۴۰۰۰ کلمه ضروری – کتاب اول
فصل ۲۵. برکهی جو
بخش اول – برکهی جو
Joe made the world a better place.
جو دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کرد.
He got the idea to do that at school.
ایدهی این کار در مدرسه به سرش زد.
He watched a video there.
او در آنجا ویدیویی تماشا کرد.
It was about a factory.
دربارهی یک کارخانه بود.
This factory produced a lot of trash and put it in a river.
این کارخانه زبالهی زیادی تولید میکرد و آن را در رودخانه میریخت.
The trash and water were a bad mix.
زباله و آب مخلوط بدی بود.
People populated the area by the river and drank its water.
مردم در منطقهی کنار رودخانه ساکن شده بودند و آب آن را مینوشیدند.
This made them sick.
این باعث بیماری آنها شد.
Many of them needed medicine and made regular visits to doctors.
بسیاری از آنها به دارو احتیاج داشتند و بهطور منظم به پزشکان مراجعه میکردند.
But the video wasn’t all bad news.
اما همهی این ویدیو خبر بد نبود.
It showed ways to pick up trash and why it’s important to do this.
روشهایی را برای جمعآوری زباله و اینکه چرا انجام این کار مهم است نشان میداد.
It said people can make a difference to their environment.
میگفت افراد میتوانند در محیطشان تغییر ایجاد کنند.
The video’s important features made Joe associate trash with hurting people.
ویژگیهای مهم ویدیو باعث شد که جو زبالهها را با آسیب رسیدن به افراد ارتباط دهد.
One day, Joe walked through a park.
یک روز، جو از میان پارک عبور کرد.
He recognized some of the problems from the video.
بعضی از مشکلات را از آن ویدیو شناسایی کرد.
One instance of these problems was the trash in the pond.
یکی از این مشکلات زبالههای موجود در برکه بود.
It was full of plastic cups.
برکه پر از لیوان پلاستیکی بود.
There was too much trash.
زباله بیش از حد زیاد بود.
Joe didn’t want it to hurt anyone.
جو نمیخواست که زباله به کسی آسیب برساند.
He told his grandfather about the park.
او دربارهی پارک به پدربزرگش گفت.
His grandfather said, “You know, it’s a tradition in our family to help people.
پدربزرگ به او گفت: «میدونی، کمک کردن به بقیه توی خانوادهی ما یه سنته.
That’s why we give food to poor people.
به همین دلیل به افراد فقیر غذا میدیم.
Maybe you can help people by cleaning the park.
شاید با تمیز کردن پارک بتونی به مردم کمک کنی.
Cleaning the park would involve hard work.
تمیز کردن پارک کار سخت لازم داشت.
Joe decided to organize a group to help him.
جو تصمیم گرفت گروهی را برای کمک به او تشکیل دهد.
He chose a wide area of the park.
او منطقهی وسیعی از پارک را انتخاب کرد.
It had the most trash.
آن منطقه بیشترین زباله را داشت.
He asked his family and friends to come.
او از خانواده و دوستانش خواست که بیایند.
On Saturday, he gave everyone a sharp stick.
روز شنبه، او به همه یک چوب تیز داد.
They wondered why.
آنها تعجب کردند که چرا این کار را کرد.
He said, “You use the stick’s tip to pick up trash.
او گفت: «از نوک چوب برای برداشتن زباله استفاده کنید.
This makes it easier.
این کار رو آسونتر میکنه.
They worked for six weeks.
آنها شش هفته کار کردند.
Different people helped each time, but Joe was always there.
افراد مختلفی هر بار کمک میکردند، اما جو همیشه آنجا بود.
In that period of time, Joe saw a range of results.
در آن دوره از زمان، جو نتایج مختلفی را مشاهده کرد.
There was no trash in the water.
هیچ زبالهای در آب وجود نداشت.
People could swim in it.
مردم میتوانستند در آن شنا کنند.
Joe knew that was a good sign.
جو میدانست که این نشانهی خوبی است.
He was happy because he helped his environment.
او خوشحال بود، زیرا به محیط زیستش کمک کرد.
بخش دوم – واژگان
Word list
لیست کلمات
associate [əˈsəʊʃɪət]
همراه کردن
v.
فعل.
To associate means to connect something with a person or thing.
to associate یعنی چیزی را به کسی یا چیزی متصل کردن.
Most people associate birthday parties with having fun.
بیشترِ مردم مهمانیها را با خوش گذراندن همراه میکنند.
environment [ɪnˈvʌɪrənm(ə)nt]
محیط (زیست)
n.
اسم.
The environment is the place where people work or live.
environment جایی است که افراد کار یا زندگی میکنند.
Keeping our environment clean is important to our health.
تمیز نگه داشتن محیط زیستمان برای سلامیمان بسیار مفید است.
factory [ˈfakt(ə)ri]
کارخانه
n.
اسم.
A factory is a building where things are made or put together.
کارخانه ساختمانی است که چیزها ساخته و یا سر هم میشوند.
We have only one factory in our town.
ما فقط یک کارخانه در شهرمان داریم.
feature [ˈfiːtʃə]
ویژگی
n.
اسم.
A feature is an important part of something.
feature بخش مهمی از چیزی است.
The cell phone has many features.
این موبایل ویژگیهای زیادی دارد.
instance [ˈɪnst(ə)ns]
مثال
n.
اسم.
An instance is an example of something.
instance مثال چیزی است.
I have never experienced an instance of hate.
من هیچ نمونهای از تنفر را تجربه نکردهام.
Have you?
تو چطور؟
involve [ɪnˈvɒlv]
درگیر کردن
v.
فعل.
To involve means to include as an active participants.
to involve یعنی فعال بودن بهعنوان یک شرکتکننده.
The whole family was involved in playing the game.
تمام خانواده در بازی درگیر شده بودند.
medicine [ˈmɛdɪsɪn]
دارو
n.
اسم.
Medicine is something you take to feel better or treat an illness.
دارو چیزی است که میخورید تا احساس بهتری داشته باشید یا بیماریای را درمان کنید.
The doctor gave me medicine for my cold.
دکتر برای سرماخوردگی من به من دارو داد.
mix [mɪks]
مخلوط
n.
اسم.
A mix is different things put together.
mix تشکیل شده از چیزهای مختلفی است که قاتی شده باشند.
The green mix we made in science class spilled onto the table.
مخلوط سبزی که در کلاس علوم درست کردیم روی میز ریخت.
organize [ˈɔːɡ(ə)nʌɪz]
سازمان دادن
v.
فعل.
To organize is to plan or get ready for an event.
to organizeیعنی برنامهریزی کردن یا آماده شدن برای رویدادی.
Make a list to help you organize the things you need.
لیستی تهیه کن تا به تو کمک کند چیزهایی که نیاز داری را سازمان دهی.
period [ˈpɪərɪəd]
دورهی زمانی
n.
اسم.
A period is an amount of time when something happens.
period یعنی مقداری از زمان که چیزی اتفاق میافتد.
In one period in Europe, there were many knights.
در یک دورهی زمانی در اروپا، شوالیههای زیادی وجود داشت.
populate [ˈpɒpjʊleɪt]
اسکان کردن
v.
فعل.
If people populate an area, they live there.
اگر مردم در منطقهی ساکن شوند، آنجا زندگی میکنند.
Billions of people populate the Earth.
میلیاردها نفر روی زمین ساکن هستند.
produce [prəˈdjuːs]
تولید کردن
v.
فعل.
To produce something is to make or grow it.
تولید کردن یعنی ساختن یا رشد دادن چیزی.
This tree produces apples every year.
این درخت هر روز سیب میدهد.
range [reɪn(d)ʒ]
محدوده
n.
اسم.
A range is a number or a set of similar things.
range تعدادی یا مجموعهای از چیزهای مشابه است.
I saw a range of cars to choose from.
تعدادی ماشین برای انتخاب دیدم.
recognize [ˈrɛkəɡnʌɪz]
تشخیص دادن
v.
فعل.
To recognize something is to know it because you have seen it before.
to recognize یعنی چیزی را بشناسید چون قبلاً آن را دیدهاید.
I recognized an old friend from many years ago.
من دوستی قدیمی را از سالها پیش تشخیص دادم.
regular [ˈrɛɡjʊlə]
منظم
adj.
صفت.
If something is regular, it happens often and in equal amounts of time.
اگر چیزی regular باشد، اغلب و در مقدار زمانهای مساوی اتفاق میافتد.
Our regular lunch time is around noon.
زمان معمول ناهار ما حدود ظهر است.
sign [sʌɪn]
نشانه
n.
اسم.
A sign is an indication giving information, directions, a warning, etc
نشانه علامتی است که اطلاعات، جهت و اخطار میدهد.
The sign indicated that today would be a bad day.
نشانه نشان میدهد که امروز روز بدی خواهد بود.
tip [tɪp]
نوک
n.
اسم.
A tip is a pointed end of something.
نوک، قسمت تیز انتهایی چیزی است.
The tip of his pen was very sharp.
نوک خودکارش خیلی تیز بود.
tradition [trəˈdɪʃ(ə)n]
سنت
n.
اسم.
A tradition is something people have been doing for a long time.
tradition چیزی است که مردم مدت طولانیای انجام دادهاند.
Marriage is a tradition all over the world.
ازدواج در تمام دنیا سنت است.
trash [traʃ]
زباله
n.
اسم.
Trash is waste material or unwanted or worthless things.
زباله مادهی زائدی است که ناخواسته یا بیارزش است.
Please take out the trash; it smells bad.
لطفاً زبالهها را بیرون ببر؛ بوی بدی دارند.
wide [wʌɪd]
پهن
adj.
صفت.
If something is wide, it is large from side to side.
اگر چیزی پهن باشد، از یک سمت تا سمتی دیگر بزرگ است.
The door was as wide as my arms.
پهنای در به اندازهی بازوی من بود.