پایه‌ی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۱۲. نقش رسانه ۱

بخش اول – نقش رسانه ۱

The role of the media in contemporary politics forces us to ask what kind of a society we want to live in, and in particular in what sense of democracy do we want this to be a democratic society?

نقش رسانه در سیاست‌های معاصر ما را مجبور می‌کند که بپرسیم چه می‌خواهیم در چه نوع جامعه‌ای زندگی کنیم، و به‌خصوص می‌خواهیم این جامعه‌ی دموکراتیک چه مفهومی از دموکراسی باشد؟

Let me begin by counterposing two different conceptions of democracy.

بگذارید با مقایسه‌ی دو اندیشه‌ی دموکراسی شروع کنم.

One conception of democracy has it that a democratic society is one in which the public has the means to participate in some meaningful way in the management of their own affairs and the means of information are open and free.

یک اندیشه‌ی دموکراسی می‌گوید که یک جامعه‌ی دموکراتیک جامعه‌ای است که عموم مردم می‌توانند به‌طرز معناداری در مدیریت کارهای خودشان مشارکت کنند و روش‌های اطلاع‌رسانی باز و آزاد هستند.

If you look up “democracy” in the dictionary, you’ll get a definition something like that.

اگر در دیکشنری به‌دنبال واژه‌ی «democracy» بگردید، تعریفی شبیه به آن پیدا می‌کنید.

An alternative conception of democracy is that the public must be barred from managing their own affairs, and the means of information must be kept narrowly and rigidly controlled.

اندیشه‌ی دیگر دموکراسی این است که عموم مردم باید از مدیریت کارهای خودشان بازداشته شوند، و روش‌های اطلاع‌رسانی باید موشکافانه و بادقت کنترل شوند.

That may sound like an odd conception of democracy, but it’s important to understand that it is the prevailing conception.

شاید این اندیشه‌ی عجیبی از دموکراسی باشد، اما مهم است که درک کنیم اندیشه‌ی متداولی است.

In fact, it has long been, not just in operation, but even in theory.

در حقیقت، نه تنها مدت زیادی در عمل بوده است، بلکه حتی در تئوری هم بوده است.

There’s a long history that goes back to the earliest modern democratic revolutions in seventeenth century England which largely expresses this point of view.

پیشینه‌ی مفصلی که به اولین انقلاب‌های دموکراتیک مدرن در قرن هفدهم انگلیس وجود دارد که به‌طور وسیعی این دیدگاه را بیان می‌کند.

I’m just going to keep to the modern period and say a few words about how that notion of democracy develops, and why and how the problem of media and disinformation enters within that context.

فقط قصد دارم دوره‌ی مدرن را نگه دارم و چند کلمه‌ای درباره‌ی این‌که چگونه آن اندیشه از دموکراسی توسعه پیدا می‌کند صحبت کنم، و این‌که چرا و چگونه مشکل رسانه و دروغ‌پراکنی در آن مفهوم وارد می‌شود.


بخش دوم – درسنامه واژگان

Okay, welcome to the vocabulary lesson for the role of media 1 topic.

خب، به درس واژگان برای نقش رسانه موضوع ۱ خوش آمدید.

Here we go.

بزن بریم.

This is an article by Noam Chomsky and the first word in this article is contemporary.

این مقاله نوشته‌ی نام چامسکی است و اولین واژه در این مقاله contemporary است.

The role of the media in contemporary politics.

نقش رسانه در سیاست‌های معاصر.

Contemporary means modern or current, happening now in today’s time, in our current time.

contemporary یعنی مدرن یا حال حاضر، الان، امروزه اتفاق می‌افتد، در زمان فعلی.

So it means modern or current or generally now.

پس یعنی مدرن یا فعلی یا در کل حالا.

So contemporary politics means politics now.

پس سیاست معاصر یعنی سیاست الان.

In the year 2007, 2005, 2008, you know, about this time period.

در حدود دوره‌ی زمانی سال‌های ۲۰۰۷، ۲۰۰۵، ۲۰۰۸.

Okay and then next he has a phrase he says: we need to ask in what sense of democracy do we want this to be a democratic society.

خب و بعد عبارتی دارد که می‌گوید: ما باید بپرسیم که می‌خواهیم این جامعه‌ی دموکراتیک چه مفهومی از دموکراسی باشد.

In what sense means in what manner.

in what sense یعنی به چه طریقی.

And what he’s asking is in what kind.

و چیزی که می‌پرسد این است که به چه نوعی.

in what way do we want this to be a democracy, how do we want it to be a democracy.

به چه روشی می‌خواهیم این دموکراسی باشد، می‌خواهیم این دموکراسی چگونه باشد.

So in what sense means kind of in what definition, in what way, in what manner.

پس چه مفهومی یک‌جورهایی یعنی چه تعریفی، چه روشی، چه طریقی.

Alright and then the next sentence, he says: let me begin by counterposing two different ideas.

خیلی خب و بعد در جمله‌ی بعد می‌گوید: بگذارید با مقایسه‌ی دو ایده‌ی مختلف شروع کنم.

To counterpose is to compare, it means you compare one thing to another.

counterpose یعنی مقایسه کردن، یعنی یک چیز را با چیز دیگری مقایسه می‌کنید.

You put them against each other.

آن‌ها را مقابل هم قرار می‌دهید.

So he’s saying he has two ideas about democracy or there are two basic ideas about democracy.

پس می‌گوید که دو ایده درباره‌ی دموکراسی دارد یا دو ایده‌ی اساسی درباره‌ی دموکراسی وجود دارد.

He’s going to compare them, he’s going to put them against each other.

آن‌ها را مقایسه خواهد کرد، آن‌ها را مقابل هم قرار خواهد داد.

He’s going to counterpose them.

آن‌ها را مقایسه خواهد کرد.

So to counterpose is to compare two things, put them against each other.

پس counterpose یعنی مقایسه‌ی دو چیز، مقابل هم قرار دادن آن‌ها.

Counterpose ,that’s counterpose.

counterpose یعنی این.

So he’s going to counterpose two different conceptions of democracy.

پس دو اندیشه از دموکراسی را مقایسه خواهد کرد.

He’s counterposing two conceptions of democracy.

دو اندیشه از دموکراسی را مقایسه می‌کند.

Alright, conception means idea, but it means an idea about something.

خیلی خب، conception یعنی ایده، اما یعنی ایده‌ای درباره‌ی چیزی.

For example “a conception of democracy”.

مثلاً «اندیشه‌ای از دموکراسی».

It means your ideas about democracy, or your theory about democracy.

یعنی ایده‌ی شما درباره‌ی دموکراسی، یا تئوری شما درباره‌ی دموکراسی.

So you don’t say, usually, I have a conception, right?

پس معمولاً نمی‌گویید من یک اندیشه دارم، درسته؟

We usually say I have an idea, I have an idea.

معمولاً می‌گوییم من یک ایده دارم، ایده‌ای دارم.

We do say that in English all the time, but we don’t say I have a conception, not usually.

این را همیشه در انگلیسی می‌گوییم، اما نمی‌گوییم من یک اندیشه دارم، معمولاً نه.

We usually say I have a conception about democracy, I have a conception about this problem.

معمولاً می‌گوییم من اندیشه‌ای درباره‌ی دموکراسی دارم، اندیشه‌ای درباره‌ی این مشکل دارم.

Okay so that means you’re thinking in a certain way about this topic.

خب پس یعنی به روشی مشخص درباره‌ی این موضوع فکر می‌کنید.

So, conception is an idea or a theory usually about some topic.

پس، conception ایده یا تئوری است که معمولاً درباره‌ی موضوعی دارید.

Alright, and then he says: one conception of democracy has it that democracy is where people participate.

خیلی خب، و بعد می‌گوید: یک اندیشه از دموکراسی می‌گوید که دموکراسی جایی است که مردم مشارکت می‌کنند.

Has it, has it.

has it، می‌گوید.

Seems simple, has and it, very simple, two words.

به‌نظر آسان است، has و it، خیلی آسان، دو واژه.

But in this case has it means says or believes.

اما در این مورد has it یعنی می‌گوید یا باور دارد.

So one conception of democracy, one idea has it that a democracy means everybody participates.

پس یک اندیشه از دموکراسی، یک ایده می‌گوید که دموکراسی یعنی همه مشارکت کنند.

Has it, in other words means says.

has it به عبارت دیگر یعنی می‌گوید.

has it equals says.

has it مساوی است با می‌گوید.

One idea says that a democracy is blah blah blah.

یک ایده می‌گوید که دموکراسی چنین است و این صوبتا.

one idea has it, one idea says.

یک ایده می‌گوید، یک ایده می‌گوید.

So basically it means says.

پس اساساً یعنی می‌گوید.

But usually we use has it when a non-human is saying something, if that makes sense.

اما معمولاً وقتی یک غیرانسان چیزی را می‌گوید، از has it استفاده می‌کنیم، اگر با عقل جور دربیاید.

So, you don’t usually say I have it that he is good, right?

پس، معمولاً نمی‌گویید I have it that he is good درسته؟

You don’t say I say he is good.

نمی‌گویید I have it that he is good.

But we might say that public has it that he is good.

اما ممکن است بگوییم public has it that he is good.

So, it’s kind of not used for individuals, it’s used for abstract things that are communicating an idea.

پس، یک‌جورهایی برای افراد استفاده نمی‌شود، برای چیزهای انتزاعی که ایده‌ای را منتقل می‌کنند استفاده می‌شود.

So, has it means to communicate or sometimes it means to believe.

پس، has it یعنی ارتباط داشتن یا گاهی یعنی باور داشتن.

So, to communicate or to believe something and usually not used as a single person but as some abstract group or idea.

پس، ارتباط یا باور داشتن چیزی و معمولاً برای یک شخص استفاده نمی‌شود اما برای گروه یا ایده‌ی انتزاعی استفاده می‌شود.

Believing is the subject for has it.

believing برای has it فاعل است.

Okay, affairs.

خب، کارها.

He said: one idea has it that democracy means people manage their own affairs.

او گفت: یک ایده می‌گوید که دموکراسی یعنی مردم کارهای خودشان را مدیریت کنند.

Affairs in this case means lives, it means their normal life activities.

affairs در این مورد یعنی زندگی‌ها، یعنی فعالیت‌های عادی روزانی.

Life activities are affairs.

فعالیت‌های زندگی affairs هستند.

So I need to manage my affairs, means I need to manage my life activities.

پس من باید کارهایم را مدیریت کنم، یعنی باید فعالیت‌های زندگی‌ام را مدیریت کنم.

Now affairs does have other meanings, but in this case it means life activities or life issues.

حالا affairs معانی دیگری هم دارد، اما در این مورد یعنی فعالیت‌های زندگی یا مسائل زندگی.

Alright and we see the word means in that same paragraph, manage the means of information.

خیلی خب و واژه‌ی means را در همان بند می‌بینیم، مدیریت روش اطلاع‌رسانی.

In this case “means” means methods or ways.

در این مورد means یعنی متدها یا راه‌ها.

The means of information means the way of communicating information, or the method for communicating information, the means of information.

روش اطلاع‌رسانی یعنی راه ابلاغ اطلاعات، یا متد ابلاغ اطلاعات، روش اطلاع‌رسانی.

This is not a normal way to say that, in fact, it’s a little bit formal.

این راهی عادی برای گفتنش نیست، در حقیقت، کمی رسمی است.

Noam Chomsky is an academic, he’s a professor.

نوآم چامسکی استاد دانشگاه است، پروفسور است.

In fact, any of you who have studied language, you may know Noam Chomsky.

در حقیقت، هرکدام از شما که زبان را مطالعه کرده‌اید، شاید نوآم چامسکی را بشناسید.

He’s probably the most famous linguist in the world.

او احتمالاً معروف‌ترین زبان‌شناس در دنیاست.

Number one.

شماره یک.

He is a professor at MIT, Massachusetts Institute of Technology.

او استاد دانشگاه در MIT، مؤسسه‌ی فناوری ماساچوست است.

Anyway, I’ll talk more about that in the commentary.

به‌هرحال، بعداً در درس تفسیر درباره‌اش خواهم گفت.

Okay next, he uses the phrase look up.

خب بعدی، از عبارت look up استفاده می‌کند.

To look up a word in the dictionary.

پیدا کردن یک واژه در دیکشنری.

To look up means to look for and find, or to search for and find.

look up یعنی گشتن و پیدا کردن، یا جست‌وجو و پیدا کردن.

So if you look up a word in the dictionary it means you search for it and try to find it.

پس اگر واژه‌ای را در دیکشنری look up کنید یعنی آن را جست‌وجو کرده‌اید و سعی کردید پیدا کنید.

that’s pretty simple.

کاملاً آسان است.

We see the word alternative.

واژه‌ی alternative را می‌بینید.

an alternative idea of democracy.

ایده‌ی دیگری از دموکراسی.

So alternative means another choice, right?

alternative یعنی انتخاب دیگر، درسته؟

Another kind or another choice, or another possible choice.

نوعی دیگر، انتخابی دیگر، یا انتخاب ممکن دیگر.

An alternative idea means a different idea, right?

یک ایده‌ی دیگر یعنی ایده‌ی متفاوت، درسته؟

Another idea.

ایده‌ای دیگر.

a different idea, another kind of idea.

ایده‌ای متفاوت، نوعی دیگر از ایده.

Alright, and this idea says the public, people, must be barred from managing their own affairs.

خیلی خب، و این ایده می‌گوید عموم، مردم، باید از مدیریت کارهای خودشان منع شوند.

Barred from means prevented.

barred یعنی جلوگیری.

It’s one of those two word verbs, to be barred from means to be denied or prevented or stopped from doing something.

یکی از آن فعل‌های دوکلمه‌ای است،‌ be barred from یعنی رد شدن یا جلوگیری شدن یا متوقف شدن از انجام کاری.

For example you might say “I am barred from that restaurant”.

مثلاً ممکن است بگویید «من از آن رستوران منع شده‌ام».

It means I can not go into the restaurant, maybe I did something bad in the restaurant, maybe I stole something from them, or I yelled and whatever.

یعنی من نمی‌توانم به داخل آن رستوران بروم، شاید کار بدی در رستوران انجام دادم، شاید چیزی را از آن‌ها دزدیدم، یا داد زدم و هرچی.

But they say: okay you can never come to this restaurant again, you are barred from this restaurant.

اما آن‌ها می‌گویند: تو هرگز دوباره نمی‌توانی به این رستوران بیایی، تو از این رستوران منع شدی.

Alright, to be barred from means you’re prevented from coming in.

خیلی خب، be barred from یعنی شما از داخل شدن در رستوران بازداشته می‌شوید.

He’s saying that some.

می‌گوید که.

one idea of democracy is that normal people must be barred from managing their own affairs.

یک ایده از دموکراسی این است که مردم عادی باید از مدیریت کارهای خودشان منع شوند.

So they must be prevented from managing their own lives, important things.

پس آن‌ها باید از مدیریت زندگی‌های خودشان بازداشته شوند، چیزهای مهم.

Alright, we see the adverbs narrowly and rigidly controlled.

خیلی خب، قیدهای narrowly و rigidly controlled را می‌بینیم.

controlled is a verb ,sorry.

controlled فعل است، ببخشید.

Narrowly and rigidly controlled.

narrowly and rigidly controlled.

So, narrowly controlled means in a careful way, in a very tight way, right?

پس، narrowly controlled یعنی به‌طرز بادقتی، به‌طرز خیلی جدی، درسته؟

It doesn’t mean.

به معنی این نیست که.

you have many choices.

انتخاب‌های زیادی دارید.

You are narrowly controlled, it means you only get a few choices.

شما به‌طور موشکافانه کنترل می‌شوید، یعنی فقط چند انتخاب دارید.

The person who is controlling you gives you only a few choices.

شخصی که شما را کنترل می‌کند فقط چند انتخاب به شما می‌دهد.

You are narrowly controlled.

شما به‌طور موشکافانه کنترل می‌شوید.

Rigidly controlled means no flexibility, very tough, right?

rigidly controlled یعنی هیچ انعطافی نباشد، خیلی سخت، درسته؟

Very very tough.

خیلی خیلی سخت.

There are tough rules and you can not break them.

این‌ها قانون‌های سختی هستند و نمی‌توانید آن‌ها را بشکنید.

So that’s rigidly.

پس این rigidly است.

To do something rigidly means you do it in only one way, you can’t change, you can’t adapt.

کاری را با سخت‌گیری انجام دادن یعنی فقط به یک روش انجامش می‌دهید، نمی‌توانید تغییر دهید، نمی‌توانید سازگار شوید.

Rigidly.

با سخت‌گیری.

Alright, and he said that may sound like an odd idea of democracy.

خیلی خب، و او می‌گوید که شاید به‌نظر ایده‌ی دموکراسی عجیبی باشد.

We’ve had this before, but odd means strange here, means strange.

این را قبلاً داشته‌ایم، اما odd این‌جا یعنی عجیب، یعنی عجیب.

That may sound like a strange idea of democracy, that may sound like an odd idea of democracy.

شاید به‌نظر ایده‌ی دموکراسی عجیبی باشد، شاید به‌نظر ایده‌ی دموکراسی عجیبی باشد.

So odd here means strange.

پس odd این‌جا یعنی عجیب.

He says: but it’s the prevailing idea.

می‌گوید: اما ایده‌ی متداول است.

It’s the prevailing conception, it’s the prevailing idea.

اندیشه‌ی متداول است، ایده‌ی متداول است.

Prevailing means the most common.

prevailing یعنی رایج‌ترین.

Most common or the majority idea.

رایج‌ترین ایده یا ایده‌ی اکثریت.

So he’s saying this is actually the prevailing idea, it’s the most common idea about democracy.

پس می‌گوید که این در واقع ایده‌ی متداول است، رایج‌ترین ایده درباره‌ی دموکراسی است.

The most common idea, the most prevailing idea in most countries is that common people, normal people, are not smart enough to manage important things, right?

رایج‌ترین ایده، متداول‌ترین ایده در بیشتر کشورها این است که مردم عوام، مردم عادی، به‌اندازه‌ی کافی باهوش نیستند تا چیزهای مهم را مدیریت کنند، درسته؟

Educated people, rich people basically, have to control them somehow.

مردم تحصیل‌کرده، اساساً مردم پولدار، باید جوری آن‌ها را کنترل کنند.

That’s the prevailing idea of democracy.

این ایده‌ی متداول از دموکراسی است.

It’s the most common idea, it’s the majority idea, it’s the most powerful idea.

رایج‌ترین ایده است، ایده‌ی اکثریت است، قوی‌ترین ایده است.

Okay, the prevailing idea.

خب، ایده‌ی متداول.

And then he says it is the prevailing idea not just in operation, but also in theory.

و بعد او می‌گوید که ایده‌ی متداول نه فقط در عمل، بلکه در تئوری هم هست.

In operation means in use.

در عمل یعنی در استفاده.

How something is actually done.

چگونه کاری انجام می‌گیرد.

How it is done in reality, right?

چگونه در واقعیت انجام می‌گیرد، درسته؟

Not in idea.

نه در ایده.

In theory means in idea, right?

در تئوری یعنی در ایده، درسته؟

It means talking about it, thinking about it in theory.

یعنی صحبت کردن درباره‌ی آن، فکر کردن درباره‌ی آن در تئوری.

So, “this is the idea in theory”, it means this is the idea people talk about, think about.

پس، «این ایده در تئوری است»، یعنی ایده‌ای که مردم درباره‌ی آن صحبت می‌کنند، فکر می‌کنند.

But it’s also the main opinion in operation, meaning in actual use, in real life governments.

اما نظر اصلی در عمل هم هست، یعنی در استفاده‌ی واقعی، در دولت‌های واقعی.

Everyday in operation.

هر روز در عمل.

So in operation is how something is actually done, and in theory is how you think about it.

پس در عمل یعنی چگونه کاری در واقع انجام می‌گیرد، و در تئوری یعنی چگونه به آن فکر می‌کنید.

Alright, and let’s see.

خیلی خب، بیایید ببینیم.

he says: I’m going to keep to the modern period to talk about this issue.

می‌گوید: من دوره‌ی مدرن را نگه خواهم داشت تا درباره‌ی این مسئله صحبت کنم.

To keep to something, it just means to stay with it, means.

keep to something فقط یعنی ماندن با آن چیز، یعنی.

he’s not going to talk about the far past, he’s going to keep to the modern period.

درباره‌ی گذشته‌ی خیلی دور صحبت نخواهد کرد، درباره‌ی دوره‌ی مدرن صحبت خواهد کرد.

He’s gonna stay with the modern period only.

فقط با صحبت درباره‌ی دوره‌ی مدرن خواهد ماند.

So keep to means to stay with.

پس keep to یعنی ماندن با.

Alright, and then we see the word notion, he’s gonna talk about different notions of democracy.

خیلی خب، و بعد ما واژه‌ی notion را می‌بینیم، او درباره‌ی فکرهای مختلف از دموکراسی صحبت خواهد کرد.

Notion means idea, idea.

notion یعنی ایده، ایده.

And it’s very close to the word idea so you can say: “I have a notion”.

و خیلی نزدیک به واژه‌ی ایده است پس می‌توانید بگویید: «من یک فکر دارم».

It sounds a little strange.

کمی عجیب به‌نظر می‌رسد.

It usually means a small idea or an opinion, idea and maybe a little more formal.

معمولاً یعنی ایده‌ی کوچک یا نظر، ایده و شاید کمی رسمی‌تر.

But you can say that, it’s very similar to the word idea.

اما می‌توانید بگویید که خیلی شبیه به واژه‌ی ایده است.

So, notion.

پس، notion.

A notion of democracy means some idea or opinion of democracy, so notion is idea, basically.

تفکری از دموکراسی یعنی ایده یا نظری از دموکراسی، پس notion اساساً ایده است.

And then he uses the word, our final word, disinformation.

و بعد او از واژه‌ی disinformation، واژه‌ی آخرمان، استفاده می‌کند.

He’s going to talk about in his future articles, the problem of media and disinformation.

او درباره‌ی مقاله‌ی آینده‌اش صحبت خواهد کرد، مشکل رسانه و دروغ‌پراکنی.

Well, you know what information is, right?

خب، می‌دانید information چیست، درسته؟

Information means.

information یعنی.

uh.

آم.

you know, information, how do I tell.

چطور بگم.

it means knowledge about things that happened.

یعنی دانش درباره‌ی چیزهایی که اتفاق افتاده.

So, stories in the news, this is information.

پس، داستان‌ها در اخبار، این اطلاع‌رسانی است.

There is a war in Iraq, that’s information.

جنگی در عراق است، این اطلاع‌رسانی است.

Alright, what is disinformation?

خیلی خب، disinformation چیست؟

“dis” makes it negative, negative information, what does that mean?

«dis» آن را منفی می‌کند، اطلاع‌رسانی منفی، یعنی چه؟

Well, disinformation in fact means a propaganda or lies, official lies basically, or wrong information.

خب، disinformation در حقیقت یعنی تبلیغات جانب‌دارانه یا دروغ، اساساً دروغ‌های رسمی، یا اطلاع‌رسانی اشتباه.

But it’s not wrong information by accident, right?

اما اطلاع‌رسانی اشتباه تصادفی نیست، درسته؟

Someone writes an article, they make a mistake, for example.

مثلاً کسی مقاله‌ای می‌نویسد، اشتباهی می‌کند.

They make a mistake, but it’s an accident.

اشتباهی می‌کند، اما تصادفی است.

They think it’s correct, it’s an accident.

فکر می‌کند درست است، اتفاقی است.

That is not disinformation, that’s not disinformation.

این دروغ‌پراکنی نیست، دروغ‌پراکنی نیست.

It’s just a mistake.

فقط خطاست.

It’s wrong, it’s a mistake.

اشتباه است، خطاست.

But if government creates a story, and they know it’s a lie, they know it’s wrong, but they tell the reporters, they tell the news, the news shows it to everybody.

اما اگر دولت یک داستان بسازد، و بداند که دروغ است، بداند که اشتباه است، اما به خبرنگاران بگوید، به اخبار بگوید، اخبار به همه نشان دهد.

That’s disinformation, right?

این دروغ‌پراکنی است، درسته؟

The people who created it know it’s wrong, they know it’s a lie, but they want to change people’s minds.

افرادی که آن را ساختند می‌دانند اشتباه است، می‌دانند دروغ است، اما می‌خواهند نظر مردم را عوض کنند.

They want to control them somehow.

می‌خواهند یک‌جوری آن‌ها را کنترل کنند.

So, it’s called disinformation.

پس، به آن disinformation می‌گویند.

disinformation.

دروغ‌پراکنی.

Very similar to the word propaganda.

بسیار شبیه واژه‌ی propaganda است.

Propaganda and disinformation are very very similar.

propaganda و disinformation خیلی خیلی شبیه هستند.

Alright, that is all for the vocabulary lesson.

خیلی خب، این تمام درس واژگان بود.

Listen a few times, it’s a short article, but there are some difficult words in there.

چند بار گوش دهید، مقاله‌ی کوتاهی است، اما چند واژه‌ی دشوار هم در آن هست.

So, listen as many times as you need to.

پس، هرچقدر نیاز است گوش دهید.

Alright, bye-bye.

خیلی خب، بای-بای.


بخش سوم – داستان کوتاه

Welcome to the mini-story for the role of media 1.

به داستان کوتاه برای نقش رسانه ۱ خوش آمدید.

Let’s get started with the story.

بیایید داستان را شروع کنیم.

One day, a guy named AJ goes to his English class.

یک روز، مردی به‌نام اِی‌جی به کلاس انگلیسی‌اش می‌رود.

One student in his class named Aki complains.

یکی از دانش‌آموزان کلاسش که آکی نام دارد شکایت می‌کند.

He says: “AJ, your class sucks!

می‌گوید: «اِی‌جی، کلاس تو مزخرفه!

it’s boring”.

کسل‌کننده‌ست».

AJ is surprised!

اِی‌جی تعجب می‌کند!

He asks the class: “Is this the prevailing opinion?

از کلاس می‌پرسد: «این نظر متداوله؟

Do you all agree?

همه موافقید؟

They all shout together: “YES, YOU SUCK!

همه با هم فریاد می‌زنند: «بله، تو مزخرفی!

” Then they attack AJ, they hit him and kick him and beat him.

» بعد به اِی‌جی حمله می‌کنند، او را می‌زنند و لگد می‌زنند.

They throw him out of the class and they shout: “You are barred from this class.

او را از کلاس بیرون می‌اندازند و فریاد می‌زنند: «تو از این کلاس منع شدی.

Never come back!

هرگز برنگرد!

AJ is sad.

اِی‌جی ناراحت است.

But he decides to get revenge.

اما تصمیم به انتقام می‌گیرد.

He’ll fight again.

دوباره خواهد جنگید.

So, he joins a ninja school to learn how to fight.

پس، به یک مدرسه‌ی نینجا ملحق می‌شود تا چگونه جنگیدن را یاد بگیرد.

He says to the ninja teacher: “I want to learn to kill someone with a knife and a sword”.

او به معلم نینجا می‌گوید: «من می‌خوام یاد بگیرم که کسی را با چاقو و شمشیر بکشم».

The teacher says: “AJ, your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong.

معلم می‌گوید: «اِی‌جی، تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباهه.

Contemporary American ninjas use guns”.

نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنن».

Then the master begins to teach AJ how to fight and how to use guns like a ninja.

بعد استاد شروع به آموزش چگونگی جنگیدن و چگونگی استفاده از تفنگ مثل یک نینجا به اِی‌جی می‌کند.

He yells: “AJ, don’t stand rigidly.

او فریاد می‌زند: «اِی‌جی، سخت نایست.

Make your body soft and flexible”.

بدنت را نرم و انعطاف‌پذیر کن».

Everyday, AJ practices.

هرروز، اِی‌جی تمرین می‌کند.

Finally, he is ready.

بالاخره، او آماده است.

He is strong and dangerous.

او قوی و خطرناک است.

The teacher says: “AJ, think about before you came to me.

معلم می‌گوید: «اِی‌جی، درباره‌ی قبل از زمانی که پیش من آمدی فکر کن.

Counterpose yourself.

خودت را مقایسه کن.

Then, before you came here, to yourself, now after training.

آن‌موقع، قبل از این‌که به این‌جا بیایی، برای خودت، حالا بعد از آموزش.

Compare yourself, counterpose these two.

خودت را مقایسه کن، این دو را مقایسه کن.

Then, you were weak, now you are strong”.

آن‌موقع، ضعیف بودی، حالا قوی هستی».

AJ says: “Yes, master.

اِی‌جی می‌گوید: «بله، استاد.

I am strong.

من قوی‌ام.

I am now ready to destroy my evil English class”.

من حالا آماده‌م تا کلاس انگلیسی شیطانیم را نابود کنم».

As AJ walks out the door, the master yells: “AJ, keep to your ninja training, keep to your ninja methods and destroy them all”.

همین‌طور که اِی‌جی از در بیرون می‌رود، استاد فریاد می‌زند: «اِی‌جی، تمریناتت را به‌یاد داشته باش، متدهای نینجایی را به‌یاد داشته باش و همه‌شون را نابود کن».

To be continued.

ادامه دارد.

dang dang dang dang daaang.

دنگ دنگ دنگ دنگ دَ َ َ َ َ َ َنگ.

Okay, that is all for our class.

خب، برای کلاسمان همین بود.

Let’s go back up again and let’s do the story with questions.

بیایید دوباره به بالا برگردیم و داستان را با سؤال‌ها بخوانیم.

So, alright, with questions.

پس، خیلی خی، با سؤال‌ها.

One day, AJ goes to English class.

یک روز، اِی‌جی به کلاس انگلیسی می‌رود.

One student named Aki complains.

یکی از دانش‌آموزان به‌نام آکی شکایت می‌کند.

He says: “AJ, your class sucks!

می‌گوید: «اِی‌جی، کلاست مزخرفه!

It’s boring”.

کسل‌کننده‌ست».

AJ is surprised.

اِی‌جی تعجب می‌کند.

He asks the class: “Is this the prevailing opinion?

از کلاس می‌پرسد: «این نظر متداوله؟

Do you all agree?

همه موافقید؟

Does he want to know if this is the majority opinion?

می‌خواهد بداند که آیا این نظر اکثریت است؟

The common opinion?

نظر رایج؟

Well, that’s right.

خب، درسته.

That’s exactly what he wants to know.

این دقیقاً چیزی است که می‌خواهد بداند.

He wants to know if this is the prevailing opinion, the common opinion, the majority opinion, the most common opinion.

می‌خواهد بداند آیا این نظر متداول است، نظر رایج، نظر اکثریت، رایج‌ترین نظر.

Does he want to know if this is the prevailing emotion?

می‌خواهد بداند که آیا این احساس متداول است؟

No, he’s not talking about emotion.

نه، او درباره‌ی احساس صحبت نمی‌کند.

He’s talking about opinion.

او درباره‌ی نظر صحبت می‌کند.

He wants to know, is this the prevailing opinion.

می‌خواهند بداند، آیا این نظر متداول است یا نه.

Is this the most common opinion?

این رایج‌ترین نظر است یا نه.

Does he ask his brother, “is this the prevailing opinion”?

آیا از برادرش می‌پرسد، «آیا این نظر متداول است»؟

No, no, he doesn’t ask his brother.

نه، نه، از برادرش نمی‌پرسد.

Who does he ask?

از چه کسی می‌پرسد؟

Well, he asks all of the class, all of the students.

خب، از تمام کلاس می‌پرسد، تمام دانش‌آموزان.

He says: “Is this the prevailing opinion in this class?

می‌گوید: «این نظر متداول این کلاسه؟

Is it the most common opinion among all the students?

رایج‌ترین نظر بین همه‌ی دانش‌آموزاست؟

And is it?

و هست؟

is it?

هست؟

Was this the prevailing opinion?

نظر متداول بود؟

Yeah, exactly.

بله، دقیقاً.

It is the prevailing opinion, in fact.

در حقیقت، نظر متداول است.

They all agree and they all shout together: “YES, AJ!

آن‌ها همه موافق هستند و همه با هم فریاد می‌زنند: «بله، اِی‌جی!

YOU SUCK!

تو مزخرفی!

” Then they attack AJ.

» بعد به اِی‌جی حمله می‌کنند.

They throw him out of the room and shout: “You are barred from this class.

او را از کلاس بیرون می‌اندازند و فریاد می‌زنند: «تو از این کلاس منع شدی.

Never come back!

هرگز برنگرد!

Can AJ return to the class?

آیا اِی‌جی می‌تواند به کلاس برگردد؟

No, no, he is barred from the class.

نه، نه، او از کلاس منع شده است.

He can never come back into the classroom.

او هرگز نمی‌تواند به کلاس برگردد.

He is barred from the class.

او از کلاس منع شده است.

Is he barred from his favorite restaurant?

آیا او از رستوران موردعلاقه‌اش منع شده است؟

No, no, no, he’s not barred from his favorite restaurant.

نه، نه، نه، او از رستوران موردعلاقه‌اش منع نشده است.

He’s barred from the English class.

او از کلاس انگلیسی منع شده است.

Who barred him from the class?

چه کسی او را از کلاس منع کرد؟

Well, the students barred him from the class, right?

خب، دانش‌آموزان او را از کلاس منع کردند، درسته؟

They are stopping him.

آن‌ها او را متوقف می‌کنند.

They are preventing him.

آن‌ها جلوی او را می‌گیرند.

So, the students barred him from the class.

پس، دانش‌آموزان او را از کلاس منع کردند.

Is AJ barred from his job in general?

آیا اِی‌جی کلاً از کارش منع شده است؟

No, no, no, no, he’s not barred from his job.

نه، نه، نه، نه، او از کارش منع نشده است.

He can still go to the school, but he can not enter the classroom.

او هنوز می‌تواند به مدرسه برود، اما نمی‌تواند وارد کلاس شود.

He is barred from the class.

او از کلاس منع شده است.

Why is AJ barred from the class?

چرا اِی‌جی از کلاس منع شده است؟

Well, he’s barred from the class, because the students hate him, and they think his class sucks and that he’s boring.

خب، اِی‌جی از کلاس منع شده است، چون دانش‌آموزان از او متنفرند، و فکر می‌کنند که کلاسش مزخرف است و او کسل‌کننده است.

That’s why he’s barred from the class.

به‌همین خاطر او از کلاس منع شده است.

And then they beat him up.

و بعد او را کتک می‌زنند.

They kick him and throw him out and he’s bloody, and we hear the music.

او را لگد می‌زنند و از کلاس بیرون می‌کنند و او خونی شده است، و ما موسیقی می‌شنویم.

nanananaaa.

ناناناناناناااا.

very sad music, while AJ is walking away.

موسیقی خیلی غمگینی، وقتی که اِی‌جی دور می‌شود.

AJ’s very sad, but he decides to get revenge, right?

اِی‌جی خیلی ناراحت است، اما تصمیم به انتقام می‌گیرد، درسته؟

He decides he will fight again.

تصمیم می‌گیرد که بجنگد.

So, he joins a ninja school to learn how to fight.

پس، به یک مدرسه‌ی نینجا ملحق می‌شود تا چگونه جنگیدن را یاد بگیرد.

And he talks to the ninja master, the ninja teacher and he says: “I want to learn to kill someone with a knife and a sword”.

و با استاد نینجا صحبت می‌کند، معلم نینجا و او می‌گوید: «من می‌خواهم یاد بگیرم کسی را با چاقو و شمشیر بکشم».

The teacher says: “AJ, your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong”.

معلم می‌گوید: «اِی‌جی، تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباه هستند».

Are AJ’s ideas about ninja fighting wrong?

ایده‌های اِی‌جی درباره‌ی جنگیدن نینجایی اشتباه هستند؟

Yeah, that’s right.

بله، درسته.

His conceptions of ninja fighting are wrong.

تصورات او از جنگ نینجایی اشتباه هستند.

Are his conceptions of karate wrong?

آیا تصورات او از کاراته اشتباه هستند؟

No, no, he’s not learning to fight with karate.

نه، نه، او جنگیدن با کاراته را یاد نمی‌گیرد.

He’s learning to fight with ninja powers.

او جنگیدن با قدرت‌های نینجایی را یاد می‌گیرد.

His conceptions of ninja fighting are wrong.

تصورات او از جنگ نینجایی اشتباه هستند.

Are Aki’s conceptions of ninja fighting wrong?

آیا تصورات آکی از جنگ نینجایی اشتباه است؟

No, no, not Aki.

نه، نه، آکی نه.

Aki is Japanese.

آکی ژاپنی است.

He understands the ninja.

او نینجا را می‌فهمد.

But AJ’s conceptions of ninja fighting are wrong.

اما تصورات اِی‌جی از جنگ نینجایی اشتباه هستند.

He has old ideas about ninja fighting.

او ایده‌های قدیمی درباره‌ی جنگ نینجایی دارد.

His conceptions of ninja fighting are old and they’re wrong.

تصورات او از جنگ نینجایی قدیمی و اشتباه هستند.

Are his conceptions about the ninjas totally wrong, in general?

آیا تصورات او درباره‌ی نینجاها در کل کاملاً اشتباه است؟

Actually no, no.

در واقع، نه، نه.

It’s not his conceptions about ninjas in general.

تصوراتش درباره‌ی نینجاها به‌طور کلی نیست.

It’s his conceptions, his ideas about the means of ninja fighting, how they fight.

تصوراتش، ایده‌هایش درباره‌ی درباره‌ی روش‌های جنگ نینجایی است، چگونه می‌جنگند.

That’s what’s wrong.

آن اشتباه است.

So his ideas about ninjas are not totally wrong.

پس ایده‌هایش درباره‌ی نینجاها کاملاً اشتباه نیستند.

He knows that ninjas wear black, they wear all black.

او می‌داند که نینجاها مشکی می‌پوسند، کاملاً مشکی می‌پوشند.

He knows they are dangerous killers.

می‌داند که آن‌ها قاتل‌های خطرناکی هستند.

These are true, these ideas are true.

این‌ها واقعی هستند، این ایده‌ها درست هستند.

Only his ideas about the means of ninja fighting, how they fight, what weapons do they use, what techniques do they use.

فقط این ایده‌ها درباره‌ی روش‌های جنگ نینجایی، چگونه می‌جنگند، چه سلاح‌هایی استفاده می‌کنند، چه تکنیک‌هایی استفاده می‌کنند.

the means of ninja fighting.

روش‌های جنگ نینجایی.

His ideas about the means of ninja fighting are wrong.

ایده‌های او درباره‌ی جنگ نینجایی اشتباه هستند.

His conceptions of the means of ninja fighting are wrong.

تصورات او از روش‌های نینجایی اشتباه هستند.

How is he wrong?

چگونه اشتباه می‌کند؟

What does he mean about the means of ninja fighting?

منظورش از روش‌های جنگ نینجایی چیست؟

What does AJ think about the means of ninja fighting?

اِی‌جی درباره‌ی روش‌های جنگیدن نینجایی چه فکری می‌کند؟

Well, AJ thinks they fight with knives and swords, right?

خب، اِی‌جی فکر می‌کند آن‌ها با چاقوها و شمشیرها می‌جنگد، درسته؟

Big long knives.

چاقوهای بزرگ و بلند.

He thinks that’s the means of ninja fighting, that’s how they fight, that’s the way they fight.

او فکر می‌کند این روش جنگیدن نینجاهاست.

But his teacher says: “No, that is not the means of ninja fighting today”.

اما معلمش می‌گوید: «نه، امروز این روش جنگیدن نینجاها نیست».

He says: “Contemporary American ninjas use guns”.

او می‌گوید: «نینجاهای آمریکاییِ امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنن».

Do old old ninjas in the past, 200 years ago, did they use guns?

آیا نینجاهای قدیمی قدیمی در گذشته، ۲۰۰ سال پیش، از تفنگ استفاده کردند؟

No, they did not.

نه، استفاده نکردند.

Not old ninjas.

نینجاهای قدیمی نه.

They don’t use guns, contemporary ninjas use guns.

آن‌ها از تفنگ‌ها استفاده نمی‌کنند، نینجاهای امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند.

Modern ninjas use guns.

نینجاهای مدرن از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند.

Today, this time in history, contemporary ninjas use guns.

امروز، در این زمان در تاریخ، نینجاهای امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند.

Do contemporary Japanese ninjas use guns?

آیا نینجاهای ژاپنی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند؟

No, in fact, they don’t.

نه، در حقیقت، استفاده نمی‌کنند.

They still like traditions, the Japanese ninjas.

آن‌ها هنوز سنت‌ها را دوست دارند، نینجاهای ژاپنی.

Contemporary American ninjas use guns, contemporary Japanese ninjas do not.

نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند، نینجاهای ژاپنی امروزی استفاده نمی‌کنند.

Is AJ learning from a contemporary American ninja?

آیا اِی‌جی از یک نینجای آمریکایی امروزی یاد می‌گیرد؟

Yes, in fact, he is.

بله، در حقیقت، این‌طور است.

He is learning from a contemporary American ninja.

او از یک نینجای آمریکایی امروزی یاد می‌گیرد.

He’s learning from a modern American ninja.

او از یک نینجای آمریکایی مدرن یاد می‌گیرد.

Not an old traditional one.

نه از یک سنتی قدیمی.

He’s learning from a contemporary American ninja.

او از یک نینجای آمریکایی امروزی یاد می‌گیرد.

What weapon do contemporary American ninjas use?

نینجاهای آمریکایی امروزی از چه سلاحی استفاده می‌کنند؟

Well, they use guns, right?

خب، آن‌ها از اسلحه‌ها استفاده می‌کنند، درسته؟

Contemporary American ninjas use guns.

نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند.

That’s their weapon.

سلاح آن‌هاست.

That’s how they kill people usually.

معمولاً این‌طوری افراد را می‌کشند.

Their guns and their hands and their feet!

تفنگ‌هایشان و دست‌هایشان و پاهایشان!

So contemporary American ninjas use guns.

پس نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند.

Then the master begins to teach AJ how to fight and how to use guns like a ninja.

بعد استاد شروع به آموزش جنگیدن و چگونگی استفاده از تفنگ‌ها مثل یک نینجا به اِی‌جی می‌کند.

When they’re training, when they’re practicing, he yells at AJ: “AJ, don’t stand rigidly, make your body soft and flexible”.

وقتی تمرین می‌کنند، وقتی تمرین می‌کنند، وقتی تمرین می‌کنند، او سر اِی‌جی فریاد می‌زند: «اِی‌جی، سفت نایست، بدنت را نرم و انعطاف‌پذیر کن».

Does he want AJ to stand very rigidly, very hard?

آیا از اِی‌جی می‌خواهد که خیلی سفت بایستد، خیلی سخت؟

No, no, he wants AJ to have a soft body, so can move very easily.

نه، نه، از اِی‌جی می‌خواهد تا بدن نرمی داشته باشد تا بتواند راحت‌تر حرکت کند.

He does not want AJ to stand rigidly.

نمی‌خواهد اِی‌جی سفت بایستد.

Does he want AJ to fight rigidly, with very hard strong muscles?

آیا می‌خواهد که اِی‌جی سفت بجنگد، با ماهیچه‌های خیلی سخت و قوی؟

No, he doesn’t want AJ to fight rigidly.

نه، نمی‌خواهد اِی‌جی سفت بجنگد.

He wants AJ to fight with a fast, soft, flexible body.

می‌خواهد اِی‌جی با بدن سریع، نرم و انعطاف‌پذیر بجنگد.

Flexibly, he wants AJ to stand flexibly, so he can move easily.

انعطاف‌پذیری، او می‌خواهد اِی‌جی انعطاف‌پذیر بایستد تا بتواند به‌آسانی حرکت کند.

He does not want AJ to stand rigidly, he does not want AJ to fight rigidly.

او نمی‌خواهد اِی‌جی سفت بایستد، نمی‌خواهد اِی‌جی سفت بجنگد.

He wants him to move quickly, change quickly, change easily, be very flexible.

می‌خواهد او سریع حرکت کند، سریع تغییر کند، به‌آسانی تغییر کند، خیلی انعطاف‌پذیر باشد.

So he says: Don’t stand rigidly, don’t fight rigidly.

پس می‌گوید: سفت نایست، سفت نجنگ.

Maybe don’t think rigidly, right?

شاید سفت فکر نکن، درسته؟

Have your mind open to new ideas.

ذهنت را به ایده‌های جدید باز بگذار.

Don’t think rigidly.

بسته فکر نکن.

AJ must not be rigid, rigid’s the adjective.

اِی‌جی نباید سفت باشد، rigid صفت است.

AJ must not be rigid, he must not stand rigidly, he must not fight rigidly, he must not think rigidly.

اِی‌جی نباید سفت باشد، نباید سفت بایستد، نباید سفت بجنگد، نباید سفت فکر کند.

So, everyday AJ practices.

پس، اِی‌جی هرروز تمرین می‌کند.

Finally, he is ready, he is strong and dangerous.

بالاخره، او آماده است، قوی و خطرناک است.

Only the strong, only the hard.

فقط قوی، فقط سخت.

The teacher says: “AJ, remember your past self when you were weak.

معلم می‌گوید: «اِی‌جی، خود گذشته‌ات را به‌یاد داشته باش وقتی که ضعیف بودی.

Counterpose yourself before you came here to your current self”.

خودت را قبل از این‌که این‌جا بیایی با خود الانت مقایسه کن».

Does he want AJ to compare his old self and his new self?

آیا می‌خواهد اِی‌جی خود قدیمی و خود جدیدش را مقایسه کند؟

Yes, that’s right.

بله، درسته.

He wants AJ to counterpose his old self and his new self.

می‌خواهد اِی‌جی خود قدیمی و خود جدیدش را مقایسه کند.

He wants him to compare his old self and his new self.

می‌خواهد خود قدیمی و خود جدیدش را مقایسه کند.

Does he want AJ to counterpose different philosophies, different ideas?

آیا می‌خواهد اِی‌جی فلسفه‌های مختلف را مقایسه کند، ایده‌های مختلف؟

No, no, no, they’re not talking about philosophy or ideas.

نه، نه، نه، آن‌ها درباره‌ی فلسفه یا ایده حرف نمی‌زنند.

He wants him to counterpose his old self and his new self.

می‌خواهد او خود قدیمی و خود جدیدش را مقایسه کند.

Compare old self and new self.

مقایسه‌ی خود قدیمی و خود جدید.

Does he want Aki to counterpose his old self and new self?

آیا می‌خواهد آکی خود قدیمی و خود جدیدش را مقایسه کند؟

No, no, Aki is not his student, he wants AJ to counterpose his old self and his new self.

نه، نه، آکی شاگرد او نیست، می‌خواهد اِی‌جی خود قدیمی و خود جدیدش را مقایسه کند.

Why does he want AJ to counterpose his old self and his new self?

چرا می‌خواهد اِی‌جی خود قدیمی و خود جدیدش را مقایسه کند؟

Well, he wants him to realize how strong he is now.

خب، می‌خواهد او متوجه شود که حالا چقدر قوی است.

So he’s saying compare yourself now, you are strong, and think of yourself before, you were weak, right?

پس می‌گوید خودت را حالا مقایسه کن، قوی هستی، و به خود قبلی‌ات فکر کن، ضعیف بودی، درسته؟

Counterpose your weak self and your strong self.

خود ضعیف و خود قوی‌ات را مقایسه کن.

Realize you’re stronger now.

متوجه باش که حالا قوی هستی.

So he says counterpose your old self and your new self.

پس می‌گوید خود قدیمی و خود جدیدت را مقایسه کن.

He says: “Then you were weak, now you are strong”.

می‌گوید: «آن‌موقع ضعیف بودی، حالا قوی هستی».

AJ says: “Yes, master.

اِی‌جی می‌گوید: «بله، استاد.

I am strong, I am now ready to destroy my evil English class”.

من قوی‌ام، من حالا آماده‌م تا کلاس انگلیسی شیطانیم را نابود کنم».

As AJ walks out the door, the master yells: “Keep to your ninja methods and destroy them all”.

همان‌طور که اِی‌جی از در بیرون می‌رود، استاد فریاد می‌زند: «متدهای نینجایی را به‌یاد داشته باش و همه‌شون را نابود کن».

Does he want AJ to stay with his ninja methods?

آیا می‌خواهد اِی‌جی با متدهای نینجایش بماند؟

Yes, that’s right.

بله، درسته.

He wants him to stay with his ninja methods.

می‌خواهد او با متدها نینجایش بماند.

He wants him to use only the ninja methods, right?

می‌خواهد او فقط از متدهای نینجا استفاده کند، درسته؟

Continue with the ninja methods, continue with the ninja training.

با متدهای نینجا ادامه دهد، با تمرین‌های نینجا ادامه دهد.

So he says keep to your ninja methods, don’t try other things.

پس می‌گوید که متدها نینجایت را به‌یاد داشته باش، چیزهای دیگر را امتحان نکن.

Don’t do other things.

چیزهای دیگر را انجام نده.

Remember your ninja methods.

متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش.

Keep to your ninja methods, stay with them.

متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش، با آن‌ها بمان.

So the master yells: “Keep to your ninja methods”.

پس استاد فریاد می‌زند: «متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش».

Does he want AJ to keep to his karate methods?

آیا می‌خواهد اِی‌جی متدهای کاراته‌اش را به‌یاد داشته باشد؟

No, he did not learn karate.

نه، او کاراته یاد نگرفت.

He did not say keep to your karate methods, he said keep to your ninja methods.

او نگفت که متدهای کاراته‌ات را به‌یاد داشته باش، گفت متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش.

What kind of methods should AJ keep to?

اِی‌جی باید چه نوع متدهایی را به‌یاد داشته باشد؟

Well, he should keep to his ninja methods, right?

خب، او باید متدهای نینجایش را به‌یاد داشته باشد، درسته؟

Keep to your ninja methods, stay with your ninja methods.

متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش، با متدهای نینجایت بمان.

Use only those.

فقط ار آن‌ها استفاده کن.

So the master says: “Keep to your ninja methods and destroy them all”.

پس استاد می‌گوید: «متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش و همه‌شان را نابود کن».

Alright, one more time.

خیلی خب، یک بار دیگر.

This time I’m going to pause after the key phrases with the new vocabulary, repeat those phrases after me.

این بار من بعد از عبارات کلیدی با واژگان جدید مکث خواهم کرد، آن عبارات را بعد از من تکرار کنید.

Don’t just repeat, copy my intonation when I go up and when I go down, right?

فقط تکرار نکنید، زیروبمی من را تقلید کنید وقتی که بالا می‌روم و وقتی که پایین می‌آیم، درسته؟

Copy it very carefully.

بادقت تقلید کنید.

Try to sound exactly like me.

سعی کنید شبیه من بگویید.

Here we go.

بزن بریم.

One day, AJ goes to English class.

یک روز، اِی‌جی به کلاس انگلیسی‌اش می‌رود.

One student named Aki complains: “AJ, your class sucks!

یکی از دانش‌آموزان کلاسش که آکی نام دارد شکایت می‌کند: «اِی‌جی، کلاس تو مزخرفه!

It’s boring”.

کسل‌کننده‌ست».

AJ is surprised!

اِی‌جی تعجب می‌کند!

He asks the class: “Is this the prevailing opinion?

از کلاس می‌پرسد: «این نظر متداوله؟

(pause) Is this the prevailing opinion?

(مکث) این نظر متداوله؟

(pause) Good, do you all agree?

(مکث) خوبه، همه موافقید؟

” They all shout together: “YES!

» همه با هم فریاد می‌زنند: «بله!

YOU SUCK!

تو مزخرفی!

Then they attack AJ.

بعد به اِی‌جی حمله می‌کنند.

They hit him and beat him, they throw him out of the room and shout: “You are barred from this class, never come back”.

او را می‌زنند و کتک می‌زنند، او را از کلاس بیرون می‌اندازند و فریاد می‌زنند: «تو از این کلاس منع شدی، هرگز برنگرد».

(pause) Good, you are barred from this class, never come back.

(مکث) خوبه، تو از این کلاس منع شدی، هرگز برنگرد.

(pause) Good.

(مکث) خوبه.

AJ is sad.

اِی‌جی ناراحت است.

He decides to get revenge and fight again.

تصمیم به انتقام می‌گیرد و دوباره می‌جنگد.

So, he joins a ninja school to learn how to fight.

پس، به یک مدرسه‌ی نینجا ملحق می‌شود تا چگونه جنگیدن را یاد بگیرد.

He says to the ninja teacher: “I want to learn to kill someone with a knife and a sword”.

او به معلم نینجا می‌گوید: «من می‌خواهم یاد بگیرم که کسی را با چاقو و شمشیر بکشم».

The teacher says: “Your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong”.

معلم می‌گوید: «اِی‌جی، تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباه است».

(pause) Your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong.

(مکث) تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباه است.

(pause) Ooh, that’s difficult, right?

(مکث) اوووه، سخته، درسته؟

Your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong.

تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباه است.

He says: “Contemporary American ninjas use guns”.

می‌گوید: «نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند».

(pause) Contemporary american ninjas use guns.

(مکث) نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنند.

(pause) Good.

(مکث) خوبه.

He then begins to teach AJ how to fight and how to use guns like a ninja.

بعد به اِی‌جی یاد می‌دهد که چگونه بجنگد و چگونه از تفنگ مثل یک نینجا استفاده کند.

He yells: “Don’t stand rigidly”.

فریاد می‌زند: «سفت نایست».

(pause) Don’t stand rigidly.

(مکث) سفت نایست.

(pause) Good.

(مکث) خوبه.

“Make your body soft and flexible”.

«بدنت را نرم و انعطاف‌پذیر کن».

Everyday, AJ practices.

هرروز، اِی‌جی تمرین می‌کند.

Finally, he is ready.

بالاخره، او آماده است.

He is strong and dangerous.

او قوی و خطرناک است.

The teacher says: “Counterpose your old self to your new self”.

معلم می‌گوید: «اِی‌جی، خود قدیمی با خود جدیدت را مقایسه کن».

(pause) Counterpose your old self to your new self.

(مکث) خود قدیمی با خود جدیدت را مقایسه کن.

(pause) Good.

(مکث) خوبه.

“Then you were weak, now you are strong”.

«آن‌موقع، ضعیف بودی، حالا قوی هستی».

AJ says: “Yes, master.

اِی‌جی می‌گوید: «بله، استاد.

I am strong.

من قوی هستم.

I am now ready to destroy my evil English class”.

من حالا آماده‌م تا کلاس انگلیسی شیطانیم را نابود کنم».

As AJ walks out the door, the master yells: “Keep to your ninja methods”.

همین‌طور که اِی‌جی از در بیرون می‌رود، استاد فریاد می‌زند: «متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش».

(pause) Good.

(مکث) خوبه.

Keep to your ninja methods (pause) and destroy them all.

متدهای نینجایت را به‌یاد داشته باش (مکث) و همه‌شون را نابود کن».

Very good.

خیلی خوبه.

You’re ready for the POV lesson.

برای درس دیدگاه آماده هستید.

Stop this, tell all the story yourself.

این را متوقف کنید، تمام داستان را خودتان بگویید.

Bye-bye.

بای-بای.


بخش چهارم – درسنامه دیدگاه

welcome to the point-of-view mini-stories for the role of media 1.

به داستان کوتاه دیدگاه برای نقش رسانه‌ی ۱ خوش آمدید.

Let’s get started, same story but different time frames.

بیایید شروع کنیم، همان داستان اما با چارچوب‌های زمانی مختلف.

Our first one as always will start with the past, “twenty years ago”.

اولی مثل همیشه با گذشته شروع خواهد شد، «بیست سال پیش».

Twenty years ago, there was an English teacher named AJ.

بیست سال پیش، معلم انگلیسی به‌نام اِی‌جی بود.

One day, he went to English class and one student named Aki complained.

او به کلاس انگلیسی رفت و یک دانش‌آموز به‌نام آکی شکایت کرد.

He said: “AJ, your class sucks!

گفت: «اِی‌جی، کلاس تو مزخرفه!

It’s boring”.

کسل‌کننده‌ست».

AJ was surprised.

اِی‌جی تعجب کرد.

He asked the class: “Is this the prevailing attitude?

از کلاس پرسید: «این برخورد متداوله؟

Is this the prevailing opinion?

این نظر متداوله؟

Do you all agree?

همه موافقید؟

” They all shouted together: “Yes, you suck!

» همه با هم فریاد زدند: «بله، تو مزخرفی!

” Then they attacked AJ.

» بعد به اِی‌جی حمله کردند.

They hit him and beat him, they threw him out of the room and shouted: “You are barred from this class.

او را زدند و کتک زدند، او را از کلاس بیرون انداختند و فریاد زدند: «تو از این کلاس منع شدی.

Never come back”.

هرگز برنگرد».

AJ was sad.

اِی‌جی ناراحت بود.

But he decided to get revenge.

اما تصمیم به انتقام گرفت.

He decided to fight again.

تصمیم گرفت دوباره بجنگد.

So, he joined a ninja school to learn how to fight.

پس، به یک مدرسه‌ی نینجا ملحق شد تا چگونه جنگیدن را یاد بگیرد.

He said to the ninja teacher: “I want to learn to kill someone with a knife and a sword”.

او به معلم نینجا گفت: «من می‌خوام یاد بگیرم که کسی را با چاقو و شمشیر بکشم».

The teacher said: “AJ, your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong.

معلم گفت: «اِی‌جی، تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباهه.

Contemporary American ninjas use guns”.

نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنن».

Then he began to teach AJ how to fight and how to use guns like a ninja.

بعد استاد شروع به آموزش چگونگی جنگیدن و چگونگی استفاده از تفنگ مثل یک نینجا به اِی‌جی کرد.

He yelled: “Don’t stand rigidly.

او فریاد زد: «اِی‌جی، سفت نایست.

Make your body soft and flexible”.

بدنت را نرم و انعطاف‌پذیر کن».

Everyday, AJ practiced.

هرروز، اِی‌جی تمرین کرد.

Finally, he was ready.

بالاخره، آماده بود.

He was strong and dangerous.

او قوی و خطرناک بود.

The teacher said: “AJ, counterpose your old self to your new self.

معلم گفت: «اِی‌جی، خود قدیمی‌ات را با خود جدیدت مقایسه کن.

Then you were weak, now you are strong”.

آن‌موقع، ضعیف بودی، حالا قوی هستی».

AJ said: “Yes, master.

اِی‌جی گفت: «بله، استاد.

I am strong.

من قوی‌ام.

I am now ready to destroy my evil English class”.

من حالا آماده‌م تا کلاس انگلیسی شیطانیم را نابود کنم».

As AJ walked out the door, the master yelled: “Keep to your ninja methods, and destroy them all”.

همان‌طور که اِی‌جی از در بیرون رفت، استاد فریاد زد: «اِی‌جی، متدهای نینجایی را به‌یاد داشته باش و همه‌شون را نابود کن».

Alright, very good.

خیلی خب، خیلی خوبه.

Let’s do it again.

بیایید دوباره انجامش دهیم.

This time, we’re going to start with the phrase “since last month”.

این دفعه، با عبارت «از ماه پیش» شروع خواهیم کرد.

You ready?

آماده‌اید؟

Since last month.

از ماه پیش.

let’s do it.

بزن بریم.

Alright, there is a teacher named AJ.

خیلی خب، معلم انگلیسی‌ای هست به‌نام اِی‌جی.

Since last month, he has gone to his English class and every day, Aki has complained.

از ماه پیش، او به کلاس انگلیسی‌اش رفته است و هر روز، یک دانش‌آموز به‌نام آکی شکایت کرده است.

Aki has said: “AJ, your class sucks!

آکی گفته است: «اِی‌جی، کلاس تو مزخرفه!

it’s boring”.

کسل‌کننده‌ست».

AJ has always been sad.

اِی‌جی همیشه ناراحت شده است.

He’s always been surprised.

همیشه تعجب کرده است.

Well, finally, one day, he asked the class: “Is this the prevailing opinion?

خب، بالاخره، یک روز، از کلاس پرسید: «این نظر متداوله؟

Do you all agree?

همه موافقید؟

Well, they all agreed.

خب، همه موافق بودند.

They all shouted together: “Yes, you suck!

همه با هم فریاد زدند: «بله، تو مزخرفی!

” Then they attacked AJ.

» بعد به اِی‌جی حمله کردند.

They threw him out of the room and shouted: “You are barred from this class.

او را از اتاق بیرون انداختند و فریاد زدند: «تو از این کلاس منع شدی.

never come back”.

هرگز برنگرد».

AJ was sad.

اِی‌جی ناراحت بود.

But he decided to get revenge.

اما تصمیم به انتقام گرفت.

So, he joined the ninja school to learn how to fight.

پس، به مدرسه‌ی نینجا ملحق شد تا چگونه جنگیدن را یاد بگیرد.

He said to the ninja teacher: “I want to learn to kill someone with a knife and a sword”.

او به معلم نینجا گفت: «من می‌خوام یاد بگیرم که کسی را با چاقو و شمشیر بکشم».

The teacher said: “Your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong.

معلم گفت: «تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباهه.

Contemporary American ninjas use guns”.

نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنن».

He then began to teach AJ how to fight and how to use guns like a ninja.

بعد استاد شروع به آموزش چگونگی جنگیدن و چگونگی استفاده از تفنگ مثل یک نینجا به اِی‌جی کرد.

Every day, he would yell: “Don’t stand rigidly.

هر روز، او فریاد می‌زد: «سفت نایست.

Make your body soft and flexible”.

بدنت را نرم و انعطاف‌پذیر کن».

Every day, AJ practiced.

هرروز، اِی‌جی تمرین کرد.

Finally, he was ready.

بالاخره، آماده بود.

He was strong and dangerous.

او قوی و خطرناک بود.

The teacher said: “Counterpose your old self with your new self.

معلم گفت: «اِی‌جی، خود قدیمی‌ات را با خود جدیدت مقایسه کن.

Before you were weak, now you are strong”.

قبلاً ضعیف بودی، حالا قوی هستی».

AJ said: “Yes, master.

اِی‌جی گفت: «بله، استاد.

I am strong.

من قوی‌ام.

I am now ready to destroy my evil English class”.

من حالا آماده‌م تا کلاس انگلیسی شیطانیم را نابود کنم».

As AJ walked out the door, the master yelled: “Keep to your ninja training.

همان‌طور که اِی‌جی از در بیرون رفت، استاد فریاد زد: «تمرین‌های نینجایی‌ات را به‌یاد داشته باش.

Keep to your ninja methods, and destroy them all”.

متدهای نینجایی را به‌یاد داشته باش و همه‌شون را نابود کن».

Alright, now it’s time for our third version, going to the future.

خیلی خب، حالا نوبت نسخه‌ی سوم ماست، به آینده می‌رویم.

Let’s imagine this is a movie idea, or maybe a dream.

بیایید تصور کنیم که این یک ایده‌ی فیلم است، یا شاید یک رویاست.

Okay, so we’re thinking about the future.

خب، پس ما داریم درباره‌ی گذشته فکر می‌کنیم.

I have a dream and I’m thinking this is going to happen, this is going to happen to me.

من یک رویا دارم و فکر می‌کنم که اتفاق خواهد افتاد، برای من اتفاق خواهد افتاد.

So, one day, AJ will go to English class.

پس، یک روز،اِی‌جی به کلاس انگلیسی خواهد رفت.

One of the students named Aki will complain.

یکی از دانش‌آموزان به‌نام آکی شکایت خواهد کرد.

He’ll say: “AJ, your class sucks!

خواهد گفت: «اِی‌جی، کلاس تو مزخرفه!

It’s boring”.

کسل‌کننده‌ست».

AJ’ll be surprised.

اِی‌جی تعجب خواهد کرد.

He’ll ask the class: “Is this the prevailing opinion?

از کلاس خواهد پرسید: «این نظر متداوله؟

Do you all agree?

همه موافقید؟

They’ll all shout together: “Yes, you suck!

همه با هم فریاد خواهند زد: «بله، تو مزخرفی!

” Then, they’ll attack AJ.

» بعد، به اِی‌جی حمله خواهند کرد.

They’ll throw him out of the room and they’ll shout: “You are barred from this class.

او را از کلاس بیرون خواهند انداخت و فریاد خواهند زد: «تو از این کلاس منع شدی.

Never come back”.

هرگز برنگرد».

AJ is gonna be sad.

اِی‌جی ناراحت خواهد شد.

He’ll decide to get revenge, though.

اما تصمیم به انتقام خواهد گرفت.

So, he’ll join a ninja school to learn how to fight.

پس، به یک مدرسه‌ی نینجا ملحق خواهد شد تا چگونه جنگیدن را یاد بگیرد.

He’ll say to the ninja teacher: “I want to learn to kill someone with a knife and a sword”.

او به معلم نینجا خواهد گفت: «من می‌خوام یاد بگیرم که کسی را با چاقو و شمشیر بکشم».

But the teacher’s gonna say: “Look, your conceptions of the means of ninja fighting are old and wrong.

اما معلم خواهد گفت: «اِی‌جی، تصور تو از روش‌های جنگیدن نینجایی قدیمی و اشتباهه.

Contemporary American ninjas use guns”.

نینجاهای آمریکایی امروزی از تفنگ‌ها استفاده می‌کنن».

He’ll then begin to teach AJ how to fight and how to use guns like a ninja.

بعد شروع به آموزش چگونگی جنگیدن و چگونگی استفاده از تفنگ مثل یک نینجا به اِی‌جی خواهد کرد.

He’ll yell: “Don’t stand rigidly.

او فریاد خواهد زد: «اِی‌جی، سفت نایست.

Make your body soft and flexible”.

بدنت را نرم و انعطاف‌پذیر کن».

Everyday, AJ’ll practice.

هرروز، اِی‌جی تمرین خواهد کرد.

Finally, he’ll be ready.

بالاخره، آماده خواهد بود.

He’ll be strong and dangerous.

او قوی و خطرناک خواهد بود.

Teacher’s gonna say: “Counterpose your old self to your new self.

معلم خواهد گفت: «اِی‌جی، خود قدیمی‌ات را با خود جدیدت مقایسه کن.

Then you were weak, now you are strong”.

آن‌موقع ضعیف بودی، حالا قوی هستی».

AJ’ll say: “Yes, master.

اِی‌جی خواهد گفت: «بله، استاد.

I am strong.

من قوی‌ام.

I am now ready to destroy my evil English class”.

من حالا آماده‌م تا کلاس انگلیسی شیطانیم را نابود کنم».

Now, as AJ walks out the door, the master will say: “Keep to your ninja methods and destroy them all”.

حالا، همان‌طور که اِی‌جی از در بیرون می‌رود، استاد فریاد خواهد زد: «اِی‌جی، متدهای نینجایی را به‌یاد داشته باش و همه‌شون را نابود کن».

Okay, that is all for our POV, point-of-view stories.

خب، این تمام POV ما، داستان‌های دیدگاه ما بود.

Please pause now.

لطفاً الان توقف کنید.

Go back, listen to version number one.

برگردید، به نسخه‌ی شماره‌ی یک گوش دهید.

Alright, this is the past tense, twenty years ago.

خیلی خب، این زمان گذشته است، بیست سال پیش.

Listen to it and then stop and try to tell all of the story yourself using the past tense.

به آن گوش دهید و بعد سعی کنید همه‌ی داستان را خودتان با استفاده از زمان گذشته بگویید.

Then listen to the second one.

بعد به دومی گوش دهید.

The second one is a mix, it usually is a mix.

دومی قاطی است، معمولاً قاطی است.

You probably noticed, right?

احتمالاً توجه کردید، درسته؟

They’ll be a little bit of present perfect, actually.

در واقع، کمی حال کامل هم خواهد بود.

You know?

می‌دانید؟

Have gone, have been.

have gone و have been.

And then there’ll also be a good amount of the past.

و بعد مقدار زیادی گذشته خواهد بود.

So, you wanna begin that one with “since last month”, right?

پس، می‌خواهید آن را با «از ماه پیش» شروع کنید، درسته؟

AJ has gone to his English class since last month, the student has complained, etc.

اِی‌جی از ماه پیش به کلاس انگلیسی‌اش رفته است، دانش‌آموز شکایت کرده است، و غیره.

Listen to it, and then try to tell it yourself.

به آن گوش دهید و بعد سعی کنید خودتان بگویید.

And finally, listen to the third version, about the future.

و بالاخره به نسخه‌ی سوم گوش دهید، درباره‌ی آینده.

Listen to it, stop, try to tell it yourself in the future.

گوش دهید، توقف کنید، سعی کنید خودتان آن را به آینده بگویید.

Okay, listen for those ‘ll sounds, right?

خب، به صداهای ll’ گوش دهید، خب؟

AJ’ll, AJ’ll.

AJ’ll، AJ’ll.

We don’t say usually “AJ will”.

معمولاً نمی‌گوییم «AJ will».

That’s written English.

این انگلیسی نوشتاری است.

But in speaking we just add that L sound.

اما در صحبت کردن فقط صدای ل را اضافه می‌کنیم.

AJ’ll go to the store, AJ’ll go to the store, AJ will go to the store.

اِی‌جی به مغازه خواهد رفت، اِی‌جی به مغازه خواهد رفت، اِی‌جی به مغازه خواهد رفت.

We just.

ما فقط.

AJ’ll, L.

AJ’ll، ل.

so, listen for that.

پس، به آن گوش دهید.

Also listen for gonna, gonna means going to.

همچنین به gonna گوش دهید، gonna یعنی going to.

You know, that’s also for the future, spoke in future.

می‌دانید، این هم برای آینده است، حرف زدن درباره‌ی آینده.

Alright, good luck.

خیلی خب، موفق باشید.

Listen to these many times if necessary, until they feel natural and easy.

به این‌ها دفعات زیادی گوش دهید اگر نیاز است، تا احساس طبیعی و راحتی بهتان دست دهد.

And then move on, listen to the article and listen to the article many times.

و بعد به سراغ مقاله بروید و به مقاله دفعات زیادی گوش دهید.

Okay, see you next time.

خب، دفعه‌ی بعد می‌بینمتان.

Bye-bye.

بای-بای.


بخش پنجم – درس تفسیر

Hello and welcome to the role of media 1 lesson.

سلام و به درس نقش رسانه ۱ خوش آمدید.

This is the commentary.

این درس تفسیر است.

I’d like to talk a little bit about Noam Chomsky in this commentary, he’s the writer of this article.

مایلم کمی درباره‌ی نوآم چامسکی در این درس تفسیر صحبت کنم، او نویسنده‌ی این مقاله است.

There will be more, this is from a book of his, called media control by Noam Chomsky.

بیشتر هم خواهد بود، این از یکی از کتاب‌های او به‌نام کنترل رسانه نوشته‌ی نوآم چامسکی است.

It will talk more about the actual issues in future commentaries.

درباره‌ی مسائل واقعی در درس تفسیرهای بعدی بیشتر صحبت خواهد کرد.

But this time I just want to tell you more about Noam Chomsky, the man.

اما این دفعه می‌خواهم بیشتر درباره‌ی نوآم چامسکی صحبت کنم، همان مرد.

Who is he?

او کیست؟

He’s a very very interesting guy.

او مرد خیلی خیلی جالبی است.

Noam Chomsky kind of has two careers, he’s famous for two different things.

نوآم چامسکی دو شغل دارد، او به دو چیز معروف است.

Number one, he’s a famous linguist.

شماره‌ی یک، یک زبان‌شناس معروف.

In fact, he’s probably the most famous linguist in the world.

در حقیقت، احتمالاً معروف‌ترین زبان‌شناس در دنیاست.

Now, when I say linguist, I don’t mean he speaks a lot of languages.

وقتی می‌گویم زبان‌شناس، منظورم این نیست که او به زبان‌های زیادی صحبت می‌کند.

What I mean is he studies languages.

منظورم این است که او زبان‌ها را مطالعه می‌کند.

How do languages work?

چگونه زبان‌ها کار می‌کنند؟

What is grammar exactly and how does it work?

گرامر دقیقاً چیست و چگونه کار می‌کند؟

Not just in English but in all languages.

نه فقط در انگلیسی بلکه در تمام زبان‌ها.

And he has a lot of very interesting theories that are very famous.

و او تئوری‌های جالب بسیار زیادی دارد که خیلی معروف هستند.

One of them is called the theory of universal grammar.

یکی از آن‌ها تئوری گرامر جهانی نام دارد.

And that basically says that while every language has different grammar, some different grammar, that underneath there is some basic grammar, some basic language principles which are the same for all languages.

و این تئوری اساساً می‌گوید که درحالی‌که هر زبان گرامر متفاوتی دارد، گرامری متفاوت، در زیر آن گرامر پایه‌ای هست، اصول‌های زبانی اساسی‌ای هست که برای تمام زبان‌ها یکسان است.

And that’s why we can learn other languages.

و به‌همین خاطر می‌توانیم زیان‌ها دیگر را یاد بگیریم.

Because they’re different, but they’re not totally different, right?

چون آن‌ها متفاوت هستند، اما کاملاً متفاوت نیستند، درسته؟

So a Japanese person can learn English.

پس یک شخص ژاپنی می‌تواند انگلیسی یاد بگیرد.

Yes they’re kind of different; but really if you go deeper, there are things that are very similar and that’s why we can.

بله، یک‌جورهایی متفاوت هستند؛ اما اگر به عمق آن‌ها بروید، چیزهایی هست که خیلی شبیه هستند و به‌همین خاطر است که می‌توانیم.

people can learn other languages.

مردم می‌توانند زبان‌های دیگر را یاد بگیرند.

Anyway, there’s a lot more complicated theories, but the point is Noam Chomsky is a famous linguist, that’s what he first was famous for and he still is a very famous linguist, probably the most famous linguist.

درهرصورت، تئوری‌های پیچیده‌ی بسیار بیشتری هست، اما موضوع این است که نوآم چامسکی زبان‌شناس معروفی است، او اولین بار به این عنوان مشهور شد و هنوز هم زبان‌شناس معروفی است، احتمالاً معروف‌ترین زبان‌شناس.

When I got my master’s degree in teaching English as a foreign language, I studied Noam Chomsky, everybody does when they take a linguistics course.

وقتی که مدرک کارشناسی ارشدم در تریس زبان به‌عنوان زبان خارجی را گرفتم، درباره‌ی نوآم چامسکی مطالعه کردم، همه وقتی یک دوره‌ی زبان‌شناسی برمی‌دارند، درباره‌ی او مطالعه می‌کنند.

Okay, now he’s a professor at the Massachusetts Institute of Technology (MIT).

خب، او حالا استاد دانشگاه در مؤسسه‌ی فناوری ماساچوست (MIT) است.

MIT is probably the number one technology university in America.

MIT احتمالاً دانشگاه فناوری شماره یک در آمریکا است.

I don’t know, number one or number two.

نمی‌دانم، شماره یک یا شماره دو.

The top two are the Caltech and MIT, and he’s a professor at MIT.

دو دانشگاه درجه یک کَلتِک و MIT هستند، و او استاد دانشگاهِ MIT است.

So, this is like the Harvard of technical school.

پس، این مثل هاروارد مدرسه‌ی فنی‌حرفه‌ای است.

So, science type of school.

پس، نوعی دانشکده‌ی علوم.

So, he’s been a professor there a long time.

پس، او مدت زیادی استاد دانشگاه بوده است.

Now, his second field.

حالا، رشته‌ی دوم او.

field number one is linguistics, but he’s also famous for politics, for political science.

رشته‌ی شماره یک زبان‌شناسی است، اما او برای سیاست هم مشهور است، برای علوم سیاسی.

In fact, most people know him because of this.

در حقیقت، بیشتر مردم او را به این خاطر می‌شناسند.

He’s famous all around the world for his politics and his political research.

او در تمام دنیا برای سیاستش و تحقیقات سیاسی‌اش معروف است.

And he’s a very interesting guy.

و او مرد خیلی جالبی است.

Noam Chomsky has done a lot of research about modern democracies, especially the united states.

نوآم چامسکی تحقیقات زیادی درباره‌ی دموکراسی‌های مدرن انجام داده است، به‌خصوص ایالات متحده.

And what he did, and continues to do, is he gets documents, official government documents from past governments in the united states.

و کار که انجام داد، و هنوز ادامه می‌دهد، این است که او اسناد دولتی رسمی از دولت‌های قبلی در ایالات متحده را می‌گیرد.

So, he’ll get official documents for example from president Kennedy, you know, in the 60s, president Johnson from the 60s.

پس، اسناد رسمی مثلاً از رئیس جمهور کندی، می‌دانید، در دهه‌ی ۶۰، رئیس‌جمهور جانسون از دهه‌ی ۶۰ می‌گیرد.

And then going back to the 50s, and the 40s and the 30s and the 20s.

و بعد به دهه‌ی ۵۰، دهه‌ی ۴۰ و ۳۰ و ۲۰ برمی‌گردد.

It’s possible to get these documents now.

الان گرفتن این اسناد ممکن است.

At that time in the past they were secret, no one could see them.

در آن زمان در گذشته محرمانه بودند، هیچ‌کس نمی‌توانست آن‌ها را ببیند.

But now, we have some laws in America that allow us to get those documents.

اما حالا، چند قانون در آمریکا داریم که به ما اجازه می‌دهد تا آن اسناد را بگیریم.

So, he’s gotten these documents and he’s researched, you know, what does the government really do?

پس، او این اسناد را گرفته است و تحقیق کرده است، می‌دانید، دولت واقعاً چه کار می‌کند؟

What does the American government really think?

دولت آمریکا واقعاً چگونه فکر می‌کند؟

The people at the top, what are they really trying to do?

مردم در رأس، آن‌ها واقعاً سعی می‌کنند چه کنند؟

And he’s found out that in fact, the number one thing they do is keep control for large corporations and for people who are very very rich.

و متوجه شده است که در حقیقت، چیز شماره یکی که انجام می‌دهند این است که کنترل شرکت‌های بزرگ و افراد خیلی خیلی ثروتمند را در دست دارند.

Now, that’s no surprise to me.

برای من تعجب‌آور نیست.

But a lot of people think: “Oh, my God!

اما خیلی از مردم فکر می‌کنند: «اوه، خدای من!

That’s not possible!

امکان نداره!

That’s not true!

واقعی نیست!

America is only about freedom and democracy!

آمریکا همه‌ش آزادی و دموکراسیه!

We’re always right, we always do the good thing!

ما همیشه درست می‌گیم، ما همیشه کار خوب را انجام می‌دیم!

” But he’s found, in fact, that is not the main concern of the government of the United states.

» اما او یافته است که در حقیقت، این دغدغه‌ی اصلی دولت ایالات متحده نیست.

But he does admit, he does say that in fact, America has a very free society.

اما تصدیق می‌کند که، می‌گوید که در حقیقت، آمریکا جامعه‌ی خیلی آزادی دارد.

It’s true, but because we have a free society, the government has to find another way to control the people, right?

درست است، اما چون جامعه‌ی آزادی داریم، دولت باید راه دیگری برای کنترل مردم پیدا کند، درسته؟

Mostly, the government doesn’t grab people and throw them in jails or shoot them and kill them, because they disagree with the government.

اغلب، دولت مردم را نمی‌گیرد تا در زندان‌ها بیندازد و آن‌ها را بکشد، چون که با دولت مخالفند.

But you know, this happens in some countries, China for example is maybe the perfect example.

اما می‌دانید، در بعضی کشورها این اتفاق می‌افتد، مثلاً چین شاید بهترین مثال باشد.

So, in China if you yell something against the government on the street, the police grab you and take to prison and torture you and maybe kill you.

پس، در چین اگر شما چیزی را علیه دولت در خیابان فریاد بزنید، پلیس شما را می‌گیرد و به زندان می‌برد و شما را شکنجه می‌کند و شاید شما را بکشد.

And usually in America that does not happen, not yet.

و معمولاً در آمریکا این اتفاق نمی‌افتد، هنوز نه.

George Bush is working on it.

جورج بوش دارد روی آن کار می‌کند.

But anyway, still mostly free.

اما به‌هرحال، هنوز اغلب آزاد است.

And, so, he says that since the democratic governments especially United states can’t control with this kind of force, usually, instead, they control people with propaganda.

و می‌گوید که از آن‌جایی که دولت‌های دموکراتیک به‌خصوص ایالات متحده معمولاً نمی‌توانند با چنین نیرویی کنترل کنند، درعوض، مردم را با تبلیغات کنترل می‌کنند.

They use, basically, mind control.

آن‌ها اساساً از کنترل ذهن استفاده می‌کنند.

They control with the media.

با رسانه کنترل می‌کنند.

They control people’s thoughts and ideas to make them do what they want them to do.

فکرها و ایده‌های مردم را کنترل می‌کنند تا آن‌ها را مجبور کنند کاری را که آن‌ها می‌خواهند انجام دهند.

And he has studied these government documents and done a lot of his own research about how they do that.

و او این اسناد دولت را مطالعه کرده است و خودش تحقیقات بسیاری انجام داده است درباره‌ی این‌که چگونه آن کار را انجام می‌دهند.

How do they use the media, how do they use propaganda to control the public, to control what the public thinks and what the public does and what the public will support.

چگونه از رسانه استفاده می‌کنند، چگونه از تبلیغات استفاده می‌کنند تا عموم مردم را کنترل کنند، تا چیزی که مردم فکر می‌کنند و انجام می‌دهند و چیزی که حمایت خواهند کرد را کنترل کنند.

Very very interesting and, you know, a little scary sometimes.

خیلی خیلی جالب است، می‌دانید، گاهی کمی هم ترسناک.

But he’s not a crazy guy, you know, he’s a very intelligent guy and all of this is based on research.

اما او مردم دیوانه‌ای نیست، می‌دانید، او مرد خیلی باهوش است و تمام این‌ها براساس تحقیقات است.

He’s not some, you know, crazy guy who just says oh my God the government is bad!

او مرد دیوانه‌ای نیست که فقط می‌گوید اوه خدای من دولت بَده!

He’s very intelligent, very careful about what he does.

او خیلی باهوش است، خیلی درباره‌ی کاری که انجام می‌دهد مراقب است.

And this article, the role of media 1, it comes from a book of his called media control and I will be doing more parts from this book, very interesting book.

و این مقاله، نقش رسانه ۱، از یکی از کتاب‌های او به‌نام کنترل رسانه می‌آید و من بخش‌های بیشتری از این کتاب را کار خواهم کرد، کتاب خیلی جالبی است.

And in fact my, you may or may not know, but my first degree is in journalism.

و در حقیقت، ممکن است بدانید یا ندانید، اما مدرک اول من مطبوعات است.

I studied journalism as in undergraduate, I have a bachelor’s degree in journalism.

من مطبوعات را به‌عنوان دانشجوی کارشناسی خواندم، مدرک کارشناسی در مطبوعات دارم.

And that’s when I first learned about Noam Chomsky.

و آن‌موقع بود که اولین بار درباره‌ی نوآم چامسکی فهمیدم.

Because I was studying his ideas about media.

چون ایده‌ی او را درباره‌ی رسانه می‌خواندم.

And I saw him speak, in fact.

و من راستش او را موقع صحبت کردن دیدم.

At that time, he came to my university, the university of Georgia, he came to my university in fact during the first Gulf War.

آن‌موقع، به دانشگاه من آمده بود، دانشگاه گرجستان، در حقیقت او طی جنگ خلیج فارس اول به دانشگاه من آمد.

George Bush’s father, right?

پدر جورج بوش، درسته؟

George Bush number one.

جورج بوش شماره یک، او آمد و درباره‌ی جنگ صحبت کرد.

And he came and he spoke about the war.

جنگ آماده‌ی آغاز بود، می‌دانید، همه می‌دانستند اتفاق خواهد افتاد.

The war was getting ready to start, you know, everybody knew it was going to happen.

و او آمد، او به‌نوبت به دانشگاه‌ها می‌رفت و درباره‌ی این‌که دولت آمریکا و رسانه چگونه از تمام این تبلیغات استفاده می‌کردند تا باعث شوند آمریکایی‌ها از جنگ حمایت کنند.

And he came, he was going around speaking to universities and he talked about how the American government and the media were using all this propaganda to make Americans support the war.

تا باعث شوند آن‌ها از صدام حسین بترسند، تا باعث شوند که آن‌ها بگویند: آره!

To make them afraid of Seddam Hussain, to make them really: Yes!

بریم، حمله کنیم!

let’s go, let’s attack!

آره، آره، آره!

Yes, yes, yes!

و او با جزئیات واضح درباره‌ی این‌که چگونه این اتفاق می‌افتاد و این‌که موضوع اتفاقی‌ای نبود.

And he talked about, in very clear detail, how this was happening and that it was not an accident.

دولت و نه فقط دولت، کسب‌وکارهای بزرگ، افرادی که، آم، رسانه و شرکت‌ها هم این کار را انجام می‌دادند و یک کمپین خیلی مؤثر بود و البته که او درست می‌گفت.

The government and not only government but big business, as well, the people who, uh, the media, the companies were doing this and that it was a very effective campaign and he was right, of course.

و البته آن‌ها همان کار را دوباره با این جنگ دوم عراق انجام دادند.

And of course they’ve done the same thing again with this second Iraq war.

اما به‌هرحال، من او را آن اولین بار درحال صحبت دیدم و تحت تأثیر قرار گرفته بودم، با خودم گفتم: واو، این مرده خیلی باهوشه، خیلی جالبه.

But anyway, I saw him that first time speaking and I was impressed, I was like: Wow, this guy’s very intelligent, very interesting.

و از آن زمان به بعد، من بعضی از کتاب‌هایش را خواندم، راستش چندتا از آن‌ها را.

And then since then, I’ve read some of his books, several of his books actually.

کمی دشوار هستند، او استاد دانشگاه است.

They are a little difficult, he’s an academic.

او، می‌دانید، دکتری دارد.

He’s a, you know, PHD.

پس، بعضی از کتاب‌هایش خیلی دشوار هستند، این یکی که من انتخاب کردم، این کتاب کنترل رسانه که من برای درس‌ها استفاده خواهم کرد، خیلی دشوار نیست.

So, some of his books are quite difficult, this one that I chose, this media control book that I’ll be using for lessons is not so difficult.

شاید بخش‌هایی باشد که کمی سخت هستند، به‌خصوص اگر سطح شما کمی پایین‌تر است.

There might be parts that are a little tough, especially if your level is a little lower.

اما برای دانش‌آموزان پیشرفته، اعضای پیشرفته‌ی انگلیسی بدون تلاش، شما باید بتوانید ان را بفهمید.

But for the advanced students, the advanced members of effortless English, you should be able to understand it.

همچنین بیشترِ فصل‌ها خیلی کوتاه خواهند بود.

Also most of the chapters are going to be quite short.

آن‌ها را ویرایش خواهم کرد، آن‌ها را کمی کوتاه‌تر و راحت‌تر برای فهمیدن خواهم کرد.

I’ll edit them, I’ll make them a little shorter and easier to understand.

پس فکر می‌کنم ایده‌ها خیلی جالب و خیلی مهم هستند.

So I think the ideas are very interesting and very important.

پس می‌خواهم این را به همه‌ی شما ارائه دهم، و در کل، می‌خواهم از مطالب جالب و تحریک‌کننده‌ی فکر برای شما استفاده کنم تا انگلیسی یاد بگیرید.

So I want to present this to you all, and in general, I want to use interesting, thought provoking material for you to learn English.

نه، می‌دانید، شاید بدترین بخش کتاب‌های درسی این باشد که آن‌ها نامربوط هستند.

Not, you know, maybe the worst part about textbooks is that they’re irrelevant.

irrelevant یعنی اصلاً هیچ استفاده‌ای ندارند.

Irrelevant means they have no use at all.

شما هر کتاب درسی انگلیسی‌ای را می‌خوانید، هر کتاب درسی انگلیسی‌ای، و این مقاله‌های کوچک ساختگی را دارید، و این مکالمه‌های ساختگی.

You read any English textbook, any English textbook, and you have these little fake articles, and these little fake conversations.

خب، کی اهمیت می‌دهد؟

Well, who cares?

آن‌ها آدم‌های واقعی نیستند.

They’re not real people.

ایده‌های واقعی نیستند.

They’re not real ideas.

همه‌اش ساختگی است، پس هیچ دلیلی برای کنجکاو بودن ندارید.

It’s all fake, so you have no reason to be curious.

هیچ دلیلی برای علاقه داشتن به زبان ندارید.

You have no reason to be interested in the language.

مهم نیست، کاملاً ساختگی است.

It’s not important, it’s totally artificial.

پس، تمام کاری که می‌کنید این است که روی خود زبان تمرکز می‌کنید.

So, all you do is you focus on the language itself.

تمام زمانتان را به نگرانی درباره‌ی، می‌دانید، فعل‌ها و قیدها و فعل‌های مرکب و، بخش ‌های مختلف، زمان‌ها و نقش‌های دستوری و غیره و غیره می‌کنید.

You spend all your time worrying about, you know, verbs and adverbs and phrasal verbs and, you know, different parts, tenses and parts of speech and etc etc.

حفظ کردن واژگان، انجام دادن تمام این تمرین‌های جای خالی را پر کنید، می‌دانید، گزینه‌ی A است یا B یا C؟

Memorizing the vocabulary, doing this fill in the blank exercise, you know, is it A or B or C?

و کاملاً متمرکز می‌شوید و بعد از مدتی، انگلیسی همه‌اش همین می‌شود، برای خیلی از دانش‌آموزان.

And you get all focused and after a while, that’s what English is for a lot of students.

انگلیسی مقاله‌های احمقانه است که بی‌معنی هستند، مکالمه‌های احمقانه است که واقعی نیستند و هیچ معنی‌ای بین مردمی که واقعی هستند ندارند.

English is stupid articles that are meaningless, stupid conversations which are not real and have no meaning between people who are not real.

و بعد فعالیت‌های بی‌معنی احمقانه که شما جای خالی را پر می‌کنید یا گزینه A یا B یا C را انتخاب می‌کنید.

And then meaningless stupid activities where you’re filling in a blank or choosing A, B, C or D.

و این انگلیسی است!

And that’s English!

خب این انگلیسی نیست.

Well it’s not English.

انگلیسی نیست.

That is not English.

انگلیسی چیزی است که هرروز در ایالات متحده و انگلیس و حالا در واقع در دنیا استفاده می‌شود.

English is what is used everyday in the United states and England and the world, actually, now.

برای به ارتباط گذاشتن ایده‌های واقعی که مهم هستند.

To communicate real ideas that are important.

و، حالا، شاید آن‌ها جوک باشند، شاید ایده‌های خنده‌دار باشند، شاید داستان باشند، شاید ایده‌های فلسفی خیلی عمیق باشند، شاید فقط اطلاعات اساسی‌ای باشند که برای زندگی‌تان نیاز دارید، می‌دانید؟

And, now, they may be jokes, they may be funny ideas, they may be stories, they may be very deep philosophical ideas, they may be just basic information you need for your life, you know?

قیمت این چقدر است؟

How much is this?

قطار کِی می‌آید؟

When does the train come?

اما اطلاعات واقعی مهم هستند، که برای شما معنی دارند.

But it’s real information that matters, that has some meaning to you.

انگلیسی این است، زبان این است.

That’s what English is, that’s what any language is.

این زبان واقعی است.

That’s a real language.

و کتاب‌های درسی آن را نابود می‌کنند.

And textbooks destroy that.

به‌همین خاطر از آن‌ها متنفرم.

That’s why I hate them.

از آن‌ها متنفرم!

I hate them!

چون آن‌ها زبان را می‌کشند، و به‌همین خاطر خیلی از دانش‌آموزان به من می‌گویند: «اوه، من از انگلیسی متنفرم!

Because they kill the language, and that’s why so many students, you know, they tell me: “Oh, I hate English!

خیلی کسل‌کننده‌س!

It’s so boring!

چرا بهش نیاز دارم؟

Ah, why do I need it?

برام مهم نیست!

I don’t care!

» یا شاید واقعاً به آن نیاز دارند.

” Or maybe they really do need it.

برای چیزی به آن نیاز دارند اما از آن متنفرند.

They need it for something but they hate it.

«اوه، انگلیسی افتضاحه!

“Oh, English is horrible!

خیلی کسل‌کننده‌س!

It’s so boring!

خب، انگلیسی کسل‌کننده نیست.

Well, English is not boring.

کتاب‌های درسی کسل‌کننده‌اند، کلاس‌ها کسل‌کننده‌اند، معلم‌ها شاید کسل‌کننده‌اند، قطعاً امتحان‌ها کسل‌کننده‌اند و فعالیت‌ها کسل‌کننده‌اند، اما خود انگلیسی کسل‌کننده نیست.

The textbooks are boring, the classes are boring, the teachers are probably boring, certainly the tests are boring and the activities are boring, but English itself is not boring.

فقط به این خاطر هست که شما چیزهای اشتباه را می‌خوانید و به چیزهای اشتباه گوش می‌دهید.

It’s only because you’re reading the wrong things and listening to the wrong things.

ایده‌های خیلی عالی‌ای خارج از این‌ها هست.

There are some really amazing ideas out there.

کتاب‌های عالی‌ای به زبان انگلیسی وجود دارند.

There are some amazing books in English.

پادکست‌های عالی‌ای به انگلیسی وجود دارند.

There are some amazing podcasts in English.

فیلم‌های عالی‌ای به انگلیسی وجود دارند.

There are amazing movies in English.

مردم عالی‌ای که ایده‌های عالی دارند که انگلیسی حرف می‌زنند وجود دارند.

There are amazing people who have great ideas who speak English.

فکر می‌کنم نوآم چامسکی یکی از آن‌ها است.

I think Noam Chomsky is one of them.

و این هدف زبان است.

And that’s the purpose of the language.

شناختن این شخص عالی جالب.

To find out this great interesting person.

واو، ایده‌هایش چه هستند؟

Wow, what are his ideas?

حالا، این.

Now, that’s.

این زبان است.

that’s language.

این زبان واقعی است و این چیزی است که من از شما می‌خواهم روی آن تمرکز کنید.

That’s real English and that’s what I want to focus on.

حالا، ممکن است.

Now, it might.

همیشه جدی نخواهد بود.

it’s not always going to be serious.

گاهی زبان خنده‌دار است.

Sometimes language is funny.

می‌دانید، مثلاً نامه‌های اَبی عزیز.

You know, the dear Abby letters, for example.

آن‌ها گاهی خنده‌دار هستند.

They’re kind of funny sometimes, they’re certainly not so serious.

قطعاً خیلی جدی نیستند.

But you know, it’s real life.

اما می‌دانید، زندگی واقعی است.

Those are real people writing those letters.

آن‌ها آدم‌های واقعی هستند که آن نامه‌ها را می نویسند.

Those problems are real, somewhere in America someone is having that problem.

آن مشکل‌ها واقعی هستند، جایی در آمریکا کسی آن مشکل را دارد.

Still, it’s real.

با این‌حال، واقعی است.

There’s a real emotion there, there are real ideas.

احساس واقعی وجود دارد، ایده‌های واقعی هستند.

These are real lives.

زندگی‌های واقعی هستند.

And that’s how you make English real.

و شما این‌طور انگلیسی را واقعی می‌کنید.

You’ve gotta connect with real thoughts, real emotions, real people, real lives.

باید به تفکرات واقعی متصل شوید، احساسات واقعی، مردم واقعی، زندگی‌های واقعی.

That’s what will help you the most.

این چیزی است که بیشتر از هرچیز به شما کمک می‌کند.

More important than how you study, more important than anything else, is connecting with the real language and the emotion and the thought and the people who speak it.

چیزی که بیشتر از چگونگی درس خواندن شما است، اتصال شما با زبان واقعی و احساسات و افکار و افرادی است که آن را صحبت می‌کنند.

So forget everything else.

پس هر چیز دیگری را فراموش کن.

If you do that, you will enjoy the language and you’ll want to learn it and everything else will happen automatically.

اگر این کار را کنی، از زبان لذت خواهی برد و آن را یاد خواهی گرفت و همه‌ی چیزهای دیگر به‌طور اتوماتیک اتفاق خواهند افتاد.

Alright, good enough.

خیلی خب، خوبه.

We’ll continue with more Noam Chomsky.

با نوآم چامسکی ادامه خواهیم داد.

He’s one of my favorite writers, one of my favorite political thinkers.

او یکی از نویسنده‌های موردعلاقه‌ی من است، یکی از متفکران سیاسی موردعلاقه‌ی من.

So, I will be adding more Noam Chomsky ideas.

پس، ایده‌های نوآم چامسکی بیشتری اضافه خواهم کرد.

I’ll also be searching for other interesting people and interesting articles, especially for the article section.

همچنین دنبال افراد جالب دیگر هم خواهم گشت و مقاله‌ی جالب، به‌خصوص برای بخش مقالات.

So more and more, I’ll be trying to find very interesting information for you, so you can focus on ideas instead of the language parts.

پس بیشتر و بیشتر، من تلاش خواهم کرد اطلاعات خیلی جالبی برای شما پیدا کنم، پس می‌توانید بر ایده‌ها به‌جای بخش‌های زبان تمرکز کنید.

Alright, I’ll see you next time.

خیلی خب، بعداً می‌بینمتان.

Bye-bye.

بای-بای.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا