۴۰۰۰ کلمه ضروری – کتاب اول
فصل ۲۴. رابطهی دوستانهی قدرتمند
بخش اول – رابطهی دوستانهی قدرتمند
Tim was the strongest man in the town.
تیم قویترین مرد شهر بود.
When he played sports, he always won.
وقتی ورزش میکرد، همیشه برنده بود.
He performed and exercised in the public park.
او در پارک عمومی اجرا و ورزش کرد.
He did this to show everyone how strong he was.
او این کار را کرد تا به همه نشان دهد که چقدر قدرتمند است.
Most people liked him, but one man didn’t.
بیشتر مردم او را دوست داشتند، اما یک مرد نداشت.
His name was Jack.
اسمش جک بود.
Jack hated Tim.
جک از تیم متنفر بود.
Jack was a movie critic and the smartest man in town.
جک منتقد سینما و باهوشترین مرد شهر بود.
He could solve complex math problems.
او میتوانست مسائل پیچیدهی ریاضی را حل کند.
But no one cared.
اما هیچکس اهمیتی نمیداد.
Jack wanted to be famous like Tim.
جک دوست داشت مثل تیم معروف شود.
One day, there was an unusual event.
روزی، اتفاقی غیرمعمول رخ داد.
A big storm came suddenly.
ناگهان توفان بزرگی آمد.
The town was buried in snow.
شهر در برف مدفون شد.
No one could get out.
هیچکس نمیتوانست بیرون برود.
They needed food.
آنها به غذا احتیاج داشتند.
The people said, “This is a task for a strong man.
مردم گفتند: «این وظیفهی یک مرد قدرتمند است.
Tim was under pressure to save them.
تیم برای نجات آنها تحت فشار بود.
But Jack wanted to be a hero, so they both went.
اما جک میخواست قهرمان شود، پس هر دوی آنها رفتند.
Tim said, “You can’t help because of your lack of strength.
تیم گفت: «به خاطر کمبود قدرتت نمیتونی کمک کنی.
But Jack knew the local area very well, and could find path step usable despite the snow.
اما جک منطقهی آن محل را بهخوبی میشناخت و با وجود برف میتوانست مسیر پیادهی قابلاستفاده پیدا کند.
They led in the direction of another town.
آنها بهسمت شهر دیگری پیش رفتند.
That town had food.
آن شهر غذا داشت.
They walked until there was a block of ice in their way.
آنها راه میرفتند تا جایی که یک تکه یخ سر راهشان قرار داشت.
Jack said, “We can’t get past it.
جک گفت: «ما نمیتونیم ازش رد بشیم.
But if you strike it, it might break.
اما اگه به اون ضربه بزنی، ممکنه بشکنه.
” Tim knew he probably had enough strength.
» تیم میدانست که احتمالاً قدرت کافی دارد.
So he strike it with a hammer.
پس با چکش به آن زد.
It broke.
یخ شکست.
When there were more blocks of ice, Tim broke them.
وقتی تعداد قالبهای یخ بیشتر شد، تیم آنها را شکست.
That made him tired.
این باعث خستگی او شد.
He couldn’t walk anymore.
دیگر نمیتوانست راه برود.
Jack said, “Let’s unite and support each other.
جک گفت: «بیاید متحد بشیم و از هم حمایت کنیم.
I’ll get the food alone.
من تنها غذا رو میارم.
You rest here.
تو اینجا استراحت کن.
Jack came back with food.
جک با غذا برگشت.
Tim couldn’t remember which path led home.
تیم به خاطر نمیآورد که کدام مسیر به خانه منتهی میشود.
He needed Jack to be his guide.
او به جک نیاز داشت تا او را راهنمایی کند.
The men became friends by working together.
این مردان با کار کردن با یکدیگر دوست شدند.
In town, people saw Jack with the food and cheered.
در شهر مردم جک را به همراه غذا دیدند و شادی کردند.
They called Jack a hero.
آنها جک را قهرمان خواندند.
But Jack didn’t care.
اما جک اهمیتی نداد.
He was thinking of something else.
او به چیز دیگری فکر میکرد.
He said to Tim, “I thought I was smart, but I learned a new term today: friendship.
او به تیم گفت: «من فکر میکردم که باهوش هستم، اما امروز اصطلاح جدیدی یاد گرفتم: دوستی.
بخش دوم – واژگان
Unit 24
بخش ۲۴
Word list
لیست کلمات
block [blɒk]
قطعه
n.
اسم.
A block is a solid piece of wood, stone or ice.
block تکهای چوب، سنگ یا یخ است.
I saw a block of ice on the floor.
من یک تکه یخ روی زمین دیدم.
bury
دفن کردن
v.
فعل.
When you bury something, you put it under the ground or under a lot of other things.
وقتی چیزی را دفن میکنید، آن را زیر زمین یا زیر چیزهای زیادی قرار میدهید.
My father was buried in his home town, when he died
پدرم وقتی فوت کرد، در زادگاهش دفن شد.
cheer [tʃɪə]
شادی کردن
v.
فعل.
To cheer is to give a loud shout of approval or encouragement.
to cheer یعنی فریاد بلند تأییدی یا تشویقی سر دادن.
The crowd all cheered when the home team won.
تمام جمعیت وقتی تیم میزبان برنده شد، شادی کردند.
complex [ˈkɒmplɛks]
پیچیده
adj.
صفت.
If something is complex, it has many small parts.
اگر چیزی پیچیده باشد، بخشهای کوچک زیادی دارد.
It is hard to understand.
فهمیدن آن سخت است.
A jig-saw puzzle can be complex, because it has so many pieces.
یک پازل میتواند پیچیده باشد، چون تکههای زیادی دارد.
critic [ˈkrɪtɪk]
منتقد
n.
اسم.
A critic is someone who gives opinions about movies, books, plays, etc.
منتقد کسی است که نظراتی دربارهی فیلمها، کتابها، نمایشها و غیره میدهد.
The wine critic tasted the wine, so he could give his opinion.
منتقد شراب را چشید تا بتواند نظرش را بگوید.
direction
سمت
n.
اسم.
A direction is the way to go.
direction جهت رفتن است.
Go in this direction for ten minutes, and you will get to the river.
ده دقیقه به این سمت برو تا به رودخانه برسی.
event [ɪˈvɛnt]
رویداد
n.
اسم.
An event is something that happens, especially something important.
رویداد چیزی است که اتفاق میافتد، بهخصوص چیزی مهم.
Finishing high school was a major event in his life.
اتمام دبیرستان رویداد مهمی در زندگی او بود.
exercise [ˈɛksəsʌɪz]
ورزش کردن
v.
فعل.
To exercise is to run or play sports so that you can be healthy.
to exercise یعنی دویدن یا ورزش کردن برای سالم بودن.
You should exercise every day.
باید هر روز ورزش کنید.
friendship [ˈfrɛn(d)ʃɪp]
دوستی
n.
اسم.
Friendship is the relationship between people who are friends.
دوستی رابطهی بین دو نفر که دوست هستند، است.
Michael and Lisa have a very strong friendship with each other.
مایکل و لیسا دوستی قویای با یکدیگر دارند.
guide [ɡʌɪd]
راهنما
n.
اسم.
A guide is someone who shows you where to go.
راهنما کسی است که راه را به شما نشان میدهد.
We followed a guide at the park.
ما در پارک راهنما را دنبال کردیم.
lack [lak]
نبود / عدم وجود
n.
اسم.
If there is a lack of something, there is not enough of it.
اگر نبودِ چیزی باشد، مقدار کافیای از آن وجود ندارد.
His only problem is a lack of money.
تنها مشکل او نبودِ پول است.
perform [pəˈfɔːm]
اجرا کردن
v.
فعل.
To perform is to do something in front of people who watch.
اجرا کردن یعنی چیزی را جلوی مردمی که دارند تماشا میکنند انجام دهید.
He will perform a song for the class.
او برای کلاس آهنگی اجرا خواهد کرد.
pressure [ˈprɛʃə]
فشار
n.
اسم.
Pressure is what you apply to make someone do something.
فشار چیزی است که اعمال میکنید تا باعث شوید کسی کاری را انجام دهد.
They put pressure on him to change his mind.
آنها به او فشار آوردند تا نظرش را عوض کند.
probably [ˈprɒbəb(ə)l]
احتمالاً
adv.
قید.
If something will probably happen, it is likely to happen.
اگر چیزی احتمالاً اتفاق بیفتد، شاید اتفاق بیفتد.
you will probably get a good grade, if you study for the test.
اگر برای امتحان درس بخوانی، احتمالاً نمرهی خوبی میگیری.
public [ˈpʌblɪk]
عمومی
adj.
صفت.
If something is public, it is meant for everyone to use.
اگر چیزی عمومی باشد، برای استفادهی همه است.
I went to the public park to play with my friends.
من به پارک عمومی رفتم تا با دوستانم بازی کنم.
smart
باهوش
adj.
صفت.
smart means intelligent.
smart یعنی باهوش.
Mary is a smart student.
ماری دانشآموز باهوشی است.
strike [strʌɪk]
ضربه زدن
v.
فعل.
To strike people or things is to hit them.
to strike یعنی ضربه زدن به چیزی یا کسی.
She struck the other girl in the face.
او صورتِ دختر دیگری را زد.
support [səˈpɔːt]
حمایت کردن
v.
فعل.
To support something is to like it and help it be successful.
to support something یعنی چیزی را دوست داشتن و کمک کردن به موفق شدن آن.
Everyone at work supports the new plan.
همه در محل کار از نقشهی جدید حمایت کردند.
term [təːm]
اصطلاح
n.
اسم.
A term is a word for something.
term کلمهای برای چیزی است.
I often use the term “oops” when I make a mistake.
من وقتی اشتباه میکنم، معمولاً از اصطلاح «اوپس» استفاده میکنم.
unite [juːˈnʌɪt]
متحد شدن
v.
فعل.
To unite is to get together to do something.
متحد شدن یعنی جمع شدن برای انجام کاری.
If we unite, we can finish our project faster.
اگر ما متحد شویم، میتوانیم پروژهمان را زودتر تمام کنیم.