پایهی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۱۴. نقشههای ذهنی
بخش اول – نقشههای ذهنی
Okay, let’s get started.
خب، بیایید شروع کنیم.
Today’s article is called Mind Maps.
مقالهی امروز نقشههای ذهنی نام دارد.
A mind map is a diagram used to represent words, ideas, tasks or other items linked to and arranged radially around a central key word or idea.
نقشهی ذهنی نموداری است که برای نشان دادن واژهها، ایدهها، وظیفهها یا سایر مواردی که به یک کلمه یا ایدهی کلیدی اصلی متصل شده و بهصورت شعاعی مرتب شدهاند، استفاده میشود.
It is used to generate, visualize, structure and classify ideas, and as an aid in study, organization, problem solving, and decision making.
برای تولید، تجسم، ساختار و طبقهبندیِ ایدهها و بهعنوان کمکی در مطالعه، سازماندهی، حل مسئله و تصمیمگیری استفاده میشود.
It is an image-centered diagram that represents semantic or other connections between portions of information.
نمودارِ تصویرمحوری است که نشاندهندهی ارتباط معنایی یا سایر ارتباطات بین بخشی از اطلاعات است.
By presenting these connections in a radial, non-linear graphical manner, it encourages a brainstorming approach to any given organizational task.
با ارائهی این ارتباطات بهصورت شعاعی و گرافیکی غیرخطی، رویکرد ایدهپردازی را برای هر کار سازمانیِ مشخصی ترغیب میکند.
The elements are arranged intuitively according to the importance of the concepts and they are organized into groupings, branches, or areas.
عناصر بهصورت حسی با توجه به اهمیت مفاهیم مرتب شدهاند و در گروهها، شاخهها یا بخشها سازمان یافتهاند.
The graphic formulation of the information may aid recall of existing memories.
فرمول گرافیکی اطلاعات ممکن است به یادآوری خاطرات موجود کمک کند.
Mind maps have many applications in personal, family, educational, and business situations, including note-taking, brainstorming, summarizing, revising and general clarifying of thoughts.
نقشههای ذهنی در موقعیتهای شخصی، خانوادگی، آموزشی و شغلی کاربردهای بسیاری دارند، از جمله یادداشتبرداری، ایدهپردازی، خلاصهنویسی، بازنگری و روشنسازی کلی افکار.
For example, one could listen to a lecture and take down notes using mind maps for the most important points or keywords.
برای مثال، میتوان به سخنرانی گوش داد و با استفاده از نقشهی ذهنی برای مهمترین نکات یا کلمات کلیدی، یادداشتبرداری کرد.
One can also use mind maps as a mnemonic technique or to sort out a complicated idea.
همچنین میتوان از نقشههای ذهنی بهعنوان یک تکنیک یادآور یا برای مرتب کردن یک ایدهی پیچیده استفاده کرد.
Mind maps are also promoted as a way to collaborate.
نقشههای ذهنی همچنین بهعنوان راهی برای همکاری معرفی میشوند.
Software and technique research have concluded that managers and students find the technique of mind mapping to be useful, being better able to retain information and ideas than by using traditional ‘linear’ note-taking methods.
تحقیقات نرمافزاری و تکنیکی به این نتیجه رسیدهاند که مدیران و دانشآموزان، روش نقشهبرداری ذهنی را مفید میدانند و بهتر میتوانند اطلاعات و ایدهها را حفظ کنند تا استفاده از روشهای یادداشتبرداری خطی.
Mind maps can be drawn by hand, either as ‘rough notes’, for example, during a lecture or meeting, or can be more sophisticated in quality.
نقشههای ذهنی را میتوان با دست رسم کرد، یا بهعنوان «یادداشتهای چرکنویس»، مثلاً، در طول یک سخنرانی یا جلسه، یا میتواند از نظر کیفیت پیچیدهتر باشد.
There are also a number of software packages available for producing mind maps.
همچنین تعدادی بستهی نرمافزاری برای تولید نقشههای ذهنی در دسترس است.
Mind map guidelines
دستورالعملهای نقشهی ذهنی
Tony Buzan suggests using the following guidelines for mind mapping: 1.
تونی بوزان پیشنهاد میکند از راهنماییهای زیر برای نقشهبرداری ذهنی استفاده کنید: ۱.
Start in the center with an image of the topic, using at least 3 colors.
در مرکز با یک تصویر از موضوع شروع کنید، با استفاده از حداقل ۳ رنگ.
۲)Use images, symbols, and codes throughout your mind map.
۲ از تصاویر، نمادها و کدها در سرتاسر نقشهی ذهنی خود استفاده کنید.
۳) Select key words and print using upper or lower case letters.
۳ واژههای کلیدی را انتخاب کنید و با استفاده از حروف بزرگ یا کوچک چاپ کنید.
۴) Each word/image must be alone and sitting on its own line.
۴ هر واژه یا تصویر باید تنها باشد و روی خط خودش نشسته باشد.
۵) The lines must be connected, starting from the central image.
۵ خطوط باید متصل باشند، از تصویر مرکزی شروع میشود.
The central lines are thicker, organic and flowing, becoming thinner as they radiate out from the center.
خطوط مرکزی ضخیمتر، درونی و روان هستند و از آنجا که از مرکز خارج میشوند، نازکتر میشوند.
۶) Make the lines the same length as the word/image.
۶ طول خطوط را با واژه یا تصویر برابر کنید.
۷) Use colors – your own code – throughout the mind map.
۷ از رنگها – کد خودتان – در سرتاسر نقشهی ذهنی استفاده کنید.
۸) Develop your own personal style of mind mapping.
۸ سبک شخصی خود را در نقشهبرداری ذهنی توسعه دهید.
۹) Use emphasis and show associations in your mind map.
۹ از تأکید استفاده کنید و در نقشهی ذهنی خود پیوستگیها را نشان دهید.
۱۰) Keep the mind map clear by using radial hierarchy, numerical order or outlines to organize your branches.
۱۰ با استفاده از سلسلهمراتب شعاعی، ترتیب عددی یا طرحهای کلی، نقشهی ذهنی را برای سازماندهی شاخههای خود تمیز نگه دارید.
بخش دوم – درسنامه واژگان
Okay, Effortless English members, welcome to the Mind Maps Vocabulary discussion.
خب، اعضای انگلیسی بدون تلاش، به بحث واژگان نقشههای ذهنی خوش آمدید.
Let’s get started right away.
بیایید فوراً شروع کنیم.
Diagram is our first word.
diagram اولین واژهی ماست.
A diagram is a drawing or a graph of information or for information.
diagram یک طرح یا نمودار اطلاعات یا برای اطلاعات است.
So, it’s not just any drawing, a drawing of a person is not a diagram.
پس، هر طرحی نیست، طرحی از یک شخصْ نمودار نیست.
A diagram shows information.
diagram اطلاعات را نشان میدهد.
Okay, we see the phrase linked to, linked to.
خب، عبارت linked to را میبینیم، linked to.
It means connected to.
یعنی متصل به.
If items are linked to each other they are connected to each other.
اگر موارد به یکدیگر مرتبط شوند، به یکدیگر متصل میشوند.
Next, we see the word radially, that in the mind map information is arranged radially.
بعد، واژهی radially را میبینیم که اطلاعات نقشهی ذهنی بهصورت شعاعی مرتب شدهاند.
Radially means in a circle, in a circular way, like a circle, around.
radially یعنی در دایره، بهصورت دایرهای، مانند دایره، گرداگرد.
So, that’s radially, arranged in a circular way, radially.
پس، radially به این معنی است، بهصورت دایرهای مرتبشده، radially.
In the next sentence, we see the word generate, to generate.
در جملهی بعدی، واژهی generate را میبینیم، to generate.
Mind maps generate new ideas.
نقشههای ذهنی ایدههای جدیدی تولید میکنند.
That means to make or to create.
یعنی ساختن یا درست کردن.
To generate.
تولید کردن.
The word structure means, used as a verb to structure something, means to organize it.
کلمهی structure، استفادهشده بهصورت فعل to structure something، یعنی سازماندهی چیزی.
So mind maps can be used to structure ideas, to organize ideas.
پس میتوان از نقشههای ذهنی برای ساختاردهی ایدهها و سازماندهی ایدهها استفاده کرد.
And classify, used as a verb, to classify ideas, also has a similar meaning as organize.
و classify، استفادهشده بهعنوان فعل، to classify ideas، معنی مشابهی با organize دارد.
Structure, organize, classify these are all similar.
structure و organize و classify، همه شبیه بههم هستند.
Classify actually means to put things in groups, put ideas or things into groups that are similar.
classify درواقع بهمعنای قرار دادن چیزها در گروهها، قرار دادن ایدهها یا چیزهایی در گروههای مشابه است.
So, for example, we classify a dog as a mammal, it’s in the mammal group with other mammals, other creatures that have hair.
پس، مثلاً، ما سگ را بهعنوان پستاندار طبقهبندی میکنیم، در گروه پستانداران با سایر پستانداران است، موجودات دیگری که مو دارند.
Okay, we see the word semantic in the next paragraph.
خب، ما واژهی semantic را در بند بعدی میبینیم.
A mind map represents semantic information.
نقشهی ذهنی نشاندهندهی اطلاعات معنایی است.
Semantic means meaning, related to words and meaning, about meaning, about words and meaning.
semantic یعنی معنی، مربوط به کلمات و معنی، دربارهی معنا، دربارهی کلمات و معنی است.
So, mind maps, they use a lot of words in mind maps, and mind maps organize ideas, they organize meaning.
پس، نقشههای ذهنی، کلمات زیادی را در نقشههای ذهنی استفاده میکنند، و نقشههای ذهنی ایدهها را سازماندهی میکنند، معنی را سازماندهی میکنند.
That’s what mind maps do.
این کاری است که نقشههای ذهنی انجام میدهند.
Okay, we see the word portions, in this same sentence.
خب، واژهی portions را در همین جمله میبینیم.
Mind maps organize portions of information.
نقشههای ذهنی بخشهایی از اطلاعات را سازمان میدهند.
A portion is a piece, so portion of information is a piece of information or a part of information.
یک portion یک قطعه است، پس portion of information یک قطعه از اطلاعات یا بخشی از اطلاعات است.
Alright, we see the word non-linear.
خیلی خب، واژهی non-linear را میبینیم.
Mind maps are non-linear.
نقشههای ذهنی غیرخطی هستند.
Non-linear means not in a straight line.
non-linear یعنی قرار نگرفتن در خط مستقیم.
So linear means straight line, in a straight line, comes from the word line, linear.
پس linear یعنی خط مستقیم، در خط مستقیم، از واژهی line میآید، خطی.
Non-linear, not in a straight line.
غیرخطی، در یک خط مستقیم نبودن.
That’s same thing, we see non-linear graphical manner, mind maps are also graphical.
یکسان است، ما حالت گرافیکی غیرخطی را میبینیم، نقشههای ذهنی هم گرافیکی هستند.
Graphical is quite similar to diagram, except graphical is an adjective.
graphical کاملاً شبیه diagram است، جز اینکه graphical صفت است.
Graphical means with images, with pictures.
graphical یعنی همراه با تصاویر، با عکسها.
Alright, we see the word brainstorming in the same sentence.
خیلی خب، واژهی brainstorming را در همان جمله میبینیم.
Mind maps encourage brainstorming, in fact mind maps are a good way to brainstorm.
نقشههای ذهنی ایدهپردازی را تشویق میکنند، درواقع نقشههای ذهنی روش خوبی برای ایدهپردازی هستند.
Brainstorming or to brainstorm means to think a lot of ideas very quickly, trying to be creative.
brainstorming یا brainstorm یعنی خیلی سریع به ایدههای زیادی فکر کنید، و سعی کنید خلاق باشید.
So you just think as fast as you can and you write down your ideas one after the other after the other.
پس فقط هرچه سریعتر فکر میکنید و ایدههای خود را یکی پس از دیگری مینویسید.
You don’t stop, you don’t pause to think about the ideas.
توقف نمیکنید، مکث نمیکنید تا به ایدهها فکر کنید.
You don’t judge the ideas.
ایدهها را قضاوت نمیکنید.
You just write them down as fast as possible.
فقط آنها را با بیشترین سرعت ممکن یادداشت میکنید.
We call that process brainstorming.
ما آن فرآیند را brainstorming مینامیم.
We also use it as a verb, to brainstorm.
همچنین از آن بهعنوان فعل استفاده میکنیم، to brainstorm.
Alright, we see the word, in the next paragraph, intuitively.
خیلی خب، در بند بعدی intuitively را میبینیم.
Mind maps organize information intuitively.
نقشههای ذهنی بهصورت شهودی اطلاعات را سازماندهی میکنند.
Intuitively means naturally, and to be more specific, intuitively means in an instinctual way, coming from instinct.
intuitively یعنی طبیعی و بهعبارت خاصتر، intuitively یعنی بهطور غریزی، ناشی از غریزه.
It means not from conscience thought.
یعنی از فکر باطنی نمیآید.
Means you don’t think about it first and plan it.
یعنی اول به آن فکر نمیکنید و برنامهریزی نمیکنید.
It comes from right side of your brain.
از سمت راست مغز شما میآید.
Intuitively, it means you kind of feel what is correct and you follow your feeling.
intuitively، یعنی شما بهنوعی احساس میکنید که چه چیزی درست است و احساس خود را دنبال میکنید.
If you’ve watched Star Wars, “Use the force, Luke!
اگر جنگ ستارگان را تماشا کرده باشید، «از نیرو استفاده کن، لوک!
“, that’s basically an intuitive way of doing something.
»، این اساساً روش شهودیِ انجام کاری است.
You use the force, you follow your deep feeling, instead of thinking too much.
بهجای اینکه زیادی فکر کنید، از نیرو استفاده میکنید، احساس عمیق خود را دنبال میکنید.
So, mind maps are very intuitive, they’re used intuitively.
پس، نقشههای ذهنی خیلی شهودی هستند، از آنها بهصورت شهودی استفاده میشود.
Right, the same sentence, I mean the same paragraph, we see the word recall.
درسته، همان جمله، منظورم همان پاراگراف است، واژهی recall را میبینیم.
Mind maps can aid, can help recall of memories.
نقشههای ذهنی میتوانند به یادآوری خاطرات کمک کنند.
Recall means remembering or memory.
recall یعنی یادآوری یا حافظه.
So it helps memory.
پس به حافظه کمک میکند.
Mind maps can help memory.
نقشههای ذهنی میتوانند به حافظه کمک کنند.
If you start doing a mind map, it can help you remember things that you thought you forgot.
اگر شروع به انجام نقشهی ذهنی کنید، میتواند به شما کمک کند چیزهایی را که فکر میکنید فراموش کردهاید بهیاد بیاورید.
The next paragraph, we say mind maps have many applications.
در بند بعدی، میگوییم نقشههای ذهنی کاربردهای زیادی دارند.
An application is a use, so it means they have many uses, many ways to use them, many applications.
application یک کاربرد است، پس یعنی آنها کاربردهای زیادی دارند، روشهای زیادی برای استفاده از آنها هست، کاربردهای زیادی دارند.
That’s why a software is sometimes called an application.
بههمین دلیل است که گاهی به نرمافزار application میگویند.
It means something that is used to do something, application.
یعنی چیزی که برای انجام کاری استفاده میشود، application.
Alright, at the bottom of that paragraph, we see the word mnemonic.
خیلی خب، در پایین آن بند، واژهی mnemonic را میبینیم.
We’ve had that one before in the past learning guide, in the past article.
این را قبلاً در راهنمای یادگیری گذشته، در مقالهی گذشته داشتهایم.
A mnemonic technique.
یک تکنیک حفظی.
Mind maps can be a mnemonic technique.
نقشههای ذهنی میتوانند تکنیک حفظی باشند.
Mnemonic means to help memory, something that helps memory, something that helps you remember something else.
mnemonic یعنی کمک به حافظه، چیزی که به حافظه کمک میکند، چیزی که به شما کمک میکند چیز دیگری را بهیاد بیاورید.
So a mnemonic.
پس حفظی یا یادآور.
A mind map is a mnemonic.
نقشهی ذهنی یادآور است.
It’s a tool, it’s a technique that helps memory, it’s a mnemonic.
یک ابزار است، یک تکنیک است که به حافظه کمک میکند، یک یادآور است.
Alright, at the end of that paragraph, we see the verb to collaborate.
خیلی خب، در پایان آن بند، فعل collaborate را میبینیم.
Mind maps are also used to collaborate with other people.
از نقشههای ذهنی برای همکاری با افراد دیگر هم استفاده میشود.
You can do a mind map in a group.
میتوانید نقشهی ذهنی را بهصورت گروهی انجام دهید.
Everybody can yell out their ideas and one person can write down the mind map on a white board maybe.
همه میتوانند ایدههای خود را فریاد بزنند و یک نفر میتواند نقشهی ذهنی را روی تختهسفید بنویسد.
So, you can collaborate.
پس، میتوانید همکاری کنید.
To collaborate means to work together.
collaborate یعنی با یکدیگر کار کردن.
It means two or more people working together.
یعنی دو یا چند نفر با هم کار کنند.
So, you say, I collaborated on.
پس، میگویید، من در.
and we usually say on or with, you collaborate on a project, you collaborate with other people.
و معمولاً میگوییم on یا with، شما در (on) یک پروژه همکاری میکنید، با (with) افراد دیگر همکاری میکنید.
So, you say, “I collaborated with my friend to make this article”.
پس، میگویید، «من برای ساخت این مقاله با دوستم همکاری کردم».
It means we both worked together to make this article, we collaborated, we worked together.
یعنی هردوی ما برای ساختن این مقاله با هم کار کردیم، همکاری کردیم، باهم کار کردیم.
Alright, next paragraph.
خب، بند بعدی.
Mind maps can help you retain information.
نقشههای ذهنی میتوانند به شما در حفظ اطلاعات کمک کنند.
Retain means keep.
retain یعنی نگه داشتن.
To retain something means to keep it, you already have it and you keep it, you retain it.
retain something یعنی نگه داشتن چیزی، آن را تا حالا دارید و آن را نگه میدارید، آن را حفظ میکنید.
Sometimes, such as this case, we sometimes use retain to mean remember.
گاهی اوقات، مثل این مورد، گاهی اوقات از retain بهمعنای بهیاد آوردن استفاده میکنیم.
So if you retain information, it means you remember the information.
پس اگر اطلاعات را حفظ میکنید، یعنی اطلاعات را بهیاد میآورید.
You keep the information in your brain.
اطلاعات را در مغز خود نگه میدارید.
Alright, we see the word rough notes in the next paragraph, the phrase rough notes.
بسیار خب، واژهی rough notes، عبارت rough notes را در بند بعدی میبینیم.
Mind maps can be drawn by hand as rough notes, or they could be quite sophisticated, you can use software to do mind maps.
نقشههای ذهنی را میتوان با دست بهعنوان چرکنویس ترسیم کرد، یا میتوانند کاملاً پیچیده باشند، میتوانید از نرمافزار برای تهیهی نقشههای ذهنی استفاده کنید.
Rough notes, rough, of course, rough has a meaning, means not smooth.
rough notes، البته که rough بهمعنی صاف نبودن است.
But rough also means not planned, not edited.
اما rough همچنین بهمعنی برنامهریزینشده، ویرایشنشده است.
For example, when you first write an article, when you’re writing a paper, the first time you write we call that a rough draft, a rough draft.
مثلاً، وقتی که برای اولین بار مقاله مینویسید، هنگام نوشتن مقاله، اولین باری که مینویسید آن را پیشنویس اولیه میگوییم، پیشنویس اولیه.
It means you have not edited, you didn’t worry about making mistakes, you haven’t corrected your mistakes, you haven’t used spell check yet.
این یعنی شما ویرایش نکردهاید، نگران اشتباه کردن نبودید، اشتباهات خود را اصلاح نکردهاید، هنوز املای کلمات را چک نکردهاید.
It’s your rough draft, it’s your first draft, your first time.
این پیشنویس اولیهی شماست، اولین پیشنویس شماست، اولین بار.
And then you’ll write it again a couple times, you’ll check your mistakes, you’ll correct your mistakes.
و سپس آن را دوباره چند بار مینویسید، اشتباهات خود را بررسی میکنید، اشتباهات خود را اصلاح میکنید.
So, the rough draft is the first time you do something.
پس، rough draft اولین باری است که شما کاری انجام میدهید.
Rough note just means you’re quickly writing, you’re not worrying about mistakes or you’re not worrying how it looks.
یادداشت چرکنویس فقط یعنی شما بهسرعت مینویسید، نگران اشتباهات نیستید یا نگران شکل ظاهری آن نیستید.
So it’s not planned very well.
پس خیلی خوب برنامهریزی نشدهاست.
Alright, in the next page, we see some guidelines, some rules.
خیلی خب، در صفحهی بعدی، چند دستورالعمل، چند قانون را میبینیم.
Guideline is a rule.
دستورالعمل یک قانون است.
Guideline is more loose, a rule is kind of strict, kind of tough.
دستورالعمل سستتر است، قانون بهنوعی سختگیرانه است، بکجورهایی سخت است.
A rule is something you must do.
قانون کاری است که شما باید انجام دهید.
A guideline is something you might want to do or you should probably do.
دستورالعمل کاری است که شما ممکن است بخواهید انجام دهید یا احتمالاً باید آن را انجام دهید.
So, it’s less strong.
پس، قدرت آن کمتر است.
A guideline is less strong than a rule.
قدرت دستورالعمل کمتر از قانون است.
So, then we’ve got a list of guidelines, some ideas how to do a mind map.
پس، ما لیستی از دستورالعملها داریم، چند ایده دربارهی چگونگی انجام نقشهی ذهنی.
Some basic rules you might want to follow.
چند قانون اساسی که ممکن است بخواهید آنها را دنبال کنید.
One of the rules, rule number five uses the word organic.
یکی از قوانین، قانون شماره پنج از واژهی organic استفاده میکند.
It says the lines on the mind map, the structure, the organization should be organic.
میگوید خطوط روی نقشهی ذهنی، ساختار، سازمان باید organic باشد.
Organic has.
organic.
depends on the situation, Organic has several meanings.
به شرایط بستگی دارد، organic چند معنی دارد.
But in general organic means natural, and in fact, it really means biological, coming from life.
اما بهطور کلی organic یعنی طبیعی و درواقع یعنی زیستشناختی، از زندگی میآید.
Now, there are more specific meanings, in science and chemistry, organic can have a different meaning.
حالا، معانی خاصتری وجود دارد، در علوم و شیمی، organic میتوانند معنای دیگری داشته باشد.
But in general use, organic means natural or coming from natural life.
اما در استفادهی کلی، organic یعنی طبیعی یا ناشی از زندگی طبیعی است.
Alrighty, and finally, the last one, number ten, we see.
خب، و بالاخره، آخری، شماره ده، ما میبینیم.
oh let’s go number nine first actually.
اوه راستش بیایید اول شماره نُه را بخوانیم.
We see the word associations.
واژهی associations را میبینیم.
It says use associations, show associations in your mind map.
میگوید از پیوندها استفاده کنید، پیوستگیها را در نقشهی ذهنی خود نشان دهید.
In this case, associations means connections, or relations, or relationships, right?
در این مورد، منظور از associations ارتباطات است، یا ارتباطها، یا روابط، درسته؟
Associations means you’re connected somehow to somebody or something.
relation یعنی شما بهطریقی با کسی یا چیز دیگری در ارتباط هستید.
Alright, and finally the last one number ten, we see radial hierarchy, radial hierarchy.
خیلی خب، و بالاخره آخری شماره ده، radial hierarchy را میبینیم، radial hierarchy.
Hierarchy is similar to structure.
hierarchy شبیه structure است.
It means, you know, hierarchy shows what is the most important thing and then what’s next and what’s next.
یعنی، میدانید، hierarchy نشان میدهد مهمترین چیز چیست و بعد بعدی چیست و بعدی چیست.
If you’re talking about a company, you might say who’s the most, the top person, the president, the CEO and then the wise president and then other regional presidents and etc.
اگر دربارهی یک شرکت صحبت میکنید، ممکن است بگویید چه کسی، شخص عالیرتبه، رئیس کل، مدیر عامل و بعد معاون رئیس و بعد رئیس منطقه و غیره.
So, this is the structure.
پس، این ساختار است.
A radial hierarchy means it’s in a circle, the organization is in a circle.
radial hierarchy یعنی در یک دایره است، سازمان در یک دایره است.
Nobody is at the top, or in this case, nothing is at the top, right?
هیچکس در رأس نیست، یا در این مورد، هیچچیز در رأس نیست، درسته؟
You have something in the middle, your main idea and you have many other ideas, lots of other information surrounding it, around it.
چیزی در وسط دارید، ایدهی اصلیتان و ایدههای زیاد دیگر دارید، اطلاعات زیاد دیگری در اطراف آن وجود دارد.
But nothing is more important than anything else.
اما هیچچیز مهمتر از چیز دیگری نیست.
That’s radial hierarchy, circular hierarchy.
این سلسلهمراتب شعاعی است، سلسلهمراتب دایرهای.
Remember radial means in a circle or like a circle.
بهیاد داشته باشید، radial یعنی در دایره یا مثل دایره.
Alright, that’s it.
خب، همین.
I suggest you listen to this vocabulary lesson a few times.
پیشنهاد میکنم این درس واژگان را چند بار گوش دهید.
If you’re an advanced student, maybe one time is enough.
اگر زبانآموز پیشرفتهای هستید، شاید یک بار کافی باشد.
If you’re not a really advanced student, you probably should listen several times, so that you get a general feeling a general idea about the vocabulary.
اگر واقعاً زبانآموز پیشرفتهای نیستید، احتمالاً باید چند بار گوش دهید، تا احساس کلی و ایدهی کلیای دربارهی واژگان داشته باشید.
After that, listen to the mini-story lessen.
بعد از آن، به داستان کوتاه گوش دهید.
Okay, see you next time.
خب، دفعهی بعد میبینمتان.
Bye-bye
بای-بای.
بخش سوم – داستان کوتاه
Hello Effortless English members.
سلام به اعضای انگلیسی بدون تلاش.
Here is the mini-story lesson for the Mind Maps article.
اینجا درس داستان کوتاه مقالهی نقشههای ذهنی است.
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
First the vocabulary we will practice today.
اول واژگانی که امروز تمرین خواهیم کرد.
Radially, radially mean arranged in a circle or circular or done in a circular way, it’s the actual way we use it.
radially، radially یعنی مرتبشده بهصورت دایره یا دایرهای یا بهصورت دایرهای انجامشده، این شکل واقعیای است که از آن استفاده میکنیم.
Portions, portions means parts or pieces.
portions یعنی بخشها یا قطعات.
Diagram, a diagram is a drawing or a sketch or a graph.
diagram یک طرح، طراحی یا نمودار است.
Something visual to plan or show some information.
یک چیزِ تصویری برای برنامهریزی یا نمایش بعضی از اطلاعات.
Diagrams, they’re not just pictures.
diagramها فقط تصاویر نیستند.
If I draw a picture of a person, That’s not a diagram.
اگر تصویری از شخصی بکشم، diagram نیست.
A diagram is a picture that shows information, some kind of information.
diagram تصویری است که اطلاعات، نوعی اطلاعات را نشان میدهد.
Okay, we have the word intuitively or intuitive is the adjective, right?
خب، واژهی intuitively را داریم یا initiative که صفت است، درسته؟
Intuitively is the adverb.
intuitively قید است.
Intuitively means naturally.
intuitively یعنی بهطور طبیعی.
It means.
یعنی.
it actually means, the direct meaning, you don’t think with your conscious mind.
درواقع یعنی، معنای مستقیمش این است که، با ذهن آگاه خود فکر نمیکنید.
It’s kind of your instinct, institutionally or naturally.
یکجورهایی غریزهی شماست، بهطور نهادی یا طبیعی.
Okay, non-linear.
خیلی خب، non-linear.
Linear means line, in a straight line.
linear یعنی خط، در خطی مستقیم.
So, non-linear means not in a straight line.
پس، non-linear یعنی قرار نگرفتن در خط مستقیم.
To collaborate, to collaborate means to work together.
collaborate یعنی با یکدیگر کار کردن.
So, two or more people working together, we call that collaborating or to collaborate.
پس، دو یا چند نفر که با هم کار میکنند، ما آن را collaborating یا collaborate مینامیم.
Okay, to generate, to generate means to make or to create, it’s generate.
خب، generate یعنی درست کردن یا ساختن، تولید کردن.
And finally, the word semantics.
و بالاخره، واژهی semantics.
Semantics means meaning actually, meaning, and we use this.
semantics درواقع یعنی معنی، معنی، و ما از این استفاده میکنیم.
often meaning of words, it often refers to the meaning of words, semantics.
اغلب معنای کلمات، اغلب به معنای کلمات اشاره دارد، semantics.
Okay, let’s get started with the story.
خب، بیایید داستان را شروع کنیم.
First the story at normal speed.
ابتدا داستان با سرعت عادی است.
Quinn the Eskimo needed to build a house.
کویینِ اسکیمو باید خانهای میساخت.
But he didn’t want to build a house from ice, like every other Eskimo.
اما نمیخواست مثل هر اسکیموی دیگر از یخ خانه بسازد.
He decided to make a giant circular house out of bananas.
او تصمیم گرفت از موز خانهای دایرهای و بزرگ بسازد.
First, he arranged bananas radially in a big circle.
اول، موزها را بهصورت شعاعی و در یک دایرهی بزرگ مرتب کرد.
Then, he stacked portions of bananas to make walls.
بعد، بخشهایی از موزها را روی هم چید تا دیوارها را درست کند.
He didn’t draw a diagram for the house.
او برای خانه نموداری ترسیم نکرد.
He made it intuitively.
آن را بهطور شهودی ساخت.
The entire house was non-linear.
کل خانه غیرخطی بود.
There were no straight lines in the house.
هیچ خط مستقیمی در خانه وجود نداشت.
Every wall was curved.
تمام دیوارها خمیده بودند.
Of course, Quinn didn’t make his house alone.
البته، کویین خانهاش را بهتنهایی نساخت.
Quinn collaborated with 50 monkeys, very small monkeys.
کویین با ۵۰ میمون همکاری کرد، میمونهای خیلی کوچک.
While they worked, the monkeys generated a lot of noise.
میمونها وقتی کار میکردند، سروصدای زیادی ایجاد میکردند.
They were always Wah Wah Wah, making a lot of noise.
آنها همیشه واه واه واه میکردند، سروصدای زیادی بهپا میکردند.
They also ate a lot of the bananas.
همچنین مقدار زیادی موز خوردند.
“Stop eating the bananas” yelled Quinn.
کویین فریاد زد: «خوردن موز را بس کنین».
“You said we could eat while we worked” yelled one of the monkeys.
یکی از میمونها داد زد: «تو گفتی ما میتونیم وقتی غذا میخوریم کار کنیم».
“But I didn’t say you could eat my house while you built it.
کویین گفت: «اما من نگفتم میتونین خانهی من را بخورین درحالیکه آن را ساختین.
You should bring your own food” said Quinn.
باید غذای خودتون را بیارین».
“Well, that’s a matter of semantics.
میمون گفت: «خب، این مسئلهی معنایی هستش.
You said we could eat while we worked.
تو گفتی ما میتونیم وقتی کار میکنیم غذا بخوریم.
So we’re gonna eat and we’re gonna work” said the monkey.
پس ما غذا میخوریم و کار میکنیم».
And so, every time a wall was built, it would soon get eaten by other monkeys.
پس، هر بار که دیواری ساخته میشد، زود توسط میمونهای دیگر خورده میشد.
Thus Quinn never did finish his house.
پس کویین هرگز خانهی خود را تمام نکرد.
Okay, let’s go back to the beginning and let’s do the story again.
خب، بیایید به ابتدا برگردیم و دوباره داستان را بخوانیم.
This time, I’m gonna do questions.
این بار، سؤالهایی را خواهم پرسید.
You can try to quickly answer the questions, but you don’t need to repeat yet.
میتوانید سعی کنید سریع به سؤالها پاسخ دهید، اما هنوز نیازی نیست تکرار کنید.
The third time you’ll repeat.
بار سوم شما تکرار خواهید کرد.
This time, I’m just gonna ask questions to get more repetition.
این بار، فقط سؤالهایی را خواهم پرسید تا تکرار بیشتر شود.
Just kinda think the answers.
فقط یهجورایی به پاسخها فکر کنید.
you can say them out loud quickly if you can.
اگر میتوانید آنها را بلند بگویید.
But don’t worry if you can’t.
اما اگر نمیتوانید نگران نباشید.
Okay, Quinn the Eskimo needed to build a house.
کویینِ اسکیمو باید خانهای میساخت.
He decided to make a giant house, a giant circular house out of bananas.
او تصمیم گرفت خانهای غول پیکر، خانهی دایرهای و بزرگی از موز درست کند.
What did he make his house from?
خانهی خود را از چه چیزی ساخت؟
Did he make his house out of ice?
آیا او خانهاش را از یخ ساخت؟
No, he didn’t make his house out of ice.
نه، خانهاش را از یخ نساخت.
He made it out of bananas.
آن را از موز درست کرد.
First, he arranged bananas radially in a big circle.
اول، موزها را بهصورت شعاعی در یک دایرهی بزرگ مرتب کرد.
Did he arrange cucumbers radially?
آیا او خیارها را بهصورت شعاعی مرتب کرد؟
No, he didn’t arrange cucumbers radially.
نه، خیارها را بهصورت شعاعی مرتب نکرد.
Did he arrange Kimchi, Korean Kimchi radially?
آیا کیمچی، کیمچیِ کرهای را بهصورت شعاعی مرتب کرد؟
No, he didn’t arrange Kimchi radially.
نه، کیمچی را بهصورت شعاعی مرتب نکرد.
What did he arrange radially?
او چه چیزی را بهصورت شعاعی مرتب کرد؟
Well, he arranged bananas radially.
خب، موزها را بهصورت شعاعی مرتب کرد.
Did he arrange the bananas in a square?
آیا او موزها را بهشکل مربع مرتب کرد؟
No, no, he arranged them radially.
نه، نه، آنها را بهصورت شعاعی مرتب کرد.
He arranged them in a big circle.
آنها را در دایرهی بزرگی مرتب کرد.
Did he arrange bottles in a radial way?
آیا او بطریها را بهصورت شعاعی مرتب کرد؟
No, he did not arrange bottles radially.
نه، بطریها را بهصورت شعاعی مرتب نکرد.
He arranged bananas radially in a big circle.
موزها را بهصورت شعاعی در یک دایرهی بزرگ مرتب کرد.
Then he stacked portions of bananas to make walls.
بعد تکههایی از موزها را روی هم چید تا دیوارها را درست کند.
Did he stack portions of grapes, pieces of grapes?
آیا او تکههایی از انگورها، تکههای انگور را روی هم چید؟
No, no, no, he didn’t stack portions of grapes.
نه، نه، نه، تکههایی از انگور را روی هم قرار نداد.
He stacked portions of bananas.
تکههایی از موز را روی هم قرار داد.
Did he stack portions of rocks?
آیا او تکههایی از سنگها را روی هم چید؟
No, no, no, he didn’t stacked portions of rocks.
نه، نه، نه، تکههایی از سنگها را روی هم قرار نداد.
He stacked portions of bananas.
تکههایی از موز را روی هم قرار داد.
Did he stack whole bananas, the entire banana?
آیا او تمام موزها، کل موزها را روی هم چید؟
No, no, no, no, He stacked only pieces of bananas.
نه، نه، نه، نه، فقط تکههای موز را روی هم قرار داد.
He stacked portions of bananas.
تکههایی از موز را روی هم قرار داد.
He cut them first then he would put them on top of each other.
اول آنها را برید بعد آنها را روی هم قرار داد.
He would stack them to make walls.
آنها را برای ساختن دیوارها روی هم قرار میداد.
He stacked portions, pieces of bananas.
تکههایی از موز را روی هم قرار داد.
He didn’t draw diagram for the house.
او برای خانه نموداری ترسیم نکرد.
He made it intuitively.
آن را بهطور شهودی ساخت.
Did he make a plan, did he draw a house plan first?
آیا او نقشهای درست کرد، آیا اول نقشهی خانهای ترسیم کرد؟
No, no, he did not make a diagram for the house.
نه، نه، برای خانه نمودار درست نکرد.
He didn’t draw the house plan first and then make it.
اول نقشهی خانه را رسم نکرد و بعد آن را بسازد.
There was no diagram at all.
اصلاً هیچ نموداری نبود.
Did he draw any kind of plan?
آیا او نوعی نقشه کشید؟
No, he did not.
نه، نکشید.
He made the house intuitively.
خانه را بهطور شهودی ساخت.
Did he think about making the house first?
آیا اول به ساختن خانه فکر کرد؟
No, he made the house intuitively.
نه، خانه را بهطور شهودی ساخت.
He.
او.
just quickly, he would think of something and he would do it immediately.
فقط سریع، به چیزی فکر میکرد و بلافاصله انجامش میداد.
He thought intuitively with his instinct, with his natural gut feeling.
بهطور شهودی با احساس غریزیاش، با احساس طبیعی و حس ششمش فکر کرد.
So, he made the house intuitively.
خانه را بهطور شهودی ساخت.
There was no diagram, no plan no drawing.
هیچ نمودار، هیچ نقشه و هیچ طرحی وجود نداشت.
The entire house was also non-linear.
کل خانه همچنین غیرخطی بود.
Were there straight lines in the house?
آیا خطوط مستقیم در خانه وجود داشت؟
No, no straight lines.
نه، هیچ خط مستقیمی وجود نداشت.
The entire house was non-linear.
کل خانه غیرخطی بود.
Was the driveway non-linear?
آیا راه ورودی غیرخطی بود؟
Well, I don’t know.
خب، من نمیدانم.
We didn’t talk about a driveway.
ما دربارهی راه ورودی صحبت نکردیم.
Was the driveway non-linear?
راه ورودی غیرخطی بود؟
Oh, maybe not.
اوه، شاید نبود.
Maybe the driveway was curvy also.
شاید راه ورودی هم منحنی بود.
Maybe the driveway also did not have straight lines.
شاید راه ورودی هم خطوط مستقیم نداشت.
But we do know the entire house was non-linear.
اما میدانیم که کل خانه غیرخطی بود.
No straight lines in the house.
هیچ خط مستقیمی در خانه وجود نداشت.
The house was non-linear.
خانه غیرخطی بود.
Every wall was curved.
تمام دیوارها خمیده بودند.
Of course, Quinn didn’t make his house alone.
البته، کویین خانهاش را بهتنهایی نساخت.
Quinn collaborated with 50 monkeys.
کویین با ۵۰ میمون همکاری کرد.
Did he collaborate with 10 monkeys?
آیا او با ۱۰ میمون همکاری کرد؟
No, no, no, he collaborated with 50 monkeys.
نه، نه، نه، با ۵۰ میمون همکاری کرد.
Did he collaborate with 50 dogs?
آیا او با ۵۰ سگ همکاری کرد؟
No, he didn’t collaborate with 50 dogs.
نه، با ۵۰ سگ همکاری نکرد.
Did he collaborate with 50 cats?
آیا او با ۵۰ گربه همکاری کرد؟
No, no, no, he worked together with 50 monkeys.
نه، نه، نه، با ۵۰ میمون همکاری کرد.
He collaborated with 50 monkeys.
او با ۵۰ میمون همکاری کرد.
Was he the big boss or was he working together with them?
آیا او رئیس بزرگ بود یا با آنها کار میکرد؟
Well, he was kind of the boss; but, he also worked together with them.
خب، او بهنوعی رئیس بود؛ اما، با آنها هم کار کرد.
He collaborated with them.
با آنها همکاری کرد.
He worked together with them.
همراه با آنها کار کرد.
With 50 monkeys.
با ۵۰ میمون.
While they worked, the monkeys generated a lot of noise.
میمونها وقتی کار میکردند، سروصدای زیادی ایجاد میکردند.
Did they make a lot of noise?
آیا آنها زیاد سروصدا کردند؟
Wah Wah Wah Wah Wah Wah
واه واه واه واه واه
Yes, they did of course they did.
بله، البته که کردند.
They generated a lot of noise.
سروصدای زیادی ایجاد کردند.
Did they generate a lot of heat?
آیا آنها گرمای زیادی تولید کردند؟
No, no, no, they didn’t make a lot of heat.
نه، نه، نه، گرمای زیادی تولید نکردند.
They made a lot of noise.
سروصدای زیادی ایجاد کردند.
They generated a lot of noise.
آنها سروصدای زیادی ایجاد کردند.
Did they generate a lot of money?
آیا آنها درآمد زیادی تولید کردند؟
No, definitely not.
نه، قطعاً نه.
They did not make money while they were building.
وقتی که ساختوساز میکردند، درآمد کسب نکردند.
They generated a lot of noise.
آنها سروصدای زیادی ایجاد کردند.
They made a lot of noise while they made the house.
هنگام ساخت خانه سروصدای زیادی ایجاد کردند.
There was another problem.
مشکل دیگری هم وجود داشت.
They ate a lot of the bananas.
مقدار زیادی موز خوردند.
He’s making the house out of the bananas; but, they’re eating the bananas.
او دارد خانه را از موز درست میکند؛ اما، آنها موزها را میخورند.
So, Quinn got angry he yelled “Stop eating the bananas”.
پس، کویین عصبانی شد و فریاد زد: «خوردن موزها را بس کنین».
But one of the monkeys yelled back.
اما یکی از میمونها در جواب او فریاد زد.
“You said we could eat while we worked” yelled one of the monkeys.
یکی از میمونها داد زد: «تو گفتی ما میتونیم وقتی غذا میخوریم کار کنیم».
Quinn yelled back again “But I didn’t say you could eat my house while you built it.
کویین دوباره داد زد: «اما من نگفتم که میتونین خانهی من را بخورین درحالیکه آن را ساختین.
You should bring your own food”.
باید غذای خودتون را بیارین».
But the monkey wasn’t convinced.
اما میمون قانع نشد.
The monkey said: “Well that’s a matter of semantics.
میمون گفت: «خب، این مسئلهی معنایی هستش.
You said we could eat while we worked, so we’re gonna eat while we work”.
تو گفتی ما میتونیم وقتی کار میکنیم غذا بخوریم، پس وقتی کار میکنیم غذا میخوریم».
So, did the monkey agree?
پس، آیا میمون موافقت کرد؟
Did they agree on the meaning of what Quinn said?
آیا آنها سر معنای چیزی که کویین گفت، توافق کردند؟
Quinn said “You can eat while you work”.
کوین گفت: «میتونین موقع کار کردن غذا بخورین».
Did they agree what that sentence meant?
آیا آنها با معنای این جمله موافق بودند؟
No, they did not agree on it.
نه، آنها در این مورد توافق نکردند.
Quinn thought that meant bring your own food; but the monkeys thought that meant we can eat the house while we build it.
کویین فکر کرد که یعنی غذای خودتان را بیاورید؛ اما میمونها فکر کردند که یعنی ما میتوانیم خانه را درحالیکه آن را میسازیم، بخوریم.
We can eat the bananas that are here.
میتوانیم موزهایی را که اینجا هستند بخوریم.
It was a matter of semantics.
مسئلهای معنایی بود.
It was a matter of meaning.
مسئلهی معناییای بود.
Did they agree on the semantics?
آیا آنها سر معنا توافق کردند؟
No, they did not agree on the meaning at all.
نه، سر معنی اصلاً توافق نکردند.
The semantics of Quinn’s sentence was not the same for Quinn as it was for the monkeys.
معنای جملهی کویین برای کویین همان معنایی که میمونها برداشت کردند نبود.
They had a different idea of the semantics, a different idea of the meaning of the words.
آنها ایدهی دیگری از معنا داشتند، ایدهی دیگری از معنی حرفها داشتند.
They did not agree.
آنها موافقت نکردند.
And so, the monkeys kept eating.
پس، میمونها همچنان میخوردند.
Every time a wall was built, it would soon get eaten.
هر وقت دیواری ساخته میشد، زود خورده میشد.
Thus, Quinn never did finish his house.
پس، کویین هرگز خانهی خود را تمام نکرد.
Alright, good.
خیلی خب، خوبه.
Let’s do it one more time with this silly story and practice some of the vocabulary.
بیایید این داستان خنگول را یک بار دیگر بخوانیم و بعضی از واژگان را تمرین کنیم.
I’ll Start reading some of the sentences.
شروع به خواندن برخی از جملات میکنم.
When I come to a sentence with a new vocabulary word, I will repeat it a couple times and you repeat after me, say the whole sentence.
وقتی به جملهای با یک کلمهی واژگان جدید رسیدم، آن را چند بار تکرار میکنم و شما بعد از من تکرار میکنید، تمام جمله را بگویید.
I’ll pause, and then copy my pronunciation.
مکث میکنم، و بعد تلفظم را تقلید کنید.
Let’s go.
بزن بریم.
Quinn the Eskimo needed to build a house.
کویینِ اسکیمو باید خانهای میساخت.
He decided to make a giant circular house out of bananas.
او تصمیم گرفت از موز خانهای دایرهای و بزرگ بسازد.
First, he arranged the bananas radially.
اول، موزها را بهصورت شعاعی مرتب کرد.
First, he arranged the bananas radially.
اول، موزها را بهصورت شعاعی مرتب کرد.
(pause) Okay, good.
(مکث) خب، خوبه.
First, he arranged the bananas radially.
اول، موزها را بهصورت شعاعی مرتب کرد.
(pause)
(مکث)
Good.
خوبه.
He put them in a big circle.
آنها را در یک دایرهی بزرگ قرار داد.
Then he stacked portions of bananas to make walls.
بعد تکههایی از موزها را روی هم چید تا دیوارها را درست کند.
He stacked portions of bananas to make walls.
تکههایی از موزها را روی هم چید تا دیوارها را درست کند.
(pause) He stacked portions of bananas to make walls.
(مکث) تکههایی از موزها را روی هم چید تا دیوارها را درست کند.
(pause) He stacked portions of bananas to make walls.
(مکث) تکههایی از موزها را روی هم چید تا دیوارها را درست کند.
Very good.
خیلی خوبه.
He didn’t draw a diagram.
او نمودار رسم نکرد.
(pause) He didn’t draw a diagram.
(مکث) او نمودار رسم نکرد.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
He made it intuitively.
آن را بهطور شهودی ساخت.
(pause) He made it intuitively.
(مکث) آن را بهطور شهودی ساخت.
(pause) The house was non-linear.
(مکث) خانه غیرخطی بود.
(pause) The house was non-linear.
(مکث) خانه غیرخطی بود.
(pause)
(مکث)
Quinn collaborated with 50 monkeys.
کویین با ۵۰ میمون همکاری کرد.
(pause) Quinn collaborated with 50 monkeys.
(مکث) کویین با ۵۰ میمون همکاری کرد.
(pause) They generated a lot of noise.
(مکث) آنها سروصدای زیادی ایجاد کردند.
(pause) They generated a lot of noise.
(مکث) آنها سروصدای زیادی ایجاد کردند.
(pause) The monkey did not agree with what Quinn said, so the monkey said: “That’s a matter of semantics”.
(مکث) میمون با گفتهی کویین موافق نبود، پس میمون گفت: «این مسئلهی معنایی هستش».
(pause) That’s a matter of semantics.
(مکث) این مسئلهای معنایی است.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
That’s a matter of semantics.
این مسئلهای معنایی است.
(pause)
(مکث)
Very nice.
خیلی خوبه.
Listen again one more time or three more times or 100 more times, whatever, and then pause, stop and try to tell all of the story yourself, from the beginning to the end.
یک بار دیگر یا سه بار یا صد بار دیگر دوباره گوش دهید و سپس توقف کنید، توقف کنید و سعی کنید همهی داستان را خودتان از اول تا آخر بگویید.
You don’t need to remember every word or every sentence.
نیازی به یادآوری تمام واژهها یا تمام جملهها نیست.
Remember the general ideas.
ایدههای کلی را بهیاد بیاورید.
Try to use the vocabulary.
سعی کنید از واژگان استفاده کنید.
Okay, good job.
خب، آفرین.
See you next time, Bye-bye.
دفعهی بعد میبینمتان، بای-بای.
بخش چهارم – درس تفسیر
Okay effortless English members welcome to the commentary.
خب، اعضای انگلیسی بدون تلاش به درس تفسیر خوش آمدید.
I guess this is are our newest kind of lesson or audio.
حدس میزنم این جدیدترین نوع درس یا صوت ما باشد.
And commentary, I’m just going to talk freely about the topic.
و تفسیر، من فقط میخواهم آزادانه دربارهی آن موضوع صحبت کنم.
There’s no plan I have no script, so I’ll be talking quickly using normal, my normal native English rate of speech and I’ll be using my normal way of speaking.
هیچ برنامه و نوشتهای وجود ندارد، پس من سریع صحبت میکنم و از سرعت گفتار انگلیسی بومی عادیام استفاده میکنم و از حالت عادی صحبت کردنم استفاده میکنم.
So, let’s go.
پس، بزن بریم.
Mind maps, actually Peen one of our members I would say probably our most active and motivated and enthusiastic member at this point.
نقشههای ذهنی، درواقع پین، یکی از اعضای ما که احتمالاً در حال حاضر فعالترین و باانگیزهترین و مشتاقترین عضو ما است.
He has been suggesting topics and writing forums..
او موضوعاتی را پیشنهاد کرده و در انجمنهای اینترنتی یادداشت داشته است.
He’s really probably the most active person on the forums..
احتمالاً فعالترین شخص در این انجمنهاست.
And he requested this topic.
او این موضوع را درخواست کرد.
He sent me some links to mind map articles.
برای من لینکهای مقالات نقشهی ذهنی فرستاد.
I found one of the links he sent was Wikipedia and it’s an interesting topic.
من فهمیدم که یکی از لینکهایی که او فرستاده بود ویکیپدیا بود و موضوع جالبی است.
In fact, I already knew about mind maps.
درواقع، من قبلاً در مورد نقشههای ذهنی میدانستم.
I used mind maps myself.
من خودم از نقشههای ذهنی استفاده کردم.
Mind maps are great.
نقشههای ذهنی عالی هستند.
If you still don’t quite understand what they look like, I suggest going to the, use the text guide, the learning guide and go to the bottom and you’ll see the ‘learn more’ section.
اگر هنوز کاملاً درست متوجه نیستید که به چه شکل هستند، من پیشنهاد میکنم، از راهنمای متن، راهنمای یادگیری استفاده کنید و به پایین بروید و قسمت «بیشتر بدانید» را خواهید دید.
And there’s a link and it says ‘mind map example’.
و آنجا یک لینک هست و میگوید «مثال نقشهی ذهنی».
If you go to that, you’ll get a picture of what a mind map can look like or the general appearance of it.
اگر به آن لینک بروید، تصویری از شکل نقشهی ذهنی یا ظاهر کلی آن بهدست میآورید.
But anyway, mind maps are very useful.
اما بههرحال نقشههای ذهنی بسیار مفید هستند.
I use them for writing.
من از آنها برای نوشتن استفاده میکنم.
I don’t know some of you may know, one of my three degrees, my undergraduate degree was in journalism.
نمیدانم بعضی از شما ممکن است بدانید، یکی از سه مدرک من، مدرک کارشناسی من روزنامهنگاری بود.
So I’m a writer and I still write freelance.
پس من نویسنده هستم و هنوز هم بهصورت آزاد مینویسم.
I haven’t written much actually, the last year since I came to San-Francisco.
درواقع من سال گذشته از وقتی به سانفرانسیسکو آمدم چیزهای زیادی ننوشتم.
But before San-Francisco, I was living in Thailand and I would write mostly travel articles and send them to different magazines.
اما قبل از سانفرانسیسکو، من در تایلند زندگی میکردم و بیشتر مقالاتِ مسافرتی مینوشتم و آنها را برای مجلات مختلف میفرستادم.
Anyway, when I needed to make an article, I needed ideas for an article, I often would use a mind map.
بههرحال، وقتی نیاز به تهیهی مقاله داشتم، به ایدههایی برای مقاله نیاز داشتم، اغلب از نقشهی ذهنی استفاده میکردم.
So I would put my central idea in the middle of the paper.
پس ایدهی اصلیام را در وسط مقاله قرار میدادم.
Let’s say I am in Thailand I want to write about Thai street food.
فرض کنیم من در تایلند هستم و میخواهم دربارهی غذاهای خیابانی تایلندی بنویسم.
That was one of my articles.
این یکی از مقالات من بود.
So I write Thai street food.
پس غذاهای خیابانی تایلندی را مینویسم.
I put in the middle of a piece of paper and write in the center.
تکه کاغذی میگذارم و در وسط آن مینویسم.
And then, I just start brainstorming.
و بعد، فقط شروع به ایدهپردازی میکنم.
I just start thinking of random ideas.
فقط شروع به فکر کردن به ایدههای تصادفی میکنم.
The first idea, the first word or phrase that came into my head, I would write it around.
اولین ایده، اولین واژه یا عبارتی که به ذهنم رسید، آن را در اطراف مینوشتم.
So I say Thai street food, I would think of Tom-Yum, Tom-Yum is a kind of Thai food.
پس میگویم غذای خیابانی تایلندی، بعد به تامیام فکر میکنم، تامیام نوعی غذای تایلندی است.
I would write Tom-Yum on the paper and draw a line connecting those two things, street food and Tom-Yum.
تامیام را روی کاغذ مینوشتم و آن دو را با خطی بههم متصل میکردم، غذای خیابانی و تامیام.
And then next to Tom-Yum I would write, 50 Baht, 50 Baht is about.
و بعد در کنار تامیام مینوشتم، ۵۰ بات، ۵۰ بات تقریباً.
I’m sorry.
ببخشید.
or 10 Baht, 10 Baht is about 50 Cents, so it’s very cheap.
۱۰ بات، ۱۰ بات حدود ۵۰ سنت است، پس خیلی ارزان است.
And then I would write ‘spicy’, and then I would write ‘next to my apartment’, because I’m thinking of a place next to my apartment where I would usually eat.
و بعد مینوشتم «تند» و بعد مینوشتم «کنار آپارتمانم»، چون به مکانی در کنار آپارتمانم فکر میکنم که معمولاً آنجا غذا میخورم.
And I would just keep doing that, going crazy.
و فقط همچنان این کار را ادامه میدادم، دیوانهوار.
Whatever popped into my head, I wrote it down and the next thing that popped into my head I wrote down and I would connected these with lines.
هرچه در ذهنم آمد، آن را نوشتم و چیز بعدی که در ذهنم آمد نوشتم و اینها را با خطوط متصل میکردم.
If I got stuck, if ideas stopped coming, then I would just look at the paper, I’d pick one of the words on the paper and I’d concentrate on it, and I would see what associations, what connections, what thoughts I would have connected to that word.
اگر گیر میکردم، اگر ایدهها دیگر نمیآمدند، فقط به برگه نگاه میکردم، یکی از کلمات روی برگه را انتخاب میکردم و روی آن تمرکز میکردم، و میدیدم چه پیوستگیها، چه ارتباطات، چه افکاری را میتوانستم به آن کلمه متصل کنم.
Let’s say, I’m doing this and I stop, I can’t think of anything, you know, and I’m like, Oh!
فرض کنیم من این کار را میکنم و دست نگه میدارم، نمیتوانم به چیزی فکر کنم، میدانید، و بعد میگویم، اوه!
I look at the phrase ‘next to my apartment’, I imagine the place next to my apartment.
به عبارت «کنار آپارتمانم» نگاه میکنم، مکان کنار آپارتمانم را تصور میکنم.
And suddenly I think ‘noise’ because it was very noisy.
و ناگهان فکر میکنم «سروصدا» چون خیلی پرسروصدا بود.
And I write down noise then I think ‘pollution’!
سروصدا را مینویسم بعد فکر میکنم به «آلودگی»!
I write down pollution.
آلودگی را مینویسم.
And I think ‘plastic seats’ and I write down plastic seats and then I keep going again.
و به «صندلیهای پلاستیکی» فکر میکنم و صندلیهای پلاستیکی را مینویسم و بعد دوباره ادامه میدهم.
Well after doing this for about 5 or 10 minutes, I have a whole page full of words and phrases.
خب بعد از انجام این کار حدوداً بهمدت ۵ یا ۱۰ دقیقه، صفحهی کاملی پر از کلمات و عبارات دارم.
Some are very directly related to my topic, Thai street food.
بعضی از آنها ارتباط مستقیمی با موضوع من، غذاهای خیابانی تایلندی، دارند.
Some are not, some are totally unrelated, they seem unrelated.
بعضی از آنها ندارند، بعضی کاملاً بیارتباط هستند، بهنظر بیارتباط هستند.
But the great thing about this is I would get a lot of interesting details for my article.
اما نکتهی عالیاش این است که من میتوانم جزئیات جالب زیادی را برای مقالهام بهدست بیاورم.
And I would get some interesting ideas that.
و ایدههای جالبی دریافت خواهم کرد که.
if I used a normal technique, a normal organization like an outline: point one, then ABC, point two ABC.
اگر از یک تکنیک معمولی، یک ساختار عادی مثلاً یک طرح کلی استفاده میکردم: نکتهی یک، بعد ABC، نکتهی دو ABC.
That’s kind of a very linear structured, in my opinion a little bit boring way to organize a paper.
از نظر من این روشی کاملاً خطی و کمی کسلکننده برای سازماندهی مقاله است.
It’s okay for school papers I guess but for something a little more creative it’s not so good.
حدس میزنم برای مقالات مدرسه مشکلی نداشته باشد اما برای چیز که کمی خلاقانهتر است خیلی خوب نیست.
So I would use a mind map instead, and it would be the first step of my writing.
پس درعوض از نقشهی ذهنی استفاده میکنم، و اولین مرحلهی نوشتن من خواهد بود.
The second thing I would do, I’d look at my mind map, and I would look for interesting ideas and I would start circling them.
دومین کاری که میکردم، به نقشهی ذهنیام نگاه میکردم، و بهدنبال ایدههای جالب میگشتم و دور آنها دایره میکشیدم.
For example, pollution was one of the ideas I used; because sitting on the street in Bangkok, eating, well there’s a lot of pollution.
مثلاً، آلودگی یکی از ایدههایی بود که من استفاده کردم؛ چون نشستن در خیابان در بانکوک و غذا خوردن، خب آلودگی زیادی وجود دارد.
So I wanted to write about that.
پس میخواستم در این باره بنویسم.
I wanted to give that feeling, what is it like to be sitting in a street in Bangkok eating, or next to this street in Bangkok eating food.
میخواستم این احساس را انتقال دهم، نشستن و غذا خوردن در یک خیابان در بانکوک یا کنار این خیابان در بانکوک خوردن غذا چگونه است.
I wanted to capture some of the feeling, and that includes the pollution, includes the noise, includes the heat, all those details.
میخواستم مقداری از این احساسات که شامل آلودگی، سروصدا، گرما و تمام آن جزئیات است را ثبت کنم.
And making the mind map first helped me remember some of those details.
و ساختن نقشهی ذهنی در ابتدا به من کمک کرد بعضی از آن جزئیات را بهخاطر بسپارم.
So I would circle the interesting details.
پس دور جزئیات جالب خط میکشیدم.
I would circle the interesting ideas.
دور ایدههای جالب دایره میکشیدم.
Then, I would organize those ideas.
بعد، این ایدهها را مرتب میکردم.
I would pick the best ones and I’d put them in groups.
بهترینها را انتخاب میکردم و آنها را در چند گروه قرار میدادم.
Maybe I would use a color.
شاید از رنگ استفاده کنم.
So everything related to the details, like how it looked or felt or sounded.
پس هر چیزی که به جزئیات مربوط است، مانند شکل ظاهری، احساس یا صدا.
Maybe I might put that it red, circle those with red.
شاید آن را قرمز کنم، دور آنها با قرمز خط بکشم.
And then when I’m talking about the actual food, what food was available, maybe I would circle all the food items in green that I thought about.
و بعد وقتی واقعاً دربارهی غذا صحبت میکنم، اینکه چه غذایی در دسترس است، شاید دور تمام موادغذاییای که بهشان فکر میکردم با سبز خط میکشیدم.
And maybe when I’m thinking about cost, how much does it cost?
و شاید وقتی به هزینه فکر میکنم، چقدر هزینه دارد؟
And saving money, how cheap it is.
و پسانداز پول، اینکه چقدر ارزان است.
Maybe I put that in blue.
شاید آن را در دایرهی آبی قرار دادم.
So then after I’m finished I have maybe three or four different colors on the page and those are my general topics, that’s the general topics that I’m going to write about in my article.
پس بعدی از پایان کار شاید سه یا چهار رنگ مختلف در صفحه داشته باشم و آنها موضوعات کلی من هستند، موضوعات کلیای که قصد دارم در مقالهام بنویسم.
In fact, I would usually write one or two paragraphs for each color, for each group.
درواقع، معمولاً برای هر رنگ، برای هر گروه، یک یا دو بند مینویسم.
So, this helped me organize my paper.
پس، این به من کمک کرد تا مقالهام را تنظیم کنم.
It helped my article.
به مقالهام کمک کرد.
It helped me think of interesting ideas, it helped me think of interesting details that I wanted to talk about.
به من کمک کرد تا به ایدههای جالب فکر کنم، به من کمک کرد تا به جزئیات جالبی فکر کنم که میخواستم دربارهی آنها صحبت کنم.
It was a really great technique for creative writing or for any kind of writing in fact.
این روشی واقعاً عالی برای نوشتن خلاقانه یا درواقع برای هر نوع نوشتن بود.
I also use mind maps when I just need to think of ideas.
همچنین وقتی باید به یک سری ایده فکر کنم، از نقشههای ذهنی استفاده میکنم.
Maybe I’m stuck, I’m thinking about ideas for effortless English for example.
شاید گیر کردهام، مثلاً به ایدههایی برای انگلیسی بدون تلاش فکر میکنم.
And I don’t know what to do next.
و نمیدانم بعدش چه کنم.
So I just will make a mind map in the center of the page I would put effortless English, I’d write that phrase.
پس فقط یک نقشهی ذهنی درست میکنم و عبارت انگلیسی بدون تلاش را در وسط صفحه قرار میدهم، آن را مینویسم.
Then I just start going.
بعد شروع به ادامه دادن میکنم.
And the first thing I think about, I write down.
و به اولین چیزی که فکر میکنم، آن را مینویسم.
Maybe I’ll think of internet.
شاید به اینترنت فکر کنم.
And then I’ll write internet.
بعد اینترنت را مینویسم.
And what’s the next thing I think about?
و بعد به چه چیزی فکر میکنم؟
Podcast!
پادکست!
Then I write podcast, then I just keep going.
بعد پادکست را مینویسم، بعد فقط ادامه میدهم.
The point with the mind map is to do it quickly.
نکته در نقشهی ذهنی این است که سریع انجام شود.
Do not edit your thoughts, do not stop and think.
افکارتان را ویرایش نکنید، توقف نکنید و فکر نکنید.
You wanna keep the ideas coming quickly.
میخواهید ایدهها سریع بیایند.
You wanna write fast.
میخواهید سریع بنویسید.
Later, you can go back, circle the most interesting ideas, or later you can organize them more.
بعداً میتوانید به عقب برگردید، دور جالبترین ایدهها دایره بکشید، یا بعداً میتوانید آنها را بیشتر مرتب کنید.
So, anyway that’s how I use mind maps.
بههرحال من اینطور از نقشههای ذهنی استفاده میکنم.
So I use mind maps really to generate ideas I’d say.
درواقع از نقشههای ذهنی برای تولید ایدهها استفاده میکنم.
That’s probably the way I use them most.
احتمالاً روشی است که بیشتر استفاده میکنم.
Now, some people.
حالا، بعضی افراد.
in the article talks about, you can use mind maps to take notes.
این مقاله میگوید میتوانید از نقشههای ذهنی برای یادداشتبرداری استفاده کنید.
You’re in the class, the professor, the teacher is lecturing, giving a talk and you wanna write down the main ideas.
شما در کلاس هستید، استاد، معلم در حال درس دادن است، صحبت میکند و میخواهید ایدههای اصلی را بنویسید.
So on the center you might write down the topic.
پس شاید در وسط موضوع را بنویسید.
Let’s say learning English; and then he talks about four main points: speaking, reading, writing etc.
فرض کنیم یادگیری زبان انگلیسی موضوع است و بعد مدرس دربارهی چهار نکتهی اصلی صحبت میکند: صحبت کردن، خواندن، نوشتن و غیره.
And then you write each of those in or around the center of learning English, which is kind of the central idea.
و بعد هر کدام از آنها را اطراف مرکز یادگیری زبان انگلیسی مینویسید، که یکجورهایی ایدهی اصلی است.
And then you write more details coming off of those.
و بعد جزئیات بیشتری را دربارهی آن موارد مینویسید.
So, you can use it to take notes.
پس، میتوانید از آن برای یادداشتبرداری استفاده کنید.
I’ve never done that myself but it sounds interesting.
من خودم هرگز انجام ندادهام اما جالب بهنظر میرسد.
I think it’s a good idea.
فکر میکنم ایدهی خوبی است.
You could use that for the mini-story.
میتوانید از آن برای داستان کوتاه استفاده کنید.
By the way, for any of our lessons, you can take notes if you’re not in a car, driving while you’re listening to these lessons, take some notes.
بههرحال، برای هر کدام از درسهای ما، میتوانید یادداشتبرداری کنید، البته اگر موقع گوش دادن به این درسها در ماشین رانندگی نمیکنید، یادداشت بردارید.
And you can do it with a mind map.
و میتوانید با نقشهی ذهنی یادداشت بردارید.
I think it would be a good way to do it.
فکر میکنم روش خوبی برای انجام این کار باشد.
For example, you’re listening to the mini-story lesson.
برای مثال، شما به درس داستان کوتاه گوش میدهید.
Well, as you listen, you might just write down a keyword from each sentence.
خب، همانطور که گوش میدهید، شاید فقط یک کلمهی کلیدی از هر جمله را بنویسید.
And you just write them and you just connect them to each other.
و فقط آنها را مینویسید و به یکدیگر وصل میکنید.
And that might help you remember the whole story.
و این ممکن است به شما کمک کند کل داستان را بهخاطر بسپارید.
You don’t have time, I’m going too fast, you can’t write the whole story.
وقت ندارید، من خیلی سریع میخوانم، شما نمیتوانید کل داستان را بنویسید.
But you could write down keywords just to remember the main ideas of the story.
اما میتوانید کلمات کلیدی را بنویسید تا ایدههای اصلی داستان را بهخاطر بسپارید.
And that would help you at the end of the story.
و این در پایان داستان به شما کمک میکند.
I’d tell you please stop this, now try to tell the story yourself.
به شما میگویم لطفاً استپ کنید، حالا سعی کنید خودتان داستان را بگویید.
Well, if you’ve got some notes, you’ve got a little mind map to remind you of the vocabulary, of the main ideas, that probably would help.
خب، اگر یادداشتهایی داشته باشید، اگر نقشهی ذهنی کوچکی برای یادآوری واژگان، ایدههای اصلی داشته باشید، احتمالاً به شما کمک خواهد کرد.
I don’t know.
نمیدانم.
Try it, let me know.
امتحان کنید، به من اطلاع دهید.
Write it in the forums, go to the forums..
آن را در انجمنها بنویسید، به انجمنها بروید.
Try it and tell us did it help?
آن را امتحان کنید و به ما بگویید که آیا کمک کرد؟
Or did it not?
یا نه؟
Alright I guess that’s it for my commentary.
خیلی خب، فکر کنم این تمام تفسیر من باشد.
In general, I think mind maps are a great tool.
در کل، فکر میکنم نقشههای ذهنی ابزاری عالی هستند.
I especially think they’re a good creativity tool and I think they could also be good for note-taking as we just mentioned.
بهخصوص فکر میکنم که آنها ابزار خلاقیت خوبی هستند و فکر میکنم همانطور که گفتیم میتوانند برای یادداشتبرداری هم مفید باشند.
So, give it a try.
پس امتحانش کنید.
Try using mind maps when you write, when you’re writing English, instead of doing this painful thing and thinking, thinking, thinking forever and making a boring normal outline.
سعی کنید هنگام نوشتن، هنگام نوشتن انگلیسی، از نقشههای ذهنی استفاده کنید، بهجای اینکه این کار دردناک را انجام دهید و فکر کنید و فکر کنید و همیشه فکر کنید و یک طرح کلی کسلکننده ایجاد کنید.
Try to make a mind map first instead.
بهجای آن ابتدا سعی کنید نقشهی ذهنی ایجاد کنید.
It might help you start writing more quickly and more easily.
شاید به شما کمک کند سریعتر و راحتتر شروع به نوشتن کنید.
And when you take notes, if you take notes when you listen to these lessons, use a mind map.
و هنگام یادداشتبرداری، اگر هنگام گوش دادن به این درسها یادداشتبرداری میکنید، از نقشهی ذهنی استفاده کنید.
Alrighty, and finally use a mind map and write something in the forums..
خب، و در آخر از یک نقشهی ذهنی استفاده کنید و در انجمنها چیزی بنویسید.
Please use the forums!
لطفاً از انجمنها استفاده کنید!
Alright, see you next time.
خب، بعداً میبینمتان.
Bye-bye
بای-بای.