انگلیسی قدرت
فصل ۱۲. تندرستی در ۱۰۰ سالگی

بخش اول – درس اصلی

Hello, this is AJ again.

درود، دوباره ای‌جی هستم.

Welcome to our next lesson.

به درس بعدیمون خوش اومدین.

This one is called “Healthy at 100.

این یکی «تندرستی در ۱۰۰ سالگی» نام داره.

” Healthy at 100 is the name of a book by John Robbins.

تندرستی در ۱۰۰ سالگی اسم یه کتابی از تونی رابینزه.

It’s a fantastic book, very interesting and the topic of this book is exactly what the title says.

یه کتاب فوق‌العاده‌ست، خیلی جالبه و موضوع کتاب هم دقیقا چیزیه که عنوانش می‌گه.

The topic of this book is how to be a healthy person at the age of 100, which seems kind of amazing to most people.

موضوع این کتاب اینه که چطور تو ۱۰۰ سالگی یه آدم تندرست باشید، که یه جورایی واسه اغلب آدما شگفت‌انگیز به نظر می‌آد.

Can you be healthy?

آیا می‌تونین تندرست باشین؟

Can you be strong?

آیا می‌تونین قوی باشین؟

Can you have energy when you’re 100 years old?

آیا می‌شه وقتی ۱۰۰ سالتونه انرژی داشته باشین؟

And the answer is absolutely yes.

و پاسخش «مطلقا آره»ست.

Now how did John Robbins write this book?

خب حالا جان رابینز چطوری این کتاب رو نوشت؟

It’s very interesting.

خیلی جالبه.

Well, what he did, personally and then with his research assistants, he studied cultures, places in the world where large numbers of people live to be very old.

خب، کاری که اون کرد، شخصا و بعد همراه دستیاران تحقیقاتیش، [این بود که] اون فرهنگ‌ها، و اماکنی توی دنیا که دارای تعداد زیادی افراد سالمند بودن، رو مورد مطالعه قرار داد.

But not only just live to be old, because, y’know, if you live to be old but you’re weak, that’s not very fun.

ولی نه فقط سالمندی، چون می‌دونی دیگه، اگه تا سالمندیت زنده باشی ولی ضعیف باشی، این خیلی باحال نیس.

So he studied places that had a lot of very old people who were also very strong, very energetic, very healthy, very happy.

پس اون اماکنی رو که شامل تعداد زیادی سالمند که خیلی پرقدرت، خیلی پرانرژی، خیلی تندرست و خیلی شاد هم بودن، مورد مطالعه قرار داد.

There’s a big difference if you’re 90 years old and you’re in a nursing home and you’re weak and sick, and ugh.

یه فرق بزرگ بین وقتیه که ۹۰ سالته و تو خونه سالمندانی و ضعیف و مریضی، پوف.

That’s a terrible life.

اون یه زندگی مفتضحه.

But if you’re 90 years old and you’re out running and you feel great, well that’s fantastic.

ولی اگه ۹۰ سالته و دارین بیرون می‌دویی و احساس فوق‌العاده‌ای داری، خب این فوق‌العاده‌ست.

And there are cultures like this and there are also a lot of individual people like this.

فرهنگ‌هایی از این قبیل و همچنین کلی شخصیت به این شکل وجود دارن.

And when I say a lot, I don’t mean a lot by percentage.

و وقتی می‌گم کلی، منظورم درصدی نیست.

It’s a small percent of the human population.

یه درصد پایینی از جمعیت انسانیه.

But still there are thousands of these kind of people, I don’t know, maybe hundreds of thousands, maybe millions.

ولی بازم هزاران، نمی‌دونم، شاید صدها هزار، شاید میلیون‌ها دسته از این قبیل افراد وجود دارن.

I’m not sure what the exact number is.

مطمئن نیستم عدد دقیقش چقدره.

But you can find these people.

ولی شما می‌تونین این افراد رو پیدا کنین.

You can find specific cultures where there are a lot of them.

می‌تونین تمدن‌های به خصوصی رو پیدا کنین که توشون تعداد زیادی از این افراد وجود داره.

And then you can find individuals.

و بعد اینکه می‌تونین به صورت فردی افرادی رو پیدا کنین.

And so John Robbins was very curious about this and he wanted to know why.

و خب جان رابینز خیلی راجع به این کنجکاو بود و می‌خواست بدونه چرا.

Why, why do some people live strong, long, healthy, active lives for a very, very long time?

چرا، چرا بعضی از افراد واسه مدت خیلی طولانی‌ای قوی، سالم و فعال زندگی می‌کنن؟

Why are some people, you know, so strong when they’re older and live so much longer?

چرا بعضی از آدما، می‌دونی، وقتی پیرتر می‌شن خیلی قوین و زندگیشون خیلی طولانی‌تره؟

And then other people, y’know, they’re 60 years old, they’re already tired and sick.

و خب آدمای دیگه‌ای، می‌دونی، ۶۰ سالشونه و تا همینطوریشم خسته و مریضن.

What’s the difference is what he wanted to know.

اون می‌خواست بدونه فرقشون چیه.

And so he studied different groups.

بنابراین اون گروه‌های مختلفی رو مطالعه کرد.

One of the groups were people, traditional people, on the island of Okinawa, Japan.

و یکی از اون گروه‌ها، افراد، افراد سنتی جزیره‌ی اوکیناوای ژاپن بودن.

So that we’re not talking…

پس ما [راجع به] الان حرف نمی‌زنیم…

…Okinawa now has a lot of modern culture, a lot of American influence.

…اوکیناوا الان کلی تمدن مدرن داره، کلی تاثیرات آمریکایی.

And those people do not live so long.

و اون آدما خیلی طولانی زندگی نمی‌کنن.

And they’re not so healthy.

و خیلی تندرست نیستن.

But the kind of people who live on Okinawa in a traditional way, the way they always have for a very long time, those people are very special.

ولی اون دسته از افرادی که به شکل سنتی تو اوکیناوا زندگی می‌کنن، به اون نحوی که واسه مدت خیلی طولانی‌ای زندگی کرده‌ن، اون آدما خیلی خاصن.

They live very long lives and they’re very strong and healthy.

اونا خیلی زندگی‌های طولانی دارن و خیلی قوی و تندرستن.

They’re still working when they’re 80 or 90 years old, working like on farms, like hard, physical work.

اونا هنوز وقتی ۸۰ یا ۹۰ سالشونه کار می‌کنن، مثلا تو زمین‌های کشاورزی، یا مثلا کارای سخت و فیزیکی.

He studied another group of people in Pakistan, same thing.

اون یه گروه دیگه از مردم پاکستان رو مورد مطالعه قرار داد، بازم همینطور.

They lived to be 90, 100, over 100, and the whole time they’re working, doing heavy, hard, physical work.

اونا تا ۹۰، ۱۰۰، بیشتر از ۱۰۰، زندگی می‌کردن، و کل مدت دارن کار می‌کنن،کارای سنگین، سخت و فیزیکی.

It’s pretty amazing.

واقعا شگفت‌آوره.

And then another thing they did is they studied individual people.

و بعد یه کار دیگه‌ای که اونا کردن این بود که [بعضی] اشخاص رو به صورت فردی مورد مطالعه قرار دادن.

There are just certain people, for example one of my favorites, one of my favorite teachers, he’s dead now but I think he’s a great example, I want to be like him.

یه سری افراد مشخص هستن، به عنوان مثال، یکی از [افراد] محبوب من، یکی از معلمین محبوب من، الان فوت شده ولی فکر می‌کنم یه مثال فوق‌العاده‌ست، من می‌خوام مث اون بشم.

And his name is Paul Bragg.

و اسمش پاول برگه.

Paul Bragg was, in America, one of the first people to start health food stores.

پاول برگ، توی آمریکا، یکی از اولین افرادی بود که فروشگاه‌های غذای سالم راه‌اندازی کرد.

He kind of started the health movement in America.

اون یه جورایی جریان سلامت رو تو آمریکا راه انداخت.

He was one of the first people to start eating organic food, for example.

به عنوان مثال یکی از اولین افرادی بودش که شروع به خوردن غذاهای ارگانیک کردش.

Well Paul Bragg, he is so interesting.

خب پاول برگ، اون خیلی جالبه.

He died when he was, I believe, 96 years old.

فکر کنم اون وقتی ۹۶ سالش بود، فوت کرد.

You know, that’s pretty good itself, he lived to be 96.

می‌دونی، این خودش خیلی خوبه، اون تا ۹۶ ساله شدن زندگی کرد.

But here’s the cool part, this is the part I love.

ولی قسمت باحالش اینه، قسمتی که من دوست دارم اینه.

How did he die when he was in 96?

وقتی ۹۶ سالش بود چطوری فوت کرد؟

Was he in a bed sick with cancer?

بیمار سرطانی توی تختش بود؟

No, he was surfing.

نه، داشت موج‌سواری می‌کرد.

He was surfing when he was 96 years old and it was a surfing accident.

وقتی ۹۶ سالش بود داشت موج‌سواری می‌کرد و یه سانحه موج‌سواری بودش.

Like I don’t know what happened.

حالا نمی‌دونم چه اتفاقی افتاد.

I guess he was surfing and he fell off the board and another surfboard hit him in the head or he hit a rock or something.

فکر کنم داشته موج‌سواری می‌کرده و از رو تخته افتاده و یه تخته‌ی دیگه به سرش اصابت کرده یا به یه سنگ خورده یا یه چیزی.

You know, it’s sad that he died, of course.

می‌دونی، البته که ناراحت‌کننده‌ست که فوت کردش.

But he died active.

اما اون فعال فوت کرد.

He’s out on the waves surfing in the ocean.

بیرون روی موجا، در حال موج‌سواری توی اقیانوس.

Dun, dun, dun, dun, dun, daaah.

دا دا دا دا…

And he’s 96 years old!

و اون ۹۶ سالشه!

Awesome!

فوق‌العاده‌س!

Or Jack LaLanne, another great guy from the United States.

یا جک للن، یه آدم فوق‌العاده‌ی دیگه از ایالات متحده.

In fact he learned from Paul Bragg.

در واقع اون از پاول برگ یاد گرفت.

He’s still alive today.

اون تا به امروز هنوزم زنده‌ست.

He’s 90 years old.

۹۰ سالشه.

He’s still super energetic.

هنوز خیلی پرانرژیه.

He exercises constantly.

دائما ورزش می‌کنه.

He swims .

اون شنا می‌کنه.

He runs.

اون می‌دوه.

He lifts weights.

اون وزنه می‌زنه.

His wife also, they’re both like 90 something years old and they’re just so strong and healthy.

همسرش هم همینطور، اونا جفتشون ۹۰ و خرده‌ای سالشونه و باز خیلی قوی و تندرستن.

We can find a lot of people like this actually.

ما در واقع می‌تونیم کلی آدم مث این پیدا کنیم.

And what’s really interesting when you compare Paul Bragg, Jack LaLanne, these different peoples in Okinawa, in Pakistan, other parts of the world, they have similar things.

و چیزی که خیلی جالبه، وقتی شما پاول برگ، جک للن، این افراد مختلف از اوکیناوا، از پاکستان، از باقی نقاط دنیا رو مقایسه می‌کنین، اونا چیزهای مشابهی دارن.

They’re all doing similar things.

اونا همه‌شون دارن کارای مشابهی می‌کنن.

There’s a reason.

یه دلیلی وجود داره.

It’s not a roll of the dice, remember that phrase?

[مث] قل خوردن تاس نیست، این اصطلاح رو یادتونه؟

It’s not a roll of the dice.

مث قل خوردن تاس نیستش.

It’s not luck.

شانس نیستش.

And it’s not because of their family members, because Paul Bragg’s father and mother didn’t live really long and really strong.

و بخاطر اعضای خونواده نیست، چون پدر و مادر پاول برگ خیلی زیاد و قوی زندگی نکردن.

It’s something they are doing.

[بخاطر] چیزیه که دارن انجام می‌دن.

So that’s what this book is about, Healthy at 100.

پس این مساله‌ایه که این کتاب درباره‌شه، تندرستی در ۱۰۰ سالگی.

And one of the things they study in the book is cancer.

و یکی از چیزایی که اونا توی کتاب مورد مطالعه قرار می‌دن، سرطانه.

Why do some people get cancer at a high rate and other people very, very low rate of cancer?

چرا بعضی مردم یه نرخ بالایی از سرطان دارن و بعضی دیگه نرخ خیلی خیلی پایینی از سرطان؟

Let me read a little section from the book now and it’s about cancer and it discusses the reason, or one of the biggest reasons.

بذارین حالا من یه بخش از کتاب رو بخونم و راجع به سرطانه و دلیلش، یا یکی از بزرگ‌ترین دلایلش رو مطرح می‌کنه.

And it’s titled Cancer and Animal Foods.

و عنوان‌دهی شده «سرطان و غذاهای حیوانی».

Here we go:

می‌ریم که داشته باشیم:

If the correlation between cancer and animal food consumption is indeed powerful, you would expect many studies to find a connection between the two.

«اگه ارتباط بین سرطان و مصرف غذای حیوانی واقعا قویه، باید انتظار بره مطالعات یه ربطی بین این دو پیدا کنن».

It turns out there are many.

«مشخص شده که کلی [ربط بینشون] وجود داره».

For example, a study of 122,000 female American nurses found that those women who ate meat daily were two and a half times more likely to get colon cancer than those women who ate meat less than once a month.

«به عنوان مثال، یه مطالعه روی ۱۲۲۰۰۰ پرستار خانم آمریکایی یافتش که اون خانم‌هایی که روزانه گوشت می‌خوردن نسبت به بانوانی که کم‌تر از ماهی یک بار گوشت می‌خوردن، دو برابر و نیم بیشتر احتمال ابتلا به سرطان روده داشتن».

In 2001 a comprehensive Harvard review of the research on dairy products and prostate cancer found that those who had over the course of their lives consumed the most dairy products had double the rate of prostate cancer and four times the rate of metastatic prostate cancer.

«در سال ۲۰۰۱ یک بررسی همه‌جانبه توسط دانشگاه هاروارد، از تحقیقات روی محصولات لبنی و سرطان پروستات نشون داد که افرادی که طی دوران زندگیشون بیشترین محصولات لبنی رو مصرف کرده‌ن، دو برابر بیشتر نرخ سرطان پروستات و ۴ برابر بیشتر نرخ سرطان متاستاتیک پروستات داتشن».

A high intake of fruits and vegetables, on the other hand, was associated with a lower risk of advanced prostate cancer.

«از طرف دیگه، مصرف بالای سبزیجات و میوه، همراه بودش با شانس پایین‌تر ابتلا به سرطان پیشرفته‌ی پروستات».

Other studies including the famous physicians health study have also confirmed a link between dairy product consumption and prostate cancer.

«مطالعات دیگه، شامل مطالعات حوزه‌ی سلامت اطبای مشهور هم، ارتباط میون مصرف محصولات لبنی و سرطان پروستات رو تایید کردن».

And a study of more than 12,000 men found that those who drank soy milk regularly rather than cow’s milk had a whopping 70P reduction in their risk of prostate cancer.

«و مطالعات روی بیش از ۱۲۰۰۰ مرد نشون داد که اون‌هایی که به طور منظم، به جای شیر گاو، شیر سویا مصرف می‌کردن، یه کاهش ۷۰درصدی خفن توی شانس ابتلا به سرطان پروستات داشتن».

Today, men in China who are still eating their traditional plant based diet without any dairy products have one of the lowest rates of prostate cancer in the world.

«امروزه، آقایون چینی‌ای که هنوز دارن رژیم سنتی مبتنی بر گیاهشون رو بدون هیچ محصول لبنی‌ای می‌خورن، یکی از کم‌ترین نرخ‌های سرطان رو توی دنیا دارن».

And no one can say these low rates are due to a genetic advantage because Chinese American men living in the United States, eating the standard American diet, have rates 10 times as high as their genetic counterparts still eating in the traditional way in China.

«و کسی نمی‌تونه بگه [این] نرخ‌های پایین بخاطر برتری ژنتیکیه چون آقایون چینی-آمریکایی‌ای که توی ایالات متحده زندگی می‌کنن، خوراک استاندارد آمریکا رو مصرف می‌کنن، ۱۰ برابر نرخ بیشتری از همتایان خودشون که هنوز دارن به روش سنتی توی چین غذا می‌خورن، دارن».

Whoo, okay.

خب.

That’s a little bit difficult section.

این یه بخش یکم سخته.

A little bit scientific and some long sentences there, let me just explain what it means.

یه کوچولو علمی و چندتا جمله‌ی بزرگ اینجا هستش، بذارین فقط توضیح بدم معنیش چیه.

So basically, he’s talking about a lot of research related to cancer.

خب به طور کلی، اون داره کلی راجع به تحقیقات مربوط به سرطان حرف می‌زنه.

And here’s what they find, the basic result: The more animal food you eat, so that’s meat and dairy, the higher your risk for cancer, the higher the rate of cancer.

و این چیزیه که اونا یافتن، نتیجه‌ی اساسی: هر چی غذای حیوانی بیشتری بخورین، پس می‌شه گوشت و لبنیات، شانس سرطانتون بیشتره، نرخ سرطانتون بیشتره.

The less you eat, the lower the rate of cancer.

هر چی کمتر بخورین، نرخ سرطان کم‌تره.

So strict vegetarians, which are called vegans, have the lowest rates of cancer in the world.

پس گیاه‌خواران محض، که وگان نام دارن، کمترین نرخ سرطان رو دارن.

People who eat lots and lots and lots of meat and drink a lot of milk and eat a lot of cheese, they have the highest rates of cancer in the world.

افرادی که خیلی خیلی خیلی گوشت می‌خورن، کلی شیر می‌نوشن، و کلی پنیر می‌خورن، اونا بالاترین نرخ سرطان رو توی دنیا دارن.

Interesting.

جالبه.

That’s one reason I’m a vegetarian to be honest.

حقیقتش رو بخواین این یه دلیلیه واسه اینکه من گیاه‌خوارم.

And another thing that you find is these people, like Paul Bragg, like Jack LaLanne, these different people in different parts of the world, they may not be total strict vegetarians.

و یه چیز دیگه‌ای که شما در می‌یابین اینه که این افراد، مث پاول برگ، مث جک للن، این افراد مختلف توی قسمت‌های مختلف دنیا، ممکنه گیاه‌خوار کامل و مطلق نباشن.

However, they eat very, very, very little meat.

به هر حال، اونا خیلی خیلی خیلی گوشت کمی می‌خورن.

They almost never drink milk or dairy products or eat cheese.

اونا تقریبا هیچ‌وقت شیر یا محصولات لبنی یا پنیر نمی‌خورن.

They are eating a lot of fresh organic vegetables basically.

اساسا اونا دارن کلی سبزیجات ارگانیک تازه می‌خورن.

And, of course, fruit as well.

و البته که میوه هم همینطور.

I mean that’s the big secret.

منظورم اینه، این راز بزرگشه.

Yes, you’ve got to exercise and move your body.

آره، تو باید ورزش کنی و بدنت رو حرکت بدی.

That’s another part of the book.

این یه بخش دیگه‌ی کتابه.

He talks about that diet is one big factor but also moving your body and getting a lot of exercise and physical activity, of course, is very important as well.

اون راجع به این حرف می‌زنه که یه فاکتور بزرگ رژیم غذایی ولی همچنین تحرک دادن جسمتون و کلی ورزش و فعالیت فیزیکی هم، مشخصا خیلی مهمه.

Those two factors are the biggest factors in determining how long you will live, how healthy you will be, how strong you will be, how much energy you will have in your body.

این دو تا فاکتور، بزرگ‌ترین فاکتورهایین که تعیین می‌کنن شما چقدر قراره زنده باشین، چقدر تندرست خواهین بود، چقدر قوی خواهین بود، چقدر انرژی توی بدنتون خواهید داشت.

So, y’know, I never tell people “Be a vegetarian” because it’s a personal choice, I think people need to decide on their own.

پس می‌دونی، من هیچ‌وقت به مردم نمی‌گم «گیاه‌خوار باش» بخاطر اینکه این یه انتخاب شخصیه، فکر می‌کنم افراد باید خودشون تصمیم بگیرن.

However, if your goal is to be a very healthy, strong person, live a long time, reduce your risk for cancer, heart disease and a lot of other things, you should think about it.

هر چند اگه هدفتون اینه که یه آدم خیلی تندرست و قوی باشین، مدت طولانی‌ای زندگی کنین، ریسک ابتلا به سرطانتون، بیماری قلبی و کلی چیزای دیگه رو کاهش بدین، باید بهش فکر کنین.

You should at least reduce your meat and dairy intake a lot.

باید حداقل کلی مصرف گوشت و لبنیاتتون رو کاهش بدین.

And, y’know, again don’t just believe me.

و می‌دونی، دوباره، صرفا [حرف‌های] منو باور نکن.

Maybe I’m just crazy AJ.

شاید من فقط ای‌جیِ دیوونه‌ام.

Go look at the scientific research.

برو به تحقیقات علمی نگاه کن.

Get the book Healthy at 100 by John Robbins.

کتاب تندرستی در ۱۰۰ سالگی از تونی رابینز رو بگیر.

There’s a lot of other stuff out there.

کلی چیزای دیگه هم اون بیرون هست.

Do your research.

تحقیقاتت رو بکن.

Get on the internet if you want to and do some research.

برو اینترنت اگه می‌خوای، یکم تحقیقات کن.

But I encourage you reduce the amount of fat and meat and cheese and milk and all that stuff.

ولی من تشویقتون می‌کنم مقدار چربی و گوشت و پنیر و شیر و همه‌ی این چیزا رو کاهش بدین.

Get it out of your food.

از تغذیه‌تون خارجش کنین.

Get it out of your diet.

از رژیم غذاییتون خارجش کنین.

Keep it out of your body and start eating a whole lot more vegetables and fruit.

از بدنتون دور نگهش دارین و شروع به خوردن سبزیجات و میوه‌های خیلی بیشتری کنید.

Get some real healthy, vital, energetic food into your body.

یکم غذای درست و حسابی، سالم، اساسی، و پرانرژی وارد بدنتون کنین.

You’re going to feel a lot better.

قراره که خیلی حال بهتری داشته باشین.

And you’re going to get the same kind of energy that people like Paul Bragg have, that Jack LaLanne has, that Tony Robbins has, that I have.

و قراره که از همون نوع انرژی‌ای که آدمایی مث پاول برگ دارن، اونی که جک للن داره، اونی که تونی رابینز داره، اونی که من دارم داشته باشین.

Alright, we’ll see you next time.

بسیار خب، دفعه‌ی بعد می‌بینیمتون.

Bye bye.

بدرود.


بخش دوم – درس دایره لغات

Hello, this is AJ.

درود، ای‌جی هستم.

Welcome to the vocabulary lesson for “Healthy at 100.

به درس دایره لغات برای «تندرستی در ۱۰۰ سالگی» خوش اومدین.

” Now, I know the vocabulary lesson is probably the least exciting and interesting lesson of the collection.

خب، من می‌دونم که احتمالا درس دایره لغات کم‌ترین اهیجان و جذابیت رو بین دروس مجموعه داره.

And that’s okay.

و خب مشکلیم نیست.

In fact, it’s really my least favorite as well.

در واقع، واسه منم کم‌ترین محبوبیت رو داره.

I’d say listen to it one or two times, maybe the first and second day, and after that you don’t need to listen to it every single day.

می‌تونم بگم یکی دو بار بهش گوش بدین، شاید روز اول و دوم، و بعدش دیگه نیاز نیست هر روز بهش گوش کنین.

The most important lessons are, y’know, the main, the main lesson, the main audio and the mini story and the POV.

می‌دونین که مهم‌‌ترین دروسمون، اصلی، درس اصلی، شنیدار اصلی و داستان کوتاه و دیدگاه هستن.

Those are the most important but, y’know, listen to the vocabulary lesson a few times the first couple days of the week.

اینا مهم‌ترینان، ولی، می‌دونین، توی روزای ابتدایی هر هفته به دروس دایره لغات یه چند باری گوش بدین.

Alright, let’s get started with the vocabulary lesson for Healthy at 100.

بسیار خب، بریم درس دایره لغت واسه‌ی «تندرست در ۱۰۰ سالگی» رو شروع کنیم.

There is actually a good amount of vocabulary in this one.

حقیقتا یه تعداد زیادی واژه توی این یکی داریم.

Our first word is correlation, so he talks about the correlation between cancer and animal food.

کلمه‌ی اولمون، Correlation ۰ (به معنی ارتباط، پیوستگی) هستش، راجع به ارتباط بین سرطان و غذای حیوانی صحبت می‌کنه.

Cancer and animal food, there’s a correlation between the two.

سرطان و غذای حیوانی، یه ارتباطی بین این دو تا هست.

Correlation means connection or association.

Correlation یعنی ارتباط، پیوستگی.

It means the two go together.

یعنی این دو تا با همن.

They happen at the same time.

با هم اتفاق میفتن.

If you’re eating a lot of animal food then you’re going to have more chance of cancer.

اگه زیاد غذای حیوانی می‌خورین قراره که شانس بیشتری واسه ابتلا به سرطان داشته باشین.

They’re connected.

به هم وصلن.

There’s a connection there.

یه اتصالی این وسط هست.

So that’s called a correlation, correlation.

پس به این می‌گیم یه Correlation، ارتباط.

Now, it does have a little bit more specific, scientific meaning if you’re talking about research but you’ll learn that in a research class or a statistics class.

حالا این وقتی دارین راجع به تحقیقات حرف می‌زنین یه معنی تخصصی‌تر، علمی‌تری هم داره، ولی اونو تو یه کلاس تحقیقاتی یا یه کلاس آمار یاد می‌گیرین.

The general meaning is a connection, an association between two things, correlation.

معنی کلیش می‌شه ارتباط، پیوستگی بین دو چیز، Correlation.

So correlation, there’s a correlation between cancer, high cancer rates, and eating animal food.

پس Correlation، یه ارتباطی بین سرطان، نرخ بالای سرطان و خوردن غذای حیوانی هستش.

Next we have the word consumption.

بعد کلمه‌ی Consumption (به معنی مصرف) رو داریم.

There’s a correlation between cancer and animal food consumption.

یه ارتباطی بین سرطان و مصرف غذای حیوانی هستش.

So here, consumption just means eating.

پس اینجا، Consumption می‌شه خوردن.

Consumption, eating, very simple.

Consumption، خوردن، خیلیم ساده.

Animal food consumption, animal food eating.

Animal food consumption، خوردن غذای حیوانی.

When you consume, it’s the verb is consume, to consume means to eat or to use up.

وقتی مصرف می‌کنی، فعلش می‌شه Consume، To consume یعنی خوردن و استفاده کردن.

Use it all.

تمومش رو استفاده کردن.

So consumption is the noun.

Consumption اسمشه (دستور زبان).

It just means eating.

یعنی خوردن.

Very simple.

خیلیم ساده.

Little bit later we have the word colon.

یکم بعد کلمه‌ی Colon (به معنی روده(بزرگ)) رو داریم.

There is a study of colon cancer.

یه مطالعاتی روی سرطان روده (Colon cancer) انجام شده.

Women who ate a lot of meat had high rates of colon cancer.

خانمایی که زیاد گوشت می‌خوردن نرخ سرطان روده‌ی بالاتری داشتن.

So colon is part of your body, it’s your gut.

پس Colon می‌شه یه بخشی از بدنتون، روده‌تون.

It’s your bowel.

معده‌تون.

It’s your lower intestine, right?

می‌شه روده پایینیتون، درست؟

So your food goes in.

پس غذا می‌ره داخل.

It goes down your throat into your stomach.

از حلقتون می‌ره پایین توی شکمتون.

From your stomach it goes into your upper intestine…do da do da do…and then finally into your lower intestine.

از شکمتون می‌ره توی روده بالاییتون… و در نهایت توی روده پایینیتون.

Into your colon, and then it comes out your body again.

توی روده‌تون، و بعد دوباره از بدنتون خارج می‌شه.

So colon is your bowel, your gut, your lower intestine.

پس Colon می‌شه توی معده، روده، روده‌ی پایینی.

Next we have the word dairy.

بعد کلمه‌ی Dairy (به معنی لبنیات) رو داریم.

Dairy products, dairy food.

محصولات لبنی، غذای لبنی.

Dairy just means milk or cheese.

Dairy یعنی همون شیر یا پنیر.

It’s something that comes from milk or cheese.

یه چیزی که از شیر یا پنیر درست بشه.

Comes from an animal, you don’t kill it.

از حیوونا در میاد، نمی‌کشینشون.

It’s not meat.

گوشت (Meat) نیست.

You know, meat is the muscle of the animal.

می‌دونین، Meat همون ماهیچه‌های حیوونه.

But dairy products, it usually comes from the milk of the animal.

ولی محصولات لبنی، عمدتا از شیر حیوونا درست می‌شن.

So milk and cheese are the most common dairy products.

پس شیر و پنیر از متداول‌ترین محصولات لبنی هستن.

Milk and cheese, dairy, dairy products.

شیر و پنیر، لبنیات، محصولات لبنی.

So the more dairy

پس هر چی بیشتر لبنیات

products you consume, the more dairy products you eat, the more cancer you’re going to have, the more disease you’re going to have or may have.

مصرف کنین، هر چی بیشتر محصولات لبنی بخورین، سرطان بیشتر سراغتون میاد، قراره یا اینکه شاید بیشتر مریض بشین.

Your risk is much higher.

خطرش براتون خیلی بیشتره.

Next we have the word prostate, prostate cancer.

بعد کلمه‌ی Prostate (پروستات) رو داریم، سرطان پروستات (Prostate cancer).

So there was this study at Harvard University and they found a correlation, a connection, between dairy products and prostate cancer, that’s a specific kind of cancer.

پس یه مطالعه توی دانشگاه هاروارد بود که یه ارتباطی، یه ربطی بین محصولات لبنی و سرطان پروستات پیدا کردن، یه نوع خاصی از سرطانه.

Prostate is a gland, it’s a, like a little organ, a little body part in men, and it’s kind of near the penis and testicles.

پروستات یه غده، یه عضو کوچیک، یه بخش کوچیک توی آقایونه، نزدیک آلت تناسلی و بیضه‌ها هم قرار داره.

It’s down, y’know, it’s kind of in that area.

پایینه، می‌دونین، اون دور و براست.

It’s a little tiny area of tissue.

یه ناحیه بافتی کوچیکه.

And it is at risk for cancer so a lot of men get prostate cancer.

و توی ابتلا به خطر سرطان هم هستش بنابراین آقایون زیادی سرطان پروستات می‌گیرن.

In fact, my grandfather died of prostate cancer, one of my grandfathers.

در واقع، پدربزرگ من از سرطان پروستات فوت کرد، یکی از پدربزرگام.

And a lot of men are at risk for prostate cancer.

و آقایون زیادی توی خطر ابتلا به سرطان پروستات هستن.

And more dairy products men eat, drink, consume, the higher their risk for prostate cancer, whereas strict vegetarian men, for example, have a very low risk for prostate cancer.

و هر چی آقایون محصولات لبنی بیشتری بخورن، بنوشن، مصرف کنن، خطر ابتلا به سرطان پروستات توشون بیشتره، در حالی که به عنوان مثال آقایونی که گیاه‌خواری سخت‌گیرانه می‌کنن، ریسک ابتلا به سرطان خیلی کمی دارن.

So again prostate is the part of the body and cancer is the disease.

پس دوباره، پروستات یه بخش از بدنه، و سرطان هم که بیماریه.

We see the phrase advanced cancer, advanced cancer.

ما عبارت Advanced cancer رو داریم، سرطان پیشرفته.

You know the word advanced.

شما کلمه‌ی Advanced (به معنی پیشرفته) رو می‌دونین.

Advanced means, y’know, high level.

Advanced یعنی، می‌دونین، سطح بالا.

So if we’re talking about advanced cancer it just means cancer that has already grown a lot.

پس اگه داریم راجع به سرطان پیشرفته حرف می‌زنیم یعنی خیلی رشد کرده.

High level cancer means very bad cancer.

سرطان سطح بالا یعنی یه سرطان خیلی بد.

It’s not just starting, it’s already grown a lot.

تازه شروع نشده، خیلی رشد کرده.

It’s developed a lot, so that’s advanced cancer.

زیاد توسعه پیدا کرده، این می‌شه سرطان پیشرفته.

It’s very serious, very bad cancer.

سرطان خیلی جدی و بد.

There’s another phrase, it’s not common at all, but it’s in the article so we’ll talk about it, metastatic cancer.

یه عبارت دیگه هست، اصلا هم متداول نیست، ولی توی این مقاله هستش واسه همین راجع بهش صحبت می‌کنیم، Metastatic cancer.

Metastatic means spreading.

Metastatic یعنی در حال گسترش.

It means something that’s growing.

یعنی چیزی که داره رشد می‌کنه.

It’s moving through the body.

داره توی بدن حرکت می‌کنه.

It’s not just in one part of the body.

فقط توی یه قسمت از بدن نیست.

And of course, that’s very serious, it’s very bad.

و خب البته، خیلی جدیه، خیلی بده.

It’s a very terrible thing.

یه چیز خیلی مهیبه.

Later we have the phrase on the other hand.

جلوتر عبارت On the other hand (به معنی در طرف مقابل) رو داریم.

You probably already know this one but on the other hand means however.

احتمالا همینطوریشم این یکیو می‌دونین، On the other hand یعنی یه جورایی یعنی اما.

Say “On the other hand people who don’t eat dairy products have low rates of cancer.

پس وقتی می‌گیم، On the other hand، افرادی که محصولات لبنی نمی‌خورن نرخ پایین سرطان دارن.

” So it means however.

یعنی اما.

Okay.

خب.

Next we have associated with, associated with, so high rates of meat consumption are associated with cancer.

بعدش Associated with (به معنی مرتبط بودن با) رو داریم، Associated with، پس نرخ بالای مصرف گوشت با سرطان مرتبطه.

And that’s the same as correlation, it just means connected to.

و خب اینم مثل Correlation می‌مونه، صرفا یعنی متصل بودن به.

So associated with means connected to, connected to…associated with.

پس Associated with یعنی وصل به، مرتبط به، Associated with.

It means they go together, they happen together.

یعنی با هم میان، با هم اتفاق میفتن.

Next we have the word whopping.

بعدش کلمه‌ی Whopping (به معنی گنده، خفن) رو داریم.

Okay, so they studied men and men who drank soy milk instead of cow’s milk had a whopping 70P reduction in their risk of prostate cancer.

خب، پس مطالعات نشون داد که آقایون و آقایونی که به جای شیر گاو از شیر سویا استفاده می‌کنن به یه مقدار خفن ۷۰ درصدی‌ای خطر ابتلا به سرطان پروستاتشون کمتره.

Whopping means very big, huge.

Whopping یعنی خیلی بزرگ، گنده.

So it’s a huge reduction.

پس یه کاهش گنده‌ست.

It’s not small.

کوچیک نیست.

It’s not a small reduction.

یه کاهش کوچیک نیستش.

It’s a huge reduction.

یه کاهش بزرگه.

Of course reduction means make something smaller, get smaller.

البته که Reduction (به معنی کاهش)، یعنی چیزیو کوچیک کردن، کوچک‌تر کردن.

So much less, much, much less, whopping, big change.

پس خیلی کم‌تر، خیلی خیلی کم‌تر، به طرز خفنی، یه اختلاف بزرگ.

Big difference, a whopping difference is a big difference.

اختلاف بزرگ، یه اختلاف خفن (Whopping) یعنی یه اختلاف بزرگ.

It’s a huge difference.

یه اختلاف گنده‌ست.

It’s a whopping difference.

یه اختلاف خفنه.

Next we have the word genetic.

بعد کلمه‌ی Genetic (ژنتیک) رو داریم.

The differences are not genetic.

(نقل از متن اصلی) تفاوتا ژنتیکی نیستن.

So genetic means related to biology, related to family, related to race, right?

پس ژنتیک می‌شه مربوط به بیولوژی، به خونواده، به نژاد، درسته؟

My father and I are genetically connected, right?

پدرم و من ژنتیکی به هم مربوطیم، درسته؟

His biology and mine are connected, they’re similar.

بیولوژی اون و من به هم وصله، شبیه همن.

And my mother and I and my sister and I, right, we are genetically connected.

و خب مادرم و من، خواهرم و من، درسته، ما ژنتیکی ارتباط داریم.

So the

پس

differences are not genetic.

تفاوتا ژنتیکی نیستن.

It’s not because someone is Chinese.

بخاطر این نیست که مثلا یکی چینیه.

If someone is Chinese it doesn’t guarantee they will be healthy.

اگه یکی چینی باشه این تضمین نمی‌کنه که تندرست باشه.

Their race, their genetics is not what is important.

نژادشون، ژنتیکشون مساله‌ی مهم نیست.

It’s how they eat.

چجوری خوردنشونه [که مهمه].

A Chinese person who eats like an American is going to be unhealthy.

یه آدم چینی که مثل آمریکاییا غذا می‌خوره قراره که ناسالم باشه.

And actually today, many, many Chinese people are eating like Americans and they are becoming less healthy.

و حقیقتا هم امروزه، تعداد خیلی خیلی زادی از چینیا دارن مثل آمریکاییا تغذیه می‌کنن و دارن ناسالم‌تر می‌شن.

It’s happening in many parts of the world.

توی خیلی از جاهای دنیا داره اتفاق میفته.

So it’s not genetic, it’s not because of family or race.

پس ژنتیکی نیست، بخاطر خونواده و نژاد نیستش.

It’s because of behavior.

بخاطر طرز رفتاره.

And finally we have the word counterparts.

و در آخر هم کلمه‌ی Counterparts (به معنی قرین، همتایان، نقطه مقابل) رو داریم.

So it’s talking about the study between Chinese people who eat traditional food, vegetarian kind of diets in China, and then Chinese Americans who eat American food.

پس داره راجع به مطالعاتی روی افراد چینی که غذای سنتی می‌خورن، رژیم غذایی گیاه‌خواری‌طوری دارن توی چین، و چینی-آمریکایی که غذای آمریکایی می‌خورن حرف می‌زنه.

So he says Chinese American men living in the United States are 10 times more likely to get cancer as their genetic counterparts who eat vegetarian food in China.

و می‌گه آقایون چینی-آمریکایی که توی ایالات متحده زندگی می‌کنن نسبت به همتایان ژنتیکیشون که توی چین دارن غذای گیاهی می‌خورن، ۱۰ برابر بیشتر در معرض ابتلا به سرطان هستن.

Okay, so they’re counterparts.

خب، پس اینا قرین همن.

Counterparts means a match or equal, an identical thing, an identical part.

Counterparts یعنی جفت، برابر، یه چیز همسان، یه بخش همسان.

So in other words you have genetically, biologically, a Chinese American and a Chinese person.

پس به عبارت دیگه شما به صورت ژنتیکی، بیولوژیکی، یه آدم چینی-آمریکایی و یه چینی دارین، درسته؟

They’re both Chinese, right?

جفتشون چینین، درست؟

Their biology, their body, they’re both Chinese.

بیولوژیشون، بدنشون، جفت چینین.

One is living in the United States.

یکی داره تو آمریکا زندگی می‌کنه.

One is living in China.

یکی داره تو چین زندگی می‌کنه.

Maybe it’s brothers, for example.

شاید اصلا به عنوان مثال برادرن.

You might have one brother living in China, one brother living in San Francisco.

ممکنه یه برادر تو چین داشته باشین، یه دونه تو سن فرانسیسکو.

So genetically they’re very close biology, right?

پس به صورت ژنتیکی، از نظر بیولوژی خیلی به هم نزدیکن، درست؟

They are counterparts, they are genetic counterparts, genetic matches, genetic equals, right?

همتا ان، همتای ژنتیکین، جفت ژنتیکین، ژنتیکی برابرن، درست؟

So they are identical parts, almost identical, very similar.

پس بخشای همسانن، تقریبا همسان، خیلی مشابه.

Two brothers, Chinese in China, Chinese in the United States, right?

دو تا برادر، یه چینی توی چین، یه چینی توی ایالات متحده، درست؟

They’re counterparts.

همتا ان.

They’re matches.

جفتن.

They’re equals.

برابرن.

But the one who eats a high fat, high meat, high dairy diet is going to get sick, has a very high risk for cancer.

ولی اونی که غذای پر چرب، پر گوشت، و پر لبنیات می‌خوره قراره که مریض شه، یه ریسک خیلی بالایی واسه ابتلا به سرطان داره.

The one that eats a very low meat, low dairy, almost vegetarian diet has very low risk for cancer.

اونی که غذای کم گوشت، کم لبنیات می‌خوره و تقریبا رژیم گیاه‌خواری داره، خیلی ریسک پایینی واسه ابتلا به سرطان واسه‌ش هست.

So they’re genetic counterparts but the behavior can determine their health.

پس از نظر ژنتیکی همتا ان ولی رفتارشون، سلامتیشون رو تعیین می‌کنه.

So again counterpart means two parts that are equal, two parts that are very similar.

پس دوباره، Counterparts می‌شه دو بخشی که برابرن، دو بخشی که خیلی شبیهن.

And that is the end of the vocabulary lesson for Healthy at 100.

و اینم از پایان درس دایره لغات واسه «تندرستی در ۱۰۰ سالگی».

Big smile.

یه لبخند بزرگ.

Big breath.

یه نفس بزرگ.

On to the next lesson.

بریم واسه درس بعد.


بخش سوم – درس داستان کوتاه

Hello, this is AJ.

درود، ای‌جی هستم.

Welcome to the mini-story for “Healthy at 100.

به داستان کوتاه واسه «تندرستی در ۱۰۰ سالگی خوش اومدین».

” Let’s get started.

بریم که شروع کنیم.

There was a guy named Joe.

یه آقایی بود به اسم جو.

Joe wanted to be a famous movie star.

جو می‌خواست یه ستاره سینمای معروف بشه.

Was he a famous movie star?

آیا یه ستاره سینمای معروف بودش؟

No, he wasn’t a movie star.

نه، ستاره سینما نبود.

He wanted to be a movie star.

می‌خواست یه ستاره سینما بشه.

What did Joe want to be?

جو می‌خواست چی بشه؟

He wanted to be a movie star.

می‌خواست یه ستاره سینما بشه.

Did he want to be a TV star?

می‌خواست ستاره تلویزیون بشه؟

No, no, no, no, no, no.

نه، نه، نه، نه، نه، نه.

He didn’t want to be a TV star.

نمی‌خواست ستاره تلویزیون بشه.

What kind of star did he want to be?

می‌خواست چجور ستاره‌ای بشه؟

A movie star, Joe wanted to be a movie star.

ستاره سینما، جو می‌خواست یه ستاره سینما بشه.

So, first he decided to get thin.

پس، اول تصمیم گرفت لاغر بشه.

He needed a good body.

به یه بدن خوب احتیاج داشت.

He stopped eating dairy products.

دست از خوردن محصولات لبنی برداشت.

What kind of products did he stop eating?

دست از خوردن چجور محصولاتی برداشت؟

Well, dairy products, he stopped eating dairy products.

خب، محصولات لبنی، دست از خوردن محصولات لبنی برداشت.

Did he stop eating cheese?

آیا دست از خوردن پنیر برداشت؟

Yes, he stopped eating cheese.

آره، دست از خوردن پنیر برداشت.

Did he stop drinking milk?

آیا دست از نوشیدن شیر برداشت؟

Yes, he stopped drinking milk.

آره، دست از نوشیدن شیر برداشت.

He stopped eating and drinking dairy products.

دست از خوردن و نوشیدن محصولات لبنی برداشت.

Who stopped eating and drinking dairy products?

کی دست از خوردن و نوشیدن محصولات لبنی برداشت؟

Joe, Joe stopped eating and drinking dairy products.

جو، جو دست از خوردن و نوشیدن محصولات لبنی برداشت.

What kind of products?

چجور محصولاتی؟

Dairy products, he stopped eating and drinking dairy products.

محصولات لبنی، دست از خوردن و نوشیدن محصولات لبنی برداشت.

Next he decided no more consumption of sugar and fat.

بعد تصمیم گرفت که دیگه شکر و چربی مصرف نکنه.

He said “I won’t consume sugar or fat anymore.

گفت “دیگه بعد از این شکر و چربی مصرف نمی‌کنم”.

What did he stop?

دست از چی برداشت؟

He stopped all consumption of sugar and fat.

دست از مصرف کردن همه‌ی شکر و چربی بر داشت.

Did he eat sugar and fat anymore?

آیا بازم شکر و چربی می‌خورد؟

No, he stopped all consumption of sugar and fat.

نه، دست از مصرف کردن هر شکر و چربی‌ای بر داشت.

Who stopped all consumption of sugar and fat?

کی دست از مصرف کردن شکر و چربی بر داشت؟

Well, of course, Joe.

خب، البته که جو.

Joe stopped all consumption of sugar and fat.

جو دست از مصرف کردن شکر و چربی بر داشت.

He stopped all consumption of what?

دست از مصرف کردن چی بر داشت؟

All sugar and all fat, he stopped all consumption of all sugar and all fat.

هر شکر و چربی‌ای، دست از هر مصرفی از هر شکرش و هر چربی‌ای برداشت.

Why?

چرا؟

Because he wanted to be a movie star, he wanted to have a thin body first.

چون می‌خواست یه ستاره سینما بشه، می‌خواست اول یه بدن لاغر داشته باشه.

Movie stars are usually thin.

ستاره‌های سینما معمولا لاغرن.

So he stopped eating dairy products.

پس دست از خوردن محصولات لبنی برداشت.

He stopped consuming fat and sugar.

دست از خوردن شکر و چربی برداشت.

Next he studied famous movie stars.

بعد راجع به ستاره‌های سینما تحقیق کرد.

He studied them very carefully.

خیلی بادقت تحقیق کردش.

What did they look like?

چجوری به نظر میان؟

What did they do?

چی کار می‌کنن؟

And he saw a correlation between being a movie star and having big teeth.

و یه ارتباطی بین ستاره سینما بودن و دندونای بزرگ داشتن دیدش.

Did he find a connection between big teeth and movie stars?

آیا یه ارتباط بین دندونای بزرگ و ستاره‌های سینما پیدا کرد؟

Oh yes, he did.

اوه آره، همینطوره.

He found a connection.

یه ربطی پیدا کرد.

He found most movie stars have very big teeth.

یافت که اکثر ستاره‌های سینما دندونای خیلی بزرگی دارن.

Interesting.

جالبه.

He saw a correlation between what?

بین چیا ارتباط دید؟

He saw a correlation between big teeth and being a famous movie star.

بین دندونای بزرگ و ستاره معروف سینما بودن ارتباط دیدش.

They’re connected.

مرتبطن به هم.

Who saw a correlation between big teeth and being a movie star?

کی بین دندونای بزرگ و ستاره معروف سینما بودن ارتباط دید؟

Joe saw it.

جو دیدش.

Joe saw a correlation, a connection, between having big teeth and being a famous movie star.

جو یه ارتباط دید، یه ربط، بین دندونای بزرگ و ستاره معروف سینما بودن.

What did he find?

چی پیدا کرد؟

What did he see?

چی دیدش؟

A correlation, a connection, between big teeth and being famous as a movie star.

یه ارتباط، یه ربط بین دندونای بزرگ و ستاره معروف سینما بودن.

Did Joe naturally, genetically have small or big teeth?

جو به صورت طبیعی، ژنتیکی دندونای کوچیک داشت یا بزرگ؟

Well, unfortunately Joe had very small teeth.

خب، متاسفانه جو دندونای خیلی کوچیکی داشت.

In fact, Joe had tiny little teeth.

در حقیقت، جو دندونای ریزه میزه‌ای داشتش.

Genetically, did he have little tiny teeth or huge big teeth?

آیا ژنتیکی دندونای ریزه میزه داشت یا دندونای بزرگ و گنده؟

He had small teeth.

دندونای کوچیک داشتش.

Joe’s father had little small teeth.

پدر جو دندونای کوچیک داشت.

Joe’s mother had little small teeth.

مادر جو دندونای کوچیک داشت.

All his brothers had little small teeth and Joe had little small teeth.

تموم برادراش دندونای کوچیک داشتن و جو هم دندونای کوچیک داشت.

It was genetic.

ژنتیکی بودش.

Genetically he had big teeth or small teeth?

ژنتیکی دندونای کوچیک داشت یا دندونای بزرگ؟

Small teeth.

دندونای کوچیک.

Was it genetic or was it behavior that caused his small teeth?

ژنتیک باعث دندونای کوچیکش شده بود با رفتار؟

Well genetics, right?

خب ژنتیک، درسته؟

It was a genetic trait.

یه خاصیت ژنتیکی بود.

It was connected to his biology connected to his family.

به بیولوژیش ربط داشت، به خونواده‌ش ربط داشت.

It was a genetic trait, having small teeth.

داشتن دندونای کوچیک یه خاصیت ژنتیکی بودش.

What was the correlation he found?

ربطی که پیدا کرد چی بود؟

Well, he found a correlation between big teeth and being a famous movie star.

خب، یه ربطی بین دندونای بزرگ و ستاره‌ی معروف سینما بودن پیدا کرد.

They’re connected.

بهم مرتبطن.

He thought “Oh no, to be a movie star I must have big teeth.

فکر کردش که، اوه نه، واسه اینکه ستاره سینما بشم باید دندونای بزرگ داشه باشم.

But mine are tiny and small.

ولی دندونای من کوچیک و ریزن.

” He had a problem.

یه مشکلی داشتش.

So he went to the hospital and he talked to a doctor.

پس رفت بیمارستان و با یه پزشک صحبت کرد.

He said “Doctor, I need big teeth.

گفتش “دکتر، من دندونای گنده نیاز دارم.

Look at my teeth.

به دندونام نگاه کن.

They’re tiny.

کوچیکن.

I’ll never be a movie star.

[با این دندونا] من هیچوقت قرار نیست ستاره سینما بشم”.

” The doctor said “I’m sorry, I can’t help you.

دکتر گفتش متاسفم، نمی‌تونم کمکت کنم.

You need to see a dentist, a special dentist.

نیازه که بری پیش یه دندون‌پزشک، یه دندون‌پزشک مخصوص.

” And so Joe went to see a special dentist, a dentist who made teeth bigger.

پس جو رفت پیش یه دندون‌پزشک مخصوص، یه دندون‌پزشک که دندونا رو بزرگ‌تر می‌کرد.

And he said to the dentist “Please help me.

و به دندون‌پزشک گفتش لطفا کمکم کن.

I want to be a movie star.

من می‌خوام یه ستاره سینما بشم.

But there’s a correlation between big teeth and being a movie star.

ولی یه ارتباطی بین دندونای بزرگ و ستاره سینما شدن هستش.

I have to have big teeth.

باید دندونای بزرگ داشته باشم.

” And the dentist said “No problem.

و دندون‌پزشک گفتش مشکلی نیست.

” And so Joe had an operation.

پس جو عمل شدش.

Why did Joe have an operation?

چرا جو عمل شد؟

He had an operation to get big teeth.

عمل شد تا دندونای بزرگ داشته باشه.

Why did he want big teeth?

چرا دندونای بزرگ می‌خواست؟

Well, of course, obviously so he could be a movie star.

خب، البته که، مشخصا واسه این که بتونه ستاره‌ی سینما بشه.

And so he had the operation.

پس عمل شدش.

It was successful.

موفقیت‌آمیز بود.

After the operation Joe had big whopping huge teeth.

بعد عمل جو دندونای خفن گنده داشت.

Did he have whopping big teeth?

دندونای خفن گنده داشت؟

Oh yes, they were whopping huge.

اوه آره، خفن گنده بودن.

They were big gigantic whopping teeth, the biggest teeth in the world.

دندونای بزرگ غول‌آسا و حفنی بودن، بزرگ‌ترین دندونای دنیا.

Who had whopping big teeth?

کی دندونای خفن گنده داشت؟

Joe, Joe had whopping teeth.

جو، جو دندونای خفن گنده داشت.

What kind of teeth did he have?

چجور دندونی داشتش؟

Whopping, whopping big huge gigantic teeth.

خفن، دندونای بزرگ غول‌آسای خفن.

What happened next?

بعد چی شد؟

Well, obviously he became a famous movie star.

خب، مشخصا شدش یه ستاره سینمای معروف.

To be a movie star you only need huge whopping teeth.

واسه اینکه ستاره‌ی سینما باشی فقط دندونای بزرگ خفن نیاز داری.

Everybody knows this.

همه اینو می‌دونن.

So Joe had whopping big teeth and he was also thin.

پس جو دندونای خفن گنده داشت و همینطور این که لاغر بود.

That’s all that was necessary.

همه‌ی چیزی که ضروری بود همین بود.

Joe had whopping big teeth.

جو دندونای بزرگ خفن داشتش.

He became a famous movie star.

شد یه ستاره سینمای معروف.

In fact, one year later he was the most famous movie star in the United States.

در واقع، یه سال بعد معروف‌ترین ستاره سینمای ایالات متحده بودش.

Why was he the most famous movie star in the United States?

چرا معروف‌ترین ستاره سینمای ایالات متحده بود؟

Well, because he had whopping teeth.

خب، چون دندونای خفن گنده داشت.

He had the biggest whopping teeth in all of America, in all of the world.

بزرگ‌ترین دندونای خفن تو کل آمریکا رو داشت، تو کل دنیا.

Who had the biggest whopping teeth in the world?

کی بزرگ‌ترین دندونای خفن رو داشت؟

Joe, Joe had the biggest whopping teeth in the world so, of course, he was the biggest whopping movie star in the world.

جو، جو بزرگ‌ترین دندونای خفن تو کل دنیا رو داشت، البته که اون بزرگ‌ترین ستاره‌ی خفن سینما تو دنیا بودش.

And that is the end of our happy story.

و اینم از آخر داستان شادمون.

I hope you enjoyed the mini-story.

امیدوارم که از داستان کوتاه لذت برده باشین.

I hope you’re smiling.

امیدوارم که در حال لبخند زدن باشین.

Shoulders are back.

شونه‌ها عقب.

Chest is up.

سینه بالا.

Breathing deep, moving that body, enjoying your English learning.

در حال تنفس عمیق، حرکت دادن اون بدن، و لذت بردن از یادگیری انگلیسی.

See you next time.

دفعه‌ی بعد می‌بینمتون.


بخش چهارم – درس دیدگاه

Hello, this is AJ.

درود، ای‌جی هستم.

Let’s get started with the POV, point of view mini story for “Healthy at 100.

بیاین POV رو شروع کنیم، نقطه‌ی نظر (زاویه دید) داستان کوتاه برای فصل «تندرستی در ۱۰۰ سالگی».

” Same story, different points of view.

همون داستان، زوایای دید متفاوت.

Since he was 16 Joe has wanted to be a movie star.

از ۱۶ سالگی جو خواسته که یه ستاره سینما باشه.

Since when?

از کِی؟

Since he was 16, since he was 16 Joe has wanted to be a movie star.

از ۱۶ سالگیش، از ۱۶ سالگی جو خواسته که یه ستاره سینما باشه.

Who has wanted to be a movie star?

کی خواسته که یه ستاره سینما باشه؟

Bill?

بیل؟

Not Bill, Joe.

بیل نه، جو.

Joe has wanted to be a movie star.

جو خواسته که یه ستاره سینما باشه.

Since when?

از کِی؟

Since he was 16, since he was 16 Joe has wanted to be a movie star.

از ۱۶ سالگیش، از ۱۶ سالگیش خواسته که یه ستاره سینما باشه.

Starting when he was 16 and continuing.

با شروع از ۱۶ سالگی و ادامه پیدا کردن [تا حالا].

What has he wanted since he was 16?

از ۱۶ سالگی چی خواسته؟

To be a movie star, he has wanted to be a movie star since he was 16.

اینکه یه ستاره سینما باشه، از ۱۶ سالگیش خواسته که یه ستاره سینما باشه.

Has he wanted to be a music rock star since he was 16?

از ۱۶ سالگیش خواسته که یه ستاره موسیقی راک باشه؟

No, he hasn’t wanted to be a rock star.

نه، نخواستش که یه ستاره موسیقی راک باشه.

He has wanted to be a movie star.

خواسته که یه ستاره سینما باشه.

What kind of star has he wanted to be?

خواسته چجور ستاره‌ای باشه؟

He has wanted to be a movie star.

خواسته که یه ستاره سینما باشه.

Has he wanted to be a movie star a little or a lot?

یکم خواسته که یه ستاره سینما باشه یا زیاد؟

Well, he has wanted to be a movie star a lot, really, really, really wanted to be a movie star.

خب، خیلی خواسته که ستاره سینما باشه، واقعا، واقعا، واقعا خواستش که یه ستاره سینما باشه.

He has wanted to be a movie star so much, a lot, since he was 16 years old.

از ۱۶ سالگیش خیلی می‌خواسته که یه ستاره سینما باشه.

And now he’s 38.

حالا ۳۸ سالشه.

So he’s wanted to be a movie star from 16 until age 38, during that whole time.

پس ۱۶ سالگی تا ۳۸ سالگی می‌خواسته که یه ستاره سینما باشه، توی تموم این مدت.

The whole time, every moment during that time, he has wanted to be a movie star.

تموم این مدت، توی تموم لحظات طی این دوران، یه ستاره سینما باشه.

Well, finally one day he just decided “I’m going to do it.

خب، نهایتا یه روز تصمیم گرفتش که “قراره انجامش بدم.

I will be a movie star.

یه ستاره سینما بشم”.

” He decided to get thin.

تصمیم گرفت که لاغر بشه.

So he stopped eating dairy products and he said “No more consumption of sugar and fat.

پس دست از خوردن محصولات لبنی کشید و گفتش “دیگه از این به بعد شکر و چربی مصرف نمی‌کنم”.

” Then he studied other stars.

بعد رفت راجع به ستاره‌ها مطالعه کرد.

He studied them very carefully.

خیلی با دقت مطالعه‌شون کرد.

And he saw a correlation, a connection, between big teeth and being a famous movie star.

و یه ارتباط، یه ربط، بین دندونای بزرگ و یه ستاره‌ی سینمای معروف بودن دیدش.

Now, unfortunately he has always had tiny teeth, I mean since he was born.

حالا، متاسفانه اون همیشه دندونای ریز داشته، یعنی از وقتی به دنیا اومده.

He has had tiny teeth since he was born.

از وقتی به دنیا اومده دندونای ریز داشته.

Has Joe always had tiny little teeth?

جو همیشه دندونای ریز داشته؟

Yeah, Joe has always had tiny little teeth.

آره، جو همیشه دندونای ریز داشته.

Since when?

از کِی؟

Well, since he was born, since he was a tiny baby.

خب، از وقتی به دنیا اومد، از وقتی یه نوزاد کوچیک بود.

Starting when he was a tiny baby until age 38, he has always had little tiny teeth.

با شروع از زمانی که یه نوزاد کوچیک بودش تا ۳۸ سالگی، همیشه دندونای ریزه میزه داشته.

But he decided to change that also.

ولی تصمیم گرفت که این رو هم تغییر بده.

He got an operation from a dentist and the dentist gave him huge whopping teeth.

توسط یه دندون‌پزشک عمل شد و دندون‌پزشک بهش دندونای گنده‌ی خفن داد.

What did the dentist give him?

دندون‌پزشک بهش چی داد؟

The dentist gave him huge whopping teeth.

دندون‌پزشک بهش دندونای گنده‌ی خفن داد.

And so, one year later, Joe became the biggest, most famous movie star in the world.

و بنابراین، یک سال بعد، جو بزرگ‌ترین و معروف‌ترین ستاره سینمای دنیا شدش.

Alright, that’s the end of our first point of view story.

بسیار خب، اینم از آخر داستان دیدگاه (زاویه دید) اولمون.

You notice that one changed a couple times, right?

متوجه شدین که یه چند باری تغییرش کرد، مگه نه؟

I started with has wanted to be, since he was 16, has wanted to be.

با خواسته که باشه، از ۱۶ سالگیش خواسته که باشه شروع کردم.

And then we say he decided, boom, just happened.

و بعد گفتیم که تصمیم گرفت، بوم، اتفاق افتاد.

And then we went back again and we said since he was a baby he has had tiny teeth, starting when he was a baby until now, well until 38.

و بعد دوباره برگشتیم عقب و گفتیم از وقتی نوزاد بود دندونای ریز داشته، با شروع از نوزادیش تا الان، در واقع تا ۳۸ سالگیش.

And then we change back again.

و بعد دوباره عوضش کردیم.

Got an operation, gave him big teeth.

عمل شد، دندونای بزرگ بهش داد.

Just notice the changes.

فقط حواستون به تغییرات باشه.

That’s all you need to do.

همه‌ی کاریه که نیازه بکنین.

You don’t need to remember the name of the grammar terms or rules.

نیاز نیست اسم اصطلاحات گرامری یا قواعد رو حفظ کنین.

Don’t remember any of that, doesn’t matter.

هیچکدومشون رو حفظ نکن، مهم نیست.

Notice the changes.

متوجه تغییرا باش.

Notice when they change, how they change.

حواست باشه کی تغییر می‌کنن، چجوری تغییر می‌کنن.

That’s all you need to do.

این تموم کاریه که باید بکنین.

Don’t analyze it.

تجزیه و تحلیلش نکن.

Don’t think about it.

بهش فکر نکن.

Just notice it.

فقط متوجهشون باش.

Hear it.

بشنوشون.

Listen to it.

بهشون گوش بده.

That’s all you need to do.

این همه‌ی کاریه که باید کنین.

Relax.

ریلکس باشین.

On to the next one, into the future.

بریم واسه بعدی، توی آینده.

Now here’s my idea for a story and we’re going to say for next year.

حالا این می‌شه ایده‌ی من واسه داستان و مثلا بگیم قراره واسه یک سال دیگه باشه.

So next year there’ll be a guy.

پس یه سال دیگه یه آقایی هست.

This guy will be named Joe.

این آقا اسمش جو خواهد بود.

Joe will want to be a massive huge movie star.

جو می‌خواد یه ستاره سینمای عظیم و گنده بشه.

He’ll want to be a big movie star.

می‌خواد که یه ستاره سینمای بزرگ بشه.

Well, first he’s going to decide to get thin.

خب، اول قراره تصمیم بگیره که لاغر بشه.

He’ll stop eating dairy products.

دست از خوردن محصولات لبنی می‌کشه.

He’ll stop consuming sugar and fat.

دست از مصرف شکر و چربی می‌کشه.

He’ll say “I’m not gonna consume sugar or fat anymore, starting today, into the future.

قراره بگه “من دیگه قرار نیست شکر یا جربی مصرف کنم، از امروز تا آینده.

I’m not gonna consume sugar or fat.

قرار نیست شکر یا چربی مصرف کنم”.

” So he’ll do that.

پس این کارو هم می‌کنه.

Next he’s gonna study famous movie stars and he’ll see a correlation between big teeth and being famous.

بعد قراره ستاره‌های معروف سینما رو مطالعه کنه و ببینه که یه ارتباطی بین دندونای بزرگ و معروف بودن هستش.

He’s going to see, he’s going to realize, that there’s a correlation between having big teeth and being a famous movie star.

قراره که ببینه، قراره که پی ببره، که یه ارتباطی بین دندونای بزرگ و یه ستاره‌ی معروف سینما بودن هستش.

Now unfortunately, Joe’s gonna have tiny teeth, I mean genetically, naturally, genetically.

حالا متاسفانه، جو قراره دندونای ریز داشته باشه، یعنی ژنتیکی و طبیعی، ژنتیکی.

His whole family is gonna have tiny little teeth.

همه‌ی خونواده‌ش قراره دندونای ریزه میزه داشته باشن.

And Joe will have tiny little teeth, too.

و جو هم قراره دندونای ریزه میزه داشته باشه.

So, he’ll decide to get an operation.

پس، تصمیم می‌گیره که عمل بشه.

He’ll go to a doctor first then he’ll go to a dentist.

اول می‌ره پیش یه دکتر و بعدش می‌ره پیش یه دندون‌پزشک.

And this dentist will give him huge whopping teeth.

و این دندون‌پزشک بهش دندونای خفن بزرگ می‌ده.

Big, big teeth.

دندونای بزرگِ بزرگ.

And this is going to be successful.

و این قراره که موفقیت‌آمیز هم باشه.

It’s gonna be hugely successful.

قراره به شدت موفقیت‌آمیز باشه.

In fact, one year later, he’s gonna be the most famous, the biggest movie star in all of the United States and in all of the world.

در واقغ، یه سال بعد، اون قراره بشه معروف‌ترین، بزرگ‌ترین ستاره سینما توی تموم ایالات متحده و تو کل دنیا.

He’ll be a huge big star because of his huge big teeth.

اون قراره بخاطر دندونای گنده‌ی بزرگش یه ستاره‌ی گنده‌ی بزرگ بشه.

And that is the end of our point of view stories.

و اینم پایان داستانای دیدگاهمون.

Hope you enjoyed them.

امیدوارم که ازشون لذت برده باشین.

Smile.

لبخند بزن.

Breathe.

تنفس کن.

Move your body.

بدنت رو حرکت بده.

Big, big, big grin on your face, come on.

یه پوزخند بزرگ، بزرگ، بزرگ رو صورتت، یالا.

You just finished the point of view story.

تو تازه داستان زاویه دید رو تموم کردیش.

Rock on.

بترکون.

You’re great.

تو عالی هستی.

You’re fantastic.

فوق‌العاده‌ای.

You’re an excellent English learner.

یه شاگرد انگلیسی بی‌نظیری.

Thank you for being my student.

ممنون از این که دانش‌آموز منی.

I will see you next time.

دفعه‌ی بعد می‌بینمتون.

Bye.

بدرود.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا