پایهی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۱۳. نقش رسانه ۲
بخش اول – نفش رسانه ۲
Let’s begin with the first modern government propaganda.
بیایید با اولین تبلیغات دولت مدرن شروع کنیم.
That was by U.S. President Woodrow Wilson’s government.
این توسط دولت رئیس جمهور وودرو ویلسون بود.
Woodrow Wilson was elected President in 1916 on the slogan “Peace Without Victory”.
وودرو ویلسون در سال ۱۹۱۶ با شعار «صلح بدون پیروزی» بهعنوان رئیس جمهور انتخاب شد.
That was right in the middle of World War I.
این درست در وسط جنگ جهانی اول بود.
The population was extremely pacifistic and saw no reason to become involved in a European war.
جمعیت بسیار صلحطلب بود و دلیلی برای درگیر شدن در جنگ اروپایی نمی دید.
Wilson’s government was actually committed to war and had to do something about it.
دولت ویلسون درواقع متعهد به جنگ بود و باید کاری دربارهاش انجام میداد.
They created a government propaganda commission, named it the Creel Commission, which succeeded within six months in turning a pacifistic population into a hysterical, war-mongering population.
آنها یک کمیسیون تبلیغات دولتی ایجاد کردند و نام آن را کمیسیون کریل گذاشتند، که طی شش ماه موفق به تبدیل یک جمعیت صلحطلب به یک جمعیت متشنج و جنگافروز شد.
A population that wanted to destroy everything German, tear the Germans limb from limb, go to war, and save the world.
جمعیتی که میخواست همه چیز آلمانی را از بین ببرد، آلمانها را سلاخی کند، به جنگ برود و دنیا را نجات دهد.
That was a major achievement, and it led to a further achievement.
این موفقیت بزرگی بود و به دستاورد دیگری منجر شد.
Right at that time and after the war, the same techniques were used to whip up a hysterical Communist, Red Scare, which succeeded pretty much in destroying unions and eliminating such dangerous problems as freedom of the press and freedom of political thought.
درست در آن زمان و پس از جنگ، روشهای یکسانی برای بهراه انداختن کمونیست متشنج، ترس سرخ، استفاده شد، که در از بین بردن اتحادیهها و حذف کردن مشکلات خطرناکی مانند آزادی مطبوعات و آزادی اندیشهی سیاسی بسیار موفق بود.
There was very strong support from the media and the business establishment, which in fact organized much of this.
حمایت قویای از طرف رسانه و مؤسسهی بازرگانی که درواقع بیشتر اینها را سازماندهی کردند، وجود داشت.
In general, it was a great success.
بهطور کلی، موفقیت بزرگی بود.
Among those who participated actively and enthusiastically in Wilson’s war were the progressive intellectuals.
در میان کسانی که بهطور فعال و مشتاقانه در جنگ ویلسون شرکت کردند، روشنفکران پیشرو بودند.
A circle that took great pride, as you can see from their own writings at the time, in having shown that what they called the “more intelligent members of society”, themselves, were able to drive a reluctant population into a war by terrifying them and eliciting fanaticism.
حلقه ای که افتخار زیادی میکرد -همانطور که از نوشته های خودشان در آن زمان میبینید- به نشان دادن چیزی که به آن اعضای باهوش تر جامعه میگویند، خودشان؛ توانستند با ترساندن و برانگیختن تعصب آنها، جمعیت بیمیل را به جنگ سوق دهند.
The means used were extensive.
روشهای استفادهشده گسترده بودند.
For example, there was a lot of fabrication of atrocities by the Germans, Belgian babies with their arms torn off, all sorts of awful things that you still read in history books.
برای مثال، بسیاری از جنایات توسط آلمانیها انجام شد، نوزادان بلژیکی با بازوهای پاره شده، انواع مختلف چیزهای افتضاحی که هنوز در کتابهای تاریخ میخوانید.
Much of it was invented by the British propaganda ministry whose goal was to, as they put it, “direct the thought of most of the world”.
بیشترِ آن توسط وزارت تبلیغات انگلیس ساخته شده است که هدفش «هدایت فکر اکثر دنیا» بوده است.
But most crucially they wanted to control the thought of the more intelligent members of the United States, who would disseminate the propaganda that they were concocting and convert the pacifistic country to wartime hysteria.
اما مهمتر از همه، آنها میخواستند فکر اعضای باهوشتر ایالات متحده را کنترل کنند، آنها تبلیغاتی را که جعل میکنند، منتشر میکنند و کشور صلحطلب را به متشنج در زمان جنگ تبدیل میکنند.
That worked.
که کار کرد.
It worked very well.
خیلی خوب کار کرد.
And it taught a lesson: State propaganda, when supported by the educated classes, and when no deviation is permitted from it, can have a big affect.
و یک درس یاد داد: تبلیغات دولتی، هنگامی که توسط طبقات تحصیلکرده پشتیبانی میشوند، و وقتی هیچ انحرافی از آنها مجاز نباشد، میتوانند تأثیر زیادی داشته باشند.
It was a lesson learned by Hitler and many others, and it has been pursued to this day.
این درسی بود که هیتلر و بسیاری دیگر آموختند و تا امروز دنبال شدهاست.
بخش دوم – درسنامه واژگان
Welcome to the vocabulary lesson for the “Role of Media 2”.
به درس واژگان «نقش رسانه ۲» خوش آمدید.
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
In the beginning of this article we see the word propaganda.
در ابتدای این مقاله واژهی propaganda را میبینیم.
Propaganda basically means government lies, government lies.
تبلیغات در اصل بهمعنای دروغهای دولتی است، دروغهای دولتی.
Usually organized lies, right?
دروغهای معمولاً سازمانیافته، درسته؟
They plan the lies.
آنها دروغها را برنامهریزی میکنند.
So organized lies from the government, we call that propaganda.
پس دروغهای سازمانیافته از دولت، به آن تبلیغات میگوییم.
Sometimes we might talk about propaganda from a company.
گاهی ممکن است دربارهی تبلیغات از یک شرکت صحبت کنیم.
And we see the word slogan.
و واژهی slogan را میبینیم.
A slogan is a phrase that we repeat again and again and again.
شعار عبارتی است که ما آن را بارها و بارها و بارها تکرار میکنیم.
Usually we use this in advertising, an advertising slogan.
معمولاً در تبلیغ کردن از آن استفاده میکنیم، شعار تبلیغاتی.
In the article, it talks about Woodrow Wilson’s slogan “Peace Without Victory”.
در مقاله، دربارهی شعار وودرو ویلسون «صلح بدون پیروزی» صحبت میشود.
So, during the election he would say, “Peace Without Victory, Peace Without Victory, Peace Without Victory”.
پس، او در هنگام انتخابات میگفت، «صلح بدون پیروزی، صلح بدون پیروزی، صلح بدون پیروزی».
That was his slogan.
این شعار او بود.
Alright, and then we see the word pacifistic in this, pacifistic.
خیلی خب، و بعد واژهی pacifistic را در این میبینیم، صلحطلب.
Pacifistic means peaceful.
pacifistic یعنی صلحطلب.
It also means anti-war, against war, against killing, against violence and against war.
همچنین به معنای ضدجنگ، علیه جنگ، علیه کشتن، علیه خشونت و علیه جنگ است.
So pacifistic, in this case the American population was pacifistic; it means they were against war.
پس pacifistic، در این مورد جمعیت آمریکا pacifistic بود؛ یعنی آنها مخالف جنگ بودند.
They didn’t want to fight in a war.
آنها نمیخواستند در جنگ بجنگند.
Ok, we see the phrase committed to, committed to war, committed to doing something.
خب، ما عبارت committed to را میبینیم، متعهد به جنگ، متعهد به انجام کاری.
If you’re committed to do something, it means you are planning to do it, you really want to do it.
اگر متعهد به انجام کاری هستید، یعنی قصد انجام آن را دارید، واقعاً میخواهید آن را انجام دهید.
You maybe promised to do it.
شاید قول دادید که انجامش دهید.
So committed to war means, really you have decided you will go to war.
پس متعهد به جنگ یعنی، واقعاً تصمیم گرفتهاید که به جنگ بروید.
Ok, we see the word commission here.
خب، واژهی commission را اینجا میبینیم.
The government created a commission.
دولت کمیسیونی ایجاد کرد.
Commission is a group, an official group.
کمیسیون یک گروه است، یک گروه رسمی.
Kind of like a department or a committee, very similar to committee.
شبیه دپارتمان یا کمیته، بسیار شبیه کمیته.
So commission, commission, a commission is like a government group or an official group.
پس کمیسیون، کمیسیون، کمیسیون مانند یک گروه دولتی یا یک گروه رسمی است.
Alright, we see the word hysterical in the second paragraph.
خیلی خب، واژهی hysterical را در بند دوم میبینیم.
Hysterical means very emotional, very, very upset and very, very emotional.
hysterical یعنی خیلی احساساتی، خیلی خیلی ناراحت و خیلی خیلی احساسی.
So hysterical, hysterical, hysterical means very emotional.
پس hysterical، hysterical، hysterical یعنی خیلی احساسی.
And the next word is war-mongering, war-mongering.
و واژهی بعدی war-mongering است، جنگافروز.
It’s two words together, war and mongering.
دو واژه با هم هستند، war و mongering.
War-mongering means war loving.
war-mongering یعنی دوستدارِ جنگ.
It means you love war, you want to have war.
یعنی شما عاشق جنگ هستید، میخواهید جنگ داشته باشید.
So the American government made the population war-mongering.
پس دولت آمریکا جمعیت را جنگافروز کرد.
It turned them into a war-mongering population, a war-loving population.
آنها را به یک جمعیت جنگافروز تبدیل کرد، یک جمعیت جنگدوست.
They wanted to fight.
آنها میخواستند بجنگند.
They wanted to kill people, war-mongering.
آنها میخواستند مردم را بکشند، جنگافروز.
And in the end of that paragraph we see tear the Germans limb from limb.
و در پایان آن بند، tear the Germans limb from limb را میبینیم.
A limb is an arm or a leg, so arms are limbs and legs are limbs.
اندام یک بازو یا پا است، پس بازوها و پاها اندام هستند.
So tear, of course means take off.
پس tear، البته یعنی کشتن.
So this is a common idiom, kind of a slang phrase, tear somebody limb from limb.
پس این اصطلاح رایجی است، نوعی اصطلاح عامیانه، کسی را اندام به اندام کشتن.
I want to tear them limb from limb.
من میخواهم آنها را سلاخی کنم.
It means you want to attack them and hurt them very badly or attack them and kill them.
یعنی میخواهید به آنها حمله کنید و به آنها صدمهی خیلی بدی بزنید یا به آنها حمله کنید و آنها را بکشید.
So the Americans wanted to tear the Germans limb from limb, it means they wanted to attack and kill the Germans.
پس آمریکاییها میخواستند آلمانیها را سلاخی کنند، یعنی آنها میخواستند به آلمانیها حمله کنند و آنها را بکشند.
Ok, we see the word achievement here.
خب، واژهی achievement را اینجا میبینیم.
An achievement, an achievement is a success, an accomplishment or a success; an achievement something that you do well, something that you succeeded at.
دستاورد، دستاورد یک موفقیت است، یک دستیابی یا یک موفقیت؛ دستاورد چیزی است که شما بهخوبی انجام میدهید، چیزی که در آن موفق شدید.
Alright and then we see the phrase to whip up, to whip up.
خب و بعد عبارت whip up یا to whip up را میبینیم.
The government whipped up hysterical Communist scared, hysterical Communist scared.
دولت کمونیست متشنج را ترساند، کمونیست متشنج را ترساند.
To whip up, to whip up means to create, right?
whip up یعنی خلق کردن، درسته؟
To make or create, or it means to increase, to increase a lot.
ساختن یا خلق کردن، یا یعنی افزایش دادن، خیلی افزایش دادن.
Usually with emotions but if you use it for create, to whip up, to create something, you can use it in cooking sometimes.
معمولاً با احساسات استفاده میشود اما اگر از آن برای ساختن استفاده کنید، whip up، ساختن چیزی، میتوانید گاهی از آن در آشپزی استفاده کنید.
I whipped up some food means I made some food very quickly but if you whip up emotion, it means you increase somebody’s emotion, usually somebody else’s emotion.
I whipped up some food یعنی من سریع مقداری غذا درست کردم اما whip up emotion، یعنی احساسات شخصی را افزایش دهید، معمولاً احساسات شخص دیگری.
Then again, we see hysterical which means, hysterical very, very emotional and upset, hysterical.
سپس دوباره، hysterical را میبینیم که یعنی، hysterical یعنی خیلی خیلی احساسی و ناراحت، hysterical.
And we see the word Red.
و واژهی Red را میبینیم.
Of course you know the color red but sometimes Red means Communist.
البته که رنگ قرمز را میشناسید اما گاهی Red بهمعنای کمونیست است.
Here it means Communist.
اینجا به معنای کمونیست است.
Then we see the little two words phrase pretty much.
بعد عبارت دوکلمهایِ کوچک، pretty much، را میبینیم.
It succeeded pretty much in destroying unions.
تقریباً در از بین بردن اتحادیهها موفق شد.
Pretty much means mostly, mostly, pretty much.
pretty much یعنی بیشتر، بیشتر، خیلی زیاد.
I’m pretty much full after eating, right?
من بعد از خوردن غذا کاملاً سیر شدم، درسته؟
It means, I’m pretty much full means I’m mostly full, pretty much, pretty much.
این یعنی، من کاملاً سیر هستم یعنی من خیلی سیر هستم، خیلی زیاد، خیلی زیاد.
Ok then we see unions.
خب بعد unions را میبینیم.
Here the word union or unions means a workers group, right?
اینجا واژهی union یا unions یعنی گروه کارگر، درسته؟
A group that fights for workers tries to help workers, a union or unions, union or unions.
گروهی که برای کارگران میجنگد سعی میکند به کارگران کمک کند، اتحادیه یا اتحادیهها، اتحادیه یا اتحادیهها.
Alright, we see the business establishment.
خیلی خب، business establishment را میبینیم.
There’s phrase, the business establishment.
business establishment عبارتی است.
Establishment, the establishment, the establishment means the most powerful group, the most powerful group, maybe the oldest and most powerful group.
مؤسسه، مؤسسه، مؤسسه یعنی قدرتمندترین گروه، قدرتمندترین گروه، شاید قدیمیترین و قدرتمندترین گروه.
It has an idea of kind of old and powerful.
یکجور ایدهی قدیمی و قدرتمند را دارد.
So the business establishment, business establishment means the most powerful and old businesses or business people.
پس business establishment، business establishment یعنی قدرتمندترین و قدیمیترین بازرگانی یا تجّار است.
It actually really means business people.
درواقع یعنی تجّار.
Alright, we see the word progressive here as an adjective, progressive intellectuals.
خیلی خب، اینجا واژهی progressive را بهعنوان صفت میبینیم، روشنفکران مترقی.
Progressive when used in politics, progressive means liberal, kind of liberal, kind of left or liberal, so progressive intellectuals means liberal intellectuals.
progressive وقتی در سیاست استفاده میشود، progressive یعنی لیبرال، نوعی آزادیخواه، نوعی چپ یا لیبرال، پس روشنفکران مترقی یعنی روشنفکران آزادیخواه.
And we see a circle that took great pride or this circle took great pride.
و a circle that took great pride را میبینیم یا this circle took great pride.
A circle can mean a group of people.
یک حلقه میتواند بهمعنای گروهی از افراد باشد.
You know the normal meaning of course, circle is a round like shape, but a circle can also mean a group of people.
البته که معنای عادیاش را میدانید، circle یک شکل گردمانند است، اما circle میتواند بهمعنای گروهی از افراد هم باشد.
And that’s what it means here, it means a group of people, a circle, a circle of people, a group of people.
و اینجا هم به همان معناست، یعنی گروهی از مردم، حلقه، حلقهای از مردم، گروهی از مردم است.
And to take great pride, to take great pride, or the past tense here, took great pride.
و take great pride، یا زمان گذشته در اینجا، took great pride.
Took great pride means felt proud, felt very proud, felt very proud or to feel very proud, took great pride or take great pride are the same.
took great pride یعنی احساس غرور کرد، احساس غرور بسیار کرد، احساس غرور بسیار کرد یا احساس غرور بسیار کردن، افتخار بسیار کرد یا افتخار بسیار میکند یکسان هستند.
Alright, to drive somebody to do something, to drive.
خب، drive somebody to do something.
To drive means to push somebody or force them to do something.
drive یعنی هل دادن کسی یا مجبور کردن او به انجام کاری.
So the government drove (past tense), drove Americans into war.
پس دولت سوق داد (زمان گذشته)، آمریکاییها را به جنگ سوق داد.
It means that the government pushed the American people to the war.
این یعنی دولت مردم آمریکا را به سمت جنگ هل داد.
They kind of forced them to fight or they pushed them and encourage them very strongly to fight.
بهنوعی آنها را مجبور به جنگ کردند یا آنها را هل دادند و آنها را بهشدت تشویق به جنگ کردند.
To drive, to drive somebody to do something means you make them do it or you force them to do it or you push them to do it.
سوق دادن، کسی را برای انجام کاری سوق دادن یعنی او را وادار به انجام آن میکنید یا او را مجبور به انجام آن میکنید یا او را به سوی انجام کار هل میدهید.
Ok, we see the word reluctant.
خب، واژهی reluctant را میبینیم.
Reluctant means hesitant, reluctant.
reluctant یعنی مردد، بیمیل.
Reluctant means you don’t really want to do something.
reluctant یعنی واقعاً نمیخواهید کاری را انجام دهید.
It’s an adjective.
صفت است.
So a reluctant population means the people really don’t want to do something, they really don’t want to do it, reluctant.
پس جمعیت بیمیل یعنی مردم واقعاً نمیخواهند کاری را انجام دهند، آنها واقعاً نمیخواهند آن را انجام دهند، reluctant.
That’s reluctant.
این بیمیلی است.
Reluctant means you feel you really don’t want to do something.
reluctant یعنی احساس میکنید واقعاً نمیخواهید کاری را انجام دهید.
Alright, and to elicit or eliciting means to bring out or cause, right?
خیلی خب، elicit یا eliciting یعنی بهوجود آوردن یا ایجادکردن، درسته؟
If I elicit anger from you, it means I bring out anger from you, right?
اگر من عصبانیت شما را برانگیخته کنم، یعنی برای شما عصبانیت بهوجود میآورم، درسته؟
I cause anger to come out of you.
باعث میشوم عصبانیت شما بیرون بیاید.
It means I make you angry.
یعنی شما را عصبانی میکنم.
So if I elicit anger, it’s kind of like I pull anger out of you.
پس اگر عصبانیت را برانگیخته کنم، یکجورهایی مانند این است که عصبانیت را از شما بیرون میکشم.
That’s to elicit, to elicit.
این elicit است، برانگیختن.
And we see word fanaticism here.
و اینجا واژهی fanaticism را میبینیم.
Fanaticism means total belief, very, very, very strong belief in something.
fanaticism یعنی اعتقاد کامل، اعتقاد خیلی خیلی خیلی قوی به چیزی.
A crazy belief in something, fanaticism, fanaticism.
اعتقاد دیوانهوار به چیزی، fanaticism، تعصب.
We talked about religious fanaticism.
دربارهی تعصب مذهبی صحبت کردیم.
If you have religious fanaticism it means you love your religion so much, you think every other religion is bad.
اگر تعصب مذهبی دارید یعنی دین خود را خیلی دوست دارید، فکر میکنید هر دین دیگری بد است.
You think your religion is totally good, one hundred percent.
فکر میکنید دین شما کاملاً خوب است، صد درصد.
So we can talk about Christian fanaticism, it means you think Christianity is the only true religion and all other religions are terrible.
پس میتوانیم دربارهی تعصب مسیحی صحبت کنیم، یعنی فکر میکنید مسیحیت تنها دین واقعی است و تمام ادیان دیگر وحشتناک هستند.
Or you could have political fanaticism, it means you think your country is the best and all other countries are terrible.
یا ممکن است تعصب سیاسی داشته باشید، یعنی فکر میکنید کشور شما بهترین است و همهی کشورهای دیگر وحشتناک هستند.
It’s fanaticism, fanaticism.
fanaticism، تعصب.
Alright, we see the word fabrication here.
خیلی خوب، واژهی fabrication را در اینجا میبینیم.
It says there was a lot of fabrication.
میگوید چیزهای جعلی زیادی وجود داشت.
Fabrication basically means lying, lying, fabrication is lying, the action of lying, fabrication, fabrication.
fabrication در اصل بهمعنای دروغ است، دروغ گفتن، fabrication دروغ گفتن است، عمل دروغ گفتن، fabrication، ساختگی.
Fabrication means making something that is false, making something that is not true, fabrication, fabrication.
fabrication بهمعنای ساختن چیزی است که نادرست است، ساختن چیزی که واقعی نیست، fabrication، ساختگی.
And then we see the word atrocities, atrocities, atrocities.
و بعدی واژهی atrocities را میبینیم، قساوت، atrocities.
Atrocities means terrible, terrible actions, very, very violent actions.
atrocities یعنی اقدامات وحشتناک، وحشتناک، اقدامات خیلی خیلی خشن است.
For example, torture and murder and killing people, everybody.
برای مثال، شکنجه و قتل و کشتن مردم، همه.
Those are atrocities, atrocities, very, very violent terrible actions, atrocities, atrocities.
اینها قساوت هستند، atrocities، اقدامات خیلی خیلی وحشتناک وحشیانه، atrocities، قساوت.
Alright, and then we’re going to move on to the second page now.
خیلی خب، و بعد به صفحهی دوم میرویم.
And we see the word disseminate here, to disseminate propaganda.
و اینجا واژهی disseminate را میبینیم، انتشار تبلیغات.
To disseminate something means to spread it, to spread it, it means to give it to many, many people or to communicate it to many, many people.
انتشار چیزی بهمعنای پخش کردن آن، پخش کردن آن است، یعنی دادن آن به افراد خیلی زیاد، یا گفتوگو دربارهی آن با افراد خیلی زیاد.
You can disseminate a disease for example, you have a cold and you sneeze and you give the cold to many, many other people.
شما میتوانید مثلاً یک بیماری را منتشر کنید، سرما خوردهاید و عطسه میکنید و سرما را به افراد خیلی زیاد دیگر میدهید.
You’re disseminating the virus, right?
شما ویروس را انتشار میدهید، درسته؟
You’re disseminating the disease.
شما بیماری را انتشار میدهید.
If you talk about communication, disseminating propaganda, it means you’re spreading the propaganda.
اگر دربارهی ارتباط، انتشار تبلیغات صحبت میکنید، یعنی تبلیغات را گسترش میدهید.
You are telling the lies to many, many, many people.
شما به افراد خیلی خیلی زیادی دروغ میگویید.
To disseminate, disseminate is a verb, disseminate.
disseminate، فعل است، انتشار دادن.
We see the word concoct here in the article, it says concocting.
واژهی concoct را اینجا در مقاله میبینیم، میگوید concocting.
They were concocting lies.
آنها دروغ میساختند.
To concoct or concocting means creating, making or creating, concocting means creating or making.
concoct یا concocting یعنی ایجاد، ساختن یا ایجاد کردن، concocting یعنی ایجاد یا ساختن.
Sometimes has an idea of making something that’s false, but not always.
گاهی ایدهی درست کردن چیزی که اشتباه است را بههمراه دارد، اما نه همیشه.
So concocting, concocting means creating.
پس concocting یعنی ایجاد.
And then convert, to convert means to change, to convert.
و بعد convert، convert یعنی تغییر، convert.
We’ve had that word before.
قبلاً این واژه را داشتهایم.
To convert means to change.
convert یعنی تغییر دادن.
Usually to change from one thing into something else, maybe from one idea into another idea, one belief into another belief, one religion into another religion, that’s convert, convert, convert.
معمولاً برای تبدیل از چیزی به چیز دیگر، شاید از ایدهای به ایدهی دیگر، اعتقادی به اعتقاد دیگر، دینی به دین دیگر، این تبدیل است، تغییر، convert.
And finally, in the last paragraph we have the word state, state propaganda.
و بالاخره، در بند پایانی واژهی state را میبینیم، تبلیغات دولتی.
In this case, the word state means government, so government propaganda, state, state propaganda, state propaganda, government propaganda.
در این مورد، واژهی state یعنی دولت، پس تبلیغات دولت، state، تبلیغات دولتی، تبلیغات دولتی، تبلیغات دولت.
And finally, we have the word deviation, deviation, deviation.
و بالاخره، واژهی deviation، انحراف، انحراف.
Deviation means variation.
deviation یعنی تنوع.
It means small changes from the norm, what is normal.
یعنی تغییرات کوچک نسبت به هنجار، چیزی که عادی است.
So deviation means you change, you go away from the normal thing.
پس deviation یعنی تغییر میکنید، از چیز عادی دور میشوید.
You get away from some standard or some rule.
از بعضی استانداردها یا قوانین دور میشوید.
That’s deviation.
این انحراف است.
Deviation means variation from what is normal or variation from what is accepted or variation from what is most common, that deviation, deviation.
deviation یعنی تنوع از چیزی که طبیعی است یا متنوع از چیزی موردقبول است یا متنوع از چیزی که رایج است، انحراف، deviation.
Usually has a little bit of a negative idea, but here it does not have a negative idea, deviation, that’s deviation.
معمولاً کمی ایدهی منفی دارد، اما اینجا ایدهی منفی ندارد، deviation، انحراف.
Alright, that is all of the vocabulary for this article.
خیلی خب، این تمام واژگان این مقاله است.
Move on to the mini-story.
به سراغ داستان کوتاه بروید.
بخش سوم – داستان کوتاه
Hello, welcome to the mini-story for “the Role of Media 2”.
سلام، به داستان کوتاه «نقش رسانه ۲» خوش آمدید.
Let’s get started with the mini-story:
بیایید داستان کوتاه را شروع کنیم:
Georgie is a war-mongerer.
جورجی جنگطلب است.
He wants to kill, kill, kill.
او میخواهد بکشد، بکشد، بکشد.
He especially wants to kill Hugo.
بهخصوص میخواهد هیوگو را بکشد.
He wants to tear Hugo limb from limb.
میخواهد هیوگو را سلاخی کند.
But Hugo is basically a pacifistic person.
اما هیوگو اساساً فردی صلحطلب است.
He doesn’t want a war.
جنگ نمیخواهد.
He only jokes about Georgie and laughs at him.
او فقط با جورجی شوخی میکند و به او میخندد.
When Hugo jokes however, Georgie becomes hysterical.
وقتی هیوگو شوخی میکند، جورجی عصبی میشود.
He yells and screams to his friends.
او سر دوستانش داد و فریاد میزند.
He yells, “Join me, let’s kill Hugo and his friends, let’s kill them all and kill their families and commit terrible atrocities”.
او فریاد میزند، «به من بپیوندین، بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم، بیاین همهشون را بکشیم و خانوادههاشون را بکشیم و جنایات وحشتناک انجام بدیم».
But Georgie’s friends are reluctant.
اما دوستان جورجی بیمیل هستند.
They say, “Hugo is just joking, we don’t need to kill him”.
آنها میگویند، «هیوگو فقط شوخی میکنه، نیازی نیست او را بکشیم».
This makes Georgie even more angry.
این باعث میشود جورجی بیشتر عصبانی شود.
To whip up his friends’ anger he concocts terrible lies about Hugo.
او برای عصبانی کردن دوستانش دروغهای وحشتناکی را دربارهی هیوگو میسازد.
He says that Hugo loves to kill puppies and babies.
او میگوید هیوگو دوست دارد تولهسگها و نوزادان را بکشد.
He disseminates these lies on TV and on the internet.
او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر میکند.
Finally he succeeds.
بالاخره موفق میشود.
He drives his circle of friends to war.
حلقهی دوستان خود را به جنگ سوق میدهد.
They attack Hugo, but Hugo is ready.
آنها به هیوگو حمله میکنند، اما هیوگو آماده است.
He has learned Kong Fu from Jet Lee.
او از جت لی کونگفو آموختهاست.
He kicks Georgie’s ass and breaks his nose.
او حساب جورجی را میرسد و بینیاش را میشکند.
Finally, he elicits an apology from Georgie.
بالاخره، از جورجی عذرخواهی میکند.
Georgie says, “I’m sorry Hugo, I’m just a stupid fanatic”.
جورجی میگوید، «ببخشید هیوگو، من فقط یه متعصب احمقام».
Hugo says, “It’s ok little Georgie, now go home”.
هیوگو میگوید، «اشکالی نداره جورجی کوچولو، حالا برو خونه».
Alright, well lots of new little words in that story.
خیلی خب، کلمات کوچک جدید زیادی در این داستان هست.
Let’s go back to the beginning, this time with questions.
بیایید به ابتدا برگردیم، این بار با سؤالها.
Georgie is a war-mongerer.
جورجی جنگطلب است.
Does Georgie hate war?
آیا جورجی از جنگ متنفر است؟
No, the opposite, Georgie loves war.
نه، برعکس، جورجی عاشق جنگ است.
Georgie loves to kill.
جورجی عاشق کشتن است.
He is a war-mongerer.
او جنگطلب است.
Are Georgie’s friends war-mongerers?
آیا دوستان جورجی جنگطلب هستند؟
No, they’re not war-mongerers.
نه، آنها جنگطلب نیستند.
They really don’t want to go to war.
آنها واقعاً نمیخواهند به جنگ بروند.
But Georgie is a war-mongerer.
اما جورجی جنگطلب است.
He loves war.
او عاشق جنگ است.
He loves killing.
او عاشق کشتن است.
He wants to go to war.
او میخواهد به جنگ برود.
Georgie is a war-mongerer.
جورجی جنگطلب است.
Who is a war-mongerer?
چه کسی جنگطلب است؟
Well, Georgie is a war-mongerer, right?
خب، جورجی جنگطلب است، درسته؟
Yeah, Georgie is a war-mongerer.
بله، جورجی جنگطلب است.
He loves war.
او عاشق جنگ است.
Why is Georgie a war-mongerer?
چرا جورجی جنگطلب است؟
Well, he’s a war-mongerer because he likes to kill and kill and kill.
خب، او جنگطلب است چون دوست دارد بکشد و بکشد و بکشد.
That’s why he’s a war-mongerer.
بههمین خاطر او جنگطلب است.
Who does he want to kill?
میخواهد چه کسی را بکشد؟
Well, he wants to kill Hugo.
خب، او میخواهد هیوگو را بکشد.
In fact, he wants to tear Hugo limb from limb.
در حقیقت، میخواهد هیوگو را سلاخی کند.
Does he want to attack and hurt Hugo?
آیا میخواهد به هیوگو حمله کند و آسیب بزند؟
Yes, exactly.
بله، دقیقا.
He wants to tear Hugo limb from limb.
میخواهد هیوگو را سلاخی کند.
Does he want to really, really hurt Hugo?
آیا او واقعاً میخواهد به هوگو آسیب بزند؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
He wants to tear Hugo limb from limb.
میخواهد هیوگو را سلاخی کند.
Does he want to tear his friends limb from limb?
آیا می خواهد دوستانش را سلاخی کند؟
No, no, he doesn’t want to hurt his friends.
نه، نه، نمیخواهد به دوستانش آسیب بزند.
He doesn’t want to hurt his friends at all.
اصلاً نمیخواهد به دوستانش آسیب برساند.
He doesn’t want to tear his friends limb from limb.
نمیخواهد دوستانش را سلاخی کند.
Who does he want to tear limb from limb?
میخواهد چه کسی را سلاخی کند؟
Well, he wants to tear Hugo limb from limb.
خب، میخواهد هیوگو را سلاخی کند.
Does he want to tear Hugo limb from limb or does he want to tear his friends limb from limb?
آیا میخواهد هیوگو را سلاخی کند یا میخواهد دوستانش را سلاخی کند؟
Well, of course, he wants to tear Hugo limb from limb.
خب، البته، میخواهد هیوگو را سلاخی کند.
What about Hugo?
هیوگو چطور؟
Does Hugo want to tear Georgie limb from limb?
آیا هوگو میخواهد جورجی را سلاخی کند؟
No, no, Hugo doesn’t want to hurt Georgie.
نه، نه، هیوگو نمیخواهد به جورجی آسیب بزند.
Hugo is basically pacifistic.
هیوگو اصولاً صلحطلب است.
Is Hugo peaceful?
آیا هیوگو صلحطلب است؟
Yes, exactly, Hugo is very peaceful.
بله، دقیقاً، هیوگو خیلی صلحطلب است.
He’s pacifistic.
او صلحطلب است.
Does Hugo like war?
آیا هیوگو جنگ را دوست دارد؟
No, he does not.
نه دوست ندارد.
He’s anti-war.
او ضدجنگ است.
He’s pacifistic.
صلحطلب است.
Is Georgie pacifistic?
آیا جورجی صلحطلب است؟
No, Georgie is not pacifistic.
نه، جورجی صلحطلب نیست.
Georgie is a war-mongerer.
جورجی جنگطلب است.
Who is pacifistic?
چه کسی صلحطلب است؟
Well, Hugo is pacifistic.
خب، هیوگو صلحطلب است.
Why is Hugo pacifistic?
چرا هیوگو صلحطلب است؟
Well, he’s pacifistic because he doesn’t want a war.
خب، او صلحطلب است چون جنگ نمیخواهد.
He doesn’t like killing people.
کشتن مردم را دوست ندارد.
He only jokes about Georgie and laughs at him.
او فقط با جورجی شوخی میکند و به او میخندد.
But when Hugo jocks, Georgie becomes hysterical.
اما وقتی هیوگو شوخی میکند، جورجی عصبی میشود.
Does Georgie become very upset and emotional?
آیا جورجی بسیار ناراحت و احساساتی میشود؟
Yes, that’s exactly right.
بله، دقیقاً درسته.
Georgie becomes hysterical.
جورجی عصبی میشود.
He becomes very emotional, very upset.
او خیلی احساساتی، خیلی ناراحت میشود.
Does Hugo become hysterical?
آیا هیوگو عصبی میشود؟
No, Hugo’s not hysterical.
نه، هیوگو عصبی نیست.
He’s calm.
او آرام است.
He’s just joking and laughing.
فقط شوخی میکند و میخندد.
He’s not hysterical.
عصبی نیست.
Is Hugo hysterical or is Georgie hysterical?
آیا هیوگو عصبی است یا جورجی؟
Well, Georgie is hysterical.
خب، جورجی عصبی است.
He gets really upset and really emotional and really angry and yelling and screaming.
او واقعاً ناراحت و واقعاً احساساتی و واقعاً عصبانی میشود و داد و فریاد میکشد.
So, Georgie’s very hysterical.
پس، جورجی خیلی عصبی است.
Who becomes hysterical?
چه کسی عصبی میشود؟
Well, Georgie becomes hysterical.
خب، جورجی عصبی میشود.
Georgie becomes very, very upset.
جورجی خیلی خیلی ناراحت میشود.
When he becomes hysterical, what does Georgie do?
وقتی جورجی عصبی میشود، چه میکند؟
Well, when he becomes upset, when he becomes hysterical, he yells and he screams to his friends.
خب، وقتی ناراحت میشود، وقتی عصبی میشود، سر دوستانش داد و فریاد میکشد.
He yells at them and says, “Join me, let’s go, kill Hugo and his friends.
سر آنها داد میزند و میگوید: «به من بپیوندین، بیاین بریم، هیوگو و دوستاش را بکشیم.
And let’s kill all of them and all of their families and let’s commit, let’s do terrible atrocities”.
و بیاین همهشون و همهی خانوادههاشون را بکشیم و بیاین کار وحشیانه مرتکب بشیم، بیاین ظلمهای وحشتناک انجام بدیم».
Does he want to do terrible, horrible, violent things?
آیا او میخواهد کارهای وحشتناکِ وحشتناکِ خشن انجام دهد؟
Yes, that’s exactly right.
بله، دقیقاً درسته.
He wants to do atrocities.
او میخواهد قساوت کند.
He wants to commit atrocities.
میخواهد عمل وحشیانه مرتکب شود.
Does he want to do very nice things?
آیا میخواهد کارهای خیلی خوبی انجام دهد؟
No, he wants to commit atrocities.
نه، می خواهد کارهای وحشیانه مرتکب شود.
He wants to kill and murder and torture Hugo and his friends.
میخواهد هیوگو و دوستانش را بکشد و به قتل برساند و شکنجه کند.
Georgie wants to commit atrocities.
جورجی میخواهد کارهای وحشتناک مرتکب شود.
Do Georgie’s friends want to commit atrocities?
آیا دوستان جورجی میخواهند مرتکب قساوت شوند؟
No, not really.
نه، نه واقعاً.
They don’t want to commit atrocities.
آنها نمیخواهند مرتکب قساوت شوند.
They don’t want to do terrible, horrible violent things.
نمیخواهند کارهای خشن افتضاح و وحشتناک انجام دهند.
They don’t want to commit atrocities.
آنها نمیخواهند مرتکب قساوت شوند.
But Georgie does.
اما جورجی میخواهد.
He wants to commit atrocities.
میخواهد عمل وحشیانه مرتکب شود.
He wants to do terrible, horrible things.
میخواهد کارهای افتضاح و وحشتناک انجام دهد.
Who does Georgie want to commit atrocities against?
جورجی میخواهد علیه چه کسانی مرتکب قساوت شود؟
Well, he wants to commit atrocities against Hugo and his family and Hugo’s friends.
خب، میخواهد علیه هیوگو و خانوادهاش و دوستانش مرتکب قساوت شود.
But Georgie’s friends are reluctant.
اما دوستان جورجی بیمیل هستند.
Are his friends excited to attack Hugo?
آیا دوستانش برای حمله به هیوگو هیجانزده هستند؟
No, the opposite, they’re not excited.
نه، برعکس، آنها هیجانزده نیستند.
They’re very reluctant.
خیلی بیمیل هستند.
They’re hesitant.
مردد هستند.
They don’t really want to attack Hugo.
آنها واقعاً نمیخواهند به هیوگو حمله کنند.
Are Georgie’s friends reluctant to make money?
آیا دوستان جورجی برای پول درآوردن بیمیل هستند؟
No, no, no, they don’t mind.
نه، نه، نه، مشکلی با آن ندارند.
They’re happy to make money, but they’re reluctant to attack Hugo.
آنها از پول درآوردن خوشحال میشوند، اما برای حمله به هیوگو بیمیل هستند.
Is Georgie reluctant to attack Hugo?
آیا جورجی برای حمله به هیوگو بیمیل است؟
No, Goergie’s not reluctant.
نه، جورجی بیمیل نیست.
Georgie really wants to attack Hugo, right?
جورجی واقعاً میخواهد به هیوگو حمله کند، درسته؟
He’s enthusiastic.
او مشتاق است.
He’s excited to attack Hugo.
برای حمله به هیوگو هیجانزده است.
He’s not reluctant.
بیمیل نیست.
Who is reluctant to attack Hugo?
چه کسی برای حمله به هیوگو بیمیل است؟
Well, Georgie’s friends are reluctant.
خب، دوستان جورجی بیمیل هستند.
They really don’t want to do it.
آنها واقعاً نمیخواهند این کار را انجام دهند.
Georgie’s friends are reluctant.
دوستان جورجی بیمیل هستند.
What do they say to him?
به او چه میگویند؟
Well, they say, “We’re reluctant.
خب، آنها میگویند، «ما بیمیلایم.
Hugo’s just joking.
هیوگو فقط شوخی میکند.
We don’t need to kill him”.
نیازی نیست او را بکیشم».
Because they’re reluctant how does Georgie feel?
چون آنها بیمیل هستند جورجی چه حسی دارد؟
Well, Georgie’s very angry, right?
خب، جورجی خیلی عصبانی است، درسته؟
So what does he to?
پس چه کار میکند؟
He tries to whip up his friends’ anger.
او سعی میکند عصبانیت دوستانش را برانگیزد.
Does he want to make his friends angry?
آیا میخواهد دوستانش را عصبانی کند؟
Yes, he does.
بله، میخواهد.
He wants to whip up their anger.
او میخواهد عصبانیت آنها را برانگیخته کند.
He wants to create their anger.
میخواهد عصبانیتشان را ایجاد کند.
He wants to increase their anger.
میخواهد عصبانیت آنها را افزایش دهد.
He tries to whip up their anger.
سعی می کند عصبانیت آنها را برانگیخته کند.
Whose anger does he try to whip up?
سعی میکند عصبانیت چه کسی را برانگیخته کند؟
Well, he tries to whip up his friends’ anger.
او سعی میکند عصبانیت دوستانش را برانگیزد.
Why does he try to whip up his friends’ anger?
چرا سعی میکند عصبانیت دوستانش را برانگیزد؟
Well, he tries to whip up his friends’ anger, because he wants them to attack Hugo.
خب، سعی میکند عصبانیت دوستانش را برانگیزد، چون میخواهد آنها به هیوگو حمله کنند.
How does he whip up their anger?
چگونه عصبانیت آنها را برمیانگیزد؟
Well, he increases their anger by concocting terrible lies.
خب، او با ساختن دروغهای وحشتناک عصبانیت آنها را برمیانگیزد.
He concocts terrible lies.
او دروغهای وحشتناک میسازد.
Does he create terrible lies?
آیا دروغهای وحشتناک میسازد؟
Yes, he does, exactly.
بله، میسازد، دقیقاً.
He concocts terrible lies.
او دروغهای وحشتناک میسازد.
Does he make terrible lies?
آیا دروغهای وحشتناک درست میکند؟
Yes, that’s exactly right.
بله، دقیقاً درسته.
He makes terrible lies.
او دروغهای وحشتناک درست میکند.
He concocts terrible lies.
دروغهای وحشتناک میسازد.
Does he concoct true stories?
آیا داستانهای واقعی میسازد؟
No, he does not concoct true stories.
نه، داستانهای واقعی نمیسازد.
He concocts lies.
دروغ میسازد.
Does he concoct lies about his father?
آیا او دربارهی پدرش دروغ میسازد؟
No, no, he doesn’t concoct lies about his father.
نه، نه، او دربارهی پدرش دروغ نمیسازد.
Who does he concoct lies about?
دربارهی چه کسی دروغ میسازد؟
Well, he concocts lies about Hugo.
خب، او دروغهایی را دربارهی هیوگو میسازد.
He creates lies about Hugo.
دروغهایی دربارهی هیوگو ایجاد میکند.
He says, “Hugo likes to kill puppies and babies”.
میگوید، «هیوگو دوست داره تولهسگها و نوزادها را بکشه».
He disseminates these lies on TV and on the internet.
او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر میکند.
How does he spread these lies?
چگونه این دروغ ها را منتشر میکند؟
How does he communicate these lies?
چگونه این دروغها را اعلام میکند؟
Well, he disseminates them on TV and the internet.
خب، او آنها را در تلویزیون و اینترنت منتشر میکند.
Does he disseminate true stories on TV?
آیا داستانهای واقعی را در تلویزیون منتشر میکند؟
No, he disseminates lies on TV.
نه، دروغها را در تلویزیون منتشر میکند.
Who disseminates lies on TV?
چه کسی در تلویزیون دروغ منتشر میکند؟
Well, Georgie disseminates lies on TV.
خب، جورجی در تلویزیون دروغ منتشر میکند.
Why does he disseminate lies on TV?
چرا دروغها را در تلویزیون منتشر میکند؟
Because he wants his friends to become angry and attack Hugo.
زیرا میخواهد دوستانش عصبانی شوند و به هیوگو حمله کنند.
After he disseminates lies, what happens?
بعد از اینکه دروغها را منتشر کند، چه اتفاقی میافتد؟
Well, he succeeds.
خب، موفق میشود.
He drives his circle of friends to war.
حلقهی دوستان خود را به جنگ سوق میدهد.
Does he push them into war?
آیا آنها را به سوی جنگ هل میدهد؟
Yes, he does.
بله، میدهد.
He pushes them into war.
آنها را به سوی جنگ هل میدهد.
Does he really push them hard and encourage them and force them to fight?
آیا واقعاً آنها را بهشدت هل داده و آنها را تشویق و مجبور به جنگ میکند؟
Yes, he pushes them and persuades them strongly to fight.
بله، آنها را هل میدهد و بهشدت ترغیب میکند تا بجنگند.
He drives them to war.
آنها را به جنگ سوق میدهد.
Who does he drive to war?
او چه کسی را به جنگ سوق میدهد؟
Well, he drives his friends to war.
خب، دوستانش را به جنگ سوق میدهد.
Who drives his friends to war?
چه کسی دوستانش را به جنگ سوق میدهد؟
Well, Georgie drives his friends to war.
خب، جورجی دوستانش را به جنگ سوق میدهد.
He drives his circle of friends to war.
حلقهی دوستان خود را به جنگ سوق میدهد.
Does he drive his group of friends to war?
آیا او گروه دوستانش را به جنگ سوق میدهد؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
He drives his circle of friends to war.
حلقهی دوستانش را به جنگ سوق میدهد.
Does he drive Hugo’s circle of friends to war?
آیا او حلقهی دوستان هیوگو را به سمت جنگ سوق میدهد؟
No, no, he doesn’t make Hugo’s friends go to war.
نه، نه، دوستان هیوگو را مجبور به رفتن به جنگ نمیکند.
He doesn’t drive Hugo’s circle, his group of friends to war.
او حلقهی، گروه دوستان هیوگو را به سمت جنگ سوق نمیدهد.
He drives his own circle of friends to war.
حلقهی دوستان خودش را به جنگ سوق میدهد.
And they attack Hugo but Hugo is ready.
و آنها به هیوگو حمله میکنند، اما هیوگو آماده است.
He has learned Kung Fu from Jet Lee.
او از جت لی کونگفو آموختهاست.
He kicks Georgie’s ass and breaks his nose.
حساب جورجی را میرسد و بینیاش را میشکند.
Finally he elicits an apology from Georgie.
بالاخره، عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
Does he get an apology from Georgie?
آیا او از جورجی یک عذرخواهی میگیرد؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
He gets an apology from Georgie.
از جورجی عذرخواهی میگیرد.
He elicits an apology from Georgie.
بالاخره، عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
He brings it out of Georgie.
عذرخواهی را از جورجی بیرون میآورد.
He gets it from Georgie.
آن را از جورجی میگیرد.
Does he elicit anger from Georgie?
آیا عصبانیت جورجی را برمیانگیزد؟
No, no, not anger.
نه، نه، عصبانیت نه.
He elicits an apology from Georgie.
عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
Who does Hugo elicit an apology from?
هیوگو عذرخواهی چه کسی را برمیانگیزد؟
He elicits an apology from Georgie.
عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
Who elicits an apology from Georgie?
چه کسی عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد؟
Well, Hugo.
خب، هیوگو.
Hugo elicits an apology from Georgie.
هیوگو عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
What does Hugo elicit from Georgie?
هیوگو چه چیزی از جورجی استخراج میکند؟
Well, he elicits an apology from Georgie.
خب، او عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
So he elicits, he gets an apology from Georgie and Georgie says, “I’m sorry Hugo, I’m just a stupid fanatic”.
پس او برمیانگیزد، از جورجی عذرخواهی میگیرد و جورجی میگوید، «ببخشید هیوگو، من فقط یک متعصب احمقم».
Does he think he’s a stupid, true believer?
آیا فکر میکند که او احمق و معتقد واقعی است؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
He says, I’m a stupid true believer.
او میگوید، من یک معتقد واقعی احمق هستم.
I believe too strongly in myself and war.
من بهشدت به خودم و جنگ معتقدم.
Says, “I’m a stupid fanatic”, a stupid crazy believer.
میگوید: «من یک متعصب احمق هستم»، یک معتقد دیوانهی احمق.
Who is a stupid fanatic?
چه کسی یک متعصب احمق است؟
Well, Georgie is a stupid fanatic.
خب، جورجی متعصب احمق است.
Is Hugo a stupid fanatic?
آیا هیوگو متعصب احمق است؟
No, no, Hugo’s not a stupid fanatic.
نه، نه، هیوگو متعصب احمق نیست.
Hugo’s quite smart actually.
هیوگو درواقع خیلی باهوش است.
But Georgie is a stupid fanatic, a stupid crazy believer.
اما جورجی یک متعصب احمق، یک معتقد دیوانهی احمق است.
What does Hugo say finally?
بالاخره هیوگو چه میگوید؟
Well, Hugo says, “it’s Ok, little Georgie.
خب، هیوگو میگوید، «اشکالی نداره، جورجی کوچولو.
Now go home”.
حالا برو خونه».
Ok, finally, one more time.
خب، بالاخره، یک بار دیگر.
This time I’ll pause after the key words and phrases.
این بار بعد از کلمات و عبارات کلیدی مکث خواهم کرد.
Here we go:
بزن بریم:
Georgie is a war-mongerer.
جورجی جنگطلب است.
(pause) He wants to kill, kill, kill.
(مکث) او میخواهد بکشد، بکشد، بکشد.
He especially wants to kill Hugo.
بهخصوص میخواهد هیوگو را بکشد.
He wants to tear Hugo limb from limb.
او میخواهد هیوگو را سلاخی کند.
(pause) But Hugo is basically pacifistic.
(مکث) اما هیوگو اساساً صلحطلب است.
(pause) He doesn’t want a war.
(مکث) او جنگ نمیخواهد.
He only jokes about Georgie and laughs at him.
او فقط با جورجی شوخی میکند و به او میخندد.
When Hugo jokes however, Georgie becomes hysterical.
وقتی هیوگو شوخی میکند، جورجی عصبی میشود.
(pause) Good, George becomes hysterical.
(مکث) خوبه، جورج عصبی میشود.
He yells and screams to his friends, he yells, “Join me and let’s kill Hugo and his friends.
او فریاد سر دوستانش داد و فریاد میزند، فریاد میزند: «به من بپیوندین و بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم.
Let’s kill them all and kill their families.
بیاین همهشون را بکشیم و خانوادههاشون را بکشیم.
Let’s commit atrocities”.
بیاین کار وحشیانه انجام بدیم».
(pause) Let’s commit atrocities.
(مکث) بیاین کار وحشیانه انجام بدیم.
(pause)
(مکث)
But Georgie’s friends are reluctant.
اما دوستان جورجی بیمیل هستند.
(pause) They say, “Hugo is just joking.
(مکث) آنها میگویند، «هیوگو فقط شوخی میکند.
We don’t need to kill him”.
نیازی نیست او را بکیشم».
This makes Georgie more angry.
این باعث میشود جورجی بیشتر عصبانی شود.
He tries to whip up his friends’ anger.
او سعی میکند عصبانیت دوستانش را برانگیزد.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
He concocts lies about Hugo.
دروغهایی دربارهی هیوگو میسازد.
(pause)
(مکث)
He says that Hugo loves to kill puppies and babies.
او میگوید که هیوگو دوست دارد تولهسگها و نوزادان را بکشد.
Georgie disseminates these lies on TV.
جورجی این دروغها را در تلویزیون منتشر میکند.
(pause) Georgie disseminates these lies on TV and on the internet.
(مکث) جورجی این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر میکند.
Finally, he succeeds.
بالاخره، موفق میشود.
He drives his circle of friends to war.
حلقهی دوستان خود را به سوی جنگ سوق میدهد.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
They attack Hugo, but Hugo is ready.
آنها به هیوگو حمله میکنند، اما هیوگو آماده است.
He has learned Kung Fu from Jet Lee.
او از جت لی کونگفو آموختهاست.
He kicks Georgie’s ass and breaks his nose.
او حساب جورجی را میرسد و بینیاش را میشکند.
Finally, he elicits an apology from Georgie.
بالاخره، عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
(pause) Georgie says, “I’m sorry Hugo, I’m just a stupid fanatic”.
(مکث) جورجی میگوید، «ببخشید هیوگو، من فقط یک متعصب احمقم».
(pause) Hugo says, “It’s Ok, little Georgie.
(مکث) هیوگو میگوید، «اشکالی نداره، جورجی کوچولو.
Now go home”.
حالا برو خونه».
Ok, that’s all.
خب، همین بود.
Pause now and try to tell all of the story yourself.
حالا توقف کنید و سعی کنید همهی داستان را خودتان بگویید.
بخش چهارم – درسنامه دیدگاه
Welcome to the point-of-view mini-stories for “Role of Media 2”.
به درس دیدگاه داستان کوتاه برای «نقش رسانه ۲» خوش آمدید.
Ok, same story, same mini-story from mini-story lesson, but 3 different versions now.
خب، همان داستان، همان داستان کوتاه از درس داستان کوتاه، اما حالا ۳ نسخهی مختلف.
The first one will be about the past, 10 years ago.
اولی دربارهی گذشته است، ۱۰ سال پیش.
۱۰ years ago there was a man named Georgie.
۱۰ سال پیش مردی بود بهنام جورجی.
Georgie was a war-mongerer.
جورجی جنگطلب بود.
He wanted to kill, kill, kil.
او میخواست بکشد، بکشد، بکشد.
He especially wanted to kill Hugo.
بهخصوص میخواست هیوگو را بکشد.
He wanted to tear Hugo limb from limb, but Hugo was basically pacifistic.
میخواست هیوگو را سلاخی کند، اما هیوگو اساساً صلحطلب بود.
He didn’t want to war.
او نمیخواست بجنگد.
He only joked about Georgie and laughed at him.
فقط با جورجی شوخی کرد و به او خندید.
When Hugo joked however, Georgie became hysterical.
وقتی هیوگو شوخی کرد، جورجی عصبی شد.
He yelled and screamed to his friends.
او سر دوستانش داد و فریاد زد.
He yelled, “Join me and let’s kill Hugo and his friends.
فریاد زد: «به من بپیوندین و بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم.
Let’s kill them all.
بیاین همهشون را بکشیم.
And let’s kill their families and let’s commit terrible atrocities”.
و بیاین خانوادههاشون را بکشیم و بیرحمیهای وحشتناک انجام بدیم».
But Georgie’s friends were reluctant.
اما دوستان جورجی بیمیل بودند.
They said, “Hugo is just joking.
آنها گفتند: “هیوگو فقط شوخی میکنه.
We don’t need to kill him”.
نیازی نیست او را بکیشم».
This made Georgie more angry.
این باعث شد جورجی بیشتر عصبانی شود.
He tried to whip up his friends’ anger.
او سعی کرد عصبانیت دوستانش را برانگیزد.
So he concocted terrible lies about Hugo.
پس دروغهای وحشتناکی درباره هیوگو ساخت.
He said that Hugo loved to kill puppies and babies.
او گفت که هیوگو دوست داشت تولهسگها و نوزادان را بکشد.
He disseminated these lies on TV and on the internet.
او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر کرد.
Finally, he succeeded.
بالاخره، موفق شد.
He drove his circle of friends to war.
حلقهی دوستانش را به جنگ سوق داد.
They attacked Hugo but Hugo was ready.
آنها به هیوگو حمله کردند اما هیوگو آماده بود.
He had learned Kung Fu from Jet Lee.
او از جت لی کونگفو آموخته بود.
He kicked Georgie’s ass and broke his nose.
او حساب جورجی را رسید و بینیاش را شکست.
Finally, he elicited an apology from Georgie.
بالاخره، عذرخواهی جورجی را برانگیخت.
Georgie said, “I’m sorry Hugo, I’m just a stupid fanatic”.
جورجی گفت، «ببخشید هیوگو، من فقط یه متعصب احمقام».
Hugo said, “It’s Ok little Georgie, now go home”.
هیوگو گفت، «اشکالی نداره جورجی کوچولو، حالا برو خونه».
Alright, great, with this next one we’re going to start with “since 7 years ago” or “for 7 years”, ok?
خیلی خب، عالیه، نسخهی بعدی را با «از ۷ سال پیش» شروع میکنیم یا «بهمدت ۷ سال»، خب؟
Here we go:
بزن بریم:
For 7 years, Georgie has been a war-mongerer.
جورجی بهمدت ۷ سال جنگطلب بودهاست.
He has wanted to kill and kill and kill.
او خواسته است بکشد و بکشد و بکشد.
He has especially wanted to kill Hugo.
بهخصوص خواسته هیوگو را بکشد.
He has wanted to tear Hugo limb from limb.
او میخواسته هیوگو را سلاخی کند.
But Hugo has basically been pacifistic.
اما هیوگو اساساً صلحطلب بودهاست.
He hasn’t wanted a war.
او خواهان جنگ نبودهاست.
He has only joked about Georgie and laughed at him.
فقط با جورجی شوخی کرده و به او خندیده است.
However, when Hugo has joked, Georgie has always become hysterical.
با اینحال، وقتی هیوگو شوخی کردهاست، جورجی همیشه عصبی شده است.
He has always yelled at his friends and screamed at them and said, “Join me and let’s kill Hugo and his friends.
او همیشه بر سر دوستانش داد کشیده و بر سر آنها فریاد زده و گفته است: «به من بپیوندین و بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم.
Let’s kill them all and kill their families.
بیاین همهشون را بکشیم و خانوادههاشون را بکشیم.
Let’s commit terrible atrocities”.
بیاین بیرحمیهای وحشتناک انجام بدیم».
But Georgie’s friends have always been reluctant.
اما دوستان جورجی همیشه بیمیل بودهاند.
They have always said, “Hugo is just joking.
آنها همیشه گفتهاند: «هیوگو فقط شوخی میکنه.
We don’t need to kill him”.
نیازی نیست او را بکشیم».
This has always made Georgie more angry.
این همیشه باعث شدهاست جورجی بیشتر عصبانی شود.
Finally, he decided to whip up his friends’ anger.
بالاخره، او تصمیم گرفت عصبانیت دوستانش را برانگیزد.
So he concocted terrible lies about Hugo.
پس دروغهای وحشتناکی درباره هیوگو ساخت.
He said that Hugo loved to kill puppies and babies.
او گفت که هیوگو دوست داشت تولهسگها و نوزادان را بکشد.
He disseminated these lies on TV and on the internet.
او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر کرد.
Finally, he succeeded.
بالاخره، موفق شد.
He drove his circle of friends to war.
حلقهی دوستانش را به جنگ سوق داد.
They attacked Hugo, but Hugo was ready.
آنها به هیوگو حمله کردند، اما هیوگو آماده بود.
He had learned Kung Fu from Jet Lee.
او از جت لی کونگفو آموخته بود.
He kicked Georgie’s ass and then broke his nose.
او حساب جورجی را رسید و بینیاش را شکست.
Finally, he elicited an apology from Georgie.
بالاخره، عذرخواهی جورجی را برانگیخت.
Georgie said, “I’m sory Hugo, I’m just a stupid fanatic”.
جورجی گفت، «ببخشید هیوگو، من فقط یه متعصب احمقام».
Hugo said, “Well, it’s Ok little Georgie, now please go home”.
هیوگو گفت، «اشکالی نداره جورجی کوچولو، حالا لطفاً برو خونه».
Ok, you noticed that for more than half of this version, I used have, had, has, been, right?
خب، متوجه شدید که برای بیش از نیمی از این نسخه، من از have، had، has، been استفاده کردهام، درسته؟
Because these are repeated actions, starting 7 years ago, continuing until now.
چون اینها کارهای تکرارشده هستند، از ۷ سال پیش شروع شده، تا حالا ادامه دارد.
But finally, I changed to the past tense because it was a specific action, right?
اما بالاخره، من به زمان گذشته تغییر دادم چون عمل خاصی بود، درسته؟
Just a onetime action, Georgie decided to whip up his friends’ anger.
جورجی فقط با اقدامی یکباره تصمیم گرفت عصبانیت دوستانش را برانگیزد.
He concocted terrible lies.
او دروغهای وحشتناکی ساخت.
They went to war.
آنها به جنگ رفتند.
Now I’m using the past tense because these are all single actions that were in the past and are finished.
حالا از زمان گذشته استفاده میکنم چون اینها همه عملهای منفرد هستند که در گذشته بوده و تمام شدهاند.
Alright, let’s go back again to the top, this time, into the future.
خیلی خب، بیایید دوباره به ابتدا برگردیم، این بار، به آینده.
Next year, there’s a guy named Georgie.
سال آینده، یک پسر به نام جورجی وجود دارد.
Georgie is a war-mongerer.
جورجی جنگطلب است.
In the future, he will want to kill and kill and kill.
در آینده، او خواهد خواست که بکشد و بکشد و بکشد.
And in the future, he especially will want to kill Hugo.
و در آینده، بهخصوص خواهد خواست هیوگو را بکشد.
He’s going to want to tear Hugo limb from limb.
خواهد خواست هیوگو را سلاخی کند.
But Hugo will basically be pacifistic.
اما هیوگو اساساً صلحطلب خواهد بود.
He won’t want to war.
او نمیخواهد بجنگد.
He’ll only joke about Georgie and laugh at him.
او فقط در مورد جورجی شوخی خواهد کرد و به او خواهد خندید.
When Hugo joks however, Georgie will become hysterical.
وقتی هیوگو شوخی میکند، جورجی عصبی خواهد شد.
He’ll yell and scream to his friends.
او سر دوستانش داد و فریاد خواهد زد.
He’ll yell, “Join me and let’s kill Hugo and his friends.
فریاد خواهد زد: «به من بپیوندین و بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم.
Let’s kill them all, and kill their families, let’s commit terrible atrocities”.
بیاین خانوادههاشون را بکشیم، بیاین بیرحمیهای وحشتناک انجام بدیم».
But Georgie’s friends will be reluctant.
اما دوستان جورجی بیمیل خواهند بود.
They’ll say, “Look, Hugo is just joking.
آنها خواهند گفت، «ببین، هیوگو فقط شوخی میکنه.
We don’t need to kill him”.
نیازی نیست او را بکشیم».
This’ll make Georgie more angry.
این باعث خواهد شد جورجی بیشتر عصبانی شود.
So to whip up his friends’ anger, he’ll concoct terrible lies about Hugo.
پس برای برانگیختن عصبانیت دوستانش، دروغهای وحشتناکی دربارهی هوگو خواهد ساخت.
He’ll say that Hugo loves to kill puppies and babies.
او خواهد گفت که هیوگو دوست دارد تولهسگها و نوزادان را بکشد.
He’ll disseminate these lies on TV and on the internet.
او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر خواهد کرد.
Finally, he’ll succeed.
بالاخره، موفق خواهد شد.
He’ll drive his circle of friends to war.
حلقهی دوستانش را به جنگ سوق خواهد داد.
They’ll attack Hugo, but Hugo is going to be ready.
آنها به هیوگو حمله خواهند کرد، اما هیوگو آماده خواهد بود.
He’ll have learned Kung Fu from Jet Lee.
او از جت لی کونگفو خواهد آموخت.
He’ll kick Georgie’s ass and he’ll break his nose.
او حساب جورجی را خواهد رسید و بینیاش را خواهد شکست.
And finally, he’ll elicit an apology from Georgie.
و بالاخره، عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد.
Georgie’s going to say, “Look, I’m so sorry Hugo, I’m just a stupid fanatic”.
جورجی خواهد گفت، «ببین، خیلی ببخشید هیوگو، من فقط یه متعصب احمقم».
Hugo’ll say, “It’s Ok little Georgie, now go home”.
هیوگو خواهدگفت، «اشکالی نداره جورجی کوچولو، حالا برو خونه».
As always, in the future, you have to listen for those “ll” sounds.
مثل همیشه، در آینده، شما باید بهدنبال آن صداهای «ل» باشید.
“ll”, “ll”, “he’ll”, “he’ll”, “Hugo’ll”, sometimes that “ll” sound is very difficult to hear, for example: “Hugo’ll say”, “Hugo’ll say”, it’s hard to hear that “ll” sound, right?
«ل»، «ل»، «he’ll» و «Hugo’ll»، گاهی شنیدن آن صدای «ll» خیلی دشوار است، مثلاً: «Hugo’ll say»، «Hugo’ll say»، شنیدن این صدای «ll» سخت است، درسته؟
Which is will in the future.
که همان will در زمان آینده است.
But still, a native speaker will not usually say, “Hugo will say”, we’ll say, “Hugo’ll say”, “Hugo’ll say”, the “ll” is almost silent.
اما بازهم، یک بومی زبان معمولاً نمیگوید، «Hugo will say»، ما میگوییم، «Hugo’ll say»، صدای «ل» تقریباً صامت است.
There’s really more just a pause there that tells us, it’s a future.
بیشتر فقط یک مکث در آنجاست که به ما میگوید، این زمان آینده است.
So, it’s ok, just listen carefully, see if you can hear those “ll”, “ll”, “ll” sounds after the subjects.
پس، مشکلی نیست، فقط خوب گوش کنید، ببینید آیا بعد از فاعلها میتوانید آن صداهای «ل» را بشنوید.
Just listen carefully.
فقط بادقت گوش کنید.
Now please go back, listen to each version, after each version pause.
حالا لطفاً برگردید، به هر نسخه گوش دهید، بعد از هر نسخه توقف کنید.
Try to tell that version yourself.
سعی کنید خودتان آن نسخه را بگویید.
Now do not worry about being perfect.
حالا نگران عالی بودن نباشید.
You do not need to be perfect, in fact, don’t try to be perfect, just try to tell the story yourself as best as you can.
لازم نیست عالی باشید، درواقع، سعی نکنید عالی باشید، فقط سعی کنید خودتان داستان را به بهترین شکلی که میتوانید بیان کنید.
If it’s difficult, try pausing after every sentence and then copy that sentence.
اگر دشوار است، سعی کنید بعد از هر جمله مکث کنید و سپس آن جمله را تقلید کنید.
Do that with each version.
این کار را با هر نسخه انجام دهید.
Ok, I’ll see you next time.
خب، دفعهی بعد میبینمتان.
Bye-bye.
بای-بای.
بخش پنجم – درس تفسیر
Welcome to the commentary for the “Role of Media 2” and this section is subtitled early history of propaganda.
به درس تفسیر برای «نقش رسانه ۲» خوش آمدید و عنوان فرعی این بخش تاریخچهی اولیهی تبلیغات است.
And I think it’s interesting that early propaganda, state sponsored, government sponsored propaganda in the modern world begins in the United States.
و من فکر میکنم جالب است که تبلیغات اولیه، حمایتهای دولتی، حمایت دولت از تبلیغات در دنیای مدرن در ایالات متحده آغاز میشود.
You know, we always think about Nazi Germany or the Soviet Union, you know, with that kind of propaganda or North Korea.
میدانید، ما همیشه به آلمان نازی یا اتحاد جماهیر شوروی فکر میکنیم، میدانید، با آن نوع تبلیغات یا کره شمالی.
But in fact America started this kind of modern propaganda and I think America is still the master of propaganda.
اما در حقیقت آمریکا این نوع تبلیغات مدرن را آغاز کرد و فکر میکنم آمریکا هنوز استاد تبلیغات است.
You know, the kind of propaganda you see in China, that you see in North Korea; it’s kind of very crude, crude meaning simple.
میدانید، نوع تبلیغاتی که در چین یا در کره شمالی میبینید؛ نوع بسیار خامی است، خام یعنی ساده.
Everybody knows its propaganda, it’s obvious and because it’s so obvious, it’s less powerful.
همه تبلیغات آن را میدانند، واضح است و چون خیلی واضح است، قدرت کمتری هم دارد.
But we see here, in this article, how in the United States this early propaganda started, and it was very, very effective and also interesting that it started with a war, in this case word war I.
اما ما در اینجا میبینیم، در این مقاله، چگونه این تبلیغات اولیه در ایالات متحده آغاز شد، و خیلی خیلی مؤثر و همچنین جالب بود که با یک جنگ شروع شد، در این مورد جنگ جهانی اول.
So, at that time, the American population did not want to fight a war in Europe.
پس، در آن زمان، جمعیت آمریکا نمیخواستند در اروپا بجنگند.
They did not believe that Germany was their enemy and in fact Germany was not the enemy of the United States.
آنها باور نداشتند که آلمان دشمنشان است و در واقع آلمان دشمن ایالات متحده نبود.
Germany was the rival of England.
آلمان رقیب انگلیس بود.
But the Woodrow Wilson’s government wanted to fight in the war, right?
اما دولت وودرو ویلسون میخواست در جنگ بجنگد، درسته؟
They wanted to join the war.
آنها میخواستند به جنگ بپیوندند.
But the problem was the American people did not want to do it.
اما مشکل این بود که مردم آمریکا نمیخواستند این کار را انجام دهند.
They were basically peaceful.
آنها اساساً صلحطلب بودند.
So what did the government do?
پس دولت چه کرد؟
The government as well as the business establishment and the media, they’re all working together.
دولت و همچنین مؤسسات تجاری و رسانهها، همه باهم کار میکنند.
They created a huge propaganda campaign, lots of lies.
آنها یک کمپین عظیم تبلیغاتی با دروغهای زیاد ایجاد کردند.
And they told all these horrible stories about the Germans in world war I, that Germans were killing Belgian babies and murdering Civilians and all these horrible atrocities.
و همهی این داستانهای وحشتناک در مورد آلمانیها را در جنگ جهانی اول گفتند که آلمانیها نوزادان بلژیکی را میکشتند و غیرنظامیان را میکشتند و این همه قساوتهای وحشتناک.
And while that was true in world war II, the German Nazi party certainly committed a lot of atrocities in world war II, but in world war I it was a totally different German government.
و اگرچه این در جنگ جهانی دوم درست بود، حزب نازی آلمان مطمئناً در جنگ جهانی دوم جنایات زیادی مرتکب شد، اما در جنگ جهانی اول دولت آلمان کاملاً متفاوت بود.
They were not a Nazi government.
آنها دولت نازی نبودند.
They were no worse or better than the English government, quite similar I think.
آنها از دولت انگلیس بدتر یا بهتر نبودند، فکر میکنم کاملاً مشابه باشند.
So, they were not doing these things.
پس، آنها این کارها را نمیکردند.
These were lies, for the most part they were lies.
اینها دروغ بود، در اکثر موارد دروغ بود.
But the newspapers were spreading these government lies, these US and British government lies.
اما روزنامهها این دروغهای دولتی، این دروغهای دولت آمریکا و انگلیس را منتشر میکردند.
And the intellectual population of the United States at that time wanted America to join the war, start becoming more of an empire, so they also spread these lies.
و جمعیت اندیشمند ایالات متحده در آن زمان میخواستند که آمریکا به جنگ بپیوندد و بیشتر به امپراطوری تبدیل شود، پس آنها هم این دروغها را گسترش دادند.
And in a short time, six months, the peaceful American people were changed into war-mongerers.
در مدت زمان کوتاهی، شش ماه، مردم صلحطلب آمریکا به جنگطلبان تغییر کردند.
They wanted to kill, they wanted to attack the Germans.
آنها میخواستند بکشند، میخواستند به آلمانیها حمله کنند.
They thought the Germans were totally evil and they had to be destroyed.
آنها فکر میکردند آلمانیها کاملاً شرور هستند و باید نابود شوند.
Sound familiar?
برایتان آشناست؟
Yes.
بله.
So, and it worked very, very well.
و خیلی خیلی خوب کار کرد.
And it worked so well that the government and the media and the business establishment in the United States, they realized, wow, these are powerful technics.
و آنقدر خوب کار کرد که دولت و رسانه و مؤسسات تجاری در ایالات متحده متوجه شدند، واو، اینها تکنیکهای قدرتمندی هستند.
We can use them for other things.
ما میتوانیم از آنها برای چیزهای دیگر استفاده کنیم.
And they used them against the unions, at that time unions were growing more powerful.
و از آنها در برابر اتحادیهها استفاده کردند، در آن زمان اتحادیهها قدرتمندتر میشدند.
Worker’s groups were fighting to help American workers, so that American workers would have better pay and American workers would have better working conditions and that children would not be forced to work.
گروههای کارگری برای کمک به کارگران آمریکایی میجنگیدند تا کارگران آمریکایی حقوق بهتری داشته باشند و کارگران آمریکایی شرایط کار بهتری داشته باشند و کودکان مجبور به کار نشوند.
All of these kinds of issues the unions were fighting for and they were getting stronger.
همهی اینجور مسائلی که اتحادیهها برای آنها میجنگیدند و قویتر میشدند.
And of course the big business people, the big corporations, the big companies didn’t like it.
و البته تجّار بزرگ، مؤسسههای بزرگ، شرکتهای بزرگ آن را دوست نداشتند.
And so, they realized, we can use the same technics against the unions that we used against the Germans.
پس، آنها فهمیدند که میتوانیم از همان تکنیکهایی که علیه آلمانیها استفاده کردیم، علیه اتحادیهها استفاده کنیم.
And so they started spreading lies in newspapers about unions, how unions were Communist and unions were anti-American and unions were violent and unions were criminals.
پس آنها شروع به انتشار دروغها دربارهی اتحادیهها در روزنامهها کردند، اینکه اتحادیهها کمونیست بودند و اتحادیهها ضدآمریکایی بودند و اتحادیهها خشونتآمیز بودند و اتحادیهها جنایتکار بودند.
And they succeeded again, once again.
و آنها بار دیگر موفق شدند.
They succeeded and unions were, not totally destroyed, but they were weakened, very, very much in the United States.
آنها موفق شدند و اتحادیهها، کاملاً نابود نشدند، اما در ایالات متحده خیلی خیلی ضعیف شدند.
So, workers had less power, fewer rights and big business got stronger and stronger, which continues to this day as well.
پس، کارگران قدرت کمتر و حقوق کمتری داشتند، و تجارت بزرگ قویتر و قویتر شد، که تا امروز هم ادامه دارد.
And they also started up the big Communist Scare, that was kind of together with the anti-union Scare.
و همچنین ترس کمونیست (ترس سرخ) بزرگ را شروع کردند، که بهنوعی با ترس ضد اتحادیه همراه بود.
They put the Communist and unions together and attacked them as terrible horrible enemies.
آنها کمونیستها و اتحادیهها را کنار هم قرار داده و بهعنوان دشمنان هولناک وحشتناک به آنها حمله کردند.
All the newspaper joined in.
همهی روزنامهها وارد شدند.
Because of course, the newspapers are owned by large companies.
چون البته که روزنامهها متعلق به شرکتهای بزرگ هستند.
The newspapers are owned by very rich people, very big corporations and they have the same interest as American government.
روزنامهها متعلق به افراد خیلی پولدار و شرکتهای خیلی بزرگ هستند و آنها همان خواستهی دولت آمریکا را دارند.
In fact, increasingly they control the American government.
در حقیقت، آنها بهطور فزایندهای دولت آمریکا را کنترل میکنند.
I would say right now in America they do control the government, totally.
من میگویم الان در آمریکا آنها کاملاً دولت را کنترل میکنند.
And so they used these same technics against the Communist, against the unions, any internal threat.
پس آنها از همین تکنیکها علیه کمونیست، علیه اتحادیهها و هر تهدید داخلی استفاده کردند.
Any internal enemies they didn’t like in America, they used it against them and it succeeded.
تکنیکها را علیه دشمنان داخلی در آمریکا، که دوستشان نداشتند، استفاده کردند و موفق شدند.
They learned a lot from this.
چیزهای زیادی از این موضوع آموختند.
Now of course, as we can see in America today, these technics are still used very powerfully.
البته حالا، همانطور که امروزه در آمریکا میبینیم، این تکنیکها هنوز هم خیلی قدرتمندانه استفاده میشوند.
In fact, they’ve gotten more powerful with television.
در واقع، آنها با تلویزیون قدرتمندتر شدهاند.
And we saw exactly, it’s almost scary to read this article by Chomsky about world war I; because, it’s exactly the same thing that happened with the Iraq war.
و ما دقیقاً دیدیم که خواندن این مقاله از چامسکی دربارهی جنگ جهانی اول تقریباً ترسناک است؛ چون، این دقیقاً همان چیزی است که در جنگ عراق اتفاق افتاد.
We saw the same thing.
ما همین را دیدیم.
People really didn’t want to attack Iraq, there was no reason to attack Iraq.
مردم واقعاً نمیخواستند به عراق حمله کنند، هیچ دلیلی برای حمله به عراق وجود نداشت.
The American people really were reluctant to do that.
مردم آمریکا واقعاً به این کار بیمیل بودند.
And so, the Bush government started creating lies.
پس، دولت بوش شروع به ایجاد دروغ کرد.
And they worked with Fox news and CNN and all the major media, The New York Times, all these large corporate media companies joined in.
و آنها با فاکس نیوز و سیانان و همهی رسانههای بزرگ کار کردند، نیویورک تایمز، همهی این شرکتهای بزرگ رسانههای شرکتی به آن پیوستند.
And they started spreading lies about Iraq.
و شروع به انتشار دروغها دربارهی عراق کردند.
Iraq was developing nuclear weapons.
عراق سلاح هستهای تولید میکرد.
Iraq was getting Uranium to build a nuclear bomb.
عراق برای ساخت بمب هستهای اورانیوم میگیرد.
Iraq had chemical weapons.
عراق سلاح شیمیایی داشت.
The Iraq government was murdering people in Iraq.
دولت عراق مردم را در عراق به قتل میرساند.
All of this just repeated again and again and again, constantly repeated in the media, in the newspapers, on the television.
همهی اینها فقط بارها و بارها و بارها تکرار شد، مدام در رسانهها، روزنامهها، تلویزیون تکرار شد.
Of course, we know now.
البته، حالا میدانیم.
Well, most of us knew then, that they were lies.
خب، بیشتر ما آنموقع میدانستیم که آنها دروغ هستند.
And of course, now we know for sure they were lies.
و البته، حالا مطمئناً میدانیم که آنها دروغ بودند.
But at the time, it worked very well.
اما در آن زمان، خیلی خوب کار کرد.
In a very short time, in a few months, the American people became fanatics again.
در مدت زمان خیلی کوتاهی، در عرض چند ماه، مردم آمریکا دوباره متعصب شدند.
They wanted to attack Iraq and destroy the Iraqis.
آنها میخواستند به عراق حمله کنند و عراقیها را نابود کنند.
We had to kill Saddam Hussein; because, Saddam Hussein was Hitler, the same as Hitler, a terrible evil monster.
ما باید صدام حسین را میکشتیم؛ چون، صدام حسین هیتلر بود، مثل هیتلر، یک هیولای شیطانی وحشتناک.
And so again they whipped up that hysteria and America went to war.
و دوباره آنها تشنج را برانگیختند و آمریکا به جنگ رفت.
It worked very well again.
دوباره خیلی خوب کار کرد.
And, we can see now that the Bush government is starting to try to do this yet again with Iran.
و حالا میتوانیم ببینیم که دولت بوش شروع به تلاش برای انجام دوبارهی این کار با ایران میکند.
Again we’re seeing all these stories about the Iranians are working on nuclear weapons.
باز هم ما شاهد این همه داستان دربارهی ایرانیانی هستیم که روی سلاح هستهای کار میکنند.
Of course, there is no proof about this.
البته، هیچ مدرکی در این باره وجود ندارد.
They just have a nuclear program, nothing about a nuclear weapons.
آنها فقط یک برنامهی هستهای دارند، هیچ چیز دربارهی سلاح هستهای ندارند.
But again, they’re trying to scare the American people that Iran will get a nuclear bomb, and they’re going to bomb America with their nuclear weapons.
اما دوباره، آنها سعی میکنند مردم آمریکا را بترسانند که ایران بمب هستهای خواهد گرفت و آنها قصد دارند با سلاحهای هستهای خود آمریکا را بمباران کنند.
Which of course, is a big lie, but they keep repeating it again and again and you’re seeing it on all the cable shows, the news shows, more stories about Iran getting a bomb.
که البته، دروغ بزرگی است، اما آنها دوباره و دوباره آن را تکرار میکنند و شما آن را در تمام برنامههای کابلی، اخبار، داستانهای بیشتر دربارهی بمب گرفتن ایران مشاهده میکنید.
Every time Iran’s president makes some comment about Jewish people or the Holocaust, it’s on the news all the time.
رئیس جمهور ایران هر بار که درباره مردم یهود یا هولوکاست اظهارنظر میکند، تمام وقت در اخبار هست.
We see stories about how the Iranians are helping to attack people in Iraq, attack Americans in Iraq.
ما داستانهایی دربارهی اینکه چگونه ایرانیان به حمله به مردم در عراق کمک میکنند میبینیم، و به آمریکاییها در عراق حمله میکنند.
So, this propaganda again is starting and they’re, of course, trying to do the same thing.
پس، این تبلیغات دوباره در حال شروع است و البته که آنها تلاش میکنند همان کار را انجام دهند.
They’re trying to whip up a hysteria in America against Iran.
آنها تلاش میکنند تا تشنج را در آمریکا علیه ایران برانگیزند.
Now, I don’t know if it may work or it may not work, this time, because some people in the top of the government, some intellectuals, some of the powerful business establishment don’t want to attack Iran.
حالا، من نمیدانم این بار شاید کار کند شاید کار نکند، چون بعضی از افراد در رأس دولت، بعضی روشنفکران، بعضی از مؤسسههای بازرگانی قدرتمند نمیخواهند به ایران حمله کنند.
So you might see a little more division in the newspapers and in TV; because, these people with all the power and the money are a little bit divided about what to do about Iran.
پس ممکن است کمی اختلاف در روزنامهها و تلویزیون ببینید؛ چون، این افراد با تمام قدرت و پول، دربارهی اینکه در مورد ایران چه باید بکنند، کمی اختلاف نظر دارند.
So that’s why it’s not quite as powerful yet.
پس بههمین خاطر است که هنوز کاملاً قدرتمند نیست.
But, it still might work if they wanted to.
اما، اگر آنها بخواهند هنوز هم ممکن است کار کند.
And finally, you might have laughed a little bit when you hear the mini-story.
و بالاخره، شاید موقع شنیدن این داستان کوتاه کمی خندیده باشید.
You might recognize the characters, Hugo and Georgie.
ممکن است شخصیتها، هیوگو و جورجی، را بشناسید.
Talking of course about Hugo Chavez down in Venezuela.
صحبت البته دربارهی هیوگو چاوز در ونزوئلا است.
And we have seen this kind of propaganda against Chavez and against Venezuela very strongly in the United States.
و ما این نوع تبلیغات علیه چاوز و ونزوئلا را بهشدت در ایالات متحده دیدهایم.
It’s amazing how strong the lies and the propaganda are, about Venezuela and especially Chavez.
شگفتآور است که دروغها و تبلیغات دربارهی ونزوئلا و بهخصوص چاوز چقدر قوی است.
And so in the newspapers, it’s always these terrible things about Chavez.
و در روزنامهها، همیشه این چیزهای وحشتناک درباره چاوز هست.
Chavez is a dictator, Chavez is the next Castro and Bush just keeps repeating the same lies that he’s a dictator, a dictator, a dictator.
چاوز یک دیکتاتور است، چاوزْ کاستروی بعدی است و بوش مرتباً همان دروغها را تکرار میکند که او دیکتاتور است، دیکتاتور، دیکتاتور.
And of course, you know he was elected, Venezuela is a democracy, but it doesn’t matter.
و البته، شما میدانید که او انتخاب شد، ونزوئلا دموکراتیک است، اما مهم نیست.
You know American propaganda works on emotion not on logic, and that’s one of the key powers of American propaganda, compared to, say North Korea or other kinds of propaganda.
شما میدانید که تبلیغات آمریکایی براساس احساسات کار میکنند نه براساس منطق، و این یکی از قدرتهای کلیدی تبلیغات آمریکایی است، در مقایسه با کره شمالی یا سایر انواع تبلیغات.
In America it works on emotion.
در آمریکا روی احساسات کار میکنند.
Logic doesn’t matter, the facts don’t matter.
منطق مهم نیست، واقعیتها مهم نیستند.
What they do is they just, they create emotion, especially using fear and patriotism too, of course.
کاری که آنها انجام میدهند این است که فقط احساسات ایجاد میکنند، بهخصوص البته با استفاده از ترس و میهنپرستی.
So, they just create a fear that Chavez is a dictator.
پس، آنها فقط ترس از دیکتاتور بودن چاوز را ایجاد میکنند.
Chavez is evil.
چاوز شرور است.
Chavez is, you know, going to destroy us all, that kind of mentality.
میدانید، چاوز همهی ما را نابود خواهد کرد، این نوع از ذهنیت.
And so they just keep telling stories in the New York Times, on TV.
پس آنها فقط مدام در نیویورک تایمز، در تلویزیون داستان میگویند.
It’s always, they find something negative about him to paint him, to show him as a terrible dictator, and they never mention the elections.
همیشه، آنها چیزی منفی دربارهی او پیدا میکنند تا او را خیلی بد جلوه دهند، او را بهعنوان یک دیکتاتور وحشتناک نشان دهند، و آنها هرگز به انتخابات اشاره نمیکنند.
They never mention that he’s actually part of a democracy, none of that.
آنها هرگز اشاره نمیکنند که او درواقع بخشی از یک دموکراسی است، هیچیک از آنها را نمیگویند.
And of course, they never talk about anything good that he’s doing to help poor people, etc.
و البته، هرگز چیزی دربارهی کار خوبی که او برای کمک به افراد فقیر و غیره انجام میدهد، نمیگویند.
So we get a very strong propaganda that it kind of starts with the president and the government, but then it’s repeated by the corporate media, the large companies.
پس ما تبلیغات خیلی قویای دریافت میکنیم که بهنوعی با رئیس جمهور و دولت شروع میشود، اما بعد توسط رسانههای شرکتی، شرکتهای بزرگ تکرار میشود.
So, the New York Times, Fox news, CNN, they all repeat this propaganda and after it’s repeated again and again and again and again.
پس، نیویورک تایمز، فاکس نیوز، سیانان، همهی آنها این تبلیغات را تکرار میکنند و پس از آن دوباره و دوباره و دوباره و دوباره تکرار میشود.
So, if you ask most Americans, what kind of government does Venezuela have?
پس، اگر از اکثر آمریکاییها بپرسید، ونزوئلا چه نوع دولتی دارد؟
“Oh, it’s a dictatorship, it’s just like Iraq was” right?
«اوه، دیکتاتوریه، درست مثل عراق» درسته؟
“It’s a horrible dictatorship”.
«یه دیکتاتوری وحشتناکه».
That’s what it is and that’s what they believe; because, the propaganda works very well.
همین است و آنها به همین باور دارند؛ چون، تبلیغات بسیار خوب کار میکند.
It’s a little depressing to be honest, being an American sometimes.
راستش گاهی آمریکایی بودن کمی افسردهکننده است.
When you realize how this happens and how in a country that is supposed to be free, I guess that’s more of the propaganda, that people are controlled so much.
وقتی متوجه میشوید که چگونه این اتفاق میافتد و آن هم در کشوری که قرار است آزاد باشد، حدس میزنم این بیشتر بهخاطر تبلیغات باشد، که مردم اینقدر کنترل میشوند.
But, you know, people are kind of free here.
اما، میدانید، مردم در اینجا بهنوعی آزاد هستند.
We can choose to do other things.
ما میتوانیم انتخاب کنیم که کارهای دیگری انجام دهیم.
We can disagree with the government, but the problem is that the government and the business establishment and the media are all basically controlled by the same, you know, group of very wealthy people.
ما میتوانیم با دولت مخالف باشیم، اما مسئله این است که دولت و مؤسسات بازرگانی و رسانهها اساساً توسط همان گروه از افراد خیلی پولدار کنترل میشوند.
And the way they control people is not by force so much.
و نحوهی کنترل آنها بر مردم خیلی با زور نیست.
They don’t really arrest people and shoot them.
آنها واقعاً مردم را دستگیر و تیرباران نمیکنند.
I mean it happens a little bit.
یعنی کمی اتفاق میافتد.
But mostly they control people with thought control, mind control.
اما افراد را بیشتر با کنترل فکر، کنترل ذهن کنترل میکنند.
They do it with the news and the media.
آنها این کار را با اخبار و رسانهها انجام میدهند.
That’s how they control the American people.
اینطور مردم آمریکا را کنترل میکنند.
If they want to go to war then they just show lots and lots of stories about how this evil dictator Noriega in Panama or the president of Iran or Saddam Hussein, there’s always a new one, every time, there’s a new one.
اگر بخواهند به جنگ بروند، فقط داستانهای زیادی را دربارهی این دیکتاتور شرور نوریگا در پاناما یا رئیس جمهور ایران یا صدام حسین نشان میدهند، همیشه یک مورد جدید وجود دارد، هر بار، یک مورد جدید وجود دارد.
And they just make him into evil, terrible, horrible person.
و فقط او را به شخصی شرور، وحشتناک و هولناک تبدیل میکنند.
They compare him to Hitler, always compare him to Hitler, and the American people get really angry and upset and they go to war.
او را با هیتلر مقایسه میکنند، همیشه او را با هیتلر مقایسه میکنند و مردم آمریکا واقعاً عصبانی و ناراحت میشوند و به جنگ میروند.
It works every time.
هر بار کار میکند.
Alrighty, well that’s our depressing commentary.
خیلی خب، این تفسیر افسردهکنندهی ماست.
Hopefully, I don’t know, I try to find something happier next time, but it is true.
امیدوارم، نمیدانم، سعی میکنم دفعهی بعد چیز شادتری پیدا کنم، اما این حقیقت است.
You know, don’t believe the propaganda that America’s the free peace loving nation.
میدانید، تبلیغات راجع به اینکه آمریکا ملت آزاد صلحدوست است را باور نکنید.
Because, while most Americans do in fact support peace, they also are very easily controlled by the media.
چون بااینکه اکثر آمریکاییها از صلح حمایت میکنند، اما بهراحتی توسط رسانهها کنترل میشوند.
Their use of the media and their trust of the media is the problem.
مشکلْ استفادهی آنها از رسانهها و اعتمادشان به رسانهها است.
And that’s why we have the American army in Iraq and possibly attacking Iran and interfering in South America and doing terrible things in Central America and doing terrible things in Africa, that’s why.
و بههمین دلیل ما ارتش آمریکا را در عراق داریم و احتمالاً به ایران حمله میکنیم و در آمریکای جنوبی مداخله میکنیم و کارهای وحشتناک در آمریکای مرکزی انجام میدهیم و در آفریقا کارهای وحشتناک انجام میدهیم، به این دلیل است.
Because, the American people are controlled by this kind of propaganda.
چون، مردم آمریکا توسط این نوع تبلیغات کنترل میشوند.
And therefore they either support this kind of thing or they don’t know about it.
پس یا از این نوع کارها پشتیبانی میکنند یا دربارهی آن چیزی نمیدانند.
Ok, well hopefully that will change in the future.
خب، امیدوارم که در آینده تغییر کند.
I don’t know, maybe I’ll have to move to another country.
نمیدانم، شاید مجبور شوم به کشور دیگری بروم.
But anyway, I hope you enjoyed this commentary and this article.
اما بههرحال، امیدوارم از این تفسیر و این مقاله لذت برده باشید.
I do think it’s an important topic and a very interesting topic to think about.
فکر میکنم این موضوع مهم و خیلی جالبی است که میتوان دربارهی آن فکر کرد.
If you have a chance go to the forums and write a forum entry, write a form, a small paragraph or maybe a couple paragraphs about this article.
اگر فرصتی دارید به انجمنها بروید و یک ورودی انجمن بنویسید، یک فرم، یک پاراگراف کوچک یا شاید چند پاراگراف در مورد این مقاله بنویسید.
What do you think about this?
در این باره چه فکری میکنید؟
What do you think about this idea of American propaganda?
دربارهی این ایده تبلیغات آمریکایی چه فکر میکنید؟
Do you agree with this article?
آیا با این مقاله موافق هستید؟
Do you disagree?
آیا مخالف هستید؟
Does this happen in your own country?
آیا این اتفاق در کشور خودتان میافتد؟
I’m curious.
کنجکاو هستم.
So, please write about it.
پس، لطفاً دربارهی آن بنویسید.
Ok, see you next time.
خب، بعداً میبینمتان.
Bye-bye.
بای-بای.