کارینو » آموزش زبان انگلیسی » دوره های زبان انگلیسی » ۸. ماه و خورشید چگونه ساخته شدند

۴۰۰۰ کلمه ضروری – کتاب اول
فصل ۸. ماه و خورشید چگونه ساخته شدند

بخش اول – ماه و خورشید چگونه ساخته شدند

Do you ever wonder where the moon and the sun came from?

آیا تا به حال فکر کرده‌اید که ماه و خورشید از کجا آمده‌اند؟

The Inuit people of Alaska have a theory.

مردم اینوئیت آلاسکا نظریه‌ای دارند.

They tell a story about a beautiful girl.

آن‌ها داستانی درباره‌ی دختری زیبا تعریف می‌کنند.

She was very nice.

او خیلی خوب بود.

In contrast, her brother was a mean little boy.

در مقابل، برادرش پسرکی بدجنسی بود.

One day, he proposed something.

روزی، او چیزی را پیشنهاد داد.

“We should go to a party,” he said.

گفت: «باید به مهمانی برویم.

The girl accepted.

» دختر قبول کرد.

First, it was necessary for her to get ready.

اول، لازم بود که آماده شود.

She arranged her hair and put on nice clothes.

موهایش را مرتب کرد و لباسهای زیبایی پوشید.

This required a lot of time.

این به زمان زیادی نیاز داشت.

But the girl worked hard, and soon she was satisfied.

اما دختر سخت تلاش کرد و زود راضی شد.

She looked perfect.

او عالی به نظر می‌رسید.

They attended the party together.

آن‌ها با هم در این مهمانی شرکت کردند.

The girl was having fun.

دختر داشت خوش می‌گذراند.

Later, she walked into the bathroom.

چندی بعد، وارد دستشویی شد.

Suddenly, the lights were turned off!

ناگهان، چراغ‌ها خاموش شدند!

Someone grabbed her hair and tore her clothes.

شخصی موهایش را گرفت و لباس‌هایش را پاره کرد.

She ran out of the bathroom.

دختر از دستشویی فرار کرد.

She wanted to know who did this to her.

می‌خواست بداند چه کسی این کار را با او کرد.

Then she had an idea.

سپس او ایده ای به ذهنش رسید.

She fixed her hair again.

دوباره موهایش را درست کرد.

This time it was even more beautiful.

این بار حتی زیباتر بود.

She even arranged beautiful jewels in it.

حتی جواهرات زیبایی را در آن قرار داد.

She wanted to encourage the person to grab it again.

می‌خواست آن شخص را تشویق کند که دوباره موهایش را بگیرد.

She put black dirt in her hair.

در موهایش خاک سیاه قرار داد.

The purpose of this was to catch the person.

هدف از این کار گرفتن شخص بود.

She went to the bathroom again, and it was the same pattern.

او دوباره به دستشویی رفت و همان روند تکرار شد.

The lights went off, and someone grabbed her hair.

چراغ‌ها خاموش شدند و شخصی موهایش را گرفت.

When he released it, his hand was black.

وقتی موهایش را رها کرد، دست مرد سیاه بود.

The girl returned to the party.

دختر به مهمانی برگشت.

She knew there was only a single person with a black hand.

می‌دانست که تنها یک نفر با دستی سیاه وجود دارد.

When she saw that person, he was very familiar.

وقتی آن شخص را دید، خیلی آشنا بود.

It was her brother!

برادرش بود!

He ran into the woods.

برادرش به سوی جنگل فرار کرد.

The girl ran after him.

دختر به دنبال او دوید.

They both carried fire so they could see in the dark.

هر دو آتش حمل کردند تا بتوانند در تاریکی ببینند.

The smoke went into the air.

دود به هوا رفت.

As they ran, they grew.

هرچه می‌دویدند، بزرگ می‌شدند.

They became huge.

خیلی بزرگ شدند.

Then they went into space.

سپس به فضا رفتند.

When the girl’s fire went out, she hung in the sky.

وقتی آتش دختر خاموش شد، در آسمان آویزان شد.

She became the moon, and her brother became the sun.

او ماه شد، و برادرش خورشید شد.

They chase each other forever.

آن‌ها برای همیشه یکدیگر را تعقیب می‌کنند.


بخش دوم – واژگان

Unit 8

بخش ۸

Word list

لیست کلمات

accept

قبول کردن

v.

فعل.

To accept something that is offered is to take it.

قبول کردن یعنی گرفتن چیزی که به شما عرضه شده‌است.

I accepted the girl’s very nice gift.

من هدیه‌ی خوب دختر را قبول کردم.

arrange

ترتیب دادن

v.

فعل.

To arrange things is to put them in the right place.

ترتیب دادن یعنی قرار دادن چیزها در جای درستشان.

Please arrange the words in order from A to Z.

لطفاً کلمات را به‌ترتیب از A تا Z قرار دهید.

attend

رفتن

v.

فعل.

To attend something is to go to it.

to attend something یعنی رفتن به چیزی.

My sister and I attend the same school.

من و خواهرم به یک مدرسه می‌رویم.

chase

دنبال کردن

v.

فعل.

You chase people when you run after them and try to catch them.

وقتی کسی را chase می‌کنید یعنی او را دنبال می‌کنید و سعی می‌کنید او را بگیرید.

I was chased by a dog.

سگی من را دنبال کرد.

contrast

تضاد

n.

اسم.

A contrast is a sharp difference between two things.

تضاد، تفاوت واضح بین دو چیز است.

The contrast between my parents is very noticeable.

تضاد بین والدین من خیلی قابل‌توجه است.

encourage

تشویق کردن

v.

فعل.

To encourage people is to make them want to do something.

تشویق کردن کسی یعنی باعث شوید کاری را انجام دهد.

My football coach will encourage us when we are losing.

وقتی می‌بازیم، مربی فوتبالمان ما را تشویق می‌کند.

familiar

آشنا

adj.

صفت.

People or things familiar to you are those you know well.

افراد یا چیزهایی که برایتان آشنا هستند را خوب می‌شناسید.

The two friends were very familiar with each other.

دو دوست خیلی با هم آشنا بودند.

grab

گرفتن

v.

فعل.

To grab is to take a hold of someone or something suddenly.

گرفتن یعنی نگه داشتن کسی یا چیزی به‌طور ناگهانی.

I grabbed a pear from the tree.

من از درخت یک گلابی برداشتم.

hang

آویزان کردن

v.

فعل.

To hang something is to keep it above the ground.

آویزان کردن چیزی یعنی آن را بالای زمین نگه داشتن.

I drew a picture of my family, and my mother hung it on the wall.

من تصویری از خوانده‌ام نقاشی کردم و مادرم آن را به دیوار آویزان کرد.

huge

عظیم

adj.

صفت.

If something is huge, it is very big,

اگر چیزی huge باشد، خیلی بزرگ است.

At work, my father drives a huge truck.

پدرم سر کار کامیون عظیمی را می‌راند.

necessary

لازم

adj.

صفت.

If something is necessary, you must do it.

اگر چیزی لازم باشد، باید آن را انجام دهید.

A passport is necessary, if you travel to other countries.

اگر بخواهید به کشورهای دیگر سفر کنید، پاسپورت لازم است.

Pattern

الگو

n.

اسم.

A pattern is a way in which something is done or organized.

الگو یعنی روشی که چیزی انجام یا مرتب می‌شود.

My pattern of brushing my teeth is the same as most people’s.

الگوی من برای مسواک زدن دندان‌هایم مانند دیگر افراد است.

propose

پیشنهاد دادن

v.

فعل.

To propose something is to say that it should be done.

پیشنهاد دادن چیزی یعنی بگویید که آن چیز باید انجام شود.

My grandmother proposed that we have our picture taken with Santa.

مادربزرگم پیشنهاد داد که با سانتا عکس بگیریم.

purpose

هدف

n.

اسم.

A purpose is the reason that you do something.

هدفْ دلیل انجام کاری است.

The purpose of exercising is to get into shape.

هدف ورزش کردن تناسب اندام است.

release

آزاد کردن

v.

فعل.

To release something is to stop holding it.

to release something یعنی چیزی را دیگر نگه ندارید.

She released the bird from her hands.

او پرنده را از دستانش آزاد کرد.

require

نیاز داشتن

v.

فعل.

To require something is to say that it is necessary.

to require something یعنی بگویید چیزی لازم است.

We require teachers to have a university degree.

معلم‌ها باید مدرک دانشگاهی داشته باشند.

satisfied

راضی

adj.

صفت.

You are satisfied when you have what you wanted.

وقتی چیزی را که می‌خواستید داشته باشید، راضی هستید.

I am very satisfied with your work.

من از کارم راضی هستم.

single

تنها

adj.

صفت.

If something is single, then there is only one.

اگر چیزی تنها باشد، یعنی فقط یکی است.

I have a single key in my hand.

من یک کلید در دستم دارم.

tear

پاره کردن

v.

فعل.

To tear something means to pull it apart.

to tear something یعنی پاره کردن آن.

It is easy to tear paper.

پاره کردن کاغذ آسان است.

theory

نظریه

n.

اسم.

A theory is an idea about how something works.

نظریه ایده‌ای درباره‌ی اینکه چگونه چیزی کار می‌کند است.

We talked about Einstein’s theory of relativity in class.

ما درباره‌ی نظریه‌ی نسبیت انیشتین در کلاس صحبت کردیم.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا