پایه‌ی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۲۳. کافه پوچینی

بخش اول – کافه پوچینی

My favorite spot in San Francisco is Café Puccini- located in the North Beach neighborhood of the city.

مکان مورد علاقه‌ی من در سان فرانسیسکو، کافه پوچینی واقع در منطقه‌ی ساحلی شمالی شهر است.

North Beach has a long and interesting history.

ساحل شمالی تاریخچه‌ی طولانی و جالبی دارد.

It was originally the neighborhood for Italian immigrants in the city- and even today, it has many Italian people, cafés, and restaurants.

در اصل محله‌ای برای مهاجران ایتالیایی در شهر بود و حتی امروزه، بسیاری از مردم، کافه‌ها و رستوران‌های ایتالیایی را دارد.

As a kid, the famous baseball player Joe Dimaggio lived in North Beach.

بازیکن معروف بیسبال، جو دماژیو، در کودکی در ساحل شمالی زندگی می‌کرد.

The most famous period for the neighborhood, however, was in the late 1950s and the 1960s– when North Beach served as the center of San Francisco’s literary renaissance.

با این حال، مشهورترین دوره برای این محله، اواخر دهه‌ی ۱۹۵۰ و دهه‌ی ۱۹۶۰ بود– زمانی که ساحل شمالی به‌عنوان مرکز رنسانس ادبی سان فرانسیسکو بود.

In particular, North Beach was home to the Beat writers and poets.

به‌طور خاص، ساحل شمالی خانه‌ی نویسندگان و شاعران بیت بود.

The Beats developed a new, free, open style of writing.

گروه بیت سبکی جدید و آزاد از نویسندگی را توسعه دادند.

They also challenged the conservative society of America in the 1950s, and helped create San Francisco’s uniquely liberal culture.

آن‌ها همچنین جامعه‌ی سنت‌گرای آمریکا در دهه‌ی ۵۰ را به چالش کشیدند و به ایجاد فرهنگ لیبرال در سان فرانسیسکو کمک کردند.

Many credit the Beats as the fathers and mothers of the 1960s cultural renaissance in America.

بسیاری بیت‌ها را به‌عنوان پدران و مادران رنسانس فرهنگی دهه‌ی ۱۹۶۰ در آمریکا به حساب می‌آورند.

Among the most famous Beat writers were Jack Kerouac, Allen Ginsberg, and Gary Snyder- all of whom lived in North Beach at various times in their lives.

در میان مشهورترین نویسندگان بیت، جک کرواک، آلن گینزبرگ و گری اسنایدر بودند که همه‌ی آن‌ها در برهه‌های مختلف زندگی‌شان در ساحل شمالی زندگی می‌کردند.

The focal point of the movement was City Lights Bookstore- owned by the anarchist poet Lawrence Ferlinghetti.

نقطه کانونی این جنبش، کتاب‌فروشی سیتی‌لایت بود که تحت مالکیت شاعر آنارشیست، لارنس فرلینگتی بود.

In the 1950s, City Lights made history when they published Allen Ginsberg’s controversial poem “Howl”- which shocked mainstream Americans at the time.

در دهه‌ی ۱۹۵۰، سیتی‌لایت زمانی که شعر جنجالی «زوزه»ی آلن گینزبرگ را، که در آن زمان خط فکری آمریکایی‌ها را شوکه کرد، منتشر کردند، تاریخ‌ساز شد.

Soon after, Jack Kerouac followed with his books “On The Road” and “The Dharma Bums”– and the Beat movement was born.

اندکی پس از آن، جک کرواک با کتاب‌هایش، «در راه» و «ولگردهای دارما»، کارش را ادامه داد و جنبش بیت متولد شد.

Ferlinghetti is still the owner of the bookstore, and City Lights is still a popular independent publisher.

فرلینگتی هنوز مالک کتاب‌فروشی است و سیتی‌لایت همچنان ناشری مستقل است.

And North Beach is still home to artists and writers, although it has become much more expensive and now attracts wealthier residents as well as tourists.

و ساحل شمالی هنوز خانه‌ای برای هنرمندان و نویسندگان است، گرچه بسیار گران‌تر شده و امروزه ساکنان ثروتمندتر و گردشگران را جذب می‌کند.

Even though the literary scene is not what it used to be, North Beach still has many family owned cafés.

اگرچه این موقعیت ادبی همان چیزی نیست که قبلاً بوده، ساحل شمالی هنوز کافه‌های خانوادگی زیادی دارد.

You’ll find artists, writers, poets, entrepreneurs, musicians, business people, and tourists relaxing together in them.

هنرمندان، نویسندگان، شاعران، کارآفرینان، موسیقی‌دانان، تاجران، و گردشگران را در حال استراحت در آن‌ها خواهید یافت.

My favorite is Café Puccini, which is named after the Italian opera composer.

مکان موردعلاقه‌ی من کافه پوچینی است که نام آن برگرفته از آهنگساز اپرای ایتالیایی است.

The café owner is Italian.

صاحب کافه ایتالیایی است.

He often plays opera music, and every day he sits at a table in the back and chats with his friends.

او اغلب موسیقی اُپرا می‌نوازد و هر روز پشت میزی می‌نشیند و با دوستانش گپ می‌زند.

They hold long animated conversations in Italian, adding to the music of the place.

آن‌ها گفتگوهای پرشور و طولانی به زبان ایتالیایی دارند که به موسیقی آن مکان می‌افزایند.

I go to that café often.

من اغلب به آن کافه می‌روم.

Usually, I get a mocha, find a small table, and then write articles for Effortless English.

معمولاً موکا می‌گیرم، میز کوچکی پیدا می‌کنم، و بعد مقالاتی برای انگلیسی بدون تلاش می‌نویسم.

Sometimes I study a little Spanish or Japanese.

گاهی کمی اسپانیایی یا ژاپنی مطالعه می‌کنم.

Sometimes I read.

گاهی کتاب می‌خوانم.

Sometimes I just watch the people walk by the windows.

گاهی فقط راه رفتن مردم از کنار پنجره‌ها را تماشا می‌کنم.

The staff never seems to mind that I stay a long time.

کارکنان هیچوقت از ماندن طولانی مدت من در آن‌جا آزرده نمی‌شوند.

They are always friendly.

آن‌ها همیشه مهربان هستند.

On sunny days, I sit at a table on the sidewalk, but now, during the winter, I stay indoors.

در روزهای آفتابی، روی میزی در پیاده‌رو می‌نشینم، اما حالا، در زمستان، داخل می‌مانم.

If you get a chance to visit San Francisco, stop by Café Puccini.

اگر این فرصت را پیدا کردید که از سان فرانسیسکو دیدن کنید، به کافه پوچینی سر بزنید.

It’s located near the intersection of Columbus and Vallejo streets, in North Beach.

در نزدیکی تقاطع خیابان‌های کلمبوس و والیهو در ساحل شمالی واقع شده‌است.

Be sure to bring a book by Kerouac or Ginsberg.

حتماً کتابی از کرواک یا گینزبرگ بیاورید.

Sit, enjoy the opera music, and relax for a while.

بنشینید، از موسیقی اُپرا لذت ببرید و مدتی استراحت کنید.

No one will hurry you.

هیچ‌کس شما را مجبور به ترک زودهنگام کافه نمی‌کند.


بخش دوم – درسنامه واژگان

Okay, welcome to vocabulary lesson for the Café Puccini article.

خب، به درس واژگان مقاله‌ی کافه پوچینی خوش آمدید.

Let’s get started.

بیایید شروع کنیم.

First word, immigrants.

واژه‌ی اول، immigrants.

I mention that North Beach was a neighborhood for Italian immigrants, in the past and still a little bit today.

من اشاره می‌کنم که ساحل شمالی در گذشته محله‌ای برای مهاجران ایتالیایی بود و هنوز هم کمی هست.

Immigrants are people who come to a new country to live.

مهاجران افرادی هستند که برای زندگی به کشور جدیدی می‌روند.

So if Italians come to America and they want to live in America, then they are immigrants.

پس اگر ایتالیایی‌ها به آمریکا بیایند و بخواهند در آمریکا زندگی کنند، مهاجر هستند.

If Mexicans come to America and they want to live here, they are immigrants.

اگر مکزیکی‌ها به آمریکا بیایند و بخواهند در این‌جا زندگی کنند، مهاجر هستند.

All right, next, we see the word literary.

خیلی خب، بعد، واژه‌ی literary را می‌بینیم.

Literary, I mention that North Beach served as the center.

literary، اشاره می‌کنم که ساحل شمالی به‌عنوان مرکز عمل می‌کرد.

It was the center of San Francisco’s literary renaissance.

مرکز رنسانس ادبی سان فرانسیسکو بود.

Literary means about writing and books.

literary یعنی درباره‌ی نویسندگی و کتاب‌ها.

Having to do with writing and books.

مربوط به نویسندگی و کتاب‌ها.

So, writing and books is literary.

پس، نویسندگی و کتاب‌ها literary هستند.

So, back in the 1950s and 60s, San Francisco had a lot of good writers and famous writers.

پس، در دهه‌ی ۱۹۵۰ و ۶۰، سان فرانسیسکو نویسندگان خوب و معروف زیادی داشت.

So, the literary movement, the literary scene, the literary situation here was very good.

پس، جنبش ادبی، عرصه‌ی ادبی، اوضاع ادبی در این‌جا خیلی خوب بود.

And the next word, renaissance.

و واژه‌ی بعدی renaissance است.

I said San Francisco’s literary renaissance.

گفتم رنسانس ادبی سان فرانسیسکو.

A renaissance is a time, a time period when there is a lot of art and science.

رنسانس زمان یا دوره‌ای است که هنر و علم زیادی در آن وجود دارد.

So the art improves a lot, or there is a lot of great art coming from one city or one country or one area.

پس هنر پیشرفت زیادی می‌کند، یا هنرهای عالی زیادی از شهر یا کشور یا منطقه‌ای می‌آیند.

For example, in history we talk about the Italian renaissance back in 1500s and 1600s, so suddenly in Italy there was a lot of great art, Leonardo da Vinci, Michelangelo, so that time period we call the renaissance.

برای مثال، در تاریخ درباره‌ی رنسانس ایتالیا در دهه‌ی ۱۵۰۰ و ۱۶۰۰ صحبت می‌کنیم، پس ناگهان در ایتالیا هنرهای عالی زیادی وجود داشت، لئوناردو داوینچی، میکل‌آنژ، پس آن دوره را رنسانس می‌نامیم.

The Italian renaissance.

رنسانس ایتالیا.

So you can also have a literary renaissance or writing renaissance.

پس می‌توانید رنسانس ادبی یا رنسانس نوشتاری هم داشته باشید.

And San Francisco had one of 50s and 60s.

و سان فرانسیسکو یکی از دهه‌های ۵۰ و ۶۰ را داشته‌است.

All right, and then I mention that those writers at the time, the Beat writers, challenged the conservative society of America.

خیلی خب، و بعد اشاره می‌کنم که نویسندگان در آن زمان، نویسندگان بیت، جامعه‌ی سنت‌گرا آمریکا را به چالش کشیدند.

So we have two words here, in this paragraph actually, conservative and liberal.

پس در این‌جا دو کلمه داریم، در واقع در این پاراگراف، conservative و liberal.

They’re usually seen as opposites and they have a political meaning.

معمولاً به‌صورت متضاد دیده می‌شوند و معنای سیاسی دارند.

Conservative means someone who does not like change.

conservative یعنی کسی که تغییر را دوست ندارد.

Someone who wants to keep things as they are or maybe even return to the past.

کسی که می‌خواهد همه‌چیز را مثل گذشته حفظ کند یا حتی شاید به گذشته برگردد.

And liberal usually has the idea of someone who wants to change, who wants to improve.

و liberal معمولاً ایده‌ی کسی را دارد که می‌خواهد تغییر کند، می‌خواهد پیشرفت کند.

And usually we are talking about society.

و ما معمولاً درباره‌ی جامعه صحبت می‌کنیم.

So a conservative wants to keep society the same as it is or as it was, and a liberal wants to change society, make it better.

پس شخصِ سنت‌گرا می‌خواهد جامعه را به همان شکلی که هست حفظ کند و لیبرال می‌خواهد جامعه را تغییر دهد، آن را بهتر کند.

Okay, So at the time, American society in the 50s was very conservative.

خیلی خب، پس در آن زمان، جامعه‌ی آمریکا در دهه‌ی ۵۰ خیلی سنت‌گرا بود.

People didn’t like change.

مردم تغییر را دوست نداشتند.

They wanted everyone to be normal and the same.

آن‌ها می‌خواستند که همه عادی و یکسان باشند.

And the Beat writers, this group called the Beats, they challenged that.

و نویسندگان بیت، این گروه را بیت نامیدند، آن‌ها این مسئله را به چالش کشیدند.

They went against it.

خلافِ آن رفتند.

So in this case, to challenge means to disagree with, or to fight against.

پس در این مورد، to challenge یعنی مخالفت با، یا مبارزه با چیزی است.

So the Beats fought against, disagreed with the conservative society of America in the 50s.

پس بیت‌ها علیه جامعه‌ی سنت‌گرا آمریکا در دهه‌ی ۵۰ جنگیدند و با آن مخالفت کردند.

They were very liberal and they helped create San Francisco’s liberal culture.

آن‌ها بسیار لیبرال بودند و به ایجاد فرهنگ لیبرال سان فرانسیسکو کمک کردند.

All right, next paragraph you’ll see the word, actually it’s a phrase, the movement.

خیلی خب، پاراگراف بعدی واژه‌ی the movement را می‌بینید، که در واقع یک عبارت است.

I say the focal point, means the center, the focal point, the center of the movement, the Beat movement, was City Lights Bookstore owned by the anarchist poet Lawrence Ferlinghetti.

می‌گویم focal point، یعنی مرکز، نقطه‌ی کانونی، مرکز جنبش، جنبش بیت، کتاب‌فروشی سیتی‌لایتس بود که متعلق به شاعر آنارشیست لارنس فرلینگتی بود.

When we talk about.

وقتی درباره‌ی.

when we have “the”, the movement, the movement, it usually means some kind of change in society.

وقتی «the» را داریم، the movement، معمولاً به‌معنای نوعی تغییر در جامعه است.

A big change in society or it’s a group of people trying to change society.

یک تغییر بزرگ در جامعه یا گروهی از افراد است که سعی در تغییر جامعه دارند.

So we talk about the Beat movement, it means they had these writers, but then a lot of people joined these writers, and they all were trying, working together to change American society.

پس ما درباره‌ی جنبش بیت صحبت می‌کنیم، یعنی آن‌ها این نویسندگان را داشتند، اما بعد افراد زیادی به این نویسندگان پیوستند و همه‌شان تلاش کردند با هم همکاری کنند تا جامعه‌ی آمریکا را تغییر دهند.

We call that a movement.

به آن movement می‌گوییم.

When a large group of people join together to change something maybe, in art, maybe in society, then we call it a movement or the movement.

وقتی گروه بزرگی از مردم برای تغییر چیزی، شاید در هنر، شاید در جامعه، به‌هم بپیوندند، آنگاه آن را جنبش می‌نامیم.

Okay, the Beat movement was very strong in San Francisco.

خیلی خب، جنبش بیت در سان فرانسیسکو خیلی قوی بود.

And the owner of City Lights Bookstore was anarchist, was an anarchist poet.

و صاحب کتاب‌فروشی سیتی‌لایتس آنارشیست بود، شاعری آنارشیست بود.

He was an anarchist.

آنارشیست بود.

Anarchist is a kind of political philosophy, you know, like communism or I don’t know capitalism, I guess it’s economic.

آنارشیست نوعی فلسفه‌ی سیاسی است، می‌دانید، مانند کمونیسم یا کاپیتالیستم، حدس می‌زنم اقتصادی باشد.

But anyway, an anarchist is against authority and control.

اما به هر حال، یک آنارشیست مخالف اقتدار و کنترل است.

Anarchists believe that people should not control other people.

آنارشیست‌ها معتقدند که مردم نباید افراد دیگر را کنترل کنند.

People should basically be free and interact, communicate equally, as equals.

افراد اساساً باید آزاد باشند و تعامل داشته باشند، به‌طور برابر باهم ارتباط برقرار کنند.

It’s more complicated than that, that’s the simple version.

پیچیده‌تر از آن است، این نسخه‌ی ساده است.

All right, and then I said that Lawrence Ferlinghetti, the anarchist poet, he made history in his book store, City Light made history.

خیلی خب، و بعد گفتم که لارنس فرلینگتی، شاعر آنارشیست، در کتاب‌فروشی‌اش تاریخ‌سازی کرد، سیتی‌لایتس تاریخ ساخت.

To make history means to do something famous, do something people will remember.

to make history یعنی انجام کاری معروف، انجام کاری که مردم به‌خاطر بسپارند.

So, they did something famous when they published Allen Ginsberg’s controversial poem called “Howl”.

پس، آن‌ها هنگام انتشار شعر جنجالی آلن گینزبرگ به‌نام «زوزه» کار مشهوری انجام دادند.

So this is a very big poem at the time in the 50s and shocked a lot of people, surprised them, made them angry.

پس این شعر خیلی بزرگی در آن زمانِ دهه‌ی ۵۰ است و مردم زیادی را شوکه کرد، آن‌ها را متعجب و عصبانی کرد.

It was very different.

خیلی فرق داشت.

It was controversial.

بحث‌برانگیز بود.

Something that is controversial causes disagreement.

چیزی که بحث‌برانگیز باشد باعث اختلافِ‌نظر می‌شود.

It makes people disagree.

باعث می‌شود مردم اختلاف‌نظر داشته باشند.

It sometimes creates a conflict, it creates arguments.

گاهی کشمکش ایجاد می‌کند، مشاجره ایجاد می‌کند.

For example, abortion is controversial.

مثلاً، سقطِ‌جنین بحث‌برانگیز است.

Many people are for abortion, for choice, very strong.

مردم زیادی به‌شدت طرف‌‌دارِ سقط‌جنین و انتخاب هستند.

Many people are against abortion, very strong.

مردم زیادی هم به‌شدت مخالف سقط‌جنین هستند.

It’s a controversial topic.

موضوعی بحث‌برانگیز است.

It creates a lot of argument and conflict.

مشاجره و کشمکشِ زیادی ایجاد می‌کند.

All right, next paragraph, last paragraph of the first page, we see the word wealthy, wealthier residents.

خیلی خب، پاراگراف بعدی، پاراگراف آخر صفحه‌ی اول، واژه‌ی wealthy را می‌بینیم، ساکنان ثروتمندتر.

It says North Beach used to be home to artists, but now it has a lot of wealthier residents.

می‌گوید ساحل شمالی قبلاً محل زندگی هنرمندان بوده‌است، اما اکنون ساکنان ثروتمندتری دارد.

Wealthier means richer, more rich, more money.

wealthier یعنی پول‌دارتر، پول بیشتر.

And a resident is someone who lives somewhere.

و resident کسی است که در جایی زندگی می‌کند.

So now North Beach has a lot of rich people who live here.

پس حالا ساحل شمالی افراد ثروتمند زیادی دارد که در این‌جا زندگی می‌کنند.

All right, the next sentence I say even though the literary scene is not what it used to be, North Beach still has many family owned cafés.

خیلی خب، جمله‌ی بعدی می‌گویم حتی اگر عرصه‌ی ادبیات مثل سابق نیست، ساحل شمالی هنوز کافه‌های خانوادگی زیادی دارد.

Okay, a literary scene, a scene is a.

خیلی خب، عرصه‌ی ادبی، scene یعنی.

it usually means a situation, or a group of people.

معمولاً یعنی موقعیت یا گروهی از مردم.

We talk about the art scene in New York.

درباره‌ی عرصه‌ی هنری در نیویورک صحبت می‌کنیم.

It means all of the art happening in New York right now, the art scene.

یعنی تمام هنرهایی که همین حالا در نیویورک اتفاق می‌افتد، عرصه‌ی هنری.

We might say the art scene in New York is not very good right now.

ممکن است بگوییم در حال حاضر عرصه‌ی هنری در نیویورک خیلی خوب نیست.

It means all the artists in New York, they’re not creating very good art.

یعنی همه‌ی هنرمندان نیویورک هنر خیلی خوبی خلق نمی‌کنند.

Or we might say the writing scene, the literary scene in San Francisco is great right now.

یا ممکن است بگوییم عرصه‌ی نویسندگی، عرصه‌ی ادبی در سان فرانسیسکو در حال حاضر عالی است.

It means there are a lot of great writers at this time.

یعنی در این زمان نویسندگان بزرگ زیادی وجود دارد.

So it’s a situation in a certain place.

پس وضعیتی در یک مکان خاص است.

OK, in the next sentence, I mention a list of people you’ll find in the cafés, you’ll find artists, writers, poets, entrepreneurs.

خب، در جمله‌ی بعدی، لیستی از افرادی را که در کافه‌ها پیدا خواهید کرد، ذکر می‌کنم، هنرمندان، نویسندگان، شاعران، کارآفرینان را پیدا خواهید کرد.

An entrepreneur is a business person, but it’s someone who owns their own business.

entrepreneur فردی تجاری است، اما کسی است که صاحب تجارت شخصی خودش است.

They start their own business.

تجارت خودش را شروع می‌کند.

Bill Gates is an entrepreneur.

بیل گیتس کارآفرین است.

He started Microsoft.

او مایکروسافت را راه‌اندازی کرد.

But an employee at Microsoft, someone who works there, is not an entrepreneur.

اما یک کارمند در مایکروسافت، شخصی که در آن‌جا کار می‌کند، کارآفرین نیست.

So an entrepreneur does not have a boss.

پس کارآفرین رئیس ندارد.

They are the boss.

خودش رئیس است.

They own the company.

صاحب شرکت است.

All right, the next page, I say my favorite café is Café Puccini that is named after the Italian opera composer.

خیلی خب، صفحه‌ی بعدی، می‌گویم کافه‌ی موردعلاقه‌ی من کافه پوچینی است که به‌نام آهنگساز اُپرای ایتالیایی نام‌گذاری شده است.

If you are named after someone, it means you are given the same name as someone else or another place.

اگر شما به‌نام شخصی نام‌گذاری شده باشید، یعنی به شما همان نام شخص دیگر یا مکان دیگر داده شده‌است.

In this case, the owner likes opera, so he named his café the same name as an opera composer, Café Puccini.

در این مورد، مالکْ اُپرا دوست دارد، پس کافه‌اش را به همان نام آهنگ‌ساز اُپرا نامگذاری کرد، کافه پوچینی.

All right, a composer is someone who writes music.

خیلی خب، آهنگ‌ساز کسی است که موسیقی می‌نویسد.

In the end of that sentence, in that paragraph you see the sentence: They hold long animated conversations in Italian.

در انتهای آن جمله، در آن پاراگراف، این جمله را می‌بینید: آن‌ها مکالمات پرشور طولانی به ایتالیایی دارند.

Hold in this case means have or do.

hold در این مورد یعنی داشتن یا انجام دادن.

We sometimes use the verb hold, to hold a conversation, for example.

گاهی از فعل hold استفاده می‌کنیم، برای مثال مکالمه‌ای را انجام می‌دهیم.

To hold a conversation means to have a conversation.

to hold a conversation یعنی داشتن مکالمه.

And animated, an animated conversation, animated means a lot of movement, a lot of emotion, a lot of gestures.

و animated، مکالمه‌ای پرشور، animated یعنی حرکت زیاد، احساسات زیاد، ایماواشاره‌های زیاد.

So it’s not a calm conversation.

پس مکالمه‌ی آرامی نیست.

It’s an emotional conversation.

گفتگویی احساسی است.

They’re using their hands.

آن‌ها از دست‌هایشان استفاده می‌کنند.

They’re talking loudly.

با صدای بلند صحبت می‌کنند.

They have a lot of emotion.

احساسات زیادی دارند.

That’s an animated conversation, so animated means emotional with a lot of energy, with a lot of movement.

مکالمه‌ی پرشوری است، پس animated یعنی احساسی با انرژی زیاد، با حرکت زیاد.

All right, the next paragraph, you see the sentence: the staff never seems to mind that I stay a long time.

خیلی خب، پاراگراف بعدی، این جمله را می‌بینید: انگار کارکنان هرگز از این که من مدت طولانی‌ای می‌مانم، آزرده نمی‌شوند.

In this case, the verb to mind means to be bothered by something or to care about something, or to be upset by something.

در این مورد، فعل to mind یعنی اذیت شدن از چیزی یا اهمیت دادن به چیزی یا ناراحتی از چیزی.

So the staff never seems to mind that I stay a long time.

پس انگار کارکنان هرگز از این‌که مدت طولانی‌ای می‌مانم آزرده نمی‌شوند.

They never care that I stay a long time.

هرگز اهمیتی نمی‌دهند که من مدت طولانی‌ای بمانم.

It doesn’t bother them.

آن‌ها را آزار نمی‌دهد.

It’s okay.

اشکالی ندارد.

Finally the last paragraph, you see the word intersection, most of you probably knows this word.

بالاخره پاراگراف آخر، واژه‌ی intersection را می‌بینید، احتمالاً بیشتر شما این کلمه را می‌دانید.

An intersection is where two streets cross each other or meet, or maybe more than two.

تقاطع جایی است که دو خیابان از یکدیگر عبور می‌کنند یا به‌هم می‌رسند، یا شاید بیش از دو تا.

So Café Puccini is at the intersection, it’s where Columbus and Vallejo street cross each other.

پس کافه پوچینی در تقاطع است، جایی است که خیابان کلمبوس و والیهو از یکدیگر عبور می‌کنند.


بخش سوم – داستان کوتاه

Okay, Effortless English members welcome to the mini-story for the article Café Puccini.

خب، اعضای انگلیسی بدون تلاش به داستان کوتاه مقاله‌ی کافه پوچینی خوش آمدید.

All right, let’s get started.

خیلی خب، بیایید شروع کنیم.

Mike is a writer, but he’s not a normal writer.

مایک نویسنده است، اما نویسنده‌ی عادی‌ای نیست.

He is a very controversial writer.

او نویسنده‌ای بسیار جنجالی است.

Liberal people love him.

افراد لیبرال او را دوست دارند.

Conservative people hate him.

افراد سنت‌گرا از او متنفرند.

Mike is famous in the American literary scene.

مایک در عرصه‌ی ادبیات آمریکا مشهور است.

He helped make history by challenging Stephen King to a competition.

او با به چالش کشیدن استیون کینگ در یک مسابقه به تاریخ‌سازی کمک کرد.

He said to King: “I’m the best writer in America.

به کینگ گفت: «من بهترین نویسنده در آمریکا هستم.

I challenge you to a competition to prove who the best writer really is.

من شما رو به رقابت دعوت می‌کنم تا ثابت کنم بهترین نویسنده چه کسیه.

Stephen King accepted.

استیون کینگ پذیرفت.

They decided to hold the competition in New York City.

آن‌ها تصمیم گرفتند مسابقه را در شهر نیویورک برگزار کنند.

Both writers sat at a table with a pen, some paper and a clock.

هر دو نویسنده با قلم، مقداری کاغذ و ساعت پشت میز نشستند.

They had only ten minutes to write.

فقط ده دقیقه برای نوشتن فرصت داشتند.

Stephen King wrote calmly and slowly.

استیون کینگ به‌آرامی و آهستگی نوشت.

He seemed very confident.

خیلی مطمئن به‌نظر می‌رسید.

Mike was very animated.

مایک خیلی پرجنب‌وجوش بود.

He shook his head.

سرش را تکان می‌داد.

He moved his feet.

پاهایش را تکان می‌داد.

He smiled, he frowned, He cried and he laughed as he wrote.

همان‌طور که می‌نوشت، لبخند می‌زد، اخم می‌کرد، گریه می‌کرد و می‌خندید.

After ten minutes, they finished.

بعد از ده دقیقه کارشان تمام شد.

A group of writers read their papers.

گروهی از نویسندگان برگه‌هایشان را خواندند.

They decided that both papers were so good they could not pick a winner.

آن‌ها تصمیم گرفتند که هر دو مقاله آن‌قدر خوب هستند که نمی‌توانند برنده را انتخاب کنند.

Everybody else was shocked.

بقیه همه شوکه شده بودند.

Though, there was not a clear winner, this competition started a new movement called fast writing.

گرچه برنده‌ی مشخصی وجود نداشت، این مسابقه حرکت جدیدی را به‌نام سریع‌نویسی آغاز کرد.

Suddenly, everywhere in America, writers tried to write quickly.

ناگهان، در همه‌جای آمریکا، نویسندگان سعی کردند سریع بنویسند.

Many writers tried to copy Mike and Stephen King’s fast writing style.

نویسندگان زیادی سعی کردند شیوه‌ی نوشتن سریع مایک و استیون کینگ را تقلید کنند.

But unfortunately, most of them were terrible.

اما متاسفانه اکثر آن‌ها افتضاح بودند.

No one could beat Stephen King and Mike.

هیچ‌کس نمی‌توانست استیون کینگ و مایک را شکست دهد.

Okay, let’s go back to beginning of this foolish little story and help you remember some the new vocabulary.

خیلی خب، بیایید به ابتدای این داستان کوچک احمقانه برگردیم و به شما کمک کنیم بعضی از واژگان جدید را به‌خاطر بسپارید.

Let’s do it again, this time with some questions.

بیایید دوباره انجامش دهیم، این بار با چند سؤال.

Okay, Mike is a writer, but he is not a normal writer.

خب، مایک نویسنده است، اما نویسنده‌ی عادی‌ای نیست.

What kind of writer is he?

او چه نوع نویسنده‌ای است؟

Well, he is a controversial writer.

نویسنده‌ای بسیار جنجالی است.

Does everybody like his writing?

آیا همه نوشته‌های او را دوست دارند؟

No, everybody does not like his writing.

نه، همه نوشته‌های او را دوست ندارند.

Does everybody hate his writing?

آیا همه از نوشته‌های او متنفرند؟

No, everybody does not hate his writing.

نه، همه از نوشته‌های او متنفر نیستند.

Do people agree about his writing?

آیا مردم با نوشته‌های او موافق هستند؟

They do not.

نه نیستند.

Nobody agrees.

هیچ‌کس موافق نیست.

Some people really, really hate his writing.

بعضی از مردم از نوشته‌های او واقعاً متنفرند.

And some people really, really love his writing.

و بعضی از مردم واقعاً عاشق نوشته‌های او هستند.

It’s controversial.

بحث‌برانگیز هستند.

His writing creates arguments.

نوشته‌های او بحث‌هایی را ایجاد می‌کنند.

His writing creates disagreement.

نوشته‌های او اختلاف نظر ایجاد می‌کنند.

He is a controversial writer.

او نویسنده‌ای بسیار جنجالی است.

What kind of people love his writing usually?

چه نوع افرادی معمولاً عاشق نوشته‌های او هستند؟

Well, liberal people.

خب، افراد لیبرال.

Liberal people love his writing.

افراد لیبرال عاشق نوشته‌های او هستند.

Do conservative people love his writing?

آیا افراد سنت‌گرا عاشق نوشته‌های او هستند؟

No, they do not.

نه، نیستند.

Liberal people love his writing.

افراد لیبرال عاشق نوشته‌های او هستند.

Do people who like change and new things like his writing?

آیا افرادی که تغییرات و چیزهای جدید را دوست دارند نوشته‌های او را دوست دارند؟

Yes, yes.

بله، بله.

They generally do.

معمولاً آن‌ها دوست دارند.

Liberal people, people who like change generally, love his writing.

افراد لیبرال، به‌طور کلی افرادی که تغییر را دوست دارند، عاشق نوشته‌های او هستند.

Do people who vote for the democrats, do they usually like his writing?

آیا افرادی که به دموکرات‌ها رأی می‌دهند معمولاً نوشته‌های او را دوست دارند؟

Well, yeah, usually.

خب، معمولاً بله.

We usually think that democrats are more liberal than republicans in America.

ما معمولاً فکر می‌کنیم دموکرات‌ها نسبت به جمهوری‌خواهان در آمریکا لیبرال‌ترند.

Conservative people hate his writing and they hate him.

افراد سنت‌گرا از او و نوشته‌هایش متنفرند.

What kind of people hate his writing?

چه نوع افرادی از نوشته‌های او متنفرند؟

Well, Conservative people hate his writing.

خب، افراد سنت‌گرا از نوشته‌های او متنفرند.

Republicans, do they hate his writing?

آیا جمهوری‌خواهان از نوشته‌های او متنفرند؟

Yeah, most republicans hate his writing.

بله، بیشتر جمهوری‌خواهان از نوشته‌های او متنفرند.

Does George Bush like his writing?

آیا جورج بوش نوشت‌هایش را دوست دارد؟

No, no, no, no.

نه، نه، نه، نه.

George Bush is very conservative.

جورج بوش خیلی سنت‌گراست.

George Bush hates his writing.

جورج بوش از نوشته‌هایش متنفر است.

Does Michael Moore like his writing?

آیا مایکل مور نوشته‌هایش را دوست دارد؟

Yes, Michael Moore loves his writing.

بله، مایکل مور عاشق نوشته‌هایش است.

Michael Moore is liberal but George Bush is very conservative.

مایکل مور لیبرال است اما جورج بوش خیلی سنت‌گراست.

Mike is famous in the US, in the American literary scene.

مایک در آمریکا و عرصه‌ی ادبیات آمریکا مشهور است.

Is he famous in the German literary scene?

آیا او در عرصه‌ی ادبیات آلمان مشهور است؟

No, no.

نه، نه.

German writers don’t really know about him.

نویسندگان آلمانی واقعاً از او اطلاعی ندارند.

Is he famous in the Mexican literary scene?

آیا او در عرصه‌ی ادبیات مکزیک مشهور است؟

No, he’s not.

نه، نیست.

Mexican writers don’t know about him.

نویسندگان مکزیکی از او اطلاعی ندارند.

Is he famous in the French literary scene?

آیا در عرصه‌ی ادبیات فرانسه مشهور است؟

No, French writers, French readers, they don’t really know about him.

نه، نویسندگان و خوانندگان فرانسوی، واقعاً از او اطلاعی ندارند.

Only the American literary scene, American writers know about him.

فقط نویسندگان آمریکایی، عرصه‌ی ادبیات آمریکایی از او اطلاع دارند.

American readers know about him.

خوانندگان آمریکایی از او اطلاع دارند.

He’s famous in the American literary scene.

او در عرصه‌ی ادبیات آمریکا مشهور است.

Why is he famous?

چرا مشهور است؟

What did he do?

چه‌کار کرد؟

Well, he made history.

خب، او تاریخ ساخت.

How did he make history?

چگونه تاریخ‌سازی کرد؟

What did he do that was famous?

چه‌کار کرد که معروف بود؟

Well, he did something very famous; he helped make history by challenging Stephen King to a competition.

خب، او کار خیلی مشهوری انجام داد؛ با به‌چالش کشیدن استیون کینگ در یک مسابقه به تاریخ‌سازی کمک کرد.

Did he nicely ask Stephen King for a competition?

آیا به‌خوبی از استیون کینگ مسابقه‌ای خواست؟

No, he did not.

نه، به‌خوبی نخواست.

He challenged Stephen King, right?

او استفن کینگ را به چالش کشید، درسته؟

He kind of disagreed with him.

به‌نوعی با او مخالف بود.

He said: “Let’s have a competition.

گفت: «بیا مسابقه داشته باشیم.

Let’s have a fight”.

بیا مبارزه کنیم».

He challenged Stephen King to a competition, a writing competition.

او استیون کینگ را در مسابقه‌ی نوشتن به چالش کشید.

He said to King: “I am the best writer in America.

به کینگ گفت: «من بهترین نویسنده در آمریکا هستم.

I challenge you to a competition, to prove who the best writer is”.

من شما رو به رقابت دعوت می‌کنم تا ثابت کنم بهترین نویسنده چه کسیه.

So he’s challenging, he’s asking for a competition.

پس دارد به چالش می‌کشد، خواهان مسابقه است.

He’s asking for a fight.

خواهان مبارزه است.

He’s challenging him.

او را به چالش می‌کشد.

King accepted.

کینگ پذیرفت.

King said yes.

کینگ گفت بله.

They decided to hold the competition in New York City.

آن‌ها تصمیم گرفتند مسابقه را در شهر نیویورک برگزار کنند.

To hold in this case means to have or to do.

hold در این مورد یعنی داشتن یا انجام دادن.

So they decided to do the competition in New York City.

پس آن‌ها تصمیم گرفتند مسابقه را در شهر نیویورک برگزار کنند.

They decided to have the competition in New York City.

تصمیم گرفتند مسابقه را در شهر نیویورک برگزار کنند.

They decided to hold the competition in New York City.

آن‌ها تصمیم گرفتند مسابقه را در شهر نیویورک برگزار کنند.

Where did they hold the competition?

مسابقه را کجا برگزار کردند؟

They held the competition in New York City.

مسابقه را در نیویورک برگزار کردند.

Did they hold the competition in San Francisco?

آیا مسابقه را در سان فرانسیسکو برگزار کردند؟

No, they did not hold the competition in San Francisco.

نه، مسابقه را در سان فرانسیسکو برگزار نکردند.

They held it in New York City, past tense, held.

آن را در نیویورک برگزار کردند، زمان گذشته، held.

Both writers sat at a table with a pen, some paper and a clock.

هر دو نویسنده با قلم، مقداری کاغذ و ساعت پشت میز نشستند.

They each had only ten minutes to write something great.

هرکدام فقط ده دقیقه فرصت داشتند تا چیز عالی‌ای بنویسند.

Stephen King wrote calmly and slowly.

استیون کینگ به‌آرامی و آهستگی نوشت.

He was not animated.

او پرتحرک نبود.

However, Mike was very animated.

اما، مایک خیلی پرتحرک بود.

Did Mike move his body a lot when he wrote?

آیا مایک هنگام نوشتن بدنش را زیاد تکان می‌داد؟

Yes, yes he did.

بله، تکان می‌داد.

He was very animated.

او خیلی پرجنب‌وجوش بود.

He shook his head.

سرش را تکان می‌داد.

He moved his feet.

پاهایش را تکان می‌داد.

Was his face animated when he wrote?

آیا هنگام نوشتن چهره‌اش پرتحرک بود؟

Yes, his face was also very animated when he wrote.

بله، هنگام نوشتن چهره‌اش هم خیلی پرتحرک بود.

He smiled, he frowned, he moved his face a lot, a lot of facial gestures.

لبخند می‌زد، اخم می‌کرد، صورتش را زیاد حرکت می‌داد، حرکات صورت زیادی انجام می‌داد.

So his face was very animated, his body was very animated.

پس چهره‌اش و بدنش خیلی پرتحرک بود.

What else did he do that was animated?

دیگر چه کاری انجام می‌داد که پرتحرک بود؟

Well, he cried, he laughed, he made noise, he was moving his body.

خب، گریه می‌کرد، می‌خندید، سروصدا می‌کرد، بدنش را تکان می‌داد.

Mike is a very animated writer.

مایک نویسنده‌ی خیلی پرتحرکی است.

When he writes, he makes a lot of gestures, he moves his body, he makes noise.

هنگام نوشتن، حرکات زیادی انجام می‌دهد، بدنش را حرکت می‌دهد، سروصدا می‌کند.

He is an animated writer.

نویسنده‌ی پرتحرکی است.

Stephen King is not an animated writer.

استیون کینگ نویسنده‌ی پرتحرکی نیست.

Stephen king writes calmly.

استیون کینگ با آرامش می‌نویسد.

He’s very quiet when he writes.

وقتی می‌نویسد خیلی ساکت است.

Stephen King is not animated when he writes.

استیون کینگ وقتی می‌نویسد پرتحرک نیست.

After ten minutes what happened?

بعد از ده دقیقه چه اتفاقی افتاد؟

Well, they finished their competition.

خب، آن‌ها مسابقه‌شان را به پایان رساندند.

They finished their writing.

نوشته‌شان را به پایان رساندند.

And then another group of writers read their papers.

و بعد گروه دیگری از نویسندگان برگه‌هایشان را خواندند.

They read what they wrote.

آن‌چه را که آن‌ها نوشتند، خواندند.

But they could not pick a winner.

اما نتوانستند برنده‌ای انتخاب کنند.

Both of the writing, both of the pieces of paper, both of the stories were so great they could not pick a winner.

هر دو مقاله، هر دو قطعه کاغذ، هر دو داستان، آن‌قدر عالی بودند که نمی‌توانستند برنده‌ای انتخاب کنند.

Everybody was shocked.

بقیه همه شوکه شده بودند.

However, there was no clear winner, but this competition made history, it was very famous.

به هر حال، هیچ برنده‌ی مشخصی وجود نداشت، اما، این مسابقه تاریخ‌ساز شد، خیلی معروف بود.

It started a new movement called fast writing.

حرکت جدیدی را به‌نام سریع‌نویسی آغاز کرد.

Did it start a small movement?

آیا حرکت کوچکی را آغاز کرد؟

No, it started a big movement.

نه، حرکت بزرگی را آغاز کرد.

It means a lot of people copied what they did.

یعنی افراد زیادی آن‌چه را که انجام دادند تقلید کردند.

Was this a famous movement?

آیا این حرکت معروفی بود؟

Yes, it was a famous movement.

بله، حرکت معروفی بود.

It means a lot of people followed this technique, the fast writing.

یعنی افراد زیادی از این روشِ سریع‌نویسی استفاده کردند.

It became a movement.

یک حرکت شد.

Large numbers of writers began to do this.

تعداد زیادی از نویسندگان این کار را شروع کردند.

It became a big movement, an international movement.

این حرکتی بزرگ و بین‌المللی شد.

It went from America to Mexico, to Canada, to Europe.

از آمریکا به مکزیک، به کانادا و به اروپا رفت.

Soon every writer in all these countries was trying to write fast, trying to write quickly.

به‌زودی هر نویسنده‌ای در همه‌ی این کشورها سعی کردند سریع بنویسند.

It became a big movement, a new movement in writing.

این حرکت بزرگ و جدیدی در نوشتن شد.

Many writers tried to copy Mike and Stephen King’s fast writing style.

نویسندگان زیادی سعی کردند شیوه‌ی نوشتن سریع مایک و استیون کینگ را تقلید کنند.

However, no one could beat them.

با این حال، هیچ‌کس نتوانست آن‌ها را شکست دهد.

All the fast writing in all these countries in this big movement, most of it was terrible.

بیشترِ سریع‌نویسی‌ها در این کشورها، در این حرکت بزرگ، افتضاح بود.

Only Mike and Stephen King were good.

فقط مایک و استیون کینگ خوب بودند.

All right, let’s go back to the beginning one more time and listen again.

خیلی خب، بیایید یک بار دیگر به ابتدا برگردیم و دوباره گوش دهیم.

Mike is a writer, but he is not a normal writer.

مایک نویسنده است، اما نویسنده‌ی عادی‌ای نیست.

He is a very controversial writer.

او نویسنده‌ای بسیار جنجالی است.

He creates a lot of conflict; a lot of argument with his writing.

مشاجره و بحث زیادی با نوشته‌هایش ایجاد می‌کند.

He is a very controversial writer.

او نویسنده‌ای بسیار جنجالی است.

Liberal people love him.

افراد لیبرال او را دوست دارند.

People like Michael Moore or John Kerry or other liberals, environmentalists, Labor Union people, they all love his writing.

افرادی مانند مایکل مور یا جان کری یا سایر لیبرال‌ها، طرفداران محیط‌زیست، افراد اتحادیه‌ی کارگری، همه‌ی آن‌ها او را دوست دارند.

Conservative people hate his writing.

افراد سنت‌گرا از نوشته‌های او متنفرند.

George Bush hates his writing.

جورج بوش از نوشته‌هایش متنفر است.

Republicans hate his writing.

جمهوری‌خواهان از نوشته‌هایش متنفرند.

Fox News hates his writing.

فاکس نیوز از نوشته‌هایش متنفر است.

Okay, Mike is famous in the American literary scene.

خب، مایک در عرصه‌ی ادبیات آمریکا مشهور است.

He’s not famous in the French literary scene or the Mexican literary scene.

او در عرصه‌ی ادبیات فرانسه یا مکزیک مشهور نیست.

He’s only famous to American writers and American readers.

فقط برای نویسندگان و خوانندگان آمریکایی مشهور است.

He’s famous in the American literary scene.

در عرصه‌ی ادبیات آمریکا مشهور است.

He helped make history by challenging Stephen King to a competition.

او با به چالش کشیدن استیون کینگ در یک مسابقه به تاریخ‌سازی کمک کرد.

He made history.

تاریخ‌سازی کرد.

He did Something famous by challenging Stephen King to a competition.

با به چالش کشیدن استیون کینگ در یک مسابقه، کار مشهوری انجام داد.

He said to King: “I’m the best writer in America.

به کینگ گفت: «من بهترین نویسنده در آمریکا هستم.

I challenge you to a competition to prove who the best writer is.

من شما رو به رقابت دعوت می‌کنم تا ثابت کنم بهترین نویسنده چه کسیه.

He asked him for a competition.

از او مسابقه خواست.

He asked him for a fight.

از او مبارزه خواست.

He challenged him.

او را به چالش کشید.

King said yes.

کینگ گفت بله.

King accepted.

کینگ پذیرفت.

They decided to hold the competition in New York City.

آن‌ها تصمیم گرفتند مسابقه را در شهر نیویورک برگزار کنند.

They did not hold the competition in Maine where Stephen King lives.

مسابقه را در ماین، محل زندگی استیون کینگ، برگزار نکردند.

They held the competition in New York City.

مسابقه را در نیویورک برگزار کردند.

Both writers sat at a table with a pen, some paper and a clock.

هر دو نویسنده با قلم، مقداری کاغذ و ساعت پشت میز نشستند.

They wrote for ten minutes and only ten minutes, very quickly.

آن‌ها خیلی سریع به‌مدت ده دقیقه و فقط ده دقیقه نوشتند.

Stephen King was not animated when he wrote.

استیون کینگ هنگام نوشتن پرتحرک نبود.

He was very calm, he wrote slowly.

خیلی آرام بود، آهسته می‌نوشت.

However, Mike was very animated when he wrote.

با این حال، مایک هنگام نوشتن بسیار پرتحرک بود.

He moved his body.

بدنش را تکان می‌داد.

He shook his head.

سرش را تکان می‌داد.

He moved his feet.

پاهایش را تکان می‌داد.

He smiled, he frowned, he laughed, he cried.

لبخند می‌زد، اخم می‌کرد، می‌خندید، گریه می‌کرد.

He wrote very quickly.

خیلی سریع می‌نوشت.

He was very animated when he wrote.

هنگام نوشتن خیلی پرتحرک بود.

After ten minutes, they both finished and the judges, the group of writers, the referees, read both papers.

بعد از ده دقیقه، هر دو کار را تمام کردند و داوران، گروه نویسندگان، داوران هر دو مقاله را خواندند.

Both stories were fantastic.

هر دو داستان خارق‌العاده بودند.

In fact, they were so good they could not pick a winner.

در واقع، آن‌قدر خوب بودند که نتوانستند برنده‌ای انتخاب کنند.

They decided both of them won.

تصمیم گرفتند که هر دو برنده باشند.

Everybody was surprised and shocked.

همه متعجب و شوکه شدند.

This made history.

این تاریخ‌ساز شد.

It was a famous competition.

این مسابقه‌ی معروفی بود.

And it created a new movement.

و حرکت جدیدی ایجاد کرد.

It started a new literary movement, a new writing movement.

حرکت ادبی و نوشتاری جدیدی را آغاز کرد.

Lots of people copied their style and tried to write quickly.

افراد زیادی سبکشان را تقلید کرده و سعی کردند سریع بنویسند.

Writers all over America started writing very fast.

نویسندگان در سراسر آمریکا شروع به نوشتن خیلی سریع کردند.

Writers in other countries started writing very fast.

نویسندگان در کشورهای دیگر شروع به نوشتن خیلی سریع کردند.

It became a big movement.

جنبش بزرگی شد.

However, most people in the movement, most writers in this movement were very bad writers.

با این حال، بیشترِ افراد در این جنبش، بیشترِ نویسندگان این جنبش، نویسندگان خیلی بدی بودند.

None of them could match; none of them could beat Mike and Stephen King.

هیچ‌یک از آن‌ها نتوانست حریفشان باشد؛ هیچ‌یک از آن‌ها نتوانست مایک و استیون کینگ را شکست دهد.

All right, please stop your iPod now and try to repeat the story.

خیلی خب، لطفاً آیپادتان را متوقف کنید و سعی کنید داستان را تکرار کنید.

Tell the story out loud, so you can hear it, to yourself.

داستان را با صدای بلند برای خودتان بگویید، تا بتوانید آن را بشنوید.

You don’t need to say every word correctly; however, try to use the new vocabulary correctly.

نیازی نیست تمام کلمات را درست بگویید؛ با این حال، سعی کنید از واژگان جدید به‌درستی استفاده کنید.

So don’t memorize the story.

پس داستان را حفظ نکنید.

Just tell the general story.

فقط داستان کلی را بگویید.

But use the new vocabulary.

اما از واژگان جدید استفاده کنید.

See if you can remember how to use it correctly.

ببینید آیا می‌توانید نحوه‌ی استفاده‌ی صحیح از آن را به‌خاطر بسپارید.

If you have trouble, if you can’t do it, listen again and then try again to tell the story yourself.

اگر مشکلی دارید، اگر نمی‌توانید آن را انجام دهید، دوباره گوش دهید و بعد دوباره امتحان کنید تا خودتان داستان را بگویید.

Okay, I will see you next time.

خب، دفعه‌ی بعد می‌بینمتان.

Bye-bye.

بای-بای.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا