پایهی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۱۸. تی پی آر و اول شنیدن
بخش اول – تی پی آر و اول شنیدن
Foreign language study has not been as successful as it should be.
مطالعهی زبان خارجی آنطور که باید موفقیتآمیز نبوده است.
In fact, students are dropping like flies from foreign language programs. J.H.
درواقع، دانشآموزان مثل مور و ملخ از برنامههای زبانهای خارجی میافتند.
Lawson reports that the dropout rate in foreign language programs for American high school students is as high as 85% by the third year and 95% by the fourth year.
جِی اچ لاسن گزارش میدهد که میزان ترک تحصیل در برنامههای زبان خارجی برای دانشآموزان دبیرستانهای آمریکایی در سال سوم ۸۵٪ و در سال چهارم ۹۵٪ است.
Another study by John B.
مطالعهی دیگری توسط جان بی.
Carroll found that students who had studied for two years had a less than satisfactory proficiency as measured by standardized tests, which means that the first two years did not allow the student to become proficient enough to hold a conversation in the language.
کارول نشان داد دانشآموزانی که بهمدت دو سال تحصیل کردهاند مهارت رضایتبخشی کمتری دارند که توسط آزمونهای استاندارد اندازهگیری شدهاست، به این معنی که دو سال اول اجازه نمیدهد دانشآموز بهاندازهی کافی در مکالمه در زبان مهارت داشته باشد.
L.A.
اِل اِی.
Jakobovits also found that most students who study foreign languages will probably never become fluent.
ژاکوبوویتس همچنین دریافت که اکثر دانشجویانی که زبانهای خارجی میخوانند هرگز تسلط نخواهند داشت.
Not only will most students have low proficiency in reading, writing, speaking, and listening; they will actually experience negative learning.
نه تنها اکثر دانشآموزان مهارت کمی در خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن دارند؛ آنها درواقع یادگیری منفی را تجربه خواهند کرد.
That is, they will learn to avoid the foreign language and culture at all costs.
یعنی یاد خواهند گرفت که از زبان و فرهنگ خارجی به هر قیمتی پرهیز کنند.
This is because of the many frustrations and failures they experience during their foreign language study.
این بهخاطر ناامیدیها و شکستهای زیادی است که آنها در طول تحصیل زبان خارجی تجربه میکنند.
Perhaps the major reason for the lack of success of foreign language programs is the method used.
شاید دلیل اصلی عدم موفقیت برنامههای زبانهای خارجی روش مورداستفاده باشد.
The audio-lingual and grammar analysis methods are popular approaches that came into wide use after World War II.
روشهای صوتی-زبانی و تحلیل گرامر از روشهای رایج هستند که پس از جنگ جهانی دوم مورداستفادهی گسترده قرار گرفتند.
These methods consist of memorizing grammar rules and dialogues and engaging in pattern practice drills.
این روشها شامل حفظ قوانین گرامر و مکالمهها و درگیر کردن در تمرینهای عملی است.
These methods do not produce communicative skill, because language is “creative” and therefore theoretically infinite.
این روشها مهارت ارتباطی ایجاد نمیکنند، چون زبان «خلاقانه» است و بنابراین از لحاظ نظری بینهایت است.
Consequently, it is logical to conclude that since language has infinite possibilities, the methods of language instruction should teach the student to communicate creatively.
در نتیجه، منطقی است که نتیجه بگیریم از آنجا که زبان امکانات بینهایت دارد، روشهای آموزش زبان باید به دانشآموزْ برقراری ارتباطی خلاقانه را بیاموزد.
A number of powerful methods have been effective doing just that.
تعدادی از روشهای قدرتمند برای انجام فقط همین کار مؤثر بودهاند.
These include TPR, TPRS, Focal Skills, ALG (Automatic Language growth), The Natural Approach, and The Effortless Way.
این روشها شامل TPR و TPRS، مهارتهای کانونی، ALG (رشد خودکار زبان)، رویکرد طبیعی و روش بدون تلاش است.
The first of these, TPR, was created by Dr. James Asher.
اولین مورد، TPR، توسط دکتر جیمز اشر ایجاد شد.
TPR stands for “Total Physical Response”.
TPR مخفف «کل پاسخ فیزیکی» است.
Learning a language through TPR approximates the acquisition of your native language.
یادگیری یک زبان از طریق TPR به فراگیری زبان مادریتان نزدیک میشود.
This acquisition follows the order of listening first, and then speaking.
این فراگیری بهترتیب، اول از گوش دادن و سپس صحبت کردن پیروی میکند.
Finally, the learner learns to read and write.
سرانجام، زبانآموز خواندن و نوشتن را یاد میگیرد.
In the receptive listening stage, the child hears different “sounds” such as “Pick up your truck”, or “Drink your water”.
در مرحلهی شنیدن پذیرا، کودک «صداهای» مختلفی مانند «کامیونت رو بردار» یا «آبت رو بنوش» میشنود.
As the child hears these “sounds”, they physically respond.
کودک با شنیدن این «صداها» از نظر جسمی پاسخ میدهد.
After a period of perhaps 12 to 18 months, the child begins to speak.
بعد از یک دورهی شاید ۱۲ تا ۱۸ ماهه، کودک شروع به صحبت میکند.
At this point, understanding is far in advance of speaking and it will remain that way for many, many years.
در این مرحله، درک خیلی زودتر از صحبت است و برای سالهای زیادی بههمین ترتیب باقی خواهد ماند.
In the acquisition of the first language, therefore, listening is the first skill to be developed followed by speaking.
بنابراین، در فراگیری زبان اول، گوش دادن اولین مهارتی است که ایجاد میشود و پس از آن صحبت کردن است.
It seems reasonable, obviously, that foreign language learning should approximate first language learning.
بدیهی است که بهنظر میرسد یادگیری زبان خارجی باید به یادگیری زبان اول نزدیک باشد.
In TPR speech and writing are delayed until comprehension has been extensively internalized.
در TPR گفتار و نوشتن به تأخیر میافتد تا زمانی که درک مطلب بهطور گسترده درونی شود.
Research by Valerian Potovosky supports the theory that delaying speech is beneficial.
تحقیقات انجامشده توسط والرین پوتووسکی از این نظریه پشتیبانی میکند که تأخیر در گفتار مفید است.
The results of his research show that overall proficiency in Russian was significantly better when oral practice was delayed at the beginning of language instruction; until comprehension of spoken Russian was extensively internalized.
نتایج تحقیقات او نشان میدهند که مهارت کلی در زبان روسی بهطور قابل توجهی بهتر بود وقتی که در آغاز آموزش زبان تاخیر در تمرین شفاهی وجود داشت؛ تا زمانی که درک زبان روسی بهطور گسترده درونی شد.
This learning method is often called a “listen first” approach.
این روش یادگیری را اغلب رویکرد «اول شنیدن» مینامند.
It has also been used successfully by the Thai language program at the American Alumni University school in Bangkok, Thailand.
همچنین توسط برنامهی زبان تایلندی در مدرسهی دانشگاه فارغالتحصیلان آمریکایی در بانکوکِ تایلند با موفقیت استفاده شدهاست.
In sum, research and educational experience show that traditional grammar analysis methods fail up to 95% of the students who are taught using them.
در مجموع، تجربیات تحقیقاتی و آموزشی نشان میدهند که روشهای سنتی تحلیل گرامر در ۹۵٪ دانشآموزانی که بااستفاده از آنها به آنها تدریس میشود، شکست میخورند.
Natural methods, especially those that use a “listen first” approach, are much more powerful and effective.
روشهای طبیعی، بهخصوص آنهایی که از رویکرد «اول شنیدن» استفاده میکنند، خیلی قدرتمندتر و مؤثرتر هستند.
Therefore, when learning English or any other foreign language, focus most of your energy on listening, until you can quite easily understand native speakers using the language.
بنابراین، هنگام یادگیری انگلیسی یا هر زبان خارجی دیگر، بیشتر انرژی خود را بر روی گوش دادن متمرکز کنید، تا زمانی که بتوانید بهراحتی حرفهای بومیانی که از این زبان استفاده میکنند را درک کنید.
Only after that should you change your focus to speaking or writing.
فقط پس از آن باید تمرکز خود را به صحبت یا نوشتن تغییر دهید.
As for reading, it is an ideal supplement to listening activity as long as listening remains the major focus.
در مورد خواندن، تا زمانی که گوش دادن همچنان تمرکز اصلی باشد، مکمل ایدهآلی برای فعالیت گوش دادن است.
If you are an intermediate or an advance learner, but feel that your listening skills are weak, it is best to go back to square one and focus on listening for 6 months or more; until you can understand native speakers well.
اگر شما دانشآموز متوسط یا پیشرفته هستید، اما احساس میکنید مهارت گوش دادن شما ضعیف است، بهتر است به مرحلهی اول برگردید و به مدت ۶ ماه یا بیشتر روی شنیدن تمرکز کنید؛ تا زمانی که بتوانید زبان بومیان را بهخوبی درک کنید.
Then, you can return to extensive reading, writing, and speaking.
سپس، میتوانید به خواندن، نوشتن و گفتن گسترده برگردید.
بخش دوم – درسنامه واژگان
Welcome effortless English members.
اعضای انگلیسی بدون تلاش، خوش آمدید.
This is the vocabulary discussion for the article titled “TPR and Listen First”.
این بحث واژگان مقاله با عنوان «TPR و اول شنیدن» است.
Let’s start with some of the vocabulary.
بیایید با بعضی از واژگان شروع کنیم.
In the beginning of the article, we have the phrase dropping like flies.
در شروع مقاله، عبارت dropping like flies را داریم.
That is an idiom, a common idiom in English, especially American English.
این اصطلاح است، اصطلاحی رایج در انگلیسی، بهخصوص انگلیسی آمریکایی.
In the sentence it says, students are dropping like flies from foreign language programs.
در جمله میگوید، دانشآموزان مثل مور و ملخ از برنامههای زبان خارجی میافتند.
Dropping like flies means quitting in large numbers.
dropping like flies یعنی اینکه تعداد زیادی چیزی را ترک کنند.
Means a lot of people are quitting or a lot of people are leaving or it could mean a lot of people are dying.
یعنی افراد زیادی دست میکشند یا افراد زیادی ترک میکنند و یا میتواند به این معنی باشد که افراد زیادی میمیرند.
But it means a lot of the things, a lot of people, a lot of creatures quitting, leaving, dying, very quickly.
اما این معناست که چیزهای زیادی، مردم زیادی، موجودات زیادی ول میکنند، ترک میکنند، میمیرند، خیلی سریع.
So students are dropping like flies from a class, it means a lot of student are quitting the class and they’re doing it very quickly.
پس دانشآموزان مانند مور و ملخ از کلاس میافتند، یعنی دانشآموزان زیادی کلاس را ترک میکنند و خیلی سریع این کار را انجام میدهند.
Dropping like flies.
مثل مور و ملخ (تحتاللفظی: مگس) افتادن.
OK, and then the next thing, in the next sentence we have the word dropout.
خب، و بعد مورد بعدی، در جملهی بعدی واژهی dropout را داریم.
The dropout rates in foreign language programs.
نرخ ترک تحصیل در برنامههای زبان خارجی.
Dropout means leaving or quitting.
dropout یعنی رها کردن یا ترک کردن.
It can be a noun, in this case we’re using it really as an adjective, the dropout rate, it’s a noun used as an adjective.
میتواند اسم باشد، در این مورد ما از آن بهعنوان صفت استفاده میکنیم، میزان ترک تحصیل، اسمی است که بهعنوان صفت استفاده میشود.
All right, and in the next paragraph we have the phrase, less than satisfactory proficiency, less than satisfactory.
خیلی خب، و در پاراگراف بعدی این عبارت را داریم، less than satisfactory proficiency، کمتر از رضایتبخشی.
Less than satisfactory means not very good, not satisfactory, the low average, low quality, all of those meanings, it basically means the same thing.
کمتر از رضایتبخشی یعنی نهچندان خوب، راضیکننده نیست، متوسط پایین، کیفیت پایین، همهی این معانی، در اصل معنی یکسانی دارند.
Less than satisfactory, not satisfactory.
کمتر از رضایتبخش، راضیکننده نیست.
We have the word proficiency in this article.
واژهی proficiency را در این مقاله داریم.
Proficiency means skill or ability, skill or ability.
proficiency یعنی مهارت یا توانایی، مهارت یا توانایی.
We have the word standardize, standardized test.
واژهی standardize را داریم، آزمون استانداردشده.
Standardize means uniform, means it’s always the same for everybody, always the same in every situation.
standardize یعنی یکنواخت، یعنی همیشه برای همه یکسان است، در هر موقعیتی همیشه یکسان است.
Standardized test is always the same.
آزمون استانداردشده همیشه یکسان است.
All right, moving on, we have the phrase audio-lingual.
خیلی خب، پیش میرویم، عبارت audio-lingual را داریم.
The audio-lingual method of teaching language.
روش صوتی-زبانی آموزش زبان.
Audio-lingual, audio means sound of course, listening; lingual means language and what this means is audio-lingual, it says ‘repeat after me’ kind of teaching.
audio-lingual، البته که audio یعنی صدا، گوش دادن؛ lingual یعنی زبان و معنی آن این است که صوتی-زبانی روش «بعد از من تکرار کن» آموزش است.
So, the teacher says, “Hi, my name is AJ” and you repeat after me, “Hi, my name is John” and then I say “How are you?
پس، معلم میگوید، «سلام، اسم من AJ است» و شما بعد از من تکرار میکنید، «سلام، اسم من جان است» و بعد من میگویم «حال شما چطور است؟
” and you say “How are you?
» و شما میگویید «حال شما چطور است؟
OK, so that’s the basic idea, audio-lingual method, it’s a repeat.
خب، پس این ایدهی اساسی است، روش صوتی-زبانی، یک تکرار است.
You’re repeating different patterns, different sentences again and again.
الگوهای مختلف، جملات مختلف را دوباره و دوباره تکرار میکنید.
You might change one word, but basically you’re repeating it many times.
ممکن است یک کلمه را تغییر دهید، اما اساساً آن را بارها تکرار میکنید.
That’s the audio-lingual method.
این روش صوتی-زبانی است.
It’s an old method of learning languages, it doesn’t work, it’s very bad, don’t use it.
روشی قدیمی برای یادگیری زبان است، کار نمیکند، خیلی بد است، از آن استفاده نکنید.
Okay, we also see the phrase at all cost.
خیلی خب، همچنین عبارت at all cost را میبینیم.
At all cost is a common idiom, say most students learn to avoid foreign languages at all cost.
at all cost یک اصطلاح رایج است، میگوید بیشتر دانشآموزان یاد میگیرند که از زبانهای خارجی به هر قیمتی پرهیز کنند.
At all cost means you will do something no matter how difficult it is, no matter what the cost, right?
at all cost یعنی کاری را انجام میدهید، مهم نیست چقدر دشوار باشد، یا هزینهاش چقدر باشد، درسته؟
“I must have a new iPod at all cost”, it means I will pay any amount of money for a new iPod.
«من باید به هر قیمتی آیپاد جدید داشته باشم»، یعنی هر مبلغی را برای آیپاد جدید پرداخت میکنم.
It doesn’t matter.
مهم نیست.
I will do anything, I will pay any amount to get an iPod.
من هر کاری میکنم، برای گرفتن آیپاد هر مبلغی را پرداخت میکنم.
I will do it at all cost.
من این کار را به هر قیمتی انجام میدهم.
So in this case, negative, most students want to avoid foreign language at all cost, they will do anything to avoid foreign language.
پس، در این مورد منفی است، اکثر دانشآموزان میخواهند از زبان خارجی به هر قیمتی پرهیز کنند، آنها برای دوری از زبان خارجی هر کاری انجام میدهند.
And that’s not only true of Americans, true of many people.
و این فقط در مورد آمریکاییها صدق نمیکند، در مورد مردم زیادی صدق میکند.
All right, we see the word approaches, we’ve had that in many articles.
خیلی خب، واژهی approaches را میبینیم، این را در مقالات زیادی داشتهایم.
Approaches in this case means methods, methods.
approaches در این مورد یعنی روشها، روشها.
We say some different approaches came into wide use after world war II.
میگوییم بعضی از رویکردهای مختلف پس از جنگ جهانی دوم مورداستفادهی گسترده قرار گرفتند.
Wide use, came into wide use means used a lot, a lot of use.
استفادهی گسترده، came into wide use یعنی زیاد استفادهشده، استفادهی زیاد.
So after world war II, the audio-lingual method (repeat after me) and the grammar analysis method which means memorizing grammar rules, those two method became very popular after world war II.
پس، بعد از جنگ جهانی دوم، روش صوتی-زبانی (تکرار بعد از من) و روش تحلیل گرامر که بهمعنای حفظ قوانین گرامر است، این دو روش بعد از جنگ جهانی دوم بسیار محبوب شدند.
And they both suck!
و هردو چِرتن!
They’re both bad.
هر دو بد هستند.
They’re not good methods, and don’t work they’re not very effective.
روشهای خوبی نیستند و خیلی کارایی ندارند.
Yes, some people can succeed using them, but most people cannot, and most people hate them.
بله، بعضی افراد میتوانند در استفاده از آنها موفق شوند، اما بیشتر مردم نمیتوانند و بیشتر مردم از آنها متنفر هستند.
All right, we see the phrase engaging in.
خیلی خب، عبارت engaging in را میبینیم.
The students engage in practice drills.
دانشآموزان در تمرینهای عملی درگیر هستند.
To engage in means to do, to engage in means to do.
to engage in یعنی انجام دادن، to engage in یعنی انجام دادن.
So engaging in means doing.
پس engage in یعنی انجام دادن.
All right, pattern practice drills means repeating the same sentence many times, repeating the same sentence pattern, right?
خیلی خب، pattern practice drills یعنی تکرار چندبارهی یک جمله، تکرار همان الگوی جمله، درسته؟
A pattern is something that repeats.
pattern چیزی است که تکرار میشود.
Okay, and a drill is some kind of practice that you do again and again and again.
خیلی خب، و drill نوعی تمرین است که آن را دوباره و دوباره و دوباره انجام میدهید.
We see the word theoretically.
واژهی theoretically را میبینیم.
Theoretically means in idea only or abstractly.
theoretically یعنی فقط در ایده یا انتزاعی.
It means it’s not proven, it’s not something you touch, something that’s necessarily real, it might be.
یعنی اثبات نشده است، چیزی نیست که بتوانید لمس کنید، چیزی که لزوماً واقعی باشد، البته ممکن است باشد.
But it means in theory, in idea.
اما یعنی در تئوری، در ایده.
So, language is theoretically infinite.
پس، زبان از لحاظ نظری بینهایت است.
Infinite means without limit.
infinite یعنی بدون محدودیت.
Having no end, no limit, no end.
بدون پایان، بدون محدودیت، بیپایان.
All right, so language is infinite and it is creative.
خیلی خب، پس زبان بینهایت و خلاقانه است.
It means that with language, you can always create a brand new sentence.
یعنی با زبان، همیشه میتوانید یک جملهی کاملاً جدید ایجاد کنید.
A sentence that is totally new, that no one has ever said before.
جملهای کاملاً جدید، که هیچکس قبلاً آن را نگفته است.
That’s why you can’t only memorize sentence patterns, because there are an infinite number of possible sentences.
بههمین دلیل نمیتوانید فقط الگوی جملات را حفظ کنید، چون تعداد بینهایت جملات ممکن وجود دارد.
You have to learn to create sentences yourself that are new, that are different.
باید یاد بگیرید که خودتان جملاتی را درست کنید که جدید و متفاوت باشند.
All right, we see the word approximates used as a verb here, in the last paragraph of the first page.
خیلی خب، واژهی approximates را بهعنوان فعل در اینجا میبینیم، در بند آخر صفحه اول.
Now approximate is an adjective.
approximate صفت است.
And you have to listen carefully, the pronunciation is different for the verb and the adjective.
و باید بادقت گوش دهید، تلفظ برای فعل و صفت متفاوت است.
As an adjective you say approximate.
برای صفت میگویید approximate.
The approximate price is five dollars, right?
قیمت تقریبی پنج دلار است، درسته؟
Approximate means kind of not exact.
approximate یعنی بهنوعی دقیق نیست.
But, if you use it as a verb you say approximate, to approximate, right?
اما، اگر از آن بهعنوان فعل استفاده کنید که میگویید approximate، یا to approximate، درسته؟
You hear the A, it becomes along A sound.
A را میشنوید، در امتداد تبدیل به A میشود.
To approximate.
نزدیک کردن.
So approximate, the stresses is different, adjective: approximate, verb: approximate.
پس approximate، فشار صداها متفاوت است، صفت: تقریبی، فعل: نزدیک کردن/بودن.
So TPR approximates natural language learning.
پس TPR به یادگیری طبیعی زبان نزدیک است.
And to approximate, the verb, means get close to or imitate or copy.
و to approximate، فعل، یعنی نزدیک شدن یا تقلید یا کپی.
Not exactly, you don’t copy exactly; but almost exactly, very close.
دقیقاً نه، دقیقاً کپی نمیکنید؛ اما تقریبا دقیقاً، خیلی نزدیک.
So TPR, this method of teaching language, this method of learning language approximates native language learning.
پس TPR، این روش آموزش زبان، این روش یادگیری زبان به یادگیری زبان مادری نزدیک است.
It gets close to how you learn native language.
به نحوهی یادگیری زبان مادری نزدیک میشود.
It gets close to natural language learning.
به یادگیری طبیعی زبان نزدیک میشود.
It approximates language learning.
به یادگیری زبان نزدیک میشود.
Well, we see acquisition here as a noun.
خب، در اینجا acquisition را بهعنوان اسم میبینیم.
Acquisition means to get something and keep it.
acquisition بهمعنای بهدست آوردن چیزی و نگهداری آن است.
You can use it for buying, right?
میتوانید از آن برای خریدن استفاده کنید، درسته؟
You say I have a new acquisition, means I bought something new.
میگویید من یک خرید جدید دارم، یعنی چیز جدیدی خریدم.
But we also use it in language to mean learning.
اما از آن در زبان بهمعنای یادگیری هم استفاده میکنیم.
Means I want good English acquisition, I want good English learning.
یعنی من میخواهم تحصیل انگلیسی خوبی داشته باشم، یادگیری انگلیسی خوبی میخواهم.
The last sentence of the first page, we see the word receptive.
آخرین جملهی صفحهی اول، واژهی receptive را میبینیم.
In the receptive stage, the child hears many sounds.
در مرحلهی پذیرا، کودک صداهای زیادی را میشنود.
Ok, receptive means open, it also means receiving, in fact that’s the real meaning, receiving.
خب، receptive یعنی باز، همچنین یعنی دریافت، درواقع دریافت کردن معنای واقعی آن است.
To be receptive means your arms are open and you want to receive.
پذیرا بودن یعنی دستانتان باز است و میخواهید دریافت کنید.
Maybe receive money, maybe receive information, maybe receive ideas.
شاید پول دریافت کنید، شاید اطلاعات دریافت کنید، شاید ایده دریافت کنید.
You can be receptive to many things.
میتوانید پذیرای خیلی چیزها باشید.
It means you’re open to many things, you’re ready to get, you’re ready to receive something.
یعنی در برابر خیلی چیزها باز هستید، آمادهی دریافت هستید، آمادهی دریافت چیزی هستید.
You are receptive, adjective, receptive.
شما پذیرا هستید، حالت صفت، receptive.
All right, children are receptive when they’re young.
خیلی خب، کودکان در سنین پایین پذیرا هستند.
They receive a lot of language, they’re open, they want to receive a lot of language.
آنها زبان زیادی دریافت میکنند، باز هستند، میخواهند زبان زیادی دریافت کنند.
They receive language then they respond physically.
زبان دریافت میکنند و بعد پاسخ فیزیکی میدهند.
To respond is to answer or to react.
to respond پاسخ دادن یا واکنش نشان دادن است.
If you respond, you answer or you react.
respond یعنی پاسخ میدهید یا عکسالعمل نشان میدهید.
So, children when they’re very very young like babies, they respond physically, they respond with actions not with words.
پس، کودکان وقتی خیلی خیلی کوچک هستند مثلاً نوزاد هستند، بهطور فیزیکی پاسخ میدهند، با عمل پاسخ میدهند نه با کلمات.
All right, and then again we see the word develop.
خیلی خب، و بعد دوباره واژهی develop را میبینیم.
We’ve had that before, to develop means to grow or learn or improve, to be developed, using it as an adjective, it can mean that something has grown, that has improved.
قبلاً آن را داشتهایم، to develop یعنی رشد کردن یا یاد گرفتن یا پیشرفت، توسعه یافتن، در نقش صفت میتواند بهمعنای رشد یا پیشرفت چیزی باشد.
OK, we see the word delayed.
خب، واژهی delayed را میبینیم.
Delayed means stopped or inhibited.
delayed یعنی متوقفشده یا مانع شده.
TPR delays speech and writing, they wait for speech and writing, they stop it and they focus on listening first.
TPR گفتار و نوشتار را به تأخیر میاندازد، منتظر صحبت و نوشتار میمانند، آن را متوقف میکنند و ابتدا روی گوش دادن تمرکز میکنند.
Okay, then we see internalize, used as a verb, to internalize something.
خب، بعد internalize را میبینیم که بهصورت فعل استفاده شدهاست، درونی کردن چیزی.
To internalize something means to learn it deeply, to learn it subconsciously, to learn it instinctively.
internalize یعنی یادگرفتن عمیق چیزی، یادگرفتن ناخودآگاه آن، یادگیری غریزی آن است.
So, you can learn something, but maybe it’s not deep.
پس، میتوانید چیزی را یاد بگیرید، اما شاید عمیق نباشد.
But if you learn something and you always remember it, and it’s very emotional, very deep, you’ll never forget, you don’t need to think about it.
اما اگر چیزی را یاد بگیرید و همیشه آن را بهخاطر بسپارید، و خیلی احساسی و خیلی عمیق باشد، هرگز فراموش نخواهید کرد، نیازی نیست که دربارهاش فکر کنید.
We say you internalize it, right?
میگوییم درونی کردن آن، درسته؟
It becomes part of your inside, it comes from internal which means inside.
بخشی از درون شما میشود، از internal میآید که بهمعنای درون است.
So, to internalize means to learn something or to believe something very, very, very deeply.
پس، to internalize یعنی یادگرفتن چیزی یا باور کردن چیزی بهطور خیلی خیلی خیلی عمیق.
Right, we see the word oral in this paragraph.
خب، واژهی oral را در این بند میبینیم.
Oral of course means related to the mouth, or related to speaking.
البته که oral یعنی مربوط به دهان، یا مربوط به صحبت کردن.
So, oral practice means, practicing speaking.
پس، تمرین شفاهی بهمعنای تمرین گفتار است.
Okay, we see the word comprehension in the same paragraph.
خب، واژهی comprehension را در همان بند میبینیم.
Comprehension means understanding, right?
comprehension یعنی درک، درسته؟
You want your listening comprehension to be very good before you worry about speaking.
قبل از اینکه نگران صحبت کردن باشید، میخواهید درک شنواییتان خیلی خوب باشد.
So comprehension, understanding must be first.
پس ادراک، درک باید اول باشد.
You first must understand.
اول باید بفهمید.
All right, and then getting near the end, we see the word supplement on the second to last paragraph.
خیلی خب، به پایان نزدیک میشویم، واژهی supplement را در بند دوتا مانده به آخر میبینیم.
Reading is an ideal supplement to listening.
خواندن مکمل ایدهآلی برای گوش دادن است.
Reading is a perfect supplement to listening.
خواندن مکمل کاملی برای گوش دادن است.
Reading is a perfect supplement to listening.
خواندن مکمل کاملی برای گوش دادن است.
Supplement is an addition, something that is extra.
supplement اضافهای است، چیزی که اضافی است.
An extra, in this case an extra activity.
اضافی، در این مورد، فعالیت اضافی.
So, reading is an extra activity to listening.
پس، خواندن فعالیت اضافهای برای گوش دادن است.
Listening is the main activity the number one activity and reading is something a little extra.
گوش دادن فعالیت اصلی است که فعالیت شماره یک است و خواندن چیزی کمی اضافه است.
And then finally, in the last paragraph, we see the word extensive.
و بعد بالاخره، در بند آخر، واژهی extensive را میبینیم.
Extensive means a lot, or a large quantity of, or a big range of, that’s extensive.
extensive یعنی زیاد، یا مقدار زیادی از، یا طیف وسیعی از، گسترده.
We’ve had that word before.
قبلاً این واژه را داشتهایم.
And then finally, we have an idiom ‘go back to square one’.
و بعد بالاخره، اصطلاح «برگشتن به خانهی اول» را داریم.
If you are already an advance learner or intermediate, but you’re listening skill are weak, it is best to go back to square one and focus on listening, for six month or more.
اگر همین حالا دانشآموز پیشرفته یا متوسط هستید، اما مهارت گوش دادنتان ضعیف است، بهتر است به خانهی اول برگردید و بهمدت شش ماه یا بیشتر روی گوش دادن تمرکز کنید.
To go back to square one means go back to the beginning or return to the first step, go back to the first step.
to go back to square one یعنی بازگشت به ابتدا یا بازگشت به مرحلهی اول، به قدم اول برگشتن.
So, maybe you have a project, you’re doing something, you’re working a long time, but it’s not successful, it fails.
پس، شاید شما یک پروژه دارید، کاری انجام میدهید، مدت زیادی کار میکنید، اما موفقیتآمیز نیست، شکست میخورد.
Maybe someone tells you, “you need to go back to square one”.
شاید کسی به شما بگوید، «باید به خانهی اول برگردی».
It means you must begin again, go back to the beginning, start again, start from the beginning.
یعنی باید دوباره شروع کنید، به ابتدا برگردید، دوباره شروع کنید، از ابتدا شروع کنید.
OK, so that’s what go back to square one means, return to the beginning, start again, go back to square one.
خب، پس این معنای go back to square one است، بازگشت به ابتدا، شروع دوباره، بازگشت به خانهی اول.
OK, that is all of the vocabulary explanation for this article.
خب، این تمام توضیحات واژگان برای این مقاله است.
Next, listen to the mini-story lessons and you’ll learn how to use this vocabulary more correctly, more easily.
بعد، به درسهای داستان کوتاه گوش دهید و یاد میگیرید که چگونه از این واژگان درستتر و راحتتر استفاده کنید.
OK, bye-bye.
خب، بای-بای.
بخش سوم – داستان کوتاه
Welcome Effortless English members.
اعضای انگلیسی بدون تلاش، خوش آمدید.
This is the mini-story for the “TPR and Listen First” article.
این داستان کوتاه برای مقالهی «TPR و اول شنیدن» است.
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
First the basic story:
اول داستان اصلی:
Bill is scared of heights.
بیل از ارتفاع میترسد.
He hates high places.
او از جاهای بلند متنفر است.
In fact, he avoids them at all cost.
درواقع او به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
Bill engages in a lot of strange behavior to avoid heights.
بیل برای دوری از ارتفاع رفتارهای عجیب زیادی انجام میدهد.
For example, he will not go upstairs.
مثلاً به طبقهی بالا نمیرود.
He always stays on the first floor.
همیشه در طبقهی اول میماند.
So, Bill is scared of heights.
پس، بیل از ارتفاع میترسد.
He hates high places, he avoids them at all cost.
او از جاهای بلند متنفر است، به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
It means he will do anything necessary to avoid high places, to avoid heights.
یعنی برای دوری از جاهای مرتفع، دوری از ارتفاعات، هر کاری که لازم باشد را انجام میدهد.
Bill engages in a lot of strange behavior.
بیل درگیر رفتارهای عجیب زیادی است.
He does a lot of strange behavior.
او رفتارهای عجیب زیادی انجام میدهد.
For example, he will not go upstairs.
مثلاً به طبقهی بالا نمیرود.
He always stays on the first floor.
همیشه در طبقهی اول میماند.
Ok, one day, Bill decides to join a class for people who hate heights.
خب، یک روز، بیل تصمیم میگیرد در کلاس افرادی که از ارتفاع متنفر هستند شرکت کند.
The teacher tells the class, “I will cure you if you do what I tell you”.
معلم به کلاس میگوید: «اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدین، شما رو درمان میکنم».
Bill is receptive to the teacher’s ideas, because he’s tired of being afraid.
بیل پذیرای ایدههای معلم است، چون از ترسیدن خسته شدهاست.
So, Bill is receptive to the teacher’s ideas, it means he’s open to the ideas.
پس، بیل پذیرای ایدههای معلم است، یعنی نسبت به ایدهها پذیرا است.
He wants to hear the teacher’s ideas.
او میخواهد ایدههای معلم را بشنود.
He’s curious about the ideas.
او دربارهی ایدهها کنجکاو است.
Ok, on the first day of class, the teacher says, “Today we will go back to square one.
خب، در روز اول کلاس، معلم میگوید، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول.
We will start by climbing just 2 stairs”.
با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
The teacher says, “Today we’ll go back to square 1”.
معلم میگوید، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول».
It means back to the beginning, back to the most simple step, the first step.
یعنی بازگشت به آغاز، بازگشت به سادهترین مرحله، اولین قدم.
“We will start by climbing only 2 stairs”.
«با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
This is very, very simple, right?
این خیلی خیلی ساده است، درسته؟
The next day, however, they climb 5 stairs, and the next day, they climb 20 stairs.
اما روز بعد، آنها ۵ پله بالا میروند و روز دیگر ۲۰ پله بالا میروند.
As they climb the teacher yells, “You are strong, you can do it”.
همانطور که بالا میروند، معلم فریاد میکشد: «تو قوی هستی، تو میتونی این کار رو بکنی».
Bill internalizes these messages, ok?
بیل این پیامها را درونی میکند، خب؟
Bill lets these messages, “You are strong, you can do it”, they go deep into his mind.
بیل میگذارد این پیامها «تو قوی هستی، میتونی این کار رو انجام بدی»، در ذهن او فرو بروند.
They go deep into his heart, deep into his feeling.
آنها عمیقاً در قلبش، در احساسش فرو میروند.
He believes these messages, “You can do it, you are strong”.
او این پیامها را باور میکند، «تو میتونی انجامش بدی، تو قوی هستی».
So, Bill feels brave.
پس، بیل احساس شجاعت میکند.
However, other students drop out of the class like flies, but Bill stays.
با این حال، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند، اما بیل میماند.
So, other students drop out of the class like flies.
پس، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند.
They leave the class in large numbers, very quickly.
تعداد زیادی از آنها خیلی سریع کلاس را ترک میکنند.
So, in the beginning the class is big, a hundred students, but by the end of the class maybe only 3 or 4.
پس، در ابتدا کلاس بزرگ است، صد دانشآموز، اما در پایان کلاس شاید فقط ۳ یا ۴ نفر.
On the final day of class, Bill watches a movie about mountain climbing.
در روز آخر کلاس، بیل فیلمی دربارهی کوهنوردی تماشا میکند.
The movie approximates the experience of being on a mountain.
این فیلم به تجربهی بودن روی کوه نزدیک است.
The movie approximates the experience of being on a mountain.
این فیلم به تجربهی حضور در کوه نزدیک است.
It’s not the same as being on a mountain, really being on a mountain.
با روی کوه بودن، واقعاً روی کوه بودن یکسان نیست.
But it’s close to the experience.
اما به تجربهاش نزدیک است.
It’s a similar experience.
تجربهی مشابهی است.
Watching the movie on a big screen, he feels like, he’s on a tall mountain.
با تماشای فیلم روی صفحهی بزرگ احساس میکند که روی کوه بلندی است.
But he’s not really.
اما واقعاً نیست.
It approximates the experience of being on a mountain.
به تجربهی حضور در کوه نزدیک است.
But Bill feels no fear during the movie, he’s not afraid watching the movie.
اما بیل در طول فیلم هیچ ترسی احساس نمیکند، از تماشای فیلم نمیترسد.
The class worked.
کلاس کار کرد.
Bill is no longer afraid of heights.
بیل دیگر از ارتفاع نمیترسد.
He leaves and immediately climbs Mount Everest.
آنجا را ترک میکند و بلافاصله کوه اورست را صعود میکند.
Ok, back to the beginning:
خب، برگردیم به ابتدا:
Bill is scared of heights.
بیل از ارتفاع میترسد.
He hates high places.
او از جاهای بلند متنفر است.
In fact, he avoids them at all cost.
درواقع، او به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
Does Bill avoid the tall places at all cost?
آیا بیل به هر قیمتی از جاهای بلند دوری میکند؟
Yes, of course.
بله، البته.
He avoids them at all cost.
به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
Will he do anything to avoid high places?
آیا برای دوری از جاهای مرتفع هر کاری میکند؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
He avoids them at all cost.
به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
He will do anything to avoid high places.
برای دوری از جاهای مرتفع هر کاری میکند.
Will he avoid water at all cost?
آیا او به هر قیمتی از آب دوری میکند؟
No, no, no.
نه، نه، نه.
He doesn’t avoid water at all cost.
او به هر قیمتی از آب دوری نمیکند.
What does he avoid at all cost?
او به هر قیمتی از چه چیزی دوری میکند؟
Well, he avoids heights at all cost.
خب، او به هر قیمتی از ارتفاع پرهیز میکند.
He avoids high places at all cost.
به هر قیمتی از مکانهای بلند پرهیز میکند.
Bill engages in a lot of strange behavior to avoid heights.
بیل برای دوری از ارتفاع رفتارهای عجیب زیادی انجام میدهد.
Does Bill engage in strange behavior to avoid water?
آیا بیل برای دوری از آب درگیر رفتار عجیب است؟
No, he does not engage in strange behavior to avoid water.
نه، او برای دوری از آب درگیر رفتار عجیب نیست.
Does Bill engage in strange behavior to avoid heights?
آیا بیل برای دوری از ارتفاع درگیر رفتار عجیب است؟
Yes, that’s right, he engages in strange behavior to avoid heights.
بله، درسته، او برای دوری از ارتفاع رفتارهای عجیبی انجام میدهد.
Does Bill engage in strange behavior to avoid dogs?
آیا بیل برای دوری از سگها درگیر رفتار عجیب است؟
No, no, no.
نه، نه، نه.
He doesn’t engage in strange behavior to avoid dogs.
او برای دوری از سگها درگیر رفتار عجیبی نیست.
What does he engage in strange behavior for?
او برای چه چیزی رفتار عجیبی انجام میدهد؟
Why does he engage in strange behavior?
چرا درگیر رفتار عجیب است؟
Well, he engages in strange behavior to avoid heights, because he’s afraid of heights.
خب، او برای دوری از ارتفاع رفتار عجیبی انجام میدهد، چون از ارتفاع میترسد.
That’s why he engages in strange behavior.
بههمین دلیل رفتارهای عجیبی نشان میدهد.
For example, he will not go upstairs.
مثلاً به طبقهی بالا نمیرود.
He always stays on the first floor.
همیشه در طبقهی اول میماند.
One day, Bill decides to join a class, a special class for people who hate heights.
یک روز بیل تصمیم میگیرد به یک کلاس بپیوندد، کلاس ویژهای برای افرادی که از ارتفاع متنفرند.
The teacher tells the class, “I will cure you if you do what I tell you.
معلم به کلاس میگوید: «اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدین، شما رو درمان میکنم.
I will remove your fear, if you do what I tell you.
اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدید، ترستون رو برطرف میکنم.
You will be healed, you will be cured.
درمان میشین، مداوا میشین.
Bill is receptive to the teacher’s ideas, because he’s tired of being afraid.
بیل پذیرای ایدههای معلم است، چون از ترسیدن خسته شدهاست.
Does Bill accept the teacher’s ideas?
آیا بیل ایدههای معلم را میپذیرد؟
Yes, yes, that’s right.
بله، بله، درسته.
He’s receptive to the ideas.
او پذیرای ایدههاست.
He’s open the ideas, he wants to hear them.
او نسبت به ایدهها پذیرا است، میخواهد آنها را بشنود.
Is Bill receptive to the teacher’s ideas about math?
آیا بیل پذیرای ایدههای معلم دربارهی ریاضیات است؟
Well, we don’t know, but no, probably not.
خب، ما نمیدانیم، اما نه، احتمالاً نه.
Bill is not receptive to the teacher’s ideas about math, he doesn’t care about math.
بیل پذیرای ایدههای معلم دربارهی ریاضی نیست، او به ریاضی اهمیتی نمیدهد.
He’s receptive to the teacher’s ideas about high places, about how to get rid of fear.
او پذیرای ایدههای معلم دربارهی جاهای بلند است، دربارهی اینکه چطور از ترس خلاص شود.
Is Bill receptive to the teacher’s ideas because he’s stupid?
آیا بیل چون احمق است پذیرای عقاید معلم است؟
No, that’s not why, Bill’s not receptive to the teacher’s ideas because he’s stupid.
نه، به این دلیل نیست، بیل بهخاطر احمق بودن پذیرای ایدههای معلم نیست.
Is Bill receptive to the teacher’s ideas because he’s poor?
آیا بیل چون فقیر است پذیرای عقاید معلم است؟
No, no, that’s not why, Bill’s not receptive to the teacher’s ideas because he’s poor.
نه، نه، به این دلیل نیست، بیل بهخاطر اینکه فقیر است پذیرای ایدههای معلم نیست.
Why is Bill receptive to the teacher’s ideas?
چرا بیل پذیرای ایدههای معلم است؟
Well, he’s receptive to the teacher’s ideas; he wants to hear the teacher’s ideas because he’s tired of being afraid.
خب، او پذیرای ایدههای معلم است؛ میخواهد ایدههای معلم را بشنود چون از ترسیدن خسته شدهاست.
He doesn’t want to be afraid any more.
دیگر نمیخواهد بترسد.
He’s tired of being afraid, so he’s very receptive to the teacher’s ideas.
او از ترسیدن خسته شدهاست، پس خیلی پذیرای ایدههای معلم است.
On the first day of class, the teacher says, “Today, we will go back to square one”.
در روز اول کلاس، معلم میگوید، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول».
On the first day, did they do something complicated, something difficult?
آیا آنها روز اول کار پیچیدهای، کار سختی انجام دادند؟
No, no, no.
نه، نه، نه.
On the first day, they went back to square one.
آنها روز اول به خانهی اول برگشتند.
On the first day, they did something very simple.
آنها روز اول کار خیلی سادهای انجام دادند.
On the first day, they started at the beginning.
روز اول از ابتدا شروع کردند.
On the first day, did they go back to square one?
آیا آنها در روز اول برگشتند سر خانهی اول؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
On the first day they went back to square one.
آنها روز اول به خانهی اول برگشتند.
On day number 50, did they go back to square one?
آیا آنها در روز پنجاهم برگشتند سر خانهی اول؟
No, no, not on day number 50.
نه، نه، روز پنجاهم نه.
On the first day, they went back to square one.
آنها روز اول به خانهی اول برگشتند.
On the first day, they started again; they started at the first step.
آنها روز اول دوباره شروع کردند؛ از قدم اول شروع کردند.
They started very simply.
خیلی ساده شروع کردند.
On the first day, they went back to square one.
روز اول برگشتند سر خانهی اول.
How did they go back to square one?
چگونه سر خانهی اول برگشتند؟
What was the first step?
اولین قدم چه بود؟
Well, the first step was climbing only 2 stairs.
خب، اولین قدم بالا رفتن از فقط ۲ پله بود.
The teacher said, “Today we will go back to square one, we will start by climbing just 2 stairs”.
معلم گفت، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول، با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
The next day, they climbed 5 stairs.
روز بعد، ۵ پله بالا رفتند.
The next day, 20 stairs.
روز بعد، ۲۰ پله.
As they climb the stairs the teacher yells, “You are strong, you can do it”.
همانطور که بالا میروند، معلم فریاد میکشد: «تو قوی هستی، تو میتونی این کار رو بکنی».
Bill internalizes these messages.
بیل این پیامها را درونی میکند.
Does Bill internalize the fear?
آیا بیل ترس را درونی میکند؟
No, he does not internalize fear.
نه، او ترس را درونی نمیکند.
Does Bill internalize the teacher’s sentences?
آیا بیل جملات معلم را درونی میکند؟
Yes, that is true.
بله، درسته.
Bill internalizes the teacher’s sentences; Bill internalizes the teacher’s messages.
بیل جملات معلم را درونی میکند؛ بیل پیامهای معلم را درونی میکند.
Bill learns very deeply what the teacher is saying, he believes it very deeply.
بیل چیزی که معلم میگوید را خیلی عمیق یاد میگیرد، آنها خیلی عمیق باور میکند.
Bill internalizes these messages.
بیل این پیامها را درونی میکند.
Do all the students internalize the messages?
آیا همهی دانشآموزان پیامها را درونی میکنند؟
Well, no, actually no.
خب، نه، در واقع نه.
All the students don’t internalize the messages.
همهی دانشآموزان پیامها را درونی نمیکنند.
Bill internalizes the messages, but other students drop out of the class like flies, right?
بیل پیامها را درونی میکند، اما بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند، درسته؟
Other students quit.
دانشآموزان دیگر ول کردند.
In fact, many, many, many students quit.
در واقع، دانشآموزان خیلی خیلی زیادی دست کشیدند.
So all students do not internalize the messages, but Bill does.
پس همهی دانشآموزان پیامها را درونی نمیکنند، اما بیل این کار را میکند.
Bill learns them very deeply, he believes them deeply.
بیل آنها را خیلی عمیق یاد میگیرد، آنها را عمیقاً باور دارد.
Bill internalizes the messages, “You are strong; you can do it”.
بیل پیامهای «تو قوی هستی؛ تو میتوانید انجامش بدی» را درونی میکند.
Bill feels brave, he feels strong.
بیل احساس شجاعت میکند، احساس قدرت میکند.
He has internalized the messages.
او پیامها را درونی کردهاست.
However, other students drop out of the class like flies.
اما، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند.
Do other students leave the class just a little bit, in small numbers?
آیا بقیهی دانشآموزان کمی، فقط تعداد کمی کلاس را ترک میکنند؟
No, no, no, no.
نه، نه، نه، نه.
They drop out of the class like flies.
آنها مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند.
They leave in very large numbers.
تعداد زیادی از آنها ترک میکنند.
Do a lot of people quit the class?
آیا افراد زیادی کلاس را رها میکنند؟
Yes, that’s correct.
بله، درسته.
The students drop out of the class like flies.
دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند.
Do the students drop out of the class like bugs?
آیا دانشآموزان مثل حشرات کلاس را رها میکنند؟
No, we don’t say that in English.
نه، ما این را در انگلیسی نمیگوییم.
We say the students drop out of the class like flies.
میگوییم دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را ول میکنند.
Do teachers drop out of the class like flies?
آیا معلمها مثل مور و ملخ از کلاس خارج میشوند؟
No, not teachers.
نه، معلمها نه.
Teachers don’t drop out of the class like flies.
معلمها مثل مور و ملخ از کلاس خارج نمیشوند.
There’s only one teacher and he does not quit.
فقط یک معلم هست و او ول نمیکند.
The students drop out of the class like flies.
دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند.
Aright, on the final day however, Bill stays.
خیلی خب، اما در روز آخر، بیل میماند.
And on the final day, Bill watches a movie about mountain climbing.
در روز آخر، بیل فیلمی دربارهی کوهنوردی تماشا میکند.
The movie approximates the experience of being on a mountain.
این فیلم به تجربهی بودن روی کوه نزدیک است.
Does the movie approximate the experience of swimming?
آیا فیلم به تجربهی شنا نزدیک است؟
No, no.
نه، نه.
It doesn’t imitate, it doesn’t copy, it’s not close to swimming.
تقلید نمیکند، کپی نمیکند، نزدیک به شنا نیست.
Does the movie approximate the experience of eating?
آیا فیلم به تجربهی غذا خوردن نزدیک است؟
No, the movie does not approximate the experience of eating, it’s not like eating.
نه، فیلم به تجربهی غذا خوردن نزدیک نیست، مثل غذا خوردن نیست.
Does the movie approximate the experience of eating or the experience of being on a mountain?
آیا فیلم تجربهی غذا خوردن را نزدیک میکند یا روی کوه بودن را؟
Well, of course it’s the second one.
خب، البته که دومی.
The movie approximates the experience of being on a mountain.
این فیلم به تجربهی بودن روی کوه نزدیک است.
Is the movie similar to being on a mountain, is it a similar feeling?
آیا فیلم شبیه روی کوه بودن است، آیا احساس مشابهی دارد؟
Yeah, that’s right, it is.
بله، درسته، همینطور است.
It’s a similar feeling.
احساس مشابهی است.
The movie approximates, it gets close to, approximates the experience of being on a mountain.
فیلم نزدیک است، تقریباً به تجربهی روی کوه بودن نزدیک است.
Bill watches the movie, but he feels no fear.
بیل فیلم را تماشا میکند، اما هیچ ترسی ندارد.
Bill is not afraid when he watches the movie.
بیل وقتی فیلم را تماشا میکند نمیترسد.
The class worked, the class was successful.
کلاس کار کرد، کلاس موفقیتآمیز بود.
Bill is no longer afraid of heights, he’s not afraid.
بیل دیگر از ارتفاع نمیترسد، نمیترسد.
So what does he do?
پس او چه میکند؟
He immediately leaves the class.
بلافاصله کلاس را ترک میکند.
He buys a plane ticket to Nepal and he climbs Mount Everest.
بلیت هواپیما به نپال میخرد و کوه اورست را صعود میکند.
It’s a happy story.
داستان شادی است.
Ok, one more time, quickly, just repeat some key phrases after me:
خب، یک بار دیگر، سریع، فقط چند عبارت کلیدی را بعد از من تکرار کنید:
Bill is scared of heights.
بیل از ارتفاع میترسد.
He hates high places.
او از جاهای بلند متنفر است.
In fact, he avoids them at all cost.
درواقع، او به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
(pause) He avoids them at all cost.
(مکث) او به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
(pause)
(مکث)
Bill engages in a lot of strange behavior.
بیل رفتارهای عجیب زیادی انجام میدهد.
(pause) Bill engages in a lot of strange behavior.
(مکث) بیل رفتارهای عجیب زیادی انجام میدهد.
(pause) For example, he will not go upstairs.
(مکث) مثلاً به طبقهی بالا نمیرود.
He always stays on the first floor.
همیشه در طبقهی اول میماند.
But one day Bill decides to join a special class for people who hate heights.
اما یک روز بیل تصمیم میگیرد به یک کلاس ویژهای بپیوندد برای افرادی که از ارتفاع متنفرند.
The teacher tells the class, “I will cure you if you do what I tell you”.
معلم به کلاس میگوید: «اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدین، شما رو درمان میکنم».
Bill is receptive to the teacher’s ideas.
بیل پذیرای ایدههای معلم است.
(pause) Bill is receptive to the teacher’s ideas.
(مکث) بیل پذیرای ایدههای معلم است.
(pause) Good.
(مکث) خوبه.
He’s receptive because he’s tired of being afraid.
او پذیراست چون از ترسیدن خسته شدهاست.
On the first day of class, the teacher says, “Today we will go back to square one.
در روز اول کلاس، معلم میگوید، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول.
(pause) Today we will go back to square one”.
(مکث) امروز برمیگردیم سر خونهی اول».
(pause) Good, “We will start by climbing only 2 stairs”.
(مکث) خوبه، «با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
But the next day they climb 5 stairs, and the next day they climb 20 stairs.
اما روز بعد، آنها از ۵ پله بالا میروند و روز دیگر از ۲۰ پله بالا میروند.
As they climb, the teacher yells, “You are strong, you can do it”.
همانطور که بالا میروند، معلم فریاد میکشد: «تو قوی هستی، تو میتونی این کار رو بکنی».
Bill internalizes these messages.
بیل این پیامها را درونی میکند.
(pause) Good, Bill internalizes these messages.
(مکث) خوبه، بیل این پیامها را درونی میکند.
(pause)
(مکث)
Ok, good, however, other students drop out of the class like flies.
خب، خوبه، اما بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند.
(pause) Good, however, other students drop out of the class like flies.
(مکث) خوبه، با این حال، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند.
(pause) Good, but Bill stays.
(مکث) خوبه، اما بیل میماند.
On the final day, Bill watches a movie about mountain climbing.
در روز آخر، بیل فیلمی دربارهی کوهنوردی تماشا میکند.
The movie approximates the experience of being on a mountain.
این فیلم به تجربهی بودن روی کوه نزدیک است.
(pause) Good, the movie approximates the experience of being on a mountain.
(مکث) خوبه، این فیلم به تجربهی بودن روی کوه نزدیک است.
(pause)
(مکث)
But Bill is not afraid during the movie, he feels no fear.
اما بیل در طول فیلم نمیترسد، هیچ ترسی احساس نمیکند.
The class worked.
کلاس کار کرد.
Bill is no longer afraid of heights.
بیل دیگر از ارتفاع نمیترسد.
He leaves and immediately climbs Mount Everest.
آنجا را ترک میکند و بلافاصله کوه اورست را صعود میکند.
Ok, that’s great, fantastic.
خب، عالیه، فوقالعادهست.
Listen to this mini-story lesson many times.
بارها به این درس داستان کوتاه گوش دهید.
Practice it until you understand it easily, until you can say it easily.
تمرین کنید تا زمانی که بهراحتی آن را درک کنید، تا بتوانید بهراحتی آن را بگویید.
Pause now, tell the story yourself.
حالا صوت را متوقف کنید، داستان را خودتان بگویید.
Tell all of the story.
همهی داستان را بگویید.
Use the target vocabulary, use the new phrases.
از واژگان هدف استفاده کنید، از عبارات جدید استفاده کنید.
You don’t need to repeat every word, but please use the new phrases correctly.
نیازی به تکرار تمام کلمه نیست، اما لطفاً از عبارات جدید بهدرستی استفاده کنید.
When you finish, try our new mini-story lesson, the mini-story point of view lesson.
وقتی کار را تمام کردید، درس داستان کوتاه جدیدمان، درس داستان کوتاه دیدگاه را امتحان کنید.
It’s the next one.
بعدی است.
But, this one first.
اما اول این یکی.
Ok, see you, bye-bye.
خب، میبینمتان، بای-بای.
بخش چهارم -درسنامه دیدگاه
Hello, welcome to our new lesson type, the mini-story point-of-view lesson.
سلام، به درس نوع جدید ما، درس دیدگاه داستان کوتاه خوش آمدید.
This lesson uses the same story from the other mini-story lesson, the first mini-story lesson; however, I will change the point of view.
این درس از همان داستان درس دیگر داستان کوتاه، اولین درس داستان کوتاه استفاده میکند؛ با اینحال، من دیدگاه را تغییر خواهم داد.
Usually I will change the time frame.
معمولاً چارچوب زمانی را تغییر میدهم.
This will help you practice and hear and learn different kinds of English grammar without studying grammar.
این به شما کمک میکند تا انواع مختلف گرامر انگلیسی را تمرین کنید، بشنوید و یاد بگیرید، بدون مطالعهی گرامر.
Yeahhhh.
آرررره.
You don’t need to memorize grammar rules; you don’t need to know the name of verb tenses, none of that is necessary.
شما نیازی به حفظ قوانین گرامر ندارید؛ نیازی به دانستن نام زمانهای فعل ندارید، هیچکدام از آنها لازم نیست.
Just listen to these stories and start to get a feeling for the meaning, the meaning of the grammar.
فقط کافی است این داستانها را گوش کنید و معنایشان را احساس کنید، معنای گرامر را.
That’s important.
این مهم است.
Not the different names and grammar terms, forget that stuff.
نه اسامی مختلف و اصطلاحات گرامری، این چیزها را فراموش کنید.
Ok, I’m going to tell the original version first in the present tense, meaning now, basically happening now.
خب، اول نسخهی اصلی را به زبان حال میگویم، یعنی الان، اساساً حالا اتفاق میافتد.
Here we go:
بزن بریم:
Bill is scared of heights.
بیل از ارتفاع میترسد.
He hates high places.
او از جاهای بلند متنفر است.
In fact, he avoids them at all cost.
درواقع، او به هر قیمتی از آنها دوری میکند.
Bill engages in a lot of strange behavior to avoid heights.
بیل برای دوری از ارتفاع رفتارهای عجیب زیادی انجام میدهد.
For example, he will not go upstairs.
مثلاً، به طبقهی بالا نمیرود.
He always stays on the first floor.
همیشه در طبقهی اول میماند.
One day, Bill decides to join a class for people who hate heights.
یک روز، بیل تصمیم میگیرد در کلاس افرادی که از ارتفاع متنفر هستند شرکت کند.
The teacher tells the class, “I will cure you if you do what I tell you.
معلم به کلاس میگوید: «اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدین، شما رو درمان میکنم.
I will cure you, no matter what”.
هر طور شده شما رو درمان میکنم».
Bill is receptive to the teacher’s ideas because he’s tired of being afraid.
بیل پذیرای ایدههای معلم است، چون از ترسیدن خسته شدهاست.
On the first day of class, the teacher says, “Today, we will go back to square one.
در روز اول کلاس، معلم میگوید، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول.
We will start by climbing just 2 stairs”.
با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
But the next day, they climb 5 stairs, and the next day they climb 20.
اما روز بعد، آنها از ۵ پله بالا میروند و روز بعد از ۲۰ پله بالا میروند.
As they climb the teacher yells, “You are strong, you can do it”.
همانطور که بالا میروند، معلم فریاد میکشد: «تو قوی هستی، تو میتونی انجامش بدی».
Bill internalizes these messages.
بیل این پیامها را درونی میکند.
He feels strong and brave.
او احساس قدرت و شجاعت میکند.
However, other students drop out of the class like flies, but Bill stays.
اما، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها میکنند، اما بیل میماند.
On the final day, Bill watches a movie about mountain climbing.
در روز آخر، بیل فیلمی دربارهی کوهنوردی تماشا میکند.
The movie approximates the experience of being on a mountain.
این فیلم به تجربهی بودن روی کوه نزدیک است.
But Bill feels no fear.
اما بیل هیچ ترسی ندارد.
He’s not afraid during the movie.
در طول فیلم نمیترسد.
The class worked.
کلاس کار کرد.
Bill is no longer afraid of heights.
بیل دیگر از ارتفاع نمیترسد.
He leaves immediately, gets a plane ticket and then climbs Mount Everest.
او بلافاصله کلاس را ترک میکند، بلیت هواپیما میگیرد و بعد کوه اورست را صعود میکند.
Ok, very good.
خب، خیلی خوبه.
That was in the basic present tense, happening now.
این به زمان حال اصلی بود که الان اتفاق میافتد.
Let’s change this a little bit.
بیایید این را کمی تغییر دهیم.
Let’s begin the story with “8 years ago”.
بیایید داستان را با «۸ سال پیش» شروع کنیم.
۸ years ago, Bill was scared of heights.
۸ سال پیش، بیل از ارتفاع میترسید.
He hated high places.
از جاهای بلند متنفر بود.
In fact, he avoided them at all cost.
درواقع، به هر قیمتی از آنها دوری میکرد.
Bill engaged in a lot of strange behavior to avoid heights.
بیل برای دوری از ارتفاع رفتارهای عجیب زیادی انجام میداد.
For example, he would not go upstairs.
مثلاً به طبقهی بالا نمیرفت.
He would always stay on the first floor.
همیشه در طبقهی اول میماند.
One day, Bill decided to join a class for people who hate heights.
یک روز، بیل تصمیم گرفت در کلاس افرادی که از ارتفاع متنفر هستند شرکت کند.
The teacher told the class, “I will cure you if you do what I tell you”.
معلم به کلاس گفت: «اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدین، شما رو درمان میکنم».
Bill was receptive to the teacher’s ideas, because he was tired of being afraid.
بیل پذیرای ایدههای معلم بود، چون از ترسیدن خسته شده بود.
On the first day of class, the teacher said, “Today we will go back to square one.
در روز اول کلاس، معلم گفت، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول.
We will start by climbing just 2 stairs”.
با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
But on the next day, they climbed 5 stairs, and on the next day they climbed 20.
اما روز بعد آنها از ۵ پله بالا رفتند و روز بعد از ۲۰ پله بالا رفتند.
As they climbed the teacher yelled, “You are strong, you can do it”.
همانطور که بالا میرفتند، معلم فریاد کشید: «تو قوی هستی، تو میتونی انجامش بدی».
Bill internalized these messages.
بیل این پیامها را درونی کرد.
He felt brave.
احساس شجاعت کرد.
However, other students dropped out of the class like flies, but Bill stayed.
اما، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها کردند، اما بیل ماند.
On the final day, Bill watched a movie about mountain climbing.
در روز آخر، بیل فیلمی دربارهی کوهنوردی تماشا کرد.
The movie approximated the experience of being on a mountain.
این فیلم به تجربهی بودن روی کوه نزدیک بود.
But Bill felt no fear during the movie.
اما بیل در طول فیلم هیچ ترسی احساس نکرد.
The class had worked.
کلاس کار کرده بود.
Bill was no longer afraid of heights.
بیل دیگر از ارتفاع نمیترسید.
He left and immediately climbed Mount Everest.
آنجا را ترک کرد و بلافاصله کوه اورست را صعود کرد.
Ok, fantastic, great.
خب، فوقالعاده، عالیه.
That’s the normal past tense for any of you who do know the grammar words.
این زمان گذشتهی ساده است، برای هرکدام از شما که واژههای گرامری را نمیدانید.
Let’s try it again, this time, let’s begin the story with “since 2003”, “since the year 2003”.
بیایید دوباره امتحان کنیم، این بار، بیایید داستان را با «از سال ۲۰۰۳» شروع کنیم، «از سال ۲۰۰۳».
Ooohh, a little more difficult, let’s give it a try.
اووووه، کمی سختتره، بیایید امتحان کنیم.
Let’s see if I can do it quickly, it’s not so easy.
بیایید ببینیم من میتوانم سریع آن را انجام دهم یا نه، خیلی آسان نیست.
Here we go:
بزن بریم:
Since 2003, Bill has been scared of heights.
از سال ۲۰۰۳، بیل از ارتفاع ترسیده است.
He has hated high places.
از جاهای بلند متنفر بودهاست.
In fact, he has avoided them at all cost.
درواقع، به هر قیمتی از آنها دوری کردهاست.
Bill has engaged in a lot of strange behavior to avoid heights.
بیل برای دوری از ارتفاع رفتارهای عجیب زیادی انجام دادهاست.
For example, he has not been able to go upstairs.
مثلاً نتوانستهاست به طبقهی بالا برود.
He has always stayed on the first floor.
همیشه در طبقهی اول ماندهاست.
But one day, Bill decided to join a class for people who hate heights.
یک روز، بیل تصمیم گرفت در کلاس افرادی که از ارتفاع متنفر هستند شرکت کند.
Ohh, notice I switched now.
اوه، توجه کنید که الان زمان را عوض کردم.
Now we’re talking about one day, right?
الان داریم دربارهی یک روز صحبت میکنیم، درسته؟
In the first paragraph it’s something that started in 2003 and continued until now.
در بند اول چیزی است که از سال ۲۰۰۳ شروع شده و تا حالا ادامه داشتهاست.
Bill has been scared of heights.
بیل از ارتفاع ترسیدهاست.
He has hated high places.
از جاهای بلند متنفر بودهاست.
But now, one day, one day is our clue, one day it changes, right?
اما حالا، یک روز، «یک روز» سرنخ ماست، یک روز تغییر میکند، درسته؟
Now we’re talking about one specific thing, one specific time and it’s in the past, it happened already.
حالا دربارهی چیز خاصی حرف میزنیم، یک زمان خاص که در گذشته است، پیش از این اتفاق افتادهاست.
One day, Bill decided to join a class for people who hate heights.
یک روز، بیل تصمیم گرفت در کلاس افرادی که از ارتفاع متنفر هستند شرکت کند.
The teacher told the class, “I will cure you if you do what I tell you”.
معلم به کلاس گفت: «اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدین، شما رو درمان میکنم».
Bill was receptive to the teacher’s ideas, because he was tired of being afraid.
بیل پذیرای ایدههای معلم بود، چون از ترسیدن خسته شده بود.
On the first day of class, the teacher said, “Today we will go back to square one.
در روز اول کلاس، معلم گفت، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول.
We will start by climbing just 2 stairs”.
با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
The next day, they climbed 5 stairs, and the next day, they climbed 20.
اما روز بعد، آنها از ۵ پله بالا رفتند و روز بعد، از ۲۰ پله بالا رفتند.
As they climbed the teacher yelled, “You are strong, you can do it”.
همانطور که بالا میرفتند، معلم فریاد کشید: «تو قوی هستی، تو میتونی انجامش بدی».
Bill internalized these messages.
بیل این پیامها را درونی کرد.
He felt brave.
احساس شجاعت کرد.
However, other students dropped out of the class like flies, Bill stayed.
اما، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها کردند، اما بیل ماند.
On the final day, Bill watched a movie about mountain climbing.
در روز آخر، بیل فیلمی دربارهی کوهنوردی تماشا کرد.
The movie approximated the feeling, the experience of being on a mountain.
این فیلم به احساس و تجربهی بودن روی کوه نزدیک بود.
But, Bill felt no fear during the movie.
اما بیل در طول فیلم هیچ ترسی احساس نکرد.
The class had worked.
کلاس کار کرده بود.
Bill was no longer afraid of heights.
بیل دیگر از ارتفاع نمیترسید.
He left and immediately climbed Mount Everest.
آنجا را ترک کرد و بلافاصله کوه اورست را صعود کرد.
Ok, so very good, very, very nice.
خب، خیلی خوبه، خیلی خیلی خوبه.
Notice in that story only the introductory paragraph, the introduction, the first paragraph, it changed.
توجه کنید که در این داستان فقط بند آغازی، مقدمه، پاراگراف اول، تغییر کرد.
The rest of the story was normal past.
بقیهی ماجرا گذشتهی عادی بود.
Let’s try the future, “in the year 2020”.
بیایید آینده را امتحان کنیم، «در سال ۲۰۲۰».
Are you ready?
آمادهاید؟
“In the year 2020”:
«در سال ۲۰۲۰»:
In the year 2020, there will be a guy named Bill.
در سال ۲۰۲۰، شخصی بود به نام بیل.
Bill will be scared of heights.
بیل از ارتفاع خواهد ترسید.
He will hate high places.
از جاهای بلند متنفر خواهد بود.
In fact, he’s going to avoid them at all cost.
درواقع، به هر قیمتی از آنها دوری خواهد کرد.
Bill will engage in a lot of strange behavior to avoid heights.
بیل برای دوری از ارتفاع رفتارهای عجیب زیادی انجام خواهد داد.
For example, he won’t go upstairs.
مثلاً به طبقهی بالا نخواهد رفت.
He’ll always stay on the first floor.
همیشه در طبقهی اول خواهد ماند.
One day, Bill is going to decide to join a class for people who hate heights.
یک روز، بیل تصمیم خواهد گرفت که در یک کلاس برای افرادی که از ارتفاع متنفر هستند، شرکت کند.
The teacher will tell the class, “I will cure you if you do what I tell you”.
معلم به کلاس خواهد گفت: «اگر چیزی رو که به شما میگم انجام بدین، شما رو درمان میکنم».
Bill will be receptive to the teacher’s ideas because he’s going to be tired of being afraid.
بیل پذیرای ایدههای معلم خواهد بود، چون از ترسیدن خسته خواهد شد.
On the first day of the class, the teacher is going to say, “Today we will go back to square one.
در روز اول کلاس، معلم خواهد گفت، «امروز برمیگردیم سر خونهی اول.
We will start by climbing just 2 stairs”.
با بالا رفتن از فقط ۲ پله شروع میکنیم».
The next day, they will climb 5 stairs, the next day they will climb 20.
اما روز بعد، آنها از ۵ پله بالا خواهند رفت و روز بعد از ۲۰ پله بالا خواهند رفت.
As they climb the teacher is going to yell, “You are strong, you can do it”.
همانطور که بالا میروند، معلم فریاد خواهد کشید: «تو قوی هستی، تو میتونی انجامش بدی».
Bill will internalize these messages.
بیل این پیامها را درونی خواهد کرد.
He will feel brave, he will feel strong.
احساس شجاعت خواهد کرد، احساس قدرت خواهد کرد.
However, other students are going to drop out of the class like flies, but Bill is going to stay.
اما، بقیهی دانشآموزان مثل مور و ملخ کلاس را رها خواهند کرد، اما بیل خواهد ماند.
On the final day, Bill will watch a movie about mountain climbing.
در روز آخر، بیل فیلمی دربارهی کوهنوردی تماشا خواهد کرد.
The movie is going to approximate the experience of being on a mountain.
این فیلم قرار است تجربهی حضور در کوه را نزدیک کند.
But Bill will feel no fear.
اما بیل هیچ ترسی احساس نخواهد کرد.
The class will work.
کلاس کار خواهد کرد.
Bill will no longer be afraid of heights.
بیل دیگر از ارتفاع نخواهد ترسید.
He’s going to leave immediately and then he’s going to climb Mount Everest.
او بلافاصله کلاس را ترک خواهد کرد و بعد به کوه اورست صعود خواهد کرد.
Ok, that’s all.
خب، تمام شد.
Listen to the each one of these many times.
بارها به هرکدام از اینها گوش دهید.
Especially compare them, right?
و آنها را خصوصاً مقایسه کنید، درسته؟
Listen to each one.
به هرکدام گوش دهید.
When you talk about verb tenses, switching verb tenses in English, pay attention to, concentrate on clues, introductory words or phrases; Certain phrases, certain words tell you when to switch.
وقتی دربارهی زمان فعل صحبت میکنید، در زبان انگلیسی زمان فعل را عوض میکنید، روی سرنخ ها، کلمات یا عبارات آغازی تمرکز کنید، به آنها توجه کنید؛ عبارات خاص، کلمات خاصی که به شما میگویند چه موقع باید زمان را عوض کنید.
For example: one day, one day Bill decided, right?
مثلاً: یک روز، یک روز بیل تصمیم گرفت، درسته؟
One day was a clue, it told me, “ahh!
یک روز سرنخ بود، به من گفت، «آها!
Now it’s one specific day, maybe I need to change”, especially talking about the past.
یک روزِ مشخصه، شاید لازم باشه تغییر بدم»، خصوصاً موقع صحبت دربارهی گذشته.
Or, 8 years ago, ahh!
یا، ۸ سال پیش سرنخ بود، آها!
Now we know it was in the past and it’s already finished; That tells us what to do.
حالا میدانیم که در گذشته بوده و از قبل به پایان رسیدهاست؛ این به ما میگوید که چه کاری انجام دهیم.
Or since 2003, since 2003, ahh!
یا از سال ۲۰۰۳، از ۲۰۰۳، آها!
That tells us it started in 2003 and it has continued until now, it’s still happening until now or until recently, almost now.
این به ما میگوید که از سال ۲۰۰۳ شروع شده و تا حالا هم ادامه داشتهاست، هنوز هم تا حالا یا تا همین اواخر، تقریباً حالا اتفاق میافتد.
In 2020, that tells us it’s in the future.
«در سال ۲۰۲۰»، این به ما میگوید که در آینده است.
So notice those phrases in each of these versions of the story.
پس به این عبارات در هر کدام از این نسخههای داستان توجه کنید.
Listen to each version many times.
هر نسخه را بارها گوش دهید.
You will begin to learn the grammar effortlessly without studying grammar, without trying to memorize it.
شروع به یادگیری گرامر بدون مطالعهی گرامر، بدون تلاش برای حفظ آن، خواهید کرد.
Don’t think about grammar.
به گرامر فکر نکنید.
If you think too much, your speaking will be slow.
اگر زیاد فکر کنید، حرف زدن شما کند خواهد شد.
If you think too much, your speaking will be unnatural.
اگر زیادی فکر کنید، حرف زدنتان غیرطبیعی میشود.
You will never be fluent if you have to think about grammar for every sentence you use.
اگر مجبور باشید برای هر جملهای که استفاده میکنید به گرامر فکر کنید، هرگز مسلط نمیشوید.
It’s impossible.
غیرممکن است.
You have to learn it deeply.
باید آن را عمیق یاد بگیرید.
You have to internalize the grammar, right?
باید گرامر را درونی کنید، درسته؟
You have to learn it unconsciously, instinctively, effortlessly, without conscious thinking.
باید آن را ناخودآگاه، غریزی، بدون تلاش و بدون تفکرِ آگاهانه بیاموزید.
You must internalize the grammar.
باید گرامر را درونی کنید.
This is a good way to internalize the grammar we use every day in conversation.
این روش خوبی برای درونی کردن گرامری است که هر روز در مکالمه استفاده میکنیم.
There are other kinds of grammar, but this kind of grammar we use every single day, so internalize it by listening to the mini-story point-of-view lessons, many, many, many times every day.
انواع مختلفی از گرامر وجود دارد، اما این نوع گرامر را هر روز استفاده میکنیم، پس با هر روز و بارها و بارها گوش دادن به درسهای دیدگاه داستان کوتاه، آن درونی کنید.
Ok, that’s it.
خب، تمام شد.
See you next time, bye-bye.
دفعهی بعد میبینیمتان، بای-بای.
بخش پنجم – درس تفسیر
Ok, welcome to the commentary for the “TPR & Listen First” article.
خب، به تفسیر مقالهی «TPR و اول شنیدن» خوش آمدید.
This is a very interesting article.
این مقالهی خیلی جالبی است.
I’m very fascinated with TPR.
من خیلی شیفتهی TPR هستم.
TPR is a fantastic technique for teaching languages.
TPR روش خارقالعادهای برای آموزش زبانهاست.
It is especially great for low beginners.
مخصوصاً برای افراد خیلی مبتدی عالی است.
Now you can use it for many different levels, but if you have somebody who has zero language, zero English, zero Japanese, they want to learn the language and they know nothing, TPR is a great way to start them learning.
حالا میتوانید از آن برای سطوح مختلف استفاده کنید، اما اگر کسی زبانش صفر باشد، انگلیسی صفر، ژاپنی صفر، و میخواهد زبان را یاد بگیرد و هیچچیز نمیداند، TPR راهی عالی برای شروع یادگیری آنهاست.
In fact, I think it’s the best way that I know to start the learning.
درواقع، فکر میکنم این بهترین راهی که میشناسم است، تا یادگیری شروع شود.
TPR has a lot of great research about it, around it.
تحقیقات زیادی درباره و پیرامون TPR وجود دارد.
So, we know from a lot of research that TPR is more effective, more powerful, more successful than traditional methods, more successful than audio-lingual methods, more successful than grammar analyses.
پس، از تحقیقات زیاد میدانیم که TPR مؤثرتر، قدرتمندتر و موفقتر از روشهای سنتی، موفقتر از روشهای صوتی-زبانی، موفقتر از تحلیل گرامر است.
Not just a little bit more successful, a lot more successful.
نه فقط کمی موفقتر، بلکه خیلی موفقتر.
TPR is very powerful.
TPR خیلی قدرتمند است.
If you want to learn a new language and you have zero ability, try to find a TPR program because it’s a great way to learn a language.
اگر میخواهید زبان جدیدی یاد بگیرید و تواناییتان صفر است، سعی کنید یک برنامهی TPR پیدا کنید چون روشی عالی برای یادگیری زبان است.
TPRS stands for TPR storytelling.
TPRS مخفف TPR storytelling است.
It’s kind of the next technique that comes after TPR, and TPRS, TPR storytelling, that’s what I do in our mini-story lessons.
تکنیک بعدیای است که پس از TPR و TPRS که یعنی TPR قصهگویی، میآید، این همان کاری است که من در درسهای داستان کوتاهمان انجام میدهم.
So they go together quite well.
پس با همدیگر کاملاً مناسب هستند.
But anyway, in this article, it’s a research article; basically, it’s kind of a casual language research article.
اما بههر حال، در این مقاله، مقالهی تحقیقاتی؛ اساساً بهنوعی یک مقالهی تحقیقی با زبان عادی است.
I changed the language a little bit to make it more conversational, more direct.
زبان را کمی تغییر دادم تا مکالمهایتر و مستقیمتر باشد.
But anyway, it discusses a few different studies.
اما بههر حال، دربارهی چند مطالعهی مختلف بحث میکند.
These studies are quite interesting.
این مطالعات خیلی جالب هستند.
There are a lot more studies.
مطالعات خیلی بیشتری وجود دارند.
When I was doing my master’s thesis, I learned about some of this research.
وقتی که پایاننامهی کارشناسی ارشدم را انجام میدادم، با بعضی از این تحقیقات آشنا شدم.
Because when I got my masters in teaching English, I knew something was wrong.
چون وقتی کارشناسی ارشدم را در تدریس زبان انگلیسی گرفتم، میدانستم که مشکلی وجود دارد.
I had already been a teacher.
من از قبل معلم بودم.
I had been teaching English several years before my master’s degree.
چندین سال قبل از کارشناسی ارشد، انگلیسی تدریس میکردم.
I had also tried to learn Japanese, I tried to learn Italian.
همچنین سعی کردم ژاپنی یاد بگیرم، سعی کردم ایتالیایی یاد بگیرم.
I tried a little bit, tried to learn Spanish in the past.
کمی تلاش کردم، در گذشته سعی کردم اسپانیایی را یاد بگیرم.
I even taken Mandarin, I took two semesters in Mandarin Chinese in university.
حتی ماندارین، دو ترم چینی ماندارین را در دانشگاه گذراندم.
And these methods totally failed me.
و این روشها من را کاملاً ناکام گذاشتند.
They did not work.
کار نکردند.
I took two semesters that’s, you know, almost one year, of Chinese and now I remember possibly one sentence in Chinese, maybe 6 words.
من دو ترم چینی گذراندم، میدانید، تقریباً یک سال، و حالا احتمالاً یک جمله به زبان چینی بهیاد دارم، شاید ۶ کلمه.
That’s not good.
این خوب نیست.
But even worse, after two semesters I could not remember very much and I certainly could not use Chinese and I definitely could not understand it.
اما بدتر از این، بعد از دو ترم خیلی چیزها را بهخاطر نمیآوردم و مطمئناً نمیتوانستم از زبان چینی استفاده کنم و قطعاً نمیتوانستم آن را درک کنم.
The same happened with Spanish.
در مورد اسپانیایی هم همین اتفاق افتاد.
When I studied Japanese on my own, I lived in Japan.
وقتی که خودم ژاپنی خواندم، در ژاپن زندگی میکردم.
I was living in Japan for 6 months in Aomori surrounded only by Japanese people, studying Japanese every day, myself, and yet I could not speak Japanese after six months at all.
من ۶ ماه در ژاپن در آئوموری زندگی میکردم، فقط با ژاپنیها احاطه شده بودم و خودم هر روز ژاپنی میخواندم و با این وجود بعد از شش ماه اصلاً نمیتوانستم ژاپنی صحبت کنم.
I mean, not a little bit.
یعنی یهذره هم نه.
I could not chat at all in Japanese.
اصلاً نمیتوانستم به ژاپنی چت کنم.
Someone said something in Japanese unless it was super simple like, “koh-nee-chee-wah, hello” I didn’t understand.
اگر کسی چیزی را به ژاپنی میگفت، مگر اینکه خیلی ساده باشد مثل «koh-nee-chee-wah، سلام»، من نمیفهمیدم.
So I thought, for a long time I thought something is wrong with me.
پس مدت زیادی فکر میکردم که من مشکلی دارم.
“A.J.
«ای جی.
Wow!
وای!
You’re a smart guy but man, you’re bad with languages.
تو آدم باهوشی هستی، اما با زبانها خیلی بدی.
You’re just stupid with languages.
با زبانها خیلی احمقی.
You cannot learn a language”, that’s what I thought.
نمیتونی یه زبان یاد بگیری»، اینطوری فکر میکردم.
I thought I had some problem.
فکر میکردم مشکلی دارم.
But, then I became an English teacher and I noticed, wow!
اما، بعد معلم انگلیسی شدم و متوجه شدم، عجب!
A lot of other people have the same problem.
خیلی از افراد دیگر هم همین مشکل را دارند.
All these students are failing, not just in my classes but in everybody’s classes.
همهی این دانشآموزان، نه فقط در کلاسهای من بلکه در کلاسهای همه رد میشوند.
And these English classes, the students are studying for years, one year, two years, four years, six years, studying English and they still cannot have a normal average conversation.
و این کلاسهای انگلیسی، دانشآموزان سالها، یک سال، دو سال، چهار سال، شش سال انگلیسی میخوانند و هنوز نمیتوانند مکالمهی عادی متوسطی داشته باشند.
They still struggle, it’s still difficult.
هنوز تقلا میکنند، هنوز دشوار است.
And I started thinking, wow!
و من شروع کردم به فکر کردن، وای!
Something is wrong.
چیزی اشتباه است.
It’s not the people, it’s not the students, it’s not me.
مشکلْ افراد نیستند، دانشآموزان نیستند، من نیستم.
I don’t have a brain problem with languages.
من با زبانها مشکل مغزی ندارم.
The problem has to be something else.
مشکل باید چیز دیگری باشد.
And I realized after I started doing my master’s degree, I started learning about a lot of this research.
و بعد از شروع کارشناسی ارشد متوجه شدم، شروع به یادگیری تحقیقات زیادی کردم.
I realized, aha!
متوجه شدم که آها!
The problem is the teaching method.
مشکل روش تدریس است.
The problem is the textbooks, are the textbooks that we use.
مشکل کتابهای درسی است، کتابهای درسیای که از آنها استفاده میکنیم.
That’s the problem.
مشکل این است.
That’s why so many people fail foreign languages.
بههمین دلیل افراد زیادی در زبانهای خارجی درمیمانند.
That’s why so many people hate foreign languages.
بههمین دلیل افراد زیادی از زبانهای خارجی متنفرند.
That’s why so many students think foreign language study is painful and horrible and frustrating.
بههمین دلیل دانشآموزان زیادی فکر میکنند که مطالعهی زبان خارجی دردناک و وحشتناک و ناامیدکننده است.
And just like the article says, so many people, especially in America, they study a foreign language a few years, and they learn only to hate the language.
و درست همانطور که مقاله میگوید، افراد زیادی، بهخصوص در آمریکا، یک زبان خارجی را چند سال میخوانند و فقط یاد میگیرند که از این زبان متنفر باشند.
That’s all they learn.
این کل چیزی است که یاد میگیرند.
They never learn how to use the language or understand it well.
هرگز یاد نمیگیرند که چگونه از این زبان استفاده کنند یا آن را بهخوبی درک کنند.
The only thing they learn is, “Oh man!
تنها چیزی که یاد میگیرند این است: «وای پسر!
Spanish is very difficult, it’s complicated”.
اسپانیایی خیلی سخته، پیچیدهس».
And that’s Spanish.
و این اسپانیایی است.
You know, Spanish is pretty easy actually for English speakers, it’s quite close to English, compared to Japanese or Chinese or Korean.
اسپانیایی درواقع برای انگلیسی زبانان خیلی آسان است، در مقایسه با ژاپنی یا چینی یا کرهای کاملاً نزدیک به انگلیسی است.
But still, you know, I took some Spanish classes in high school and I thought, “Oh my god, this is so complicated, all these grammar rules, the subjunctive and ah!
اما با اینحال، میدانید، من در دبیرستان کلاسهای اسپانیایی را گذراندم و فکر کردم که، «خدای من، خیلی پیچیدهس، همهی این قانونهای گرامر، وجه شرطی فعلها و وای!
I don’t understand it”.
نمیفهمم».
I was confused.
گیج بودم.
And then I listened to a tape in Spanish, I listened to Spanish speakers.
و بعد به یک نوار اسپانیایی گوش کردم، به اسپانیاییزبانها گوش کردم.
I have no idea what they’re saying.
اصلاً نمیدانم چه میگویند.
Even if they speak slowly, even if they would speak very simply, I still could not communicate.
حتی اگر آرام حرف بزنند، حتی اگر خیلی ساده حرف بزنند، هنوز نمیتوانستم ارتباط برقرار کنم.
It was very frustrating.
خیلی ناامید کننده بود.
But I started my master’s program, I started reading this research.
اما برنامهی کارشناسی ارشدم را شروع کردم، شروع به خواندن این تحقیق کردم.
I became excited, because I realized number one, the old methods don’t work, clearly for most people.
من هیجان زده شدم، چون فهمیدم که یک، روشهای قدیمی بهوضوح برای اکثر مردم جواب نمیدهد.
Yes, a few people can succeed with traditional methods, it’s true, a few.
بله، چند نفر میتوانند با روشهای سنتی موفق شوند، درسته، چند نفر.
But it’s like 5 or 10 percent only, not many people.
اما فقط حدود ۵ یا ۱۰ درصد است، افراد زیادی نیستند.
Most people fail with those methods.
بیشترِ مردم با این روشها موفق نمیشوند.
So I realized the methods are the problem.
پس فهمیدم که مشکل از روشهاست.
Even better, even more hopeful and optimistic, I found out there are successful methods.
حتی بهتر، حتی امیدوارتر و خوشبینانهتر، فهمیدم که روشهای موفقی وجود دارد.
There are much better methods that are, number one, they’re more successful, number two they’re more enjoyable, they’re more fun.
روشهای خیلی بهتری وجود دارد که یک، موفقتر هستند؛ دو، لذتبخشتر هستند، سرگرمکنندهتر هستند.
Number three they teach communication, not grammar rules, not standardized tests.
سه، ارتباطات را آموزش میدهند، نه قوانین گرامری، نه آزمونهای استاندارد.
And I started finding these different kinds of methods and studying them.
و من شروع به پیدا کردن انواع مختلف این روشها و مطالعهی آنها کردم.
I was very lucky that I would lived in Bangkok, Thailand for a while.
خیلی خوش شانس بودم که مدتی در بانکوکِ تایلند زندگی میکردم.
The article mentions the AUA Thai program.
در مقاله به برنامهی AUA Thai اشاره شده است.
A Listen First Thai program, Thai language program in Bangkok, Thailand at AUA, it stands for American University Alumni school.
یک برنامهی اول شنیدن تایلندی، برنامهی زبان تایلندی در بانکوکِ تایلند در AUA، که مخفف مدرسهی فارغالتحصیلان دانشگاه آمریکایی است.
It’s a very respective school in Thailand.
این مدرسه کاملاً مربوط به تایلند است.
They have an English program for Thai people and they have a Thai language program.
آنها یک برنامهی انگلیسی برای مردم تایلندی و یک برنامهی زبان تایلندی دارند.
Now, their English program uses normal methods I think, I don’t know really, but their Thai program is special.
فکر میکنم برنامهی انگلیسیشان از روشهای معمولی استفاده میکند، نمیدانم، اما برنامهی تایلندیشان ویژه است.
It uses a Listen First approach.
از رویکرد اول شنیدن استفاده میکند.
People learning Thai, just listen to Thai for a long time.
افرادی که زبان تایلندی را یاد میگیرند، برای مدت طولانیای فقط به زبان تایلندی گوش میدهند.
Now you don’t just listen, listening is not the only important thing.
البته فقط گوش نمیدهید، گوش دادن تنها چیز مهم نیست.
You have to listen to something you understand and if your level is low, ooh!
باید به چیزی که میفهمید گوش کنید و اگر سطحتان پایین است، اوه!
that’s a tough job for the teacher, how can I give them English, for example, how can I give them language that is simple enough for them to understand.
برای معلم کار سختی است، چطور میتوانم به آنها انگلیسی بدهم، مثلاً چطور میتوانم به آنها زبانی بدهم که برایشان بهاندازهی کافی ساده باشد تا درک کنند.
Well TPR uses actions to convey meaning, to show meaning.
خب TPR از اقدامات برای انتقال معنی، نشان دادن معنی استفاده میکند.
That’s why it’s so powerful.
بههمین دلیل خیلی قدرتمند است.
TPR does not require translation.
TPR نیازی به ترجمه ندارد.
I can teach English with TPR with no translation.
من میتوانم انگلیسی را با TPR بدون ترجمه تدریس کنم.
I do not need to know the student’s language.
نیازی به دانستن زبان دانشآموز ندارم.
I do not need to translate to Spanish or Japanese or French or anything.
من نیازی به ترجمه به اسپانیایی یا ژاپنی یا فرانسوی یا هر زبان دیگری ندارم.
With TPR I use actions to show them what the words mean.
با استفاده از TPR از کارهایی برای نشان دادن معنی کلمات استفاده میکنم.
And I can teach someone who knows zero English using this technique and they will learn quickly, very quickly as a matter of fact, they will very quickly learn to understand the meaning of the English words.
و میتوانم با استفاده از این تکنیک به کسی که انگلیسیاش صفر است یاد بدم و آنها بهسرعت یاد میگیرند، درواقع خیلی سریع یاد میگیرند که معنی کلمات انگلیسی را درک کنند.
And also very quickly they will learn to understand first, single words, then phrases, then full sentences.
و همچنین خیلی سریع یاد میگیرند که اول، کلمات تکی، بعد عبارات و سپس جملات کامل را درک کنند.
TPR is powerful, it is so fast, I love it.
TPR قدرتمند و خیلی سریع است، من عاشقشم.
I wish I could use it somehow on the internet.
کاش میتوانستم یک جوری از آن در اینترنت استفاده کنم.
Maybe in the future I might use video to do that.
شاید در آینده از ویدیو برای این کار استفاده کنم.
Create some video TPR lessons.
چند درس TPR ویدیویی درست کنم.
However, the truth is, most English learners are not low beginners.
با اینحال، حقیقت این است که بیشتر زبانآموزان انگلیسی خیلی مبتدی نیستند.
You have all learned in your schools.
همهی شما در مدارستان یاد گرفتهاید.
Unfortunately, you learned with bad methods, most of you, but still, you have a good amount of vocabulary, so TPR is not so necessary.
متأسفانه، بیشتر شما با روشهای بدی یاد گرفتهاید، اما با اینحال، واژگان خوبی دارید، پس TPR چندان لازم نیست.
However Tomoe is starting Effortless Japanese and Tomoe will use TPR, because with Japanese.
توموئه ژاپنی بدون تلاش را شروع کرده و از TPR استفاده میکند، چون با ژاپنی.
Most people have not studied Japanese before.
بیشترِ مردم قبلاً ژاپنی نخواندهاند.
There are a lot of low beginners, a lot of zero level Japanese learners.
افراد خیلی مبتدی زیادی، و زبانآموزان سطح صفر ژاپنی زیادی وجود دارد.
So, she’s going to use learning guides plus TPR to teach low level Japanese starting from zero.
او قصد دارد از راهنماهای یادگیری بهعلاوهی TPR برای آموزش سطح پایین ژاپنی از صفر استفاده کند.
If you know no Japanese at all, nothing, you can listen to her lessons and read her lesson guides and you will learn Japanese and quite quickly I think.
اگر اصلاً ژاپنی بلد نیستید، هیچی بلد نیستید، میتوانید به درسهایش گوش دهید و راهنمای درسهایش را بخوانید و فکر میکنم خیلی سریع ژاپنی را یاد خواهید گرفت.
You will start to get a good feeling for Japanese and it will not feel difficult, it should feel easy.
شما احساس خوبی برای ژاپنی خواهید داشت و احساس سختی نخواهد داشت، بلکه باید احساس راحتی داشته باشد.
Her website actually is starting at the end of this week, she will start testing it.
وبسایتش درواقع در پایان این هفته شروع میشود، آزمایشش را شروع میکند.
She will probably accept a few data test members.
احتمالاً چند عضو آزمایشی را میپذیرد.
I don’t know how many, I have to ask her, I will be one of them of course.
نمیدانم چند نفر، باید از او بپرسم، البته من یکی از آنها خواهم بود.
I will be one of her test student so I will begin learning Japanese with all of you and my Japanese skill is very, very low.
من یکی از دانشآموزان آزمایشیاش خواهم بود، پس یادگیری ژاپنی را با همهی شما شروع میکنم و مهارت ژاپنی من خیلی خیلی کم است.
So I’m excited to learn.
برای یاد گرفتن هیجانزدهام.
I can finally learn something with TPR, it’s great.
بالاخره میتوانم با TPR چیزی یاد بگیرم، عالیه.
So anyway, with English however, I think low, low beginners, it’s not so necessary on the internet.
اما بههرحال، برای انگلیسی، فکر میکنم برای انگلیسی لازم نیست که سطح خیلی خیلی پایین در اینترنت باشد.
So, I focus more on TPRS, TPR storytelling which is another excellent technique that is much more effective than traditional methods.
پس، من بیشتر روی TPRS تمرکز میکنم، TPR قصهگویی،که یکی دیگر از روشهای عالی است که خیلی کارآمدتر از روشهای سنتی است.
And this is not just my opinion because I like it.
و این نظر من نیست فقط چون آن را دوست دارم.
There’s a lot of research about this.
تحقیقات زیادی در این باره انجام شدهاست.
This is another technique I found when I was doing my master’s thesis for teaching English.
این یکی دیگر از تکنیکهایی است که من هنگام انجام پایاننامهی کارشناسی ارشد برای آموزش انگلیسی پیدا کردم.
I found out about TPRS, TPR storytelling and I think, “Wow!
من در مورد TPRS یا همان TPR قصهگویی فهمیدم و فکر کردم که، «واو!
This is much better”.
این خیلی بهتره».
The students learn vocabulary without trying to memorize wordless.
دانشآموزان واژگان را بدون تلاش برای حفظ کردن بیحرف یاد میگیرند.
The students learn grammar without studying grammar rules.
دانشآموزان گرامر را بدون مطالعهی قوانین گرامر یاد میگیرند.
And they learn real communication, and they can tell the stories themselves.
و ارتباط واقعی را میآموزند و خودشان میتوانند داستانها را بگویند.
They learn to really understand and communicate and that is number one, the most important goal.
آنها یاد میگیرند که واقعاً درک کنند و ارتباط برقرار کنند و این مهمترین هدف و هدف شماره یک است.
There’s another very powerful technique which I use here in San Francisco.
تکنیک خیلی قدرتمند دیگری هست که من اینجا در سانفرانسیسکو استفاده میکنم.
It’s called Focal skills.
مهارتهای کانونی نام دارد.
Focal skills, there are different parts to Focal skills but the best part, my favorite part is the movie technique.
مهارتهای کانونی، بخشهای مختلفی برای مهارتهای کانونی وجود دارد اما بهترین قسمت، قسمت موردعلاقهی من تکنیک فیلم است.
You use movies to teach the language.
برای آموزش زبان از فیلم استفاده میکنید.
You don’t just show the movie.
اما فقط فیلم را نشان نمیدهید.
That’s not enough.
کافی نیست.
Most of you know if you just watch a movie in English; it’s too fast, you can’t understand it.
بیشترِ شما میدانید که اگر فقط یک فیلم را به انگلیسی تماشا کنید؛ خیلی سریع است، نمیتوانید آن را درک کنید.
So that’s not good.
این خوب نیست.
But if a teacher shows the movie, if they show one scene of the movie maybe 2 minutes, they show it one time, normal speed, then they stop, they rewind.
اما اگر یک معلم فیلم را نشان دهد، اگر یک صحنه از فیلم را شاید ۲ دقیقه نشان دهد، یک بار با سرعت عادی آن را نشان میدهد، بعد استپ میکند، عقب میزند.
Next they show it again but they pause every few seconds and they explain what’s happening, they use simple English that you understand.
بعد دوباره آن را نشان میدهند اما هر چند ثانیه استپ میکنند و توضیح میدهند که چه اتفاقی میافتد، از انگلیسی سادهای استفاده میکنند که شما میفهمید.
They might explain some new vocabulary or slang that is used in the movie.
ممکن است برخی از واژگان یا زبان عامیانهی جدید را که در فیلم استفاده میشود، توضیح دهند.
They might describe what’s happening in the movie.
ممکن است چیزی که در فیلم اتفاق میافتد را توصیف کنند.
They might point to people and things and describe them and then they play the scene again.
ممکن است به مردم و چیزها اشاره کنند و آنها را توصیف کنند و بعد دوباره صحنه را پلی کنند.
Then they go back one more time.
بعد یک بار دیگر به عقب برمیگردند.
They play the same scene a third time.
بار سوم هم همان صحنه را پلی میکنند.
This time they pause.
این بار استپ میکنند.
They ask the students many questions.
از دانشآموزها سؤالات زیادی میپرسند.
Who is this guy?
این مرد کیه؟
What is he wearing?
چی پوشیده؟
What does he look like?
او چه شکلیه؟
What is he doing?
داره چیکار میکنه؟
Why is he doing that?
چرا آن کار رو میکنه؟
What is going to happen next?
بعدش چه اتفاقی میافته؟
So it becomes a conversation.
پس تبدیل به مکالمه میشود.
The teacher’s asking many, many questions about the movie and the students are answering these questions.
معلم سؤالات خیلی زیادی دربارهی فیلم میپرسد و دانشآموزان به این سؤالات پاسخ میدهند.
So after you watch each scene like this, three different times, the teacher then goes to the next scene.
پس بعد از اینکه هر صحنه را اینطور تماشا میکنید، سه بار مختلف، معلم سپس به سراغ صحنهی بعدی میرود.
It takes a long time to watch one movie, but the point is not to watch a movie, the point is to learn the language.
دیدن یک فیلم مدت زمان زیادی طول میکشد، اما تماشا کردن فیلم مهم نیست، مهم یادگیری زبان است.
And in this way you learn real language.
و از این طریق زبان واقعی یاد میگیرید.
Movies are much more real than textbooks.
فیلمها خیلی واقعیتر از کتابهای درسی هستند.
Textbooks are fake.
کتابهای درسی الکی هستند.
Nobody speaks like that.
هیچکس آنطور حرف نمیزند.
Don’t use textbooks English.
از انگلیسیِ کتابهای درسی استفاده نکنید.
Movie English is much closer to real conversational English.
انگلیسیِ فیلم خیلی به انگلیسیِ مکالمهی واقعی نزدیکتر است.
Movies are perfect textbooks.
فیلمها کتابهای درسی کاملی هستند.
Textbooks are not good.
کتابهای درسی خوب نیستند.
Anyway, that’s another different kind of technique.
بههرحال، این تکنیک متفاوت دیگری است.
There are many techniques, not only one.
تکنیکهای زیادی وجود دارد، نه فقط یکی.
Effortless English, I tried to use the best techniques I know that can be used on the internet, so that’s what I’m doing with you.
در انگلیسی بدون تلاش سعی کردم از بهترین تکنیکهایی که میدانم در اینترنت میتوانند استفاده شوند، استفاده کنم، پس این کاری است که من با شما انجام میدهم.
TPR storytelling, reading articles and listening to them many times, changing the point of view for the articles, for the mini-stories.
TPR قصهگویی، خواندن مقالهها و بارها گوش دادن به آنها، تغییر دیدگاه برای مقالهها، برای داستانهای کوتاه.
These are things that can be done easily on the internet that you can do easily by yourself.
اینها کارهایی است که بهراحتی در اینترنت انجام میشود و بهراحتی توسط خودتان انجام میشود.
It’s very cheap for you, it’s very simple and it works.
برایتان خیلی ارزان و خیلی ساده است و کار میکند.
It works much better than a textbook.
خیلی بهتر از کتاب درسی است.
If you need to find a school, some people like schools, some people want to see a teacher face to face, that’s fine.
اگر نیاز به پیدا کردن مدرسه دارید، بعضی افراد مدرسه را دوست دارند، بعضی افراد میخواهند یک معلم را رو در رو ببینند، مشکلی نیست.
But try to find a school that uses TPRS or Focal skills or TPR or a natural approach.
اما سعی کنید مدرسهای را پیدا کنید که از TPRS یا مهارتهای کانونی یا TPR یا رویکردی طبیعی استفاده کند.
Try to find that.
سعی کنید آن را پیدا کنید.
They all say they use the natural approach, just be careful.
همهشان میگویند از رویکرد طبیعی استفاده میکنند، فقط مراقب باشید.
All these schools they say, “Oh!
همهی این مدارس میگویند: «اوه!
We use the natural approach”, but in fact, most of them do not.
ما از رویکرد طبیعی استفاده میکنیم»، اما درواقع، اکثرشان استفاده نمیکنند.
In fact, most of them use the same textbooks and the same methods.
در حقیقت، بیشترشان از کتابهای درسی یکسان و روشهای یکسان استفاده میکنند.
So, if you’re looking for a school, be careful when you shop, ask a lot of questions.
پس، اگر بهدنبال مدرسه هستید، هنگام گشتن مراقب باشید، سؤالات زیادی را بپرسید.
Alrighty, that’s all for today’s commentary; It’s a topic I’m quit fond of, I like it a lot of course.
خیلی خب، این تمام تفسیر امروز است؛ موضوعی است که من به آن علاقهمندم، البته که خیلی دوستش دارم.
Good luck with your English learning.
در یادگیری زبان انگلیسی موفق باشید.
Just keep listening, listening to those mini-stories.
فقط به گوش دادن به آن داستانهای کوتاه ادامه دهید.
I think the mini-story lessons are the best.
فکر میکنم درسهای داستان کوتاه بهترین هستند.
That’s why I added a new one.
بههمین دلیل یکی جدید اضافه کردم.
Now you have 2 mini stories for each lesson.
حالا برای هر درس ۲ داستان کوتاه دارید.
Please, listen to those many, many, many times and then listen to the articles, etc.
لطفاً، بارها و بارها به آنها گوش دهید و بعد به مقالات و غیره گوش دهید.
Ok, I’ll see you next time, good luck.
خب، دفعهی بعد میبینمتان، موفق باشید.
Please enjoy your English learning, have fun, be enthusiastic.
لطفاً از یادگیری زبان انگلیسیتان لذت ببرید، خوش بگذرانید، مشتاق باشید.
Bye-bye.
بای-بای.