انگلیسی قدرت
فصل ۲. تسلط بر عواطف ۱

بخش اول – درس اصلی

Okay, welcome to the main audio for “Emotional Mastery.

خب، به شنیدار اصلی واسه «تسلط بر عواطف» خوش اومدین.

” So let’s talk about emotional mastery in more detail now.

پس بیاین الان با جزئیات بیشتری راجع به تسلط به عواطف حرف بزنیم.

How can you manage your emotions, how can you control, I don’t like the word control, but let’s just say manage your emotions so that you feel better and stronger while you’re learning English.

چطوری می‌تونید عواطفتون رو مدیریت کنین، چطور می‌تونین کنترل کنیدش، من کلمه‌ی کنترل رو دوست ندارم، پس بذارین صرفا بگیم مدیریت عواطف برای اینکه وقتی دارین انگلیسی یاد می‌گیرین احساسات بهتر و قوی‌تری داشته باشین.

So it’s easy to say that “Oh, feel good when you’re learning English,” but unfortunately a lot of people feel bad when they’re learning English.

پس این آسونه که بگی «اوه، وقتی داری انگلیسی یاد می‌گیری حس خوبی داشته باش»، ولی متاسفانه آدمای زیادی وقتی دارن انگلیسی یاد می‌گیرن احساس بدی دارن.

A lot of people feel bored.

آدمای زیادی احساس خستگی می‌کنن.

Or maybe just in your life in general, you’re tired, you’re working hard, and it’s difficult to learn English also and still feel energetic and happy.

یا شاید مثلا به طور کلی تو زندگیتون، خسته‌این، دارین سخت کار می‌کنین، سخته که انگلیسی رو یاد بگیرین و همچنان احساس شادی و پرانرژی بودن کنین.

So we have to learn some techniques, some methods to manage our emotions, to make sure our emotions are feeling strong while we’re learning.

پس ما باید یه سری تکنیک‌ها رو یاد بگیریم، یه روش‌هایی رو یاد بگیریم که عواطفمون رو مدیریت کنیم، که مطمئن شیم وقتی داریم یاد می‌گیریم عواطفمون حس قوی بودن دارن.

And remember, again, that emotion and psychology are 80P of success.

و یادتون باشه، دوباره، که عواطف و روانشناسی ۸۰٪ موفقیتن.

And a lot of people talk about this in the academic world.

و آدمای زیادی راجع به این توی دنیای آکادمیک حرف می‌زنن.

Dr. Stephen Krashen, again he’s the top expert on language acquisition, language learning and language education, and he talks about this idea of non linguistic factors.

دکتر استفان کرشن، دوباره [بگم] اون اَبَرخبره‌ی تحصیلات زبان، یادگیری زبان و آموزش‌های زبان هستش، و راجع به ایده‌ش درباره‌ی فاکتورهای غیرزبانی صحبت می‌کنه.

Which basically means psychological and emotional factors, that they’re more important than the method you’re using.

که اساسا یعنی فاکتورهای روان‌شناختی و احساسی، که اینا مهم‌تر از روش‌هایین که شما دارین استفاده می‌کنین.

Tony Robbins, the famous peak performance coach, talks about this as well.

تونی رابینز، مربیِ عملکرد اوج معروف هم راجع به این صحبت می‌کنه.

He says directly success comes from emotion, 80P of success is emotion.

اون مستقیما می‌گه موفقیت از عواطف می‌آد، ۸۰٪ موفقیت، احساساته.

The other 20P is the method, it’s how you do it.

۲۰٪ دیگه‌ش می‌شه روش، اینکه چطوری انجامش می‌دی.

So we’ve got to master our emotions to master English.

پس ما باید روی عواطفمون تسلط پیدا کنیم تا روی انگلیسی مسلط بشیم.

How are you gonna do that?

شما قراره چطوری اینکار رو بکنین؟

Let’s talk about that now.

بیاین الان راجع بهش حرف بزنیم.

There are two keys to emotional mastery.

دو تا مساله‌ی عمده تو تسلط به احساسات هستش.

One is your physiology, again it’s your body, how you use and manage your body.

یکی فیزیولوژیتونه، دوباره [می‌گم]، این می‌شه بدنتون، اینکه چطور از بدنتون استفاده می‌کنین و مدیریتش می‌کنین.

And second is your focus, your mental focus.

و دومی تمرکزتونه، تمرکز ذهنیتون.

Now a lot of this comes from again Tony Robbins and Joe Vitale and some other peak performance coaches so I’m using their information and I’m applying it, I’m focusing it on this process of learning English and how can you take those ideas and use them to increase your English learning power, so you learn faster, so that you speak better.

خب حالا کلی از اینا از تونی رابینز و جو ویتالی و یه سری مربیان عملکردِ اوج می‌آد و من دارم از اطلاعات اونا استفاده می‌کنم و اعمالشون می‌کنم، من دارم اونا رو روی فرایند یادگیری انگلیسی و اینکه چطوری می‌تونین این ایده‌ها رو بگیرین و برای افزایش قدرت یادگیری انگلیسیتون ازشون استفاده کنین، متمرکز می‌کنم.

So again we have two ways to manage our emotions.

پس دوباره، ما دو راه واسه مدیریت عواطفمون داریم.

One is physiology, through the body.

یکیش فیزیولوژیه، از طریق جسممون.

And the other is through focus, mental focus.

و اون یکیش از طریق تمرکزه، تمرکز ذهنی.

What you think about again and again and again.

چیزی که دوباره و دوباره و دوباره بهش فکر می‌کنین.

In this lesson we’re going to talk about physiology, managing physiology.

توی این درس ما قراره راجع به فیزیولوژی حرف بزنیم، مدیریت کردن فیزیولوژی.

So this is an easy way to change your emotional state.

خب این یه راه آسون واسه تغییر دادن حالت احساسیتونه.

So let’s imagine that you are tired.

پس بیاین تصور کنیم که خسته‌این.

You’ve gone to work, you’ve worked a very long day.

رفتین سر کار، یه روز طولانی رو کار کردین.

You’re tired.

خسته‌این.

And you’re thinking “I don’t want to study English.

و دارین فکر می‌کنین که «من نمی‌خوام انگلیسی بخونم».

” How can you change that feeling?

شما چطوری می‌تونین این حس رو تغییرش بدین؟

Well you can try to talk to yourself “Oh, I should study, I should study, I should feel better,” but usually that doesn’t work, right?

خب می‌تونین حرف زدن با خودتون رو امتحان کنین «اوه، من باید بخونم، باید بخونم، من باید احساس بهتری داشته باشم»، ولی معمولا جواب نمی‌ده، مگه نه؟

Usually you still feel tired.

معمولا بازم احساس خستگی دارین.

What you have to do is start with your body.

چیزی که باید انجام بدین اینه که با بدنتون شروع کنین.

Change your body.

جسمتون رو تغییر بدین.

What does your body look like when you’re tired?

وقتی که خسته‌این بدنتون چه شکلی به نظر می‌آد؟

Usually your shoulders are going to be forward.

معمولا شونه‌هاتون قراره که جلو افتاده باشن.

Is your head going to be up or is your head going to be down?

آیا سرتون قراره که بالا باشه یا اینکه سرتون قراره پایین باشه؟

Well, usually when you’re tired your head is going to be a little bit down, your chin will be kind of down.

خب، معمولا وقتی که خسته‌این سرتون قراره یه کوچولو پایین باشه، چونه‌تون یه جورایی پایین باشه.

What about your face?

چهره‌تون چطور؟

Will you have a big smile on your face or will your face be kind of loose?

آیا قراره یه لبخنده گنده رو صورتتون باشه یا صورتتون یه جورایی آویزونه؟

Well, it’s usually going to be more loose, right?

خب، معمولا قراره یکم آویزون باشه، درسته؟

You’re not usually smiling big when you feel tired.

شما معمولا در حال لبخند زدن نیستین وقتی خسته‌این.

And your eyes, where are your eyes looking usually when you’re tired?

و چشماتون، معمولا وقتی خسته‌این چشماتون به کجا نگاه می‌کنه؟

Again, down.

دوباره، پایین.

So the whole body tends to be forward and down when you feel tired.

پس تموم بدنتون وقتی احساس خستگی دارین میل به این داره که جلو و پایین افتاده باشه.

So an easy, very simple way to change how you feel, how you physically feel, your emotion and in your body is to just make small changes in the way you’re using your body.

پس یه راه آسون و خیلی ساده برای تغییر احساستون، چگونگی احساس فیزیکیتون، عواطفتون و توی جسمتون، اینه که فقط یه تغییرات کوچیکی توی نحوه‌ی استفاده از بدنتون ایجاد کنین.

Try it now.

الان امتحانش کنین.

Lean forward.

به جلو خم شین.

Put your shoulders forward.

شونه‌هاتون رو بندازین جلو.

Put your chin down.

چونه‌تون رو بندازین پایین.

Look down.

به پایین نگاه کنین.

Put your body into a tired position, notice how you feel.

بدنتون رو تو یه حالت خسته بذارین، دقت کنین که چه احساسی پیدا می‌کنین.

Now let’s change it.

حالا بیاین عوضش کنیم.

Pull your shoulders back and your chest up.

شونه‌هاتون رو بدین عقب و سینه بالا.

Bring your chin up.

چونه‌تون رو بالا بیارین.

Bring your eyes up.

چشماتون رو بیارین بالا.

Look up.

به بالا نگاه کنین.

And now, even if you don’t feel happy, I want you to smile really big.

و حالا، حتی اگه احساس خوشحالی نمی‌کنین، ازتون می‌خوام خیلی گنده لبخند بزنین.

Put a big smile on your face, fake it.

یه لبخند بذارین رو صورتتون، جعلش کنین.

Look stupid.

احمقانه به نظر بیاین.

Okay, so a big smile, shoulders back, chest up, eyes up and a big stupid smile, a big grin, on your face.

خب، پس یه لبخند گنده، شونه‌ها عقب، سینه بالا، چشما بالا و یه لبخند بزرگ و احمقانه، یه نیشخند گنده روی صورتتون.

Do you feel differently now?

آیا الان احساس متفاوتی دارین؟

You probably do.

احتمالا که دارین.

Just by changing the position of your body, I’m doing it right now myself, I can feel that I feel more energetic.

صرفا با تغییر دادن موقعیت بدنتون، من خودم دارم الان انجامش می‌دم، می‌تونم حس کنم که پرانرژی‌ترم.

I feel happier just by shifting my body.

صرفا با تغییر مکان بدنم احساس خوشحال‌تر بودن دارم.

When I go back and I put my shoulders forward and my chin down and my eyes down, I can feel some energy going down, right?

وقتی بر می‌گردم و شونه‌هام رو می‌اندازم جلو و چونه‌م پایین و چشم‌ها پایین، می‌تونم پایین رفتن یه سری انرژی رو حس کنم، درست؟

The energy in my body gets less.

انرژی توی بدنم کم می‌شه.

When I pull my shoulders back, my chest up, my chin up, my eyes up, I’m smiling big, just faking it, acting like a crazy person, I feel much better.

وقتی من شونه‌هام رو می‌کشم عقب، سینه بالا، چونه بالا، چشما بالا، دارم لبخند گنده می‌زنم، صرفا جعلش می‌کنم، مث یه آدم دیوونه رفتار می‌کنم، احساس خیلی بهتری دارم.

And you do, too.

و شما هم همینطور.

So that is such an easy way to change how you feel, to change your emotional state just by shifting your body.

پس این یه راه به همین آسونی واسه تغییر دادن حالتون هستش، واسه تغییر دادن حالت عاطفیتون، صرفا با تغییر حالت دادن بدنتون.

It’s a simple way to get control of your emotions and to master your emotions.

یه روش ساده واسه دست گرفتن کنترل احساساتتون و تسلط بر عواطفتون.

So here’s what I want you to do.

پس چیزی که ازتون می‌خوام انجام بدین اینه.

Every time you listen to these lessons or any English lessons or any kind of English studying, I want you to first change your body.

هر بار که به این دروس یا هر درس انگلیسی‌ای گوش می‌دین یا هر نوع مطالعه‌ی انگلیسی، ازتون می‌خوام اول بدنتون رو تغییر بدین.

Before you listen to those lessons and while you’re listening, I want you to think about, consciously think about pulling your shoulders back, pushing your chest up, chin up, eyes up, and make yourself smile.

قبل اینکه به اون دروس گوش بدین و وقتی که دارین گوش می‌دین، ازتون می‌خوام فکر کنین، هوشیارانه به عقب کشیدن شونه‌هاتون، بالا دادن سینه‌تون، چونه‌تون، چشماتون و خودتون رو مجبور به لبخند زدن کردن فکر کنین.

You probably didn’t smile much in your English classes when you were younger but this time I want you to smile even if you feel like you are being stupid.

شما احتمالا که وقتی جوون‌تر بودین خیلی توی کلاس‌های انگلیسیتون لبخند نمی‌زدین، ولی این بار من ازتون می‌خوام لبخند بزنین حتی اگه احساس می‌کنین دارین احمق‌بازی در می‌آرین.

It doesn’t matter, do it.

مهم نیستش، انجامش بده.

You’re going to change your body and by changing your body you’re going to feel better, you’re going to have more energy.

شما قراره که جسمتون رو تغییر بدین و قراره با تغییر دادن جسمتون حس بهتری کنین، قراره انرژی بیشتری داشته باشین.

And when you have more energy, when you feel better, you learn faster.

و وقتی که انرژی بیشتری دارین، وقتی حس بهتری دارین، سریع‌تر یاد می‌گیرین.

There’s a lot of research about this.

کلی تحقیقات راجع به این هستش.

And it shows that people who have more energy, who are feeling good emotionally, learn faster.

و نشون می‌ده که افرادی که انرژی بیشتری دارن، که از نظر عاطفی احساس خوبی دارن، سریع‌تر یاد می‌گیرن.

People who are tired and bored learn much more slowly.

افرادی که خسته‌ان و حوصله‌شون سر رفته خیلی کندتر یاد می‌گیرن.

What’s another way that you can change your emotion by changing your body?

یه راه دیگه که بتونین احساستون رو از طریق تغییر دادن جسمتون تغییر بدین چیه؟

Well another very easy way is through breathing.

خب یه راه خیلی آسون دیگه از طریق تنفس کردنه.

How you breathe determines the energy in your body and how you feel.

چگونگی نفس کشیدنتون انرژی توی بدنتون و چگونگی حستون رو تعیین می‌کنه.

So for example if you have a very shallow breath, you’re breathing very shallowly…small little breaths…tight chest.

پس به عنوان مثال اگه شما یه نفس خیلی سطحی می‌گیرین، دارین خیلی سطحی نفس می‌کشین… نفس‌های کوچیک و جزئی… سینه تنگ.

You’re going to feel different than if you’re taking big breaths that are deep…that was just two breaths, already I can feel in my body a lot more energy.

قراره که احساس متفاوتی داشته باشین نسبت به اینکه نفس گنده می‌گیرین که عمیقه… این فقط دو تا نفس بود و همینطوریشم من می‌تونم تو بدنم کلی انرژی بیشتر احساس کنم.

So taking deep breaths, it’s such a simple way and yet it’s very powerful.

پس نفس‌های عمیق کشیدن، یه راه خیلی آسونیه و با این حال خیلی هم قدرتمند.

That’s why in a lot of spiritual traditions, in Buddhism for example, and also in martial arts, in sports, you find that they will focus on breathing.

بخاطر اینه که توی خیلی از مناسک معنوی، به عنوان مثال توی آئین بودا، و همینطور توی هنرهای رزمی، توی ورزش‌ها، این رو می‌یابین که اونا روی تنفس تمرکز می‌کنن.

They will tell their students to breathe more deeply.

اونا به شاگرداشون می‌گن که عمیق‌تر تنفس کنن.

They have a very kind of controlled way of breathing because they know by breathing very deeply they can change their emotional state and their physical state.

یه جورایی یه روش خیلی کنترل‌شده‌ای از تنفس رو دارن بخاطر اینکه اونا می‌دونن با تنفس خیلی عمیق می‌تونن حالت عاطفی و حالت فیزیکیشون رو تغییر بدن.

Increase their energy.

انرژیشون رو افزایش بدن.

Increase the aliveness in their brain, the alertness in their brain.

حس زندگی رو توی مغزشون، حس هوشیاری رو توی مغزشون افزایش بدن.

So this is another thing I want you to do before you learn English.

پس اینم یه چیز دیگه که ازتون می‌خوام قبل یادگیری انگلیسی انجام بدین.

Any kind of studying, these lessons or a book, anything, I want you to focus on breathing deeply.

هر نوع مطالعه کردنی، این دروس یا یه کتاب، هر چیزی، ازتون می‌خوام روی تنفس عمیق تمرکز کنین.

Maybe just two minutes, for two minutes I want you to take deep breaths.

شاید فقط دو دقیقه، ازتون می‌خوام واسه دو دقیقه نفس عمیق بکشین.

Hold it for maybe 2, 3, 4 seconds and then let it out.

شاید واسه ۲،۳،۴ ثانیه نگهش دارین و بعد بدین بیرون.

Then do it again.

بعد دوباره انجامش بدین.

Hold it…and breathe out…and again and again, 1 or 2 minutes deep breathing.

نگهش دارین… و بازدم… و دوباره و دوباره، ۱ یا ۲ دقیقه تنفس عمیق.

Of course at the same time remember you’re changing how your body is moving and how you’re sitting.

البته که همزمان به یاد داشته باشین که دارین چگونگی تحرک جسمتون و چگونگی نشستنتون رو هم تغییر می‌دین.

You’re changing your posture.

دارین وضع استقرارتون رو تغییر می‌دین.

Of course posture means body position so you’re going to have a strong posture.

مشخصا Posture یعنی موقعیت بدن پس قراره که یه طرز استقرار محکم (قوی) داشته باشین.

It means you’re going to have the shoulders back, your chin up, your eyes up, chest out.

یعنی شما قراره که شونه‌هاتون عقب باشه، چونه‌تون بالا، چشما بالا، سینه جلو.

That’s number one.

این شماره یک.

And then number two you’re going to breathe deeply.

و خب بعد شماره دو اینه که شما قراره عمیق تنفس کنین.

Hold…and out…and again.

نگه دارین… و بیرون بدین… و دوباره.

So again, strong posture, shoulders back, chin up, eyes up and then deep breathing.

پس دوباره، طرز استقرار محکم، شونه‌ها عقب، چونه بالا، چشما بالا، و بعد تنفس عمیق.

Do this for 1 or 2 minutes every time before you study English.

اینو هر بار ۱ یا ۲ دقیقه قبل اینکه انگلیسی رو مطالعه کنین انجام بدین.

I know it seems crazy, it seems so simple and yet it will totally change the way you feel while you’re learning.

می‌دونم که دیوونه‌وار به نظر می‌آد، خیلی ساده به نظر می‌آد و با این حال کاملا طرز حستون وقتی دارین یاد می‌گیرین رو تغییر می‌ده.

Because you will feel differently you will learn differently.

بخاطر اینکه حس متفاوتی دارین، به طرز متفاوتی یاد خواهید گرفت.

Just this simple, simple technique can increase your learning by two or three times, two or three times faster because your brain will be awake when you’re listening to English.

فقط همین، تکنیک ساده‌ی ساده می‌تونه یادگیریتون رو تا دو یا سه برابر افزایش بده، دو یا سه برابر سریع‌تر بخاطر اینکه مغزتون وقتی دارین به انگلیسی گوش می‌دین بیدار خواهد بود.

When you’re bored, when you’re tired, your brain is half asleep.

وقتی حوصله‌تون سر رفته، وقتی خسته‌این، مغزتون نیمه خوابه.

You’re just not learning efficiently.

شما به طرز پربازدهی یاد نمی‌گیرین.

When you’re breathing deeply and your body is in a strong posture you feel better and you learn faster.

وقتی که دارین تنفس عمیق می‌کنین و بدنتون توی یه طرز اسقرار قوی هستش احساس بهتری دارین و سریع‌تر یاد می‌گیرین.

Of course the next factor we already talked about a little bit is your face.

مشخصا فاکتور بعدی که قبلا هم یه ذره راجع بهش حرف زدیم چهره‌تونه.

You gotta control your face.

شما باید که چهره‌تون رو کنترل کنین.

Why?

چرا؟

Because your face shows emotion.

بخاطر اینکه چهره‌تون، احساس رو نشون می‌ده.

But your face also can create emotion.

ولی خب چهره‌تون می‌تونه احساس رو ایجاد هم بکنه.

Just by smiling big, pretending, looking like a stupid person, it doesn’t matter.

صرفا با لبخند بزرگ زدن، وانمود کردن، مث یه آدم احمق به نظر رسیدن، اهمیتی نداره.

Just by faking it, just by making yourself smile big you’ll actually change your emotion.

صرفا با جعل کردنش، صرفا با مجبور کردن خودتون به لبخند بزرگ زدن شما واقعا عواطفتون رو تغییر خواهید داد.

You’ll change your feeling.

احساستون رو تغییر خواهید داد.

It’s very hard to feel depressed and tired when you have a big smile, even if you’re forcing the smile.

خیلی سخته که احساس افسردگی و خستگی داشته باشین وقتی یه لبخند گنده زدین، حتی اگه دارین لبخنده رو به زور می‌زنین.

So that’s another thing I want you to do.

پس این یه چیز دیگه‌ست که من ازتون می‌خوام انجام بدین.

Everyone on the train will think you’re crazy while you’re listening to Effortless English but I want you to have a big smile every time while you’re listening to the lessons.

وقتی دارین به انگلیسی بدون‌زحمت گوش می‌دین همه توی قطار فکر می‌کنن که دیوونه‌این ولی من ازتون می‌خوام که هر باری که دارین به این درس‌ها گوش می‌دین یه لبخند بزرگ داشته باشین.

Right now, do it.

همین الان، انجامش بده.

So you’re going to have a strong posture.

پس شما قراره که یه طرز استقرار قوی داشته باشین.

You’re going to breathe deeply.

قراره که تنفس عمیق کنین.

And you’re going to smile big, every time, before, during and after your English lessons.

و قراره که هر بار، قبل، در حینش و بعد دروس انگلیسیتون بزرگ لبخند بزنین.

What’s another way we can control our physiology and therefore influence our emotional state?

چه راه دیگه‌ای هست که ما بتونیم فیزیولوژیمون رو کنترل کنیم و متعاقبا وضعیت عاطفیمون رو تحت تاثیر بذاریم؟

Well another thing about the body is the body likes to move so we’re going to talk about movement.

خب یه چیز دیگه راجع به بدن اینه که بدن دوست داره که حرکت کنه پس ما قراره که راجع به تحرک صحبت کنیم.

You’re going to have a strong posture.

شما قراره که یه طرز استقرار محکم داشته باشین.

You’re going to breathe deeply.

قراره که عمیق تنفس کنین.

You’re going to have a big grin on your face, smiling.

قراره که یه نیشخند گنده رو صورتتون باشه، لبخند بزنین.

And then you’re going to move.

و بعد قراره که حرکت کنین.

Because movement creates energy and energy wakes up your body so that you learn faster.

بخاطر اینکه تحرک انرژی می‌سازه و جسمتون رو بیدار می‌کنه بنابراین شما سریع‌تر یاد می‌گیرین.

I mentioned this in the introduction a little bit.

من این رو یه کوچولو توی مقدمه ذکرش کردم.

We’re going to talk about it more now in detail.

الان قراره ما با جزئیات بیشتری راجع بهش حرف بزنیم.

You should always be moving your body while you’re learning English.

شما همیشه وقتی دارین انگلیسی یاد می‌گیرین باید در حال حرکت دادن بدنتون باشین.

This is the opposite of everything you learned in school.

این بر عکس هر چیزیه که توی مدرسه یاد گرفتین.

In school they told you “Don’t move.

توی مدرسه بهتون می‌گفتن «تکون نخور».

Sit in your chair.

«رو صندلیت بشین».

” Right?

مگه نه؟

So you’re sitting in your chair and what happened?

پس نشستین رو صندلیاتون و چه اتفاقی افتاد؟

Your body became stiff, you became tired.

بدنتون خشک شد، خسته شدین.

You were bored.

حوصله‌تون سر رفته بود.

Well this is the opposite.

خب این بر عکسشه.

You’re not in school anymore.

شما دیگه تو مدرسه نیستین.

You’re learning independently and it means you’re in control now.

شما دارین به صورت مستقل یاد می‌گیرین و این یعنی حالا دیگه شما تحت کنترل دارین.

And so I want you to do the opposite of what happened in school.

و بنابراین من ازتون می‌خوام متضاد چیزی که توی مدرسه اتفاق افتاد رو انجام بدین.

I want you to move your body every time you’re learning English.

ازتون می‌خوام هر باری که دارین انگلیسی یاد می‌گیرین بدنتون رو حرکت بدین.

This can be very simple.

این می‌تونه خیلی ساده باشه.

If you’re sitting in a train, okay, it’s hard to walk around.

اگه توی یه قطار نشسته باشین، آره، سخته که اینور اونور راه برین.

So you could just stretch your body.

پس شما می‌تونین صرفا با بدنتون حرکت کششی کنین.

Consciously stretch, stretch your leg a little bit.

عمدا حرکت کششی کنین، یه ذره رو پاهاتون حرکت کششی کنین.

Stretch your arm.

رو دستاتون حرکت کششی کنین.

Move your head around in a circle.

سرتون رو دایره‌وار به اطراف بچرخونین.

Small little stretches, just make sure your body is moving even a little bit.

حرکات کششی ریز و کوچیک، فقط مطمئن شین که بدنتون داره تکون می‌خوره حتی شده یه ذره.

Even better is to go for a walk.

حتی بهترش اینه که برین واسه قدم زدن.

You have an iPod.

یه آیپاد دارین.

You’re listening to the lessons.

دارین به درس‌ها گوش می‌دین.

Get outside.

برین بیرون.

Walk on the street.

تو خیابون قدم بزنین.

Walk in the country.

توی روستا قدم بزنین.

Walk in the woods.

توی جنگل قدم بزنین.

It doesn’t matter.

مهم نیستش.

Get out and walk.

برین بیرون و قدم بزنین.

Move your body.

بدنتون رو حرکت بدین.

Keep your posture strong while you’re walking.

وقتی دارین راه می‌رین نحوه‌ی حالت قرارگیریتون رو محکم نگه دارین.

Shoulders back, chin up, eyes up, chest up…breathe deeply while you walk.

وقتی قدم می‌زنین شونه‌ها عقب، چونه بالا، چشما بالا، سینه بالا… تنفس عمیق.

And of course, smile big while you’re walking.

و البته که وقتی قدم می‌زنین لبخند بزرگ بزنین.

Everyone will think you’re crazy.

همه فکر خواهند کرد که شما دیوونه‌این.

It doesn’t matter.

اهمیتی نداره.

Use this system.

از این سیستم استفاده کنین.

I promise you you’re going to have a totally different experience while you’re learning English.

من بهتون قول می‌دم که شما وقتی دارین انگلیسی یاد می‌گیرین قراره یه تجربه‌ی کاملا متفاوت داشته باشین.

Nothing like the schools you went to before.

نه شبیه چیزی که پیش از این تو مدرسه داشتین.

So it’s very important.

پس این خیلی مهمه.

If you want to, if you love to exercise, you can run while you’re learning English.

اگه خواستین، اگه دوست داشتین که ورزش کنین، می‌تونین وقتی دارین انگلیسی یاد می‌گیرین بدوین.

Put on your running shoes.

کفش‌های دوندگی بپوشین.

Get some exercise in your body at the same time that you’re learning.

همزمان با یادگیری یه مقدار ورزش هم وارد جسمتون کنین.

You can do two things at the same time.

شما می‌تونین همزمان دو چیز انجام بدین.

So walk or run.

پس راه برین یا بدوین.

Keep that body moving at the same time always.

همیشه همزمان اون بدن رو در حال حرکت نگه دارین.

It’s going to keep energy coming into your body, flowing into your body.

این قراره که وارد شدن انرژی به بدنتون، جریان پیدا کردنش تو بدنتون رو ادامه بده.

That wakes up your brain and that makes you learn so much faster.

مغزتون رو بیدار می‌کنه و این باعث می‌شه خیلی سریع‌تر یاد بگیرین.

Another idea is go to the gym.

یه ایده‌ی دیگه اینه که برین باشگاه.

Bring your iPod again and work out, lift the weights or do whatever you do at the gym.

دوباره آیپادتون رو بیارین و ورزش کنین، وزنه‌ها رو بلند کنین یا هر کاری که توی باشگاه می‌کنین رو انجام بدین.

Again you’re using your body, engaging your body at the same time.

دوباره شما دارین از بدنتون استفاده می‌کنین، همزمان بدنتون رو درگیر می‌کنین.

Okay so let me just review very quickly how you’re going to use physiology to master your emotions.

خب بذارین من خیلی سریع مرور کنم چطوری قراره از فیزیولوژیتون استفاده کنین تا روی عواطفتون تسلط داشته باشین.

Number one, posture.

شماره یک، نحوه‌ی استقرار.

Shoulders back, chin up, eyes up, chest up.

شونه‌ها عقب، چونه بالا، چشما بالا، سینه بالا.

Number two, breathing…deep, deep breathing.

شماره دو، تنفس کردن…عمیق…، تنفس عمیق.

Number three, your face.

شماره سه، چهره‌تون.

A big smile every time you’re learning English.

هر باری که دارین انگلیسی یاد می‌گیرین یه لبخند بزرگ.

Even if you feel terrible, I don’t care.

حتی اگه حالتون افتضاحه، برام مهم نیست.

Smile big while you’re listening to these lessons.

وقتی دارین به این درسا گوش می‌دین بزرگ لبخند بزنین.

And then finally, number four, movement.

و بعد نهایتا، شماره چهار، تحرک.

You’re always going to be moving your body somehow.

شما همیشه قراره یه جورایی در حال حرکت دادن بدنتون باشین.

If you’re in your car, if you’re in the train or the bus, you’re going to maybe make small movements.

اگه توی ماشینتونید، اگه توی قطار یا اتوبوسین، قراره که شاید مثلا تحرک‌های کوچیک انجام بدین.

But ideally the best thing to do is to be outside walking, moving that body, or in the gym, or even running.

ولی به طور ایده‌آل بهترین کار واسه انجام دادن اینه که بیرون در حال قدم زدن، حرکت دادن اون بدن، یا توی باشگاه یا حتی در حال دویدن باشین.

So you’re going to change your physiology.

پس شما قراره که فیزیولوژیتون رو تغییر بدین.

Now what happens if after maybe 20 minutes, 30 minutes, you start to feel tired again.

حالا چه اتفاقی می‌افته وقتی بعد شاید ۲۰ دقیقه، ۳۰ دقیقه شما دوباره احساس خستگی می‌کنین.

You’re listening to the lesson and you’re starting to get a little bored “Oh, AJ keeps talking…oh god…oh I’m getting bored with this.

دارین به درس گوش می‌دین و شروع به دلزده شدن می‌کنین «اوه، ای‌جی همه‌ش به حرف زدن ادامه می‌ده… خدایا… اوه حوصله‌م ازش سر رفت».

” Well, you can just quit…that’s what most people do.

خب، شما می‌تونین راحت انصراف بدین… این کاریه که اکثر آدما انجام می‌دن.

But don’t do that.

ولی این کارو نکنین.

What you need to do is just wake your body up again so pause.

چیزی که شما نیاز دارین انجام بدین اینه که بدنتون رو دوباره بیدار کنین، پس متوقفش کنین (پاز کنین).

Pause that lesson.

اون درسو پاز کنین.

Stop.

دست نگه دارین.

Give yourself a little break.

به خودتون یه زنگ تفریح کوچیک بدین.

Change.

عوض کنین.

Listen to some exciting fun music again.

دوباره به یه موسیقی هیجان‌انگیز و سرگرم‌کننده گوش بدین.

Get up, dance around, move, smile big, get your posture strong again, breathe more deeply.

پا شین، اینور اونور برقصین، لبخند بزرگ بزنین، طرز استقرارتون رو دوباره قوی کنین، عمیق‌تر تنفس کنین.

Wake up your body, maybe for 5 minutes…and then back to the lesson again.

جسمتون رو بیدار کنین، شاید واسه ۵ دقیقه… و بعد دوباره برگردین سر درسه.

Do this every time.

هر بار این کار رو انجام بدین.

Anytime during a lesson you start to feel tired or bored, just pause.

هر وقتی سر یه درسی احساس خستگی یا دلزدگی کردین، صرفا پاز کنین.

Take a break, a 5 minute break and wake up your body.

یه استراحت بکنین، یه ۵ دقیقه استراحت کنین و جسمتون رو بیدار کنین.

So anytime during a mini story, during a main article, during a vocabulary lesson, it doesn’t matter.

پس هر وقتی، طی یه داستان کوتاه، طی یه متن اصلی، طی درس واژگان، اهمیتی نداره.

Pause anytime you feel your energy going down.

هر وقتی که احساس کردین انرژیتون داره می‌ره پایین پاز بدین.

Change, listen to your favorite music, jump around, move, make your posture strong again, smile bigger.

عوض کنین، به موسیقی مورد علاقه‌تون گوش بدین، اینور اونور بپرین، حرکت کنین، دوباره طرز استقرارتون رو محکم کنین، بزرگ‌تر لبخند بزنین.

Start feeling great.

شروع به حس فوق‌العاده داشتن کنین.

Get that energy in your body then return to the lesson again.

اون انرژیو بگیرین تو جسمتون و بعد دوباره برگردین سر درستون.

Okay, so that’s it for the main article here of “Emotional Mastery.

خب، پس اینم از متن اصلی اینجا از «تسلط بر عواطف».

” You’re going to focus on your physiology.

شما قراره که روی فیزیولوژیتون تمرکز کنین.

You’re going to focus on mastering your body, using your body to change your emotions.

شما قراره که روی تسلط روی بدنتون، استفاده از بدنتون واسه تغییر عواطفتون تمرکز کنین.

Using your body to change the energy that you feel and therefore using your body to learn English much, much faster.

استفاده از بدنتون واسه اینکه انرژی‌ای که حس می‌کنین رو تغییر بدین و متعاقبا استفاده از بدنتون واسه اینکه انگلیسی رو خیلی خیلی سریع‌تر یاد بگیرین.


بخش دوم – درس واژگان

Okay, welcome to the vocabulary lesson for “Emotional Mastery.

خب، به درس دایره لغات برای «تسلط بر احساسات» خوش اومدین.

” Let’s get started.

بریم که شروع کنیم.

A few of the words I used in the main speech, the main article.

یه چند تا از کلماتی که من توی گفتار اصلی، مقاله‌ی اصلی استفاده کردم.

First let’s talk about posture.

اول بیاین راجع به Posture (به معنی طرز استقرار، یا حالت ایستادن و قرار گرفتن) حرف بزنیم.

Posture.

Posture.

So posture means the position of your body, it’s how you stand or sit.

خب، Posture یعنی حالت بدن شما، طوری که می‌ایستید، یا می‌شینید.

So we talk about good posture, for example.

به عنوان مثال ما راجع به طرز استقرار خوب حرف می‌زنیم.

Good posture means your shoulders are back.

طرز استقرار خوب اینه که شونه‌هاتون عقب باشه.

Your back is straight, your chin is up.

کمرتون صاف، چونه‌تون بالا باشه.

That’s what we usually call good posture.

این چیزیه که معمولا بهش طرز استقرار خوب می‌گیم.

And bad posture would mean, you know again, you’re leaning forward.

و طرز استقرار بد همونطور که می‌دونید این معنی رو می‌ده، که به جلو خم باشین.

Your shoulders are forward.

شونه‌هاتون رو به جلو [افتاده] باشه.

Your back is not straight.

کمرتون صاف نباشه.

So again, posture just means the position of your body, how you position your body.

پس دوباره، Posture یعنی حالت بدنتون، چگونگی حالت دادن به جسمتون.

How you hold your body, that’s posture.

این که چطوری [حالت] بدنتون رو نگه دارین، این می‌شه Posture.

Another word I used was grin.

یه کلمه‌ی دیگه که استفاده کردم Grin (به معنی پوزخند) بود.

A grin can be a noun, it’s a thing.

Grin می‌تونه یه اسم (دستور زبان) باشه.

Or it can be a verb, it’s something you do.

یا اینکه می‌تونه یه فعل باشه، کاریه که انجام می‌دید.

So to grin means to smile, but to smile in a big way.

پس To grin یعنی لبخند زدن، ولی یه جور بزرگی لبخند زدن.

When you grin, you’re not using a small smile.

وقتی پوزخند می‌زنید (فعل)، معمولا یه لبخند کوچولو نیست.

You’re using a very, very big smile.

یه لبخند خیلی، خیلی بزرگه.

Again, it’s also a noun so if you have a very big smile on your face, we say that is a grin.

دوباره، یه اسم هم حساب می‌شه پس اگه یه لبخند بزرگ رو لبتون باشه، یهش می‌گیم یه پوزخند.

He has a big grin.

اون یه پوزخند گنده [رو صورتش] داره.

You could use both, I guess.

می‌تونید از هر دو (فعل و اسم) استفاده کنید.

You could say he is grinning a big grin.

می‌تونید بگید اون داره [با] یه پوزخند گنده، نیشخند می‌زنه.

Okay, so grin again is a large smile or the act of doing a large smile.

پس Grin شد یه لبخند گنده، یا عمل لبخند گنده زدن.

Another phrase I used was “tends to be.

یه عبارت دیگه‌ای که به کار بردم Tends to be (به معنی گراییدن، یا تمایل دارد باشد) بود.

” He tends to be an angry person.

اون میل به این سمت داره که آدم خشمگینی باشه (معمولا آدم عصبانی‌ای هستش).

Tends to be means usually is.

Tends to be یعنی معمولا اینطوریه.

So he usually is an angry person.

پس، اون معمولا آدم عصبی‌ای هستش.

He tends to be an angry person.

میل به این سمت داره که آدم خشمگینی باشه.

So it’s something that usually happens, usually is true, mostly is true.

پس می‌شه چیزی که معمولا اتفاق می‌افته، معمولا درسته، یا اکثر مواقع درسته.

But not always, not always.

ولی همیشه نه، همیشه نه.

So I could say, Tomoe tends to be happy.

مثلا می‌تونم بگم، تومو میل به خوشحال بودن داره.

It means she usually is happy.

معنیش اینه که اون معمولا خوشحاله.

It’s her normal thing to do or normal thing to feel.

واسه‌ش یه چیز عادیه، یه کار عادی حساب می‌شه.

But not always, sometimes she’s not happy.

ولی نه همیشه، بعضی مواقع هم خوشحال نیست.

So tends to be, usually is or often is or mostly is.

میل داره که باشه، معمولا هست، یا اینکه اکثر مواقع هست.

Okay, another word I used was shifting.

اوکی، کلمه‌ی دیگه‌ای که من استفاده کردم Shifting (به معنی انتقال دادن) بود.

Shifting your body and the verb is to shift.

بدن خودتون رو انتقال دادن، و [مصدر] فعلش می‌شه To shift.

To shift your body means to move it.

بدن خودتون رو انتقال دادن یعنی [بدنتون رو] حرکتش دادن.

It really means kind of to change its position.

در واقع یه جورایی یعنی موقعیتش رو عوض کنید.

A shift is a change of position.

یک Shift یعنی یک تغییر موقعیت.

So if I have my head down and then I shift it, then maybe I move it to a different position.

مثلا اگه من سرم پایین باشه و بعد انتقالش بدم، احتمالا اینه که [حالتش] به یه موقعیت دیگه تغییر دادم.

Now it’s up.

حالا بالاست.

I shifted from down to up.

از پایین به بالا انتقالش دادم.

We use this in other areas, not just body.

این تو بقیه حوزه‌ها هم استفاده می‌شه، نه فقط برای بدن.

You can use it for driving, for example.

مثلا تو رانندگی می‌تونید استفاده‌ش کنید.

When you’re driving you can shift from first gear to second gear.

وقتی دارین رانندگی می‌کنید می‌تونید از دنده ۱ به دنده ۲ انتقال بدین (Shift).

Or reverse, you’re going backwards, then you stop, you shift the car and you change and you go forward.

یا معکوس، دارین دنده عقب می‌رین، می‌ایستید، ماشینو جا به جا می‌کنید، تغییر می‌دین و رو به جلو می‌رین.

So again, you’re changing the gear’s position.

پس بازم دارین موقعیت دنده رو تغییر می‌دین.

Okay, so shift is a change in position.

اوکی پس Shift شد تغییر دادن موقعیت.

I used the word shallow, shallow breath or shallow breathing.

من از کلمه‌ی Shallow (به معنی سطحی، کم‌عمق) استفاده کردم، نفس سطحی یا تنفس سطحی.

And I also used the word deep, deep breathing or a deep breath.

همینطور از کلمه‌ی Deep (به معنی عمیق، گود) استفاده کردم، تنفس عمیق یا نفس عمیق.

So they’re opposites, of course.

پس مشخصا اینا متضاد همن.

Deep, we also use this with water, for example.

Deep، مثلا واسه آب هم استفاده می‌شه.

Deep water means water that goes down very far.

آب عمیق یعنی آبی که خیلی عمق داره.

Shallow water means water that’s not very deep, right?

آب سطحی یعنی آبی که خیلی عمیق نیست، درسته؟

It’s the opposite, water that does not go down far.

متضادشه، آبی که خیلی عمق نداره.

So shallow breathing is the same idea.

پس نفس سطحی هم به همین منواله.

It means breathing that is very small, that doesn’t go down into your body very much.

یعنی تنفسی که خیلی کوچیکه، خیلی وارد عمق بدنتون نمی‌شه.

So…that’s shallow

پس… این سطحی

breathing, right?

نفس کشیدنه، درسته؟

It’s small little breaths.

نفس‌های کوچیک و ریز.

The air does not go down deep into the body.

هوا وارد عمق بدنتون نمی‌شه.

That is shallow breath or shallow breathing.

این شد نفس سطحی یا تنفس سطحی.

And the opposite is deep.

و متضادش عمیقه.

Deep breathing is…right, the air goes down into my body very far, very deeply.

تنفس عمیق می‌شه… درست، هوا می‌ره توی اعماق بدنم، خیلی عمیق.

But shallow…does not go deeply.

ولی سطحی… عمیق نمی‌ره.

Okay, so we use this a lot with breathing.

اوکی، پس ما این [کلمات] رو خیلی با تنفس استفاده می‌کنیم.

Shallow breathing and deep breathing, they’re opposites.

تنفس سطحی و تنفس عمیق، متضادن.

Another word I used is force, to force, using it as a verb, an action.

یه کلمه‌ی دیگه که استفاده کردم، Force (به معنی زور، نیرو) بود، To force به عنوان یک فعل، یک عمل.

To force something or to force yourself to do something.

زور کردنِ چیزی یا زور کردنِ خودتون واسه انجام دادن چیزی.

It’s a very common phrase.

یه عبارت خیلی متداوله.

The whole thing again, to force yourself to do something.

دوباره همون ماجرا، اینکه خودتون رو زور کنید که کاری کنین.

For example, force yourself to smile.

به عنوان مثال، خودتون رو زور کنید (مجبور کنید) که لبخند بزنید.

So force means to try hard.

پس زور کردن یعنی سخت تلاش کردن.

It has an idea that you don’t want to do it but you do it anyway.

یه جورایی این معنی پشتش هست که نمی‌خواید یه کاریو بکنید، اما در هر صورت انجامش می‌دین.

You make yourself do something difficult.

خودتون رو مجبور می‌کنید یه کار سخت انجام بدین.

You make yourself do something maybe you don’t want to do.

خودتون رو مجبور می‌کنید کاری رو کنید که شاید دوست ندارین انجام بدین.

So you use effort.

پس زحمت می‌کشین.

You use your energy.

از انرژیتون استفاده می‌کنین.

You use your power to do something.

از نیروتون استفاده می‌کنین تا یه کاریو بکنید.

So when you force something it’s the opposite of really relaxed.

پس وقتی چیزی رو زور می‌کنید، متضاد با واقعا ریلکس بودنه.

It’s the opposite of doing it effortlessly.

با بی‌زحمت انجام دادنش متضاده.

So force yourself to smile means use your energy.

پس خودت رو زور کن لبخند بزنی یعنی از انرژیت استفاده کن.

Make yourself smile, even if you don’t want to.

خودتو مجبور کن لبخند بزنی، حتی اگه نمی‌خوای.

Use energy.

از انرژی استفاده کن.

Force it.

زورش کن.

Try hard to smile.

سخت تلاش کن لبخند بزنی.

So that’s to force yourself to do something.

خب پس این شد زور کردن برای اینجام دادن چیزی.

Another word I used is depressed or depression.

یه کلمه‌ی دیگه که من استفاده کردم Depressed (به معنی افسرده) یا Depression (به معنی افسردگی) بود.

So depression is the noun, depressed is the feeling, it’s an adjective.

پس Depression اسمه (دستور زبان)، Depressed حسه، یه صفته.

Like I feel depressed, it’s how you feel.

مثلا من افسرده‌ام، حالیه که داری حس می‌کنی.

So depressed means very, very sad.

پس Depress می‌شه خیلی خیلی غمگین.

Feeling very, very sad and bad about yourself, about your life, about everything.

حس خیلی خیلی ناراحت یا بد داشتن نسبت به خودتون، نسبت به زندگیتون، نسبت به همه چی.

So if you say “I’m sad,” usually that’s more specific, you have a reason.

پس اگه بگی “من غمگینم”، معمولا حالت خاص‌تری حساب می‌شه، اینجا یه دلیل داری.

I’m sad about something.

من بخاطر یه چیزی غمگینم.

I’m sad because I lost my job.

غمگینم چون شغلم رو از دست دادم.

But if you’re depressed, it’s a very more general kind of feeling.

ولی وقی افسرده‌ای، خیلی حالت کلی‌تری از احساس حساب می‌شه.

You’re depressed about everything usually.

معمولا بخاطر هر چیزی افسرده‌ای.

“I’m depressed because I lost my job and I have no money and I don’t have a girlfriend,” many reasons.

“افسرده‌ام چون شغلم رو از دست دادم، پول ندارم و دوست‌دختر هم ندارم”، کلی دلیل.

Depression is deeper than just sadness.

افسردگی عمیق‌تر از فقط غمگین بودنه.

So again, to be depressed, you say “I am depressed” or “I have depression.

پس دوباره، برای گفتن افسرده بودن می‌تونی بگی “I am depressed” (به معنی من افسرده‌ام) یا اینکه “I have depression” (به معنی من افسردگی دارم).

” This is a general kind of rule in English.

این یه جورایی یه قانون کلی توی انگلیسیه.

It’s not always, but generally we say “I have a noun…a thing.

نه همیشه، ولی به طور کلی می‌گیم “من یه اسم (دستور زبان)… یه چیزی دارم”.

” I have depression.

من افسردگی دارم.

Not I have depressed.

نه اینکه من افسرده دارم.

Say, I have depression.

بگین، من افسردگی دارم.

But if you’re talking about an adjective, then you use “am”.

ولی وقتی راجع به صفت حرف می‌زنین، اونجا از am (به معنی هستم یا مختصرا ام) استفاده کنید.

I am depressed.

من افسرده‌ام.

They mean basically the same thing.

اساسا یه معنی رو می‌دن.

I have depression means I have the feeling of being depressed.

من افسردگی دارم یعنی من حس افسرده بودن دارم.

I am depressed is more common.

من افسرده‌ام متداول‌تره.

It just means I feel very, very, very sad.

معنیش اینه که من حس غمگینی خیلی خیلی زیاد دارم.

Okay, well that is the end of the vocabulary lesson for “Emotional Mastery.

بسیار خب، اینم پایان درس دایره لغات برای “تسلط بر احساسات”.

” Listen to it a couple of times.

یه دو‌باری بهش گوش بدین.

In general the vocabulary lessons are the least important lesson.

به صورت کلی دروس دایره لغات، کم‌اهمیت‌ترین درسن.

So if you listen to them a few times, if they’re boring, if you understand them all, it’s fine, you can skip the vocabulary.

پس اگه چندباری بهشون گوش دادین، خسته‌کننده بودن، و همه‌ش رو متوجه می‌شدین، مشکلی نداره می‌تونید دایره لغات رو ردش کنید بره.

I want you to focus mostly on the main article, the main speech and on the mini story.

ازتون می‌خوام بیشتر از همه روی مقاله‌ی اصلی، گفتار اصلی و داستان کوتاه تمرکز کنید.

Those are the two most important lessons.

این دو تا مهم‌ترین درسان.

The vocabulary gives you a quick little lesson about some of the words and phrases.

دایره لغات به شما یه درس ریز و سریع واسه بعضی از کلمات و عبارات می‌ده.

Listen to it a few times until you know these words, but once you know the words focus on the main story, the main article and on the mini story.

یه چند باری بهش گوش بدین تا کلمات رو متوجه بشین، به محض اینکه کلمات رو فهمیدین، روی داستان اصلی، مقاله‌ی اصلی، و داستان کوتاه تمرکز کنید.

Okay, I will see you in the next lesson.

خب، تو درس بعدی می‌بینمتون.


بخش سوم – درس داستان کوتاه

Okay, welcome to the mini story for “Emotional Mastery.

خب، به داستان کوتاه بخش «تسلط بر احساسات» خوش اومدین.

” Let’s get started.

بریم که شروع کنیم.

Vanilla wanted to be rich.

وِنیلا (تلفظ آمریکایی Vanilla)، ‌می‌خواست پولدار بشه.

Who wanted to be rich?

کی خواستش پولدار بشه؟

Vanilla, Vanilla wanted to be rich.

ونیلا، ونیلا خواستش که پولدار بشه.

Who was Vanilla?

ونیلا کی بود؟

Vanilla was a beautiful, intelligent woman.

ونیلا یه خانم زیبا و باهوش بود.

What kind of woman was Vanilla?

ونیلا چطور خانمی بود؟

She was a beautiful, intelligent woman.

یه خانم زیبا و باهوش بودش.

And what did she want?

و چی می‌خواست؟

She wanted to be rich.

می‌خواست پولدار بشه.

She said “Show me the money.

گفتش “پولا رو بهم نشون بدین”.

What did she say?

چی گفت؟

She said “Show me the money.

گفتش “پولو بهم نشون بدین”.

Who wanted a lot of money?

کی کلی پول می‌خواست؟

Vanilla, Vanilla wanted a lot of money.

ونیلا، ونیلا کلی پول می‌خواست.

She was beautiful.

اون زیبا بود.

She was intelligent.

اون باهوش بود.

But, unfortunately, she was poor.

اما متاسفانه، فقیر بودش.

So Vanilla went to Las Vegas.

پس ونیلا به لاس وگاس رفت.

She went to Las Vegas to get rich.

به لاس وگاس (شهری در ایالت نِوادا) رفت تا پولدار شه.

Where did she go?

کجا رفت؟

Las Vegas.

لاس وگاس.

Why did she go to Las Vegas?

چرا رفت لاس وگاس؟

To get rich, of course, she went to Las Vegas to get rich.

که پولدار شه مشخصا، رفت لاس وگاس تا پولدار شه.

Who went to Las Vegas to get rich?

کی رفت لاس وگاس تا پولدار شه؟

Vanilla, Vanilla went to Las Vegas to get rich.

ونیلا، ونیلا رفت لاس وگاس تا پولدار شه.

She walked into Caesar’s Palace.

قدم‌زنان وارد سیزرز پَلِس (در ایران معروف به هتل‌کازینوی قصر سزار) شد.

Where did she go?

کجا رفت؟

Caesar’s Palace, she walked into Caesar’s Palace.

سیزرز پَلِس، قدم‌زنان وارد سیزرز پَلِس شد.

Did she run into Caesar’s Palace or did she walk into Caesar’s Palace?

بدو بدو وارد سیزرز پَلِس شد یا قدم‌زنان وارد سیزرز پَلِس شد؟

She walked, she walked calmly into Caesar’s Palace.

قدم زد، با خونسردی قدم‌زنان وارد سیزرز پَلِس شد.

What is Caesar’s Palace?

سیزرز پَلِس چیه؟

It’s a casino.

یه کازینو هستش.

Caesar’s Palace is a casino.

سیزرز پَلِس یه کازینو هستش.

Did Vanilla go to a casino in Japan?

ونیلا به یه کازینو تو ژاپن رفت؟

No, no, no, no, no.

نه، نه، نه، نه، نه.

She didn’t go to a casino in Japan.

اون به یه کازینو تو ژاپن نرفت.

She went to a casino in Las Vegas.

به یه کازینو تو لاس وگاس رفت.

What was the casino’s name?

اسم کازینو چی بود؟

Caesar’s Palace, the casino’s name was Caesar’s Palace.

سیزرز پَلِس، اسم کازینو سیزرز پَلِس بود.

And where was it?

و کجا قرار داشت؟

Las Vegas, it was in Las Vegas.

لاس وگاس، تو لاس وگاس قرار داشت.

She walked into Caesar’s Palace with a big grin on her face.

قدم‌زنان یا یه پوزخند بزرگ وارد سیزرز پَلِس شد.

Was Vanilla happy or sad?

ونیلا غمگین بود یا خوشحال؟

She was happy.

خوشحال بود.

She had a big grin on her face.

یه پوزخند گنده رو صورتش داشت.

A big, huge smile.

یه لبخند گنده و بزرگ .

Was she grinning or was she frowning?

داشت پوزخند می‌زد یا اخم می‌کرد؟

She was grinning.

پوزخند می‌زدش.

She had a big smile on her face.

یه لبخند بزرگ رو صورتش داشت.

She was grinning.

داشت پوزخند می‌زد.

Who, who was grinning?

کی، کی داشت پوزخند می‌زد؟

Vanilla, Vanilla was grinning.

ونیلا، ونیلا پوزخند می‌زد.

When was she grinning?

کِی داشت پوزخند می‌زد؟

When she walked into Caesar’s Palace, when she walked into Caesar’s Palace she was grinning.

وقتی داشت قدم‌زنان وارد سیزرز پَلِس می‌شد، وقتی داشت قدم‌زنان وارد سیزرز پَلِس می‌شد داشت پوزخند می‌زد؟

Why?

چرا؟

Well, because she thought she was going to become rich.

خب، چون فکر می‌کرد قراره پولدار بشه.

She was grinning because she thought she was going to become rich.

داشت پوزخند می‌زد چون فکر می‌کرد قراره پولدار شه.

In fact, she knew she was going to become rich.

در واقع، می‌دونست (مطمئن بود) که قراره پولدار بشه.

Why was she grinning?

چرا داشت پوزخند می‌زد؟

Because she knew she was going to become rich.

چون می‌دونست قراره پولدار بشه.

She walked to the blackjack table.

به سمت میز بلک‌جک (نوعی بازی پاسور که از پرطرفدار‌ترین بازی‌های قمار محسوب می‌شود) رفت.

Which table did she walk to?

به سمت کدوم میز رفت؟

The blackjack table, she walked to the blackjack table.

میز بلک‌جک، به سمت میز بلک‌جک رفت.

Did she walk to the poker table?

سمت میز پوکر (نوعی بازی پاسور) رفت؟

No, no, no, no, no, no, not the poker table.

نه، نه، نه، نه، نه، نه، سمت میز پوکر نه.

She walked to the blackjack table.

سمت میز بلک‌جک رفت.

Who walked to the blackjack table?

کی سمت میز بلک‌جک رفت؟

Vanilla, Vanilla walked to the blackjack table.

ونیلا، ونیلا سمت میز بلک جک رفت.

What was she doing when she walked to the blackjack table?

وقتی سمت میز بلک‌جک رفت داشت چی کار می‌کرد؟

She was grinning, of course.

داشت پوزخند می‌زد، مشخصا.

She was grinning when she walked to the blackjack table.

وقتی سمت میز بلک‌جک رفت داشت پوزخند می‌زد.

She took out money from her pocket.

پول رو از تو کیفش در آورد.

How much money did she take out of her pocket?

چقد پول از تو کیفش در آورد؟

She took $6/000 out of her pocket.

۶ هزار دلار از تو کیفش در آورد.

Where did she take it out of?

از کجا درش آورد؟

Out of her pocket, she took $6/000 out of her pocket.

از تو کیفش، از تو کیفش ۶۰۰۰ دلار در آورد.

Whose pocket?

کیف کی؟

Vanilla’s, Vanilla’s pocket, of course.

ونیلا، کیف ونیلا مشخصا.

Her own pocket.

کیف خودش.

She took $6/000 out of her own pocket.

از کیف خودش ۶۰۰۰ دلار در آورد.

She put the money on the table.

پول رو گذاشت روی میز.

She bet all of the money on the first game.

همه‌ی پولش رو روی بازی اول شرط بست.

How much money did she bet?

چقد پول شرط بست؟

Well, all of it, all $6,000.

خب، همه‌ش رو، همه‌ی ۶۰۰۰ دلار رو.

She bet all $6,000.

همه‌ی ۶۰۰۰ دلار رو شرط بست.

And did she win or did she lose?

و برد یا باختش؟

Well, Vanilla lost.

خب، ونیلا باخت.

Vanilla lost all her money.

ونیلا کل پولش رو از دست داد.

She was really, really poor.

اون خیلی خیلی فقیر بود.

She cried, “Oh no, I lost all my money.

گریه می‌کرد، “اوه نه، من کل پولم رو از دست دادم”.

What about Warren Buffett?

وارِن بافِت چطور؟

Huh, who’s Warren Buffett?

ها، وارِن بافِت کیه؟

Warren Buffett is the richest man in the world.

وارِن بافِت پولدارترین آدم دنیاست.

Does Warren Buffett play blackjack?

وارِن بافِت، بلک‌جک بازی می‌کنه؟

No.

نه.

Warren Buffett does not play blackjack.

وارِن بافِت بلک‌جک بازی نمی‌کنه.

What does he do?

چی کار می‌کنه؟

He buys stocks.

سهام می‌خره.

He buys what?

چی می‌خره؟

He buys stocks.

سهام می‌خره.

Stocks are parts of companies, like a piece of a company.

سهام یعنی بخشی از شرکتا، یه تیکه از یک شرکت.

So Warren Buffett buys stocks.

پس وارِن بافِت سهام می‌خره.

He goes to New York and buys stocks.

می‌ره نیو یورک و سهام می‌خره.

So Warren Buffett went to New York at the same time that Vanilla went to Las Vegas.

پس وارِن بافِت رفت نیو یورک و توی همزمان ونیلا رفت لاس وگاس.

When Vanilla was in Las Vegas, where was Warren Buffett?

وقتی ونیلا رفت لاس وگاس، وارِن بافِت کجا بود؟

New York, he was in New York.

نیو یورک، اون تو نیو یورک بودش.

Warren Buffett was in New York when Vanilla was in Las Vegas.

وقتی ونیلا تو لاس وگاس بود وارِن بافِت توی نیو یورک بودش.

Did Warren Buffett lose money in New York or make money?

وارِن بافِت توی نیو یورک پول در آورد یا پول از دست داد؟

He made money.

پول در آورد.

He made $60 billion.

۶۰ میلیارد دلار پول در آورد.

How much money did Warren Buffett make?

وارن بافت چقدر پول در آورد؟

He made $60 billion.

۶۰ میلیارد دلار پول در آوردش.

How much did Vanilla make?

ونیلا چقدر پول در آورد؟

Zero, she made no money.

صفر، هیچ پولی در نیاورد.

In fact, she lost money.

در واقع پول از دست داد.

Vanilla lost $6,000.

ونیلا ۶۰۰۰ دلار از دست داد.

Warren Buffett made $60 billion.

وارِن بافِت ۶۰ میلیارد دلار پول در آورد.

Did Vanilla grin?

آیا ونیلا پوزخند زد؟

Well no.

خب، نه.

First she cried.

اول گریه کرد.

But then she changed her physiology.

ولی بعد فیزیولوژیش رو تغییر داد.

She pulled back her shoulders.

شونه‌هاش رو داد عقب (شونه‌های افتاده‌ش رو صاف کرد).

She put her chin up.

چونه‌ش رو داد بالا.

And she grinned.

و پوزخند زد.

She said “I will become rich.

گفت “من پولدار خواهم شد”.

Did Warren Buffett grin after he made $60 billion?

آیا وارِن بافِت بعد از اینکه ۶۰ میلیارد دلار پول در آورد، پوزخند زد؟

No, he didn’t grin, he frowned.

نه، پوزخند نزد، اخم کرد.

Warren Buffett always frowns.

وارِن بافِت همیشه اخم می‌کنه.

Who frowned?

کی اخم کرد؟

Warren Buffett frowned.

وارِن بافِت اخم کرد.

And who grinned?

و کی پوزخند زد؟

Well, Vanilla grinned.

خب، ونیلا پوزخند زد.

She cried and then she grinned.

گریه کرد و بعدش پوزخند زد.

Next, Vanilla went to Alaska.

بعد، ونیلا به آلاسکا (شمالی‌ترین ایالت از ایالات متحده آمریکا واقع در شمال کانادا) رفت.

Why did she go to Alaska?

چرا به آلاسکا رفتش؟

She went to Alaska to dig for gold.

به آلاسکا رفت تا طلا حفر کنه (طلا پیدا کنه).

What did she want to do?

خواست چی کار کنه؟

She wanted to dig for gold.

خواست طلا حفر کنه.

Who wanted to dig for gold?

کی خواست طلا حفر کنه؟

Vanilla, Vanilla wanted to dig for gold.

ونیلا، ونیلا خواست طلا حفر کنه.

So she got a shovel and she started to dig.

یه بیل گرفت و شروع کرد به حفاری.

Every day she dug for gold, five days, ten days, digging for gold, digging for gold.

هر روز شروع به حفاری برای طلا کرد، پنج روز، ده روز، واسه طلا حفاری می‌کرد، واسه طلا حفاری می‌کرد.

After sixty days, her back hurt.

بعد شصت روز، کمرش درد گرفت.

Why did Vanilla’s back hurt?

چرا کمر ونیلا درد گرفت؟

Because she had bad posture, of course.

چون طرز استقرارش بد بود، مشخصا.

Vanilla had bad posture while she was digging.

ونیلا وقتی داشت حفاری می‌کرد طرز استقرار بدی داشت.

Did she have good posture or did she have bad posture?

وضع استقرار خوبی داشت، یا وضع استقرار بدی داشتش؟

Vanilla had bad posture while she was digging.

ونیلا وقتی داشت حفاری می‌کرد حالت استقرار بدی داشت.

What kind of posture did Vanilla have?

ونیلا چه طور حالت استقراری داشت؟

Bad, she had bad posture.

بد، حالت استقرار بدی داشت.

Was her back straight or was it bent?

کمرش صاف بود یا خم شده بود؟

It was bent.

خم شده بود.

Her back was bent.

کمرش خم شده بود.

She had bad posture while she was digging for gold.

وقتی داشت حفاری می‌کرد حالت استقرار بدی داشت.

Where did she have bad posture?

تو کجا وضع استقرار بدی داشت؟

Well, in Alaska, she had bad posture in Alaska while she was digging for gold.

خب، آلاسکا، توی آلاسکا وقتی داشت برای طلا حفاری می‌کرد طرز استقرار بدی داشت.

When, when did she have bad posture?

کِی، کِی وضع استقرار بدی داشت؟

While she was digging for gold.

زمانی که داشت برای طلا حفاری می‌کرد.

After ninety days, Vanilla’s back hurt and she had no money.

بعد نود روز، کمر ونیلا درد گرفته بود و پولی نداشت.

She started to cry “Oh, my back hurts.

شروع کرد به گریه کردن “اوه، کمرم درد می‌کنه”.

And I have no money.

و پولی هم ندارم.

Did she cry, did she feel bad, was she depressed?

گریه کرد، حال بدی داشت، افسرده بود؟

Yes, Vanilla was depressed.

آره، ونیلا افسرده بود.

How did she feel?

چه حسی داشت؟

Depressed.

افسرده.

Was she super sad?

آیا فوقِ ناراحت بود؟

Yes, she was depressed.

آره، افسرده بود.

Why was Vanilla depressed?

چرا ونیلا افسرده بود؟

Because her back hurt and she had no money.

چون کمرش درد می‌کرد و پولی نداشت.

But then Vanilla changed.

اما بعد ونیلا تغییر کرد.

She changed her posture again.

دوباره حالت ایستادنش (طرز استقرارش) رو تغییر داد.

She smiled.

لبخند زد.

She brought her shoulders back.

شونه‌هاش رو عقب برگردوند.

She breathed deeply.

نفس عمیق کشید.

She said “I will become rich.

و گفت “من پولدار خواهم شد”.

” So she went to Singapore.

خلاصه رفت سنگاپور.

Where did Vanilla go next?

ونیلا بعدش کجا رفت؟

Singapore, that’s right, of course.

سنگاپور، درسته، البته.

Singapore, she went to Singapore.

سنگاپور، به سنگاپور رفت.

Why did she go to Singapore?

چرا به سنگاپور رفت؟

Well, it’s obvious.

خب، واضحه.

She went to Singapore to start a chili business.

رفت سنگاپور تا یه تجارت چیلی (نوعی فلفل) راه بندازه.

What kind of business did she start?

چه جور تجارتی راه انداخت؟

A chili business, not a cold business.

تجارت چیلی، منظور یه تجارت سرد نیست (یادداشت مترجم: واژه‌ی Chili به معنی فلفل، با واژه‌ی Chilly به معنی خنک هم‌آواست).

Chili, c-h-i-l-i, little peppers that you eat, very spicy.

Chili، سی-اِیچ-آی-اِل-آی، اون فلفل کوچولو‌هایی که می‌خورین، خیلی هم تندن.

She started a chili business.

یه کسب‌و‌کار چیلی راه انداختش.

Okay, so she grew chilis in her apartment.

اوکی، پس تو آپارتمانش چیلی پرورش داد.

She grew chilis, hot chilis, in her apartment and sold them to restaurants.

تو آپارتمانش چیلی، چیلیِ تند پرورش داد و به رستورانا می‌فروخت.

So she grew broccoli in her apartment and she sold them to restaurants?

آیا تو آپارتمانش کلم بروکلی پرورش داد و به رستورانا فروخت؟

Not broccoli, chilis, not broccoli…chilis.

بروکلی نه، چیلی، بروکلی نه… چیلی.

She grew chilis in her apartment and she sold them to restaurants.

اون تو آپارتمانش چیلی پرورش داد و به رستوران‌ها فروخت.

What did she sell?

چی فروخت؟

Chilis, hot chilis, she sold hot chilis to restaurants.

چیلی، چیلی تند، چیلی تند به رستورانا فروختش.

In which city?

توی کدوم شهر؟

Singapore.

سنگاپور.

In Singapore she sold hot chilis to restaurants.

توی سنگاپور به رستوران‌ها چیلی تند فروخت.

Where did she grow the chilis?

کجا اونا رو پرورش داد؟

She grew them in her apartment.

اونا رو توی آپارتمانش پرورش داد.

She grew them in her apartment then she sold them to restaurants.

توی آپارتمانش پرورششون داد و به رستورانا فروخت.

What did she sell to restaurants?

چی به رستورانا فروخت؟

Hot chilis, she sold hot chilis to restaurants.

چیلی تند، به رستورانا چیلی تند فروخت.

So, what did Vanilla want?

پس، ونیلا چی می‌خواست؟

Vanilla wanted to be rich.

می‌خواست پولدار شه.

Where did she go first?

اولش کجا رفت؟

Las Vegas, she first went to Las Vegas.

لاس وگاس، اولش رفت لاس وگاس.

She played blackjack.

بلک‌جک بازی کرد.

She lost all her money.

همه‌ی پولش رو از دست داد.

Where did she go next?

بعدش کجا رفت؟

Alaska.

آلاسکا.

She went to Alaska, she dug for diamonds and she got a bad painful back?

رفت آلاسکا، واسه الماس حفاری کرد و کمرش درد گرفت؟

No, no, no, no, no, she didn’t dig for diamonds.

نه، نه، نه، نه، نه، واسه الماس حفاری نکرد.

She dug for gold.

واسه طلا حفاری کرد.

She went to Alaska, she dug for gold.

رفت آلاسکا، واسه طلا حفاری کرد.

But her posture was bad so her back hurt.

ولی طرز قرار گرفتنش (استقرارش) بد بود، واسه همین کمرش درد گرفت.

No money and a painful back.

هیچی پول و یه کمر دردناک.

And finally she went to Singapore.

و آخرش رفت به سنگاپور.

She grew hot chilis in her apartment and sold them to restaurants.

توی آپارتمانش چیلی تند پرورش داد و به رستورانا فروخت.

And she made $28 billion.

و ۲۸ میلیارد دلار پول در‌ آورد.

She became the Queen of Hot Chilis…the Asian Queen of Hot Chilis.

به ملکه‌ی چیلی تند تبدیل شد… ملکه‌ی چیلی تند آسیا.

Vanilla became super rich.

ونیلا اَبَر پولدار شد.

She got the money.

پولو پیدا کرد.

Did Vanilla become super rich?

آیا ونیلا ابر پولدار پولدار شد؟

Oh yes, she did.

اوه آره، شدش.

How much money did she make?

چقدر پول در آورد؟

$۲۶ billion?

۲۶ میلیارد دلار؟

Oh no.

اوه، نه.

$۲۷ billion?

۲۷ میلیارد دلار؟

No, no, no.

نه، نه، نه.

$۲۸ billion, Vanilla made $28 billion.

۲۸ میلیارد دلار، ونیلا ۲۸ میلیارد دلار پول در آورد.

She was beautiful.

اون زیبا بود.

She was intelligent.

اون باهوش بود.

And finally, she was super rich.

و سرانجام، ابر پولدار هم بود.

Okay, that is the end of the mini story for “Emotional Mastery.

اوکی، اینم از آخر داستان کوتاه برای “تسلط بر احساسات”.

” How about you?

شما چطور؟

Was your posture good during this lesson?

نحوه‌ی استقرارتون در طول این درس خوب بود؟

Were you smiling while you listened?

داشتین لبخند می‌زدین، وقتی گوش می‌دادین؟

Were you breathing deeply…while you listened?

داشتین تنفس عمیق می‌کردین… وقتی گوش می‌دادین؟

Were you moving your body as you listened to this story?

همزمان با گوش دادن به داستان بدنتون رو حرکت می‌دادین؟

I hope so.

امیدوارم که اینطور بوده باشه.

You should.

باید اینطور باشه.

If not, it’s okay but next time, next time be sure.

اگه نبود، اشکالی نداره ولی دفعه‌ی بعد، دفعه‌ی بعد مطمئن شین که اینطور هست.

Strong posture, deep breathing, big grin and moving your body as you listen to the story.

حالت بدنی قوی، تنفس عمیق، پوزخند گنده، و حرکت دادن بدنتون وقتی که دارین به داستان گوش می‌دین.

And one more thing you can do.

و یه کار دیگه هم هست که می‌تونید بکنین.

If you’re at home, if you can be loud, you can listen to the story and shout your answers.

اگه تو خونه‌اید، اگه می‌تونید رسا باشین، می‌تونید به داستان گوش بدین و جواباتون رو فریاد کنین.

So if I say “What was her name?

مثلا اگه گفتم “اسمش چی بود”؟

” you shout “Vanilla.

شما داد می‌زنین “ونیلا”.

” You can do this in the train on the bus, too, if you want to.

می‌تونید اینو توی قطار و یا اتوبوس هم انجام بدین، اگه دلتون بخواد.

In San Francisco we have a lot of crazy people so if you do something like this nobody cares.

توی سن فرانسیسکو کلی آدم دیوونه داریم پس اگه همچین کاری کنین اصلا واسه کسی اهمیتی نداره.

So you can do that, too.

پس شما هم می‌تونید این کار رو کنین.

But if you feel strange about shouting in public, then maybe do it at home.

ولی اگه حس عجیب غریبی به داد زدن توی مکان عمومی دارین، پس شاید بهتر باشه تو خونه انجامش بدین.

If you listen at home, you know, stand up, move your body and shout the answers.

اگه تو خونه گوش می‌دین، می‌دونید دیگه، پا شید، بدنتون رو حرکت بدین و جوابا رو فریاد بزنید.

Loud, strong posture, don’t be shy about speaking English.

رسا، طرز استقرار قوی، واسه انگلیسی حرف زدن خجالتی نباشین.

Teach yourself to be strong when you speak English.

به خودتون یاد بدین که وقتی انگلیسی حرف می‌زنین قوی باشین.

And remember, posture, breathing, big smile, big grin and move your body as you listen to every lesson.

و یادتون باشه، طرز استقرار، تنفس، لبخند بزرگ، پوزخند بزرگ، و حرکت بدن در حال گوش دادن به هر درس.

Okay.

خب.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا