۴۰۰۰ کلمه ضروری – کتاب اول
فصل ۲۷. پرنده و عنکبوت

بخش اول – پرنده و عنکبوت

There was once a very big spider.

روزی، عنکبوت خیلی بزرگی بود.

however, If a bug got into his web.

با این حال، اگر حشره‌ای به تارش می‌گرفت، بلافاصله حشره را نمی‌خورد.

he didn’t eat it right away.He would carefully examine it.

او با دقت آن را بررسی می‌کرد.

He asked the bug a question first.

ابتدا سؤالی از حشره می‌پرسید.

It was always quite a difficult puzzle.

همیشه معمای کاملاً دشواری بود.

If the bug’s answer was correct, he let it go.

اگر پاسخ حشره درست بود، آن را رها می‌کرد.

If not, he ate it.

اگر نه، آن را می‌خورد.

One day, a small bird on a journey flew into the spider’s web.

یک روز، پرنده‌ی کوچکی که در حال سفر بود، به داخل تار عنکبوت پرواز کرد.

The spider couldn’t imagine eating a bird.

عنکبوت نمی‌توانست خوردن یک پرنده را تصور کند.

It was so big!

خیلی بزرگ بود!

But his hunger was too great.

اما گرسنگی‌اش خیلی زیاد بود.

He said to the bird, “If you cannot give me a specific answer, I will eat you.

او به پرنده گفت: «اگر نتونی جواب مشخصی به من بدی، تو رو می‌خورم.

” The bird laughed.

» پرنده خندید.

“I could eat you!

«من می‌تونم تو رو بخورم!

” But the bird was actually scared.

» اما پرنده در واقع ترسیده بود.

She had used all her energy trying to get out of the web.

او تمام انرژی‌اش را صرف تلاش برای خارج شدن از وب کرد.

And a spider’s bite can be very effective in killing animals.

و نیش عنکبوت می‌تواند در کشتن حیوانات خیلی مؤثر باشد.

“Please don’t eat me,” the bird said.

پرنده گفت: «لطفاً من رو نخور.

“I would rather make a deal with you.

من ترجیح می‌دم باهات معامله کنم.

” “OK,” the spider said.

» عنکبوت گفت: «باشه.

“If your answer is right, I will let you go.

اگر جوابت درست باشه، تو رو آزاد می‌کنم.

If not, you must give me a gift.

اگر نه، باید به من هدیه‌ای بدی.

It must be something of great value.

باید چیز باارزشی باشه.

The bird said, “You can pick anything you want to eat.

پرنده گفت: «می‌تونی هر چیزی رو که می‌خوای بخوری انتخاب کنی.

I will find it for you.

من اون رو برات پیدا می‌کنم.

” The spider agreed.

» عنکبوت موافقت کرد.

“Where can you take a trip to the coast, the desert, and the mountains at the same time?

عنکبوت پرسید:.

” the spider asked.

«از کجا می‌توان همزمان به ساحل، صحرا و کوه سفر کرد؟

The bird said, “Can you help me figured that one out?

پرنده گفت: «می‌تونی به من کمک کنی این یکی رو کشف کنم؟

” But the spider did not say anything.

» اما عنکبوت چیزی نگفت.

“I can see those places when I fly.

«موقع پرواز می‌تونم اون مکان‌ها رو ببینم.

Is the ‘sky’ the right answer?

آیا «آسمان» جواب درسته؟

“False!

عنکبوت گفت:.

” said the spider.

«اشتباهه!

“The answer is ‘Hawaii’!

جواب «هاوایی»ـه!

Now you must find some bugs for me.

حالا باید برام حشره پیدا کنی.

The spider climbed on the bird’s back.

عنکبوت از پشت پرنده بالا رفت.

They flew and ate bugs together.

آن‌ها با هم پرواز کردند و حشره خوردند.

They took a tour of the forest.

گشتی در جنگل زدند.

Then the bird took the spider home.

سپس پرنده عنکبوت را به خانه برد.

From that day on, they were friends.

از آن روز به بعد، آن‌ها دوست بودند.

And they never tried to eat each other again.

و دیگر هرگز سعی نکردند یکدیگر را بخورند.


بخش دوم – واژگان

Unit 27

بخش ۲۷

Word list

لیست کلمات

actually [ˈaktʃʊəli]

در واقع

adv.

قید.

Actually means in fact or really.

actually یعنی در واقع یا واقعاً.

My dad looks a little mean, but actually he’s very kind.

پدرم کمی بدجنس به نظر می‌رسد، اما در واقع خیلی مهربان است.

bite [bʌɪt]

گاز

n.

اسم.

Bite is the act of using your teeth to cut and tear into something.

bite عمل استفاده از دندان‌ها برای بریدن و پاره کردن چیزی است.

The boy took a big bite of his hamburger.

پسر گاز بزرگی به همپرگرش زد.

coast [kəʊst]

ساحل

n.

اسم.

The coast is the land by an ocean.

coast زمین کنار اقیانوس است.

I stayed on the southern coast of Australia.

من در ساحل جنوبی استرالیا ماندم.

deal [diːl]

معامله

n.

اسم.

A deal is an agreement that you have with another person.

معامله توافقی است که با شخص دیگری دارید.

I made a deal with the other company to give us some money.

من با شرکت دیگر معامله کردم تا به ما پول بدهد.

desert [dɪˈzəːt]

بیابان

n.

اسم.

The desert is an area of land without many plants or water.

بیابان منطقه‌ای از زمین بدون گیاه یا آب است.

Not many plants grow in the desert.

گیاهان زیادی در بیابان نمی‌رویند.

effective [ɪˈfɛktɪv]

مؤثر

adj.

صفت.

If something is effective, it works well.

اگر چیزی مؤثر باشد، خوب کار می‌کند.

Swimming is an effective way to stay healthy.

شنا راه مؤثری برای سالم ماندن است.

examine [ɪɡˈzamɪn]

بررسی کردن

v.

فعل.

To examine something is to look at it carefully.

to examine something یعنی به چیزی با دقت نگاه کردن.

The doctor examined my eyes today.

امروز دکتر چشم‌هایم را معاینه کرد.

false [fɔːls]

اشتباه

adj.

صفت.

If something is false, it is not correct.

اگر چیزی اشتباه باشد، درست نیست.

If you think the answer is false, press the red button.

اگر فکر می‌کنید جواب اشتباه است، دکمه‌ی قرمز را فشار دهید.

figure out

فهمیدن

v.

فعل.

When you figure something out, you come to understand it and find an answer.

وقتی چیزی را می‌فهمید یعنی آن را درک می‌کنید و جوابی پیدا می‌کنید.

I couldn’t figure out what do you wanted me to do.

من نمی‌توانم بفهمم می‌خواهی من چه کاری انجام دهم.

gift [ɡɪft]

هدیه

n.

اسم.

A gift is something you give someone.

gift چیزی است که به کسی می‌دهید.

Dave received many gifts for Christmas.

دِیو هدیه‌های زیادی برای کریسمس دریافت کرد.

hunger [ˈhʌŋɡə]

گرسنگی

n.

اسم.

Hunger is the feeling that you get, when you need to eat.

گرسنگی احساسی است که وقتی نیاز به خوردن دارید به شما دست می‌دهد.

After playing all day long, he was filled with hunger.

بعد از تمام روز بازی کردن، خیلی گرسنه بود.

imagine [ɪˈmadʒɪn]

تصور کردن

v.

فعل.

To imagine something is to think of it in your mind.

تصور کردن چیزی یعنی در ذهنتان به آن فکر کنید.

Sally imagined herself winning lots of money.

سالی خودش را در حال بردن پول زیادی تصور کرد.

journey [ˈdʒəːni]

سفر

n.

اسم.

A journey is a long trip.

journey سفر طولانی است.

I went on a journey across the country with my parents.

من با پدر و مادرم به آن سوی کشور سفر کردم.

puzzle [ˈpʌz(ə)l]

معما

n.

اسم.

A puzzle is something that is hard to understand.

puzzle چیزی است که فهمیدن آن سخت است.

The question was a puzzle to him.

سؤال برای او معما بود.

quite [kwʌɪt]

نسبتاً زیاد

adv.

قید.

Quite means that something is a certain way completely or very much.

quite یعنی چیزی کاملاً یا خیلی زیاد به شکل خاصی است.

I think typing on a keyboard is quite easy.

فکر می‌کنم تایپ کردن با کیبورد خیلی آسان باشد.

rather [ˈrɑːðə]

ترجیحاً

adv.

قید.

Rather is used when you want to do one thing but not the other.

rather وقتی استفاده می‌شود که بخواهید چیزی را انجام دهید و چیز دیگری را نه.

I would rather have the red one than the blue one.

من ترجیح می‌دهم قرمز را بردارم تا آبی.

specific [spəˈsɪfɪk]

مشخص

adj.

صفت.

If something is specific, it is precise or exact.

اگر چیزی مشخص باشد، دقیق است.

Please choose a specific place on the map.

لطفاً جای مشخصی روی نقشه انتخاب کنید.

spider

عنکبوت

n.

اسم.

A spider is a small creature with 8 legs.

عنکبوت موجودی کوچک با هشت پا است.

Some adults have fear of little creatures such as spiders.

بعضی بزرگسالان از موجودات کوچک مانند عنکبوت‌ها می‌ترسند.

tour [tʊə]

تور

n.

اسم.

A tour is a short trip in which you see many sights.

تور سفر کوتاهی است که در آن جاهای دیدنی زیادی می‌بینید.

I took a tour of Asia and Europe.

من یک تور آسیا و اروپا گرفتم.

trip [trɪp]

سفر

n.

اسم.

A trip is a journey to a certain place.

trip سفری به جایی خاص است.

Ken took a trip to the city yesterday.

کن دیروز به شهر سفر کرد.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا