقتی که دستهایش را بههم میمالد، آنوقت او را سرزنش میکند.
How does he reprimand her?
چگونه او را سرزنش میکند؟
What does he say?
چه میگوید؟
Well, he reprimands her by saying, “Kathy stop obsessing about English, damn it”.
خب، او را با گفتن این سرزنش میکند، «اینقدر برای انگلیسی وسواس نداشته باش، لعنتی».
But Kathy never stands up to Gabriel.
اما کتی هرگز مقابل گابریل نمیایستد.
Does Kathy argue with Gabriel?
آیا کتی با گابریل بحث میکند؟
No, no, she does not stand up to Gabriel.
نه، نه، او مقابل گابریل نمیایستد.
Does she disagree with Gabriel, directly?
آیا او مستقیماً با گابریل مخالفت میکند؟
No, no, she never says something to him.
نه، نه، او هرگز چیزی به او نمیگوید.
She never disagrees, she never argues.
هرگز مخالفت نمیکند، هرگز بحث نمیکند.
She does not stand up to Gabriel.
او مقابل گابریل نمیایستد.
Does Kathy stand up to other people?
آیا کتی مقابل بقیهی افراد میایستد؟
Well, we don’t know, maybe she stands up to other people.
خب، نمیدانیم، شاید او مقابل بقیه میایستد.
Maybe she will argue with her mom or her other friends, but she won’t stand up to Gabriel.
شاید او مقابل مادرش یا دوستهای دیگرش میایستد، اما مقابل گابریل نمیایستد.
When Gabriel reprimands her, does she stand up to him?
وقتی گابریل او را سرزنش میکند، آیا کتی مقابل او میایستد؟
No, she doesn’t.
نه، نمیایستد.
She does not stand up to Gabriel.
او مقابل گابریل نمیایستد.
He says, “stop obsessing about English”, but she doesn’t argue with him.
گابریل میگوید، «اینقدر برای انگلیسی وسواس نداشته باش»، اما کتی با او بحث نمیکند.
What does she say?
کتی چه میگوید؟
Since she doesn’t stand up to him, she just says, “I’m sorry, please don’t be mad”.
از آنجایی که او مقابلش نمیایستد، فقط میگوید، «ببخشید، لطفاً عصبانی نشو».
But then later she says, “but let’s go to the library now and study English please”.
اما بعد میگوید، «ولی لطفاً حالا بیا بریم کتابخونه و انگلیسی بخونیم».
Gabriel gets angry.
گابریل عصبانی میشود.
He always nixes this idea.
او همیشه با این ایده مخالفت میکند.
Does Gabriel agree with the idea?
آیا گابریل با این ایده موافقت میکند؟
No, no, he nixes the idea, right?
نه، نه، او با این ایده مخالفت می کند، درسته؟
He shoots the idea down, he destroys the idea, he immediately says no.
او ایده را رد میکند، ایده را نابود میکند، فوراً میگوید نه.
He says, “no, we are not studying English”.
او میگوید، «نه، انگلیسی نمیخونیم».
He nixes the idea.
او با این ایده مخالفت میکند.
Does he nix all of Kathy’s ideas?
آیا او با تمام ایدههای کتی مخالفت میکند؟
No, no, no, he doesn’t nix all of Kathy’s ideas.
نه، نه، نه، او با تمام ایدههای کتی مخالفت نمیکند.
He only nixes her idea to study English.
او فقط با این ایده که انگلیسی مطالعه کنند مخالفت میکند.
When she wants to study English, he always nixes the idea.
وقتی کتی می خواهد انگلیسی مطالعه کند، او همیشه با این ایده مخالفت میکند.
He always says no, immediately.
او همیشه فوراً میگوید نه.
“No, we’re not studying English”.
«نه، ما انگلیسی نمیخونیم».
Does Gabriel nix Bob’s idea?
آیا گابریل با ایدهی باب مخالفت میکند؟
No, no, no, he doesn’t nix Bob’s idea.
نه، نه، نه، او با ایدهی باب مخالفت نمیکند.
He nixes Kathy’s idea, right?
او با ایدهی کتی مخالفت میکند، درسته؟
Gabriel nixes Kathy’s idea, not Bob’s idea.
گابریل با ایدهی کتی مخالفت میکند، نه با ایدهی باب.
And when he nixes her idea, what does he say?
و وقتی که او با ایدهی کتی مخالفت میکند چه میگوید؟
Well, Gabriel always nixes the idea and says “hell no, we’re not studying English”.
خب، گابریل همیشه با این ایده مخالفت میکند و میگوید «نه، انگلیسی نمیخونیم».
How does Kathy feel, when this happens?
وقتی این اتفاق میافتد، کتی چه احساسی دارد؟
Well, Kathy feels unsettled, right?
خب، کتی احساس آشفتگی میکند، درسته؟
She feels a little strange, a little uncomfortable.
او کمی احساس عجیبی دارد، کمی ناخوشایند.
Does she feel very, very, very upset?
آیا او خیلی خیلی خیلی ناراحت میشود؟
No, she doesn’t.
نه، نمیشود.
She feels just unsettled, a little upset.
او فقط کمی احساس آشفتگی دارد، کمی ناراحت.
And then when she feels unsettled, she says, hesitantly “ok, it’s ok”.
و وقتی احساس آشفتگی میکند، با شک میگوید «باشه، اشکالی نداره».
However, in her head, silently in her head, she is thinking about grammar and she is reviewing English grammar.
با اینحال، در ذهنش، آرام در ذهنش، او به گرامر فکر میکند و گرامر انگلیسی را مرور میکند.
Then she feels much better.
بعد احساس خیلی بهتری دارد.
When she says ok, does she say it strongly, and quickly?
وقتی میگوید باشه، آیا خیلی قوی و سریع میگوید؟
No, no, no, she does not.
نه، نه، نه، نمیگوید.
She says it hesitantly.
او با شک میگوید.
She stops and she starts.
مکث میکند و شروع میکند.
She’s not sure.
مطمئن نیست.
She says o-o-o-ok.
میگوید: بـ بـ بـ بـ باشه.
She says it hesitantly, right?
با شک میگوید، درسته؟
When Kathy says ok, she does not say it directly.
وقتی کتی میگوید باشه، مستقیم نمی گوید.
She says it very, very hesitantly.
با شک خیلی خیلی زیادی میگوید.
What does she say hesitantly?
او چه چیزی را با شک میگوید؟
Well, she says o-o-o-ok-k, hesitantly.
خب، او بـ بـ بـ بـاشـ شـه را با شک میگوید.
Alright, so let’s go back to the top again and this time I’m going to pause after key phrases.
خیلی خب، پس بیایید دوباره به بالا برگردیم و این دفعه من بعد از عبارات کلیدی مکث میکنم.
Please copy my pronunciation.
لطفاً تلفظ من را تقلید کنید.
Remember, this is not just repeating words.
بهیاد داشته باشید، این فقط تکرار کلمات نیست.
Repeating words does not help.
تکرار کلمات به کمک نیاز ندارد.
You need to copy my pronunciation.
باید تلفظ من را تقلید کنید.
When I go up you should go up, when I go down you should go down.
وقتی بالا میروم، شما هم بالا بروید، وقتی پایین میروم، شما هم پایین بروید.
Copy my intonation, very carefully.
زیروبمی صدای من را تقلید کنید، با دقت زیاد.
Ok, let’s go to the top.
خب، بیایید به بالا برویم.
Here we go.
بزن بریم.
Kathy always obsesses about English.
کتی همیشه برای انگلیسی وسواس دارد.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
Kathy always obsesses about English.
کتی همیشه برای انگلیسی وسواس دارد.
(pause) She constantly worries about taking the TOEFL test.
(مکث) او دائماً دربارهی دادن امتحان تافل نگران است.
When she worries, she always rubs her hands together.
وقتی نگران میشود، همیشه دستهایش را بههم میمالد.
They are always chafed.
آنها همیشه ساییدهشده هستند.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
They are always chafed.
آنها همیشه ساییدهشده هستند.
(pause) Her friend Gabriel is the opposite.
(مکث) دوستش گابریل برعکس است.
He always opts to remain relaxed.
او همیشه آرام بودن را انتخاب میکند (مکث).
(pause) He always opts to remain relaxed.
او همیشه آرام بودن را انتخاب میکند.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
He always reprimands Kathy.
او همیشه کتی را سرزنش میکند.
(pause) He always reprimands Kathy.
(مکث) او همیشه کتی را سرزنش میکند.
He says, “stop obsessing about English, damn it”.
او میگوید، «وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن، لعنتی».
(pause) He says, “stop obsessing about English, damn it”.
(مکث) او میگوید، «وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن، لعنتی».
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
Kathy never stands up to Gabriel.
کتی هرگز مقابل گابریل نمیایستد.
(pause) Kathy never stands up to Gabriel.
(مکث) کتی هرگز مقابل گابریل نمیایستد.
(pause) She just says, “I’m sorry, don’t be mad”, then she says, “but let’s go to the library now and study English please”.
(مکث) او فقط میگوید، «ببخشید، لطفاً عصبانی نشو»، بعد میگوید، «اما لطفاً حالا بیا بریم کتابخونه و انگلیسی بخونیم».
Gabriel always nixes this idea.
گابریل همیشه با این ایده مخالفت میکند.
(pause) Gabriel always nixes this idea.
(مکث) گابریل همیشه با این ایده مخالفت میکند.
(pause) He says, “hell no!
(مکث) او میگوید، «نخیر!
we’re not studying English”.
انگلیسی نمیخونیم».
Kathy feels unsettled.
کتی احساس آشفتگی میکند.
(pause) Kathy feels unsettled.
(مکث) کتی احساس آشفتگی میکند.
But she says hesitantly, “ok”.
اما بعد با شک میگوید، «باشه».
(pause) But she says hesitantly, “ok”.
(مکث) اما بعد با شک میگوید، «باشه».
(pause) However in her head quietly, she starts to review English grammar then she feels much better.
(مکث) با اینحال، در ذهنش، او آرام شروع به مرور گرامر انگلیسی میکند، بعد احساس خیلی بهتری دارد.
Ok, that is all for this mini-story.
خب، این تمام داستان کوتاه بود.
Please pause now and try to tell all of the story, yourself.
لطفاً الان توقف کنید و سعی کنید خودتان داستان را بگویید.
Say it out loud, not silently.
آن را با صدای بلند بگویید، نه آرام.
Say it out loud, speak it out loud.
آن را بلند بگویید، بلند بگویید.
Try to tell all of the story using the new vocabulary.
سعی کنید تمام داستان را با استفاده از واژگان جدید بگویید.
And also, using the correct pronunciation, the correct intonation.
و همچنین، از تلفظ درست استفاده کنید، زیروبمی درست.
If this is difficult, if you can not do it, no problem.
اگر دشوار است، اگر نمیتوانید انجامش دهید، مشکلی نیست.
Just listen again, listen again, listen again.
فقط دوباره گوش دهید، دوباره گوش دهید، دوباره گوش دهید.
Listening is most important.
گوش دادن مهمترین چیز است.
Ok, good-luck.
خب، موفق باشید.
On to the point-of-view mini-stories.
برویم سراغ درس دیدگاه داستان کوتاه.
Bye-bye.
بای-بای.
بخش چهارم – درسنامه دیدگاه
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
Same story, now with three different versions.
همان داستان، حالا با سه نسخهی متفاوت.
First version, “twenty years ago”.
نسخهی اول، بیست سال پیش.
Twenty years ago, there was a woman named Kathy.
بیست سال پیش، خانمی بود بهنام کتی.
Kathy always obsessed about English.
کتی همیشه برای انگلیسی وسواس داشت.
She constantly worried about taking the TOFEL test.
او دائماً دربارهی دادن امتحان تافل نگران بود.
When she worried she always rubbed her hands together.
وقتی نگران میشد، همیشه دستهایش را بههم میمالید.
They were always chafed.
آنها همیشه ساییدهشده بودند.
Her friend Gabriel was the opposite.
دوستش گابریل برعکس بود.
He always opted to remain relaxed.
او همیشه آرام بودن را انتخاب میکرد.
He always reprimanded Kathy and said, “Kathy stop obsessing about English, damn it!
او همیشه کتی را سرزنش میکرد و میگفت، «کتی، وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن، لعنتی!
” Kathy never stood up to Gabriel.
» کتی هرگز مقابل گابریل نایستاد.
She just said, “I’m sorry, don’t be mad”.
او فقط گفت، «ببخشید، عصبانی نشو».
Then she said, “but let’s go to the library now and study English please”.
بعد گفت، «اما لطفاً حالا بیا بریم کتابخونه و انگلیسی بخونیم».
Gabriel always nixed this idea.
گابریل همیشه با این ایده مخالفت میکرد.
He’d say, “hell no!
او میگفت «نخیر!
we’re not studying English”.
انگلیسی نمیخونیم».
Kathy felt unsettled, but she said, hesitantly, “um.
کتی احساس آشفتگی کرد اما بعد با شک گفت، «ام.
ok”.
باشه».
However, in her mind, she would silently start to review English grammar.
با اینحال، در ذهنش، او آرام شروع به مرور گرامر انگلیسی میکرد.
Then she always felt much better.
بعد احساس خیلی بهتری داشت.
Alright let’s do the next version.
خیلی خب بیایید نسخهی بعدی را انجام دهیم.
The next version will start with “since last year”, ok.
نسخهی بعدی با «از سال پیش» شروع خواهد شد، خب.
Ok, there was a woman named Kathy.
خانمی بود بهنام کتی.
Since last year she has obsessed about English.
از سال پیش کتی همیشه برای انگلیسی وسواس داشت.
She has constantly worried about taking the TOFEL test.
او دائماً دربارهی دادن امتحان تافل نگران بوده است.
When she’s worried, she has always rubbed her hands together.
وقتی نگران است، همیشه دستهایش را بههم مالیده است.
They have been chafed every day since last year.
آنها همیشه از پارسال هر روز ساییدهشده بودند.
Her friend Gabriel has been the opposite.
دوستش گابریل برعکس بوده است.
He has always opted to remain relaxed.
او همیشه آرام بودن را انتخاب کرده است.
He has reprimanded Kathy every time she worries and has said, “stop obsessing about English, damn it!
او هر دفعه کتی نگران میشود او را سرزنش کرده است و گفته است، «وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن، لعنتی!
” Kathy has never stood up to Gabriel.
» کتی هرگز مقابل گابریل نایستاده است.
She has always said, “I’m sorry, don’t be mad at me”.
او همیشه گفته است، «ببخشید، عصبانی نشو».
Then she’s always said, “but let’s go to the library now and study English, please”.
بعد همیشه گفته است، «اما لطفاً حالا بیا بریم کتابخونه و انگلیسی بخونیم».
Gabriel has always nixed this idea.
گابریل همیشه با این ایده مخالفت کرده است.
He’s always said, “hell, no!
او همیشه گفته است، «نخیر!
We’re not studying English”.
انگلیسی نمیخونیم».
And Kathy has always felt unsettled.
و کتی همیشه احساس آشفتگی کرده است.
And she’s always said hesitantly, “ok”.
و همیشه با شک گفته است، «باشه».
However, in her head, she has started to review English grammar every time, then she has always felt much better.
با اینحال، در ذهنش، او آرام شروع به مرور گرامر انگلیسی کرده است، بعد همیشه احساس خیلی بهتری داشته است.
Ok, now did you notice I used the word “always” a lot in that version?
خب، حالا توجه کردید که من از واژهی «همیشه» در این نسخه زیاد استفاده کردم؟
always.
همیشه.
always.
همیشه.
always, why?
همیشه، چرا؟
Why did I always say “always”?
چرا من همیشه گفتم «همیشه»؟
Well, it’s because I’m talking about something that started in the past and has continued until now.
خب، چون من دربارهی چیزی حرف میزنم که در گذشته شروع شد و تا حالا ادامه داشته است.
So I wanna say always because I wanna make it clear that I’m not talking about one specific time, right?
پس میخواهم بگویم همیشه چون میخواهم مشخص کنم که من دربارهی یک زمان مشخص حرف نمیزنم، درسته؟
I have a conversation here, “Kathy stop obsessing English, damn it!
من اینجا یک مکالمه دارم، «کتی، وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن، لعنتی!
” right?
» درسته؟
He says this, she says that.
او این را میگوید، کتی آن را میگوید.
Well, if this only happened one time in the past, we would use the simple past, right?
خب، اگر فقط یک بار در گذشته اتفاق میافتاد از گذشتهی ساده استفاده میکردیم، درسته؟
I would say Gabriel said, “stop obsessing about English”.
میگفتم که گابریل گفت، «وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن».
Kathy said, “I’m sorry”.
کتی گفت، «ببخشید».
But this is a conversation that has happened many times.
اما این مکالمهای است که چند بار اتفاق افتاده است.
They always have the same conversation since last year.
آنها همیشه همین مکالمه را از پارسال داشتهاند.
So ten month ago, they would have this conversation.
پس ده ماه پیش، آنها این مکالمه داشتند.
And then five month ago, they would use the same conversation again, right?
و پنج ماه پیش، همین مکالمه را دوباره استفاده کردهاند، درسته؟
So always, almost every day, starting one year ago until now, they’re always having this same conversation.
پس همیشه، تقریباً هر روز، شروع از یک سال پیش تا حالا، آنها همیشه همین مکالمه را دارند.
So that’s why I say has said, has always said.
پس بههمین دلیل من میگویم گفته است، همیشه گفته است.
Always makes it more clear that it’s not something that happened one time; that it’s happening repeatedly, has happened repeatedly, starting last year until now.
همیشه باعث میشود مشخصتر باشد که چیزی نیست که یک بار اتفاق افتاده باشد؛ که مرتباً اتفاق میافتد، مرتباً اتفاق افتاده است، شروع از سال پیش تا حالا.
If it was only one time, it would be past tense but since it has happened many times, starting last year until now; then we can say, has said, has said, has done, etc.
اگر فقط یک بار بود، گذشتهی ساده میشد اما چون چندین بار اتفاق افتاده است، از سال پیش تا حالا؛ پس میتوانیم بگوییم، گفته است، گفته است، انجام داده است، و غیره.
Ok.
خب.
Last version, it begins with “next year”.
آخرین نسخه، با «سال بعد» آغاز میشود.
There is a girl named Kathy.
دختری هست بهنام کتی.
Next year, she will always obsess about English, because next year she has to take the TOEFL test.
سال بعد، او همیشه برای انگلیسی وسواس خواهد داشت، چون سال بعد او باید امتحان تافل را بدهد.
Now, when she’ll worry, she’ll always rub her hands together.
حالا، وقتی نگران خواهد شد، همیشه دستهایش را بههم خواهد مالید.
They’re always going to be chafed.
آنها همیشه ساییدهشده خواهند بود.
Her friend Gabriel will be the opposite.
دوستش گابریل برعکس خواهد بود.
He’ll always opt to remain relaxed.
او همیشه آرام بودن را انتخاب خواهد کرد.
He’ll always reprimand Kathy and say, “Kathy, stop obsessing about English, damn it!
او همیشه کتی را سرزنش خواهد کرد و خواهد گفت، «کتی، وسواس داشتن برای انگلیسی را بس کن، لعنتی!
” Kathy will never stand up to Gabriel.
» کتی هرگز مقابل گابریل نخواهد ایستاد.
She’ll just say, “I’m sorry, don’t be mad”.
او فقط خواهد گفت، «ببخشید، عصبانی نشو».
Then she’ll say “but, let’s go to the library now and study English, please”.
بعد خواهد گفت، «اما لطفاً حالا بیا بریم کتابخونه و انگلیسی بخونیم».
Gabriel will always nix this idea.
گابریل همیشه با این ایده مخالفت خواهد کرد.
He’ll always say, “hell no!
او خواهد گفت «نخیر!
We’re not studying English”.
انگلیسی نمیخونیم».
Kathy will feel unsettled, but she’ll say, hesitantly, “ok”.
کتی احساس آشفتگی خواهد کرد اما بعد با شک خواهد گفت، «باشه».
However, in her mind, she’ll silently begin to review English grammar, then she’ll feel much better.
با اینحال، در ذهنش، او آرام شروع به مرور گرامر انگلیسی خواهد کرد، بعد احساس خیلی بهتری خواهد داشت.
Ok, those are our three versions.
خب، آنها سه نسخهی ما بودند.
Please pause now.
لطفاً الان توقف کنید.
Try to tell each version.
سعی کنید هر نسخه را بگویید.
So twenty years ago, since last year and next year, three versions.
پس بیست سال پیش، از سال پیش و سال بعد، سه نسخه.
If you can’t do it, it’s ok.
اگر نمیتوانید انجامش دهید، مشکلی نیست.
Listen to one version again.
به یک نسخه دوباره گوش دهید.
Listen many times then pause, try to tell that version and then do it again with the second version and then again with the third one.
چندین بار گوش دهید و توقف کنید، سعی کنید آن نسخه را بگویید و بعد دوباره با نسخهی دوم و بعد دوباره با نسخهی سوم انجامش دهید.
Just listen, listen, listen.
فقط گوش دهید، گوش دهید، گوش دهید.
Listening is the most important thing.
گوش دادن مهمترین چیز است.
Do not become worried and stressed about perfect grammar.
برای گرامر عالی نگران و مضرب نشوید.
Don’t obsess about grammar.
برای گرامر وسواس نداشته باشید.
Don’t be like Kathy, right?
مثل کتی نباشید، درسته؟
Don’t obsess about correctness, don’t obsess about being perfect.
برای درست بودن وسواس نداشته باشید، برای عالی بودن وسواس نداشته باشید.
That is not the purpose of this lesson.
هدف این درس این نیست.
Listening is the number one thing you should do.
گوش دادن مهمترین چیز است که باید انجام دهید.
If you feel relaxed, then ok, pause and try to tell each version yourself.
اگر آرام هستید، پس، توقف کنید و سعی کنید هر نسخه را خودتان بگویید.
If you feel stressed, don’t do that, just listen.
اگر مضطرب هستید، این کار را انجام ندهید، فقط گوش دهید.
Ok, that’s all.
خب، همین.
I’ll see you next time.
دفعهی بعد میبینمتان.
Bye-bye.
بای-بای.
بخش پنجم – درس تفسیر
Hi, welcome to the commentary for Obsessive Behavior.
سلام، به درس تفسیر برای رفتار وسواسی خوش آمدید.
This is an interesting little Dear Abbey letter, quite short.
این یک نامهی کوچک جالب اَبی عزیز است، خیلی کوتاه.
In fact, you know, I was thinking about the different levels of our members.
در واقع، میدانید، داشتم به سطوح مختلف اعضایمان فکر میکردم.
Some of you, most of you, are advanced learners.
بعضی از شما، بیشترِ شما زبانآموزان پیشرفته هستید.
You have to be advanced, just to read my home page and my newsletter and understand it.
باید پیشرفته باشید تا صفحهی اصلی و نامههای خبری را بخوانید و بفهمید.
So most of you are advanced, probably Dear Abbey is pretty easy for you.
پس اغلبِ شما سطح پیشرفته هستید، شاید اَبی عزیز برای شما نسبتاً آسان است.
But some of you are at a lower level.
اما بعضی از شما در سطح پایینتری هستید.
I would say probably an intermediate level.
بهتر است بگویم سطح متوسط.
And for you, I think the Dear Abbey lessons are much better.
و برای شما، فکر میکنم که درسهای اَبی عزیز خیلی بهتر باشند.
The article lessons, the main articles can be very difficult for some people, especially for intermediate level learners.
درسهای مقالهای، مقالههای اصلی میتوانند برای بعضی افراد خیلی دشوار باشند.
And some of you have complained to me in fact, that “A.J.
و بعضی از شما به من شکایت کردهاید که «اِیجی.
these articles are much too difficult for me”.
این مقالهها برای من زیادی سختن».
If that’s the case, if that’s true; I recommend focusing on the Dear Abbey lessons and the pronunciation lessons instead.
اگر مشکل این است، اگر این حقیقت دارد؛ من تمرکز بر روی درسهای اَبی عزیز را پیشنهاد میکنم.
They’re easier and they’re shorter.
آنها آسانتر هستند و کوتاهتر هستند.
So even if it is a little bit difficult, there’s still not so much new language to learn, like the articles can possibly be.
پس اگر هم کمی دشوار است، زبان جدید زیادی برای یاد گرفتن نیست، مثل مقالهها که مگر چقدر زبان جدید دارند.
So for the intermediate level members, I recommend focus on Dear Abbey.
پس برای اعضای سطح متوسط، من تمرکز روی اَبی عزیز را پیشنهاد میکنم.
It’s great level for you.
سطحی عالی برای شماست.
And for the advanced learners, I recommend also using Dear Abbey, but in a different way.
و برای زبانآموزان پیشرفته هم، اَبی عزیز را پیشنهاد میکنم، اما با روشی متفاوت.
You’ll still learn some new phrases, especially casual English phrases.
شما بازهم عبارات جدیدی را یاد میگیرید، مخصوصاً عبارات انگلیسی غیررسمی.
But you can also use it to really go deeply with some things that you may already know.
اما میتوانید با چیزهایی که از قبل میدانید، به عمق آن بروید.
Focus on the mini-stories and the point-of-view mini-stories and really get this to go deeply by listening again and again and again, many, many times.
بر داستانهای کوتاه و دیدگاه داستانهای کوتاه تمرکز کنید و از اینها استفاده کنید تا با گوش دادن دوباره و دوباره و دوباره و خیلی خیلی زیاد به عمق آن بروید.
You all know the past tense for example; however, when you speak, many of you may make mistakes with the past tense.
همهی شما مثلاً زمان گذشته را میدانید؛ اما، وقتی صحبت میکنید، بیشترِ شما در استفاده از زمان گذشته اشتباه میکنید.
You may use the present tense, when you should use the past.
ممکن است از زمان حال استفاده کنید، وقتی که باید از زمان گذشته استفاده کنید.
I know many of my San Francisco’s students do this.
میدانم که تعداد زیادی از دانشآموزان سانفرانسیسکویی من این کار را انجام میدهند.
Now if I give them a test, they will all do very well on the past tense.
اگر به آنها یک امتحان بدهم، زمان گذشته را خیلی خوب انجام میدهند.
Yet when we actually speak, they don’t use it.
اما وقتی صحبت میکنیم، از آن استفاده نمیکنند.
What’s the problem here?
مشکل چیست؟
Well, the problem is “knowing and doing” are totally different.
خب، مشکل این است که «دانستن و انجام دادن» کاملاً متفاوت هستند.
Knowing is a left brain activity.
دانستن فعالیت سمت چپ مغز است.
It’s an analytical activity; it means you analyze, you break it apart, you think about it.
فعالیت تحلیلی است؛ یعنی تحلیل میکنید، آن را وارسی میکنید، دربارهاش فکر میکنید.
That’s one kind of knowledge.
این نوعی دانش است.
But using a language, being able to speak English fluently is a different kind of knowledge.
اما استفاده از یک زبان، توانایی در انگلیسی صحبت کردن بهطور روان نوعی دانش است.
It’s more like playing a sport, okay?
بیشتر شبیه ورزش است، خب؟
You can know about basketball, you can study basketball.
میتوانید دربارهی بسکتبال بدانید، میتوانید دربارهی بسکتبال مطالعه کنید.
It does not mean you can actually play basketball, right?
به این معنا نیست که میتوانید واقعاً بسکتبال بازی کنید، درسته؟
Studying basketball and playing basketball are totally different.
مطالعهی بسکتبال و بسکتبال بازی کردن کاملاً متفاوت هستند.
Well it’s the same thing with English.
انگلیسی هم همینطور است.
Studying about English, learning the rules, conjugating verbs, taking tests.
مطالعه دربارهی انگلیسی، یاد گرفتن قوانین، صرف کردن افعال، امتحان دادن.
That is totally different than using English; speaking English fluently, understanding quickly, speaking quickly and correctly.
کاملاً با استفاده از انگلیسی، با انگلیسی صحبت کردن بهطور روان، سریع فهمیدن، سریع و درست حرف زدن متفاوت است.
Totally different than studying the grammar and taking the test.
کاملاً با مطالعهی گرامر و امتحان دادن متفاوت است.
This is why I think that obsessive test taking and obsessing about English in general is very, very bad.
این بههمین دلیل است که من فکر میکنم امتحان دادن وسواسی خیلی خیلی بد است.
I have a lot of students in San Francisco, for example, who obsess about the TOEFL test.
مثلاً، من دانشآموزان زیادی در سانفرانسیسکو دارم که برای امتحان تافل وسواس دارند.
That’s why my little mini-story is kind of a joke, about those students.
بههمین خاطر داستان کوتاه من یکجور جوک دربارهی آنهاست.
Not a mean joke, it’s a nice joke; but it’s true.
جوک بدجنسانه نه، جوک خوب؛ اما واقعیت دارد.
There are a lot of students like this.
دانشآموزان زیادی اینطور هستند.
In Japan, oh my God, so many students like this.
در ژاپن، خدای من، دانشآموزانِ خیلی زیادی اینطور هستند.
They’re focused on the TOEIC, or the TOEFL, or the university exam or a Grad school exam, but it’s always a test.
آنها روی امتحان توئیک یا تافل متمرکز هستند، یا امتحان دانشگاه یا امتحان دانشکدهی تحصیلات عالی، اما همیشه یک امتحان است.
They, a lot of the people don’t seem to care about actually learning English and using it, or about countries that speak English, America or Australia or England.
آنها، خیلی از مردم بهنظر برای واقعاً یاد گرفتن انگلیسی و استفاده کردن آن اهمیت نمیدهند، یا دربارهی کشورهایی که انگلیسی حرف میزنند، مثل آمریکا یا استرالیا یا انگلیس.
They are not interested in the cultures or the people or communication; it’s just this damn test.
آنها به فرهنگها یا مردم یا ارتباط برقرار کردن تمایلی ندارند؛ فقط این امتحان لعنتی مهم است.
And they think that if they focus on the test and they do well on the test, that means, “uh, now I can use English, now I can speak English”.
و آنها فکر میکنند که اگر روی امتحان تمرکز کنند و امتحان را خوب بدهند، یعنی «آه، حالا میتونم از انگلیسی استفاده کنم».
And they’re always very shocked that even if they get a good score on the test, when they actually try to understand Americans for example, they can’t.
و همیشه، حتی اگر نمرهی خوبی در امتحان بگیرند، شوکه میشوند وقتی که واقعاً سعی میکنند حرفهای آمریکاییها را متوجه شوند و نمیتوانند.
They can’t.
نمیتوانند.
So many students come here to San Francisco.
بسیاری از دانشآموزان به اینجا، سانفرانسیسکو، میآیند.
They have a good TOEFL exam.
آنها امتحان تافل را خوب میدهند.
They go on to the street, and they, someone chats with them, talks with them at a bus stop.
بعد بیرون و به خیابان میروند، و شخصی با آنها صحبت میکند، در ایستگاه اتوبوس حرف میزند.
And they’re confused, and they don’t know what they’re saying, and when they try to talk, they speak very slowly, they can’t remember.
و آنها گیج هستند، و نمیدانند که چه میگویند، و وقتی سعی میکنند حرف بزنند، خیلی آرام حرف میزنند، نمیتوانند بهخاطر بیاورند.
They’re trying to conjugate verbs and translate.
آنها سعی میکنند افعال را صرف کنند و ترجمه کنند.
Their pronunciation is terrible.
تلفظشان افتضاح است.
And Americans don’t understand them.
و آمریکاییها حرفهای آنها را نمیفهمند.
They try to say something and Americans are confused; “What?
آنها سعی میکنند چیزی بگویند و آمریکاییها گیج میشوند، چی؟
Huh?
ها؟
What?
چی؟
Huh?
ها؟
And that’s a terrible feeling.
و این احساس خیلی بدی است.
I know, I, I had that feeling in Thailand.
من میدانم، من این احساس را در تایلند داشتم.
I would try to use Thai, people could not understand me.
سعی میکردم تایلندی صحبت کنم، اما مردم حرف من را نمیفهمیدند.
I became very upset and frustrated.
خیلی ناراحت و کلافه شدم.
So you have to separate these ideas.
پس باید این ایدهها را جدا کنید.
They’re different.
آنها متفاوت هستند.
This idea of studying English, learning the rules, memorizing the grammar and taking tests.
ایدهی یاد گرفتن انگلیسی، یاد گرفتن قوانین، حفظ کردن گرامر و امتحان دادن.
That’s one thing.
این یک چیز است.
And then the other thing is speaking English fluently, using it correctly, knowing the grammar deep down.
و انگلیسی صحبت کردن بهطور روان، استفادهی درست از آن، دانستن عمیق گرامر چیز دیگری است.
Feeling what is correct, feeling, not knowing, feeling when something sounds correct and when it sounds wrong.
باید احساس کنید چه درست است، احساس کنید، نه اینکه بدانید، احساس کنید وقتی چیزی درست و وقتی غلط بهنظر میآید.
Speaking with good pronunciation, speaking without translating.
صحبت کردن با تلفظ خوب، صحبت بدون ترجمه کردن.
Now that it is a different kind of knowledge.
حالا این نوع دیگری از دانش است.
It’s a skill.
مهارت است.
And they don’t mix very much, the test taking, analyzing, memorizing part; it’s good if you want to get a PHD and talk about English in your own language.
و خیلی باهم قاطی نمیشوند، بخش امتحان دادن، تحلیل کردن، حفظ کردن؛ اگر میخواهید مدرک دکتری بگیرید و دربارهی انگلیسی در زبان خودتان صحبت کنید، خوب است.
But it’s not very good if you actually want to use English.
اما اگر میخواهید واقعاً از انگلیسی استفاده کنید، خیلی خوب نیست.
So you’ve got to focus on using English.
پس باید روی استفاده از انگلیسی تمرکز کنید.
And if you want to use English well, just do not obsess about tests.
و اگر میخواهید بهخوبی از انگلیسی استفاده کنید، فقط برای امتحانها وسواس نداشته باشید.
The students who obsess about the TOEFL exam, for example, they’re always my worst students.
دانشآموزانی که برای امتحان تافل وسواس دارند، برای مثال، آنها همیشه بدترین دانشآموزانم هستند.
I mean %95 of the time, when I have a student who is obsessed about.
۹۵٪ مواقع، وقتی دانشآموزانی دارم که وسواسی هستند برای.
obsessed is kind of the emotion.
وسواسی نوعی احساس است.
Or I can use it as a verb “to obsess”.
یا میتوانم بهعنوان فعل از آن استفاده کنم «وسواس داشتن».
So if I have a student who obsesses, using it as a verb, who obsesses about the TOEFL exam, for example; they’re, I know they’re probably going to be quite low.
پس اگر دانشآموزی داشته دارم که وسواس دارد، فعل، برای امتحان تافل وسواس دارد، برای مثلا؛ میدانم که آنها احتمالاً ضعیف خواهند بود.
And I also know they’re going to learn very slowly.
و من میدانم که آنها خیلی یواش یاد خواهند گرفت.
Because if they obsess about the test, that’s all they will focus on.
چون اگر برای امتحان وسواس داشته باشند، فقط روی آن تمرکز خواهند کرد.
And when they obsess about the test, it makes them use different kinds of study methods.
و وقتی برای امتحان وسواس داشته باشند، آنها را مجبور میکند از روشهای مطالعهی مختلف استفاده کنند.
What do they do?
چه کار میکنند؟
Well they study grammar, so much grammar, grammar books, grammar books, grammar books.
گرامر میخوانند، گرامر خیلی زیاد، کتابهای گرامر، کتابهای گرامر، کتابهای گرامر.
What else do they do?
دیگر چه کار میکنند؟
They go buy those TOEFL test books and they take practice TOEFL test again and again and again.
میروند و کتابهای امتحان تافل را میخرند و دوباره امتحانهای تافل تمرینی را میدهند و دوباره و دوباره.
And that’s all they do.
فقط همین کار را میکنند.
And that’s not natural English, and it’s a terrible way to learn a language, in general, any language.
و این انگلیسی طبیعی نیست، و راه بسیار بدی برای یاد گرفتن زبان است، در کل، هر زبانی.
So in fact, their TOEFL scores do not improve a lot.
پس در حقیقت، نمرهی تافل آنها زیاد پیشرفت نمیکند.
Their general speaking ability does not improve at all, usually.
صحبت کردن عادیشان معمولاً اصلاً پیشرفت نمیکند.
And then what else happens?
و دیگر چه اتفاقی میافتد؟
I have another person in my class who is just really interested in American culture.
من شخص دیگری در کلاسم دارم که واقعاً به فرهنگ آمریکایی علاقهمند است.
They really like being here and they really want to meet people and they’re excited.
دوست دارد اینجا باشد و خیلی دوست دارد که با مردم ملاقات کند و خیلی هیجانزده است.
And “Wow English is interesting!
و وای انگلیسی جالبه!
” and “Oh, I love English movies!
و اوه، من عاشق فیلمهای انگلیسی هستم!
” and “Oh, American books are really kind of cool!
و اوه، کتابهای آمریکایی خیلی باحالن!
” and oh, they like certain movies and music and culture and blah, blah, blah.
و فیلمها و موسیقی و فرهنگ خاصی را دوست دارد و این صوبتا.
Those people learn very quickly.
این افراد خیلی سریع یاد میگیرند.
They learn fast.
زود یاد میگیرند.
Why?
چرا؟
Well, number 1: they’re listening a lot.
شمارهی ۱: آنها زیاد گوش میدهند.
They’re listening to American movies all the time.
آنها تمام مدت به فیلمهای آمریکایی گوش میدهند.
They’re making American friends, so they’re listening to Americans speak English, constantly.
آنها دوستهای آمریکایی پیدا میکنند، پس دائم به آمریکاییها که انگلیسی حرف میزنند گوش میدهند.
These people usually study on their own in a different way.
این افراد معمولاً خودشان به شکل متفاوتی درس میخوانند.
They listen to podcast.
آنها به پادکست گوش میدهند.
They listen to these kinds of lessons on Effortless English.
به این جور درسها در دورهی انگلیسی بدون تلاش گوش میدهند.
They listen to TV shows.
آنها به برنامههای تلویزیونی گوش میدهند.
That’s how they study.
اینطور درس میخوانند.
The funny thing is that these people also improve on their TOEFL exams, and they improve faster than the people who are obsessed with the TOEFL.
موضوع خندهدار این است که این افراد در امتحانات تافلشان هم پیشرفت میکنند، و سریعتر از افرادی که برای تافل وسواس دارند پیشرفت میکنند.
And that makes the TOEFL people so frustrated and angry sometimes, right?
و این باعث میشود آدمهای تافلی گاهی کلافه و عصبانی شوند، درسته؟
Here they are, they’re studying the TOEFL exam, they’re focused on the TOEFL, they’re obsessed with the TOEFL.
آنها برای امتحان تافل درس میخوانند، روی تافل تمرکز میکنند، برای تافل وسواس دارند.
TOEFL, TOEFL, TOEFL.
تافل، تافل، تافل.
And somebody else is having fun.
و کسی دیگر در حال خوشگذراندن است.
And the person who has fun improves faster and they get a better TOEFL score.
و کسی که در حال خوشگذرانی است سریعتر پیشرفت میکند و نمرهی تافل بهتری میگیرد.
And uh, they get so obsessed, some of these students.
بعضی از این دانشآموزان خیلی وسواسی میشوند.
And they come to me, “A.J.
و پیش من میآیند، اِیجی.
Oh, my TOEFL, I took it again and it didn’t improve very much.
تافلم، دوباره تافل دادم و خیلی بهتر نشد.
Why am I not getting better?
چرا بهتر نمیشم؟
And Seiko over here, she’s having fun and making friends and just listening to movies and podcast.
و این سیکو، او خوش میگذرونه و دوست پیدا میکنه و فقط به موسیقی و پادکست گوش میده.
And she did better than me.
و او بهتر از من امتحان داد.
I don’t understand.
من درک نمیکنم.
And then I tell them, well, you know, I try to explain the Effortless English method.
و بعد من به آنها میگویم که، میدانید، سعی میکنم روش انگلیسی بدون تلاش را توضیح دهم.
I try to explain research.
سعی میکنم تحقیق را توضیح دهم.
But unfortunately these students, they obsess so much, they’re so obsessed with the exam.
اما متأسفانه این دانشآموزان، آنها خیلی وسواس دارند، برای امتحان خیلی وسواسی هستند.
They can’t hear me.
نمیتوانند حرف من را بشنوند.
It’s frustrating for me.
برای من کلافهکننده است.
I try to tell them, you know, “Please study in a different way, learn in a different way.
سعی میکنم به آنها بگویم، لطفا به روش دیگری درس بخوانید، به روش متفاوتی یاد بگیرید.
You will have more fun, your speaking will improve, and you’ll even do better on the TOEFL exam than you are now”.
به شما بیشتر خوش خواهد گذشت، صحبت کردنتان پیشرفت خواهد کرد، و بهتر از الان در امتحان تافلتان عمل خواهید کرد.
But they don’t listen.
اما گوش نمیدهند.
I mean, the students who are really obsessed about the exams, they will not listen.
دانشآموزانی که برای امتحان وسواسی هستند، گوش نخواهند داد.
It’s like a, it’s like a mental disease; I don’t know, it’s kind of like some kind of craziness.
مثلِ، مثل یک بیماری روانی است؛ نمیدانم، نوعی دیوانگی است.
They’re so obsessed, it’s all they can think about.
آنها خیلی وسواسی هستند، تنها چیزی است که میتوانند به آن فکر کنند.
So I tell them, “try the other method.
پس من به آنها میگویم، روش دیگه را امتحان کنید.
Try Seiko’s method, it’s working for her”.
روش سیکو را امتحان کنید، براش کار میکنه.
But they won’t listen.
اما گوش نمیدهند.
They’ll say “Oh, OK, OK.
میگویند اوه، باشه، باشه.
And the next day I see them, they have their TOEFL exam book and they’re studying the grammar again.
و روز بعد که آنها را میبینم، کتابهای امتحان تافلشان را دارند و دوباره گرامر را مطالعه میکنند.
And then two months later, they take the TOEFL exam, “Uh, no, I didn’t improve very much.
و بعد دو ماه بعد، امتحان تافل را میدهند، اوه نه، خیلی پیشرفت نکردم.
Oh.
اوه.
” They come back to me.
پیش من برمیگردند.
“A.J.
اِیجی.
, What should I do?
باید چیکار کنم؟
” It’s the same conversation every time.
هر دفعه همین مکالمه است.
I have this one student whose Korean, who has been doing this for over one year.
من یک دانشآموز کرهای دارم که بیشتر از یک سال است که این کار را انجام داده است.
Over one year, obsessed with the TOEFL exam.
بیشتر از یک سال، وسواس برای امتحان تافل داشته است.
Takes the test, does not improve enough, comes back to me, complains, “A.J.
امتحان را میدهد، بهاندازهی کافی پیشرفت نمیکند، پیش من برمیگردد، شکایت میکند که، اِیجی.
my TOEFL’s not good enough.
تافلم بهاندازهی کافی خوب نیست.
What should I do?
باید چیکار کنم؟
Every time I tell her “Well, you should listen to podcast, you should read interesting books that you like for fun”, you know, all the Effortless English methods that you know, I tell her, “Do this.
هر دفعه من به او میگویم که «خب، باید به پادکست گوش بدی، باید کتابهای که دوست داری برای تفریح بخونی میدانید، تمام روشهای انگلیسی بدون تلاش را به او میگویم، این را انجام بده.
It will help you.
کمکت میکنه.
Trust me.
به من اعتماد کن.
” And every time she says “Aha, aha”.
و هر دفعه میگوید آها، آها.
And then she ignores me and she uses the same method again.
و بعد من را نشنیده میگیرد و از همان روش دوباره استفاده میکند.
I see her using her TOEFL book, studying grammar.
میبینم که از کتاب تافلش استفاده میکند، گرامر میخواند.
And then two months later, she takes the TOEFL test again, and then “Oh, God, A.J.
و دو ماه بعد، دوباره امتحان تافل را میدهد، و بعد، اوه، خدایا، اِیجی.
, my TOEFL test didn’t go up enough.
امتحان تافلم بهاندازهی کافی بالا نرفت.
I didn’t improve very much.
خیلی پیشرفت نکردم.
what should I do?
باید چیکار کنم؟
What’s wrong?
مشکل چیه؟
I mean, again and again.
یعنی، دوباره و دوباره.
This has been happening for one year and she still will not change her methods.
یک سال است که این اتفاق میافتد و او هنوز روشهایش را تغییر نخواهد داد.
And this is really a form of insanity, of craziness.
و این شکلی از جنون، از دیوانگی است.
When you keep doing the same thing and you keep getting a bad result and you keep using the same method and you think maybe this time, my result will be different.
وقتی همان کار را انجام میدهید و همچنان نتیجهی بدی میگیرید و همچنان از همان روش استفاده میکنید و فکر میکنید که شاید این دفعه نتیجهام تفاوت داشته باشد.
But again you get the same result.
اما دوباره همان نتیجه را میگیرید.
It’s a kind of craziness.
نوعی دیوانگی است.
And I don’t know why, but these exams, these tests can sometimes make people crazy like this.
و نمیدانم چرا، اما این امتحانها این تستها میتوانند مردم را اینگونه دیوانه کنند.
So my advice to you, if you need the TOEFL exam; you know, it’s Ok, some of you need it.
پس نصیحت من به شما، اگر امتحان تافل را نیاز دارید؛ میدانید، مشکلی نیست، بعضی از شما به آن نیاز دارید.
Some of you want to study Grad school in America, for example.
بعضی از شما میخواهید مثلاً در دانشکدهی آموزش عالی در آمریکا درس بخوانید.
That’s fine, nothing wrong with that.
خوب است، هیچ مشکلی نیست.
But don’t obsess about the test.
اما برای امتحان وسواس نداشته باشید.
It will hurt you.
به شما آسیب خواهد زد.
You will learn more slowly, if you do that.
اگر آن کار را انجام دهید، کندتر یاد خواهید گرفت.
Use the Effortless English methods.
از روشهای انگلیسی بدون تلاش استفاده کنید.
I guarantee, you will learn faster than people who are taking TOEFL classes and studying TOEFL books.
تضمین میکنم، شما سریعتر از افرادی که کلاسهای تافل میروند و کتابهای تافل میخوانند، یاد خواهید گرفت.
Your TOEFL scores will improve better and more and faster than the people who are studying the TOEFL test.
نمرات تافل شما بهتر و بیشتر و سریعتر از افرادی که امتحانهای تافل را میخوانند، پیشرفت خواهد کرد.
I promise you.
به شما قول میدهم.
This is not just my opinion, there’s a lot of research about this.
این فقط نظر من نیست، تحقیقات زیادی دربارهی این هست.
The people who focus on the test actually do worse on the test.
افرادی که روی امتحان تمرکز میکنند در واقع امتحان را بدتر میدهند.
The people who use effortless methods also do better on tests like the TOEFL exam or the TOEIC.
افرادی که از روشهای بدون تلاش استفاده میکنند در امتحانها هم بهتر عمل میکنند مثل امتحان تافل و توئیک.
So, you know, you have more fun; you learn faster; you do better on the test; your pronunciation is better; you become more fluent; everything is better if you use an effortless system.
پس، بیشتر خوش میگذرانید؛ سریعتر یاد خواهید گرفت؛ در امتحان بهتر عمل خواهید کرد؛ تلفظتان بهتر است؛ روانتر میشوید؛ همهچیز بهتر است اگر از سیستم بدون تلاش استفاده کنید.
So don’t obsess about these tests, please.
پس لطفاً برای این امتحانها وسواس نداشته باشید.
Put your TOEFL books to the side, put away your grammar books, use an effortless method and you will do much better.
کتابهای تافلتان را کنار بگذارید، کتابهای گرامرتان کنار بگذارید، از یک روش بدون تلاش استفاده کنید و خیلی بهتر عمل خواهید کرد.
Alright, there’s another pep talk for today, I guess.
خیلی خب، حدس میزنم که یک سخنرانی انگیزشی دیگری برای امروز داشتیم.
That’s the end of the commentary for Obsessive Behavior.
این پایان درس تفسیری برای رفتار وسواسی بود.
I’ll see you on the next lesson.
در درس بعدی میبینمتان.
Bye, bye.
بای بای.