پایهی انگلیسی بدون تلاش
فصل ۶. حضانت فرزند
بخش اول – درس اصلی
YOUNG MOTHER IS FRIGHTENED BY THREAT OF LOST CUSTODY
مادر جوان از تهدید از دست دادن حضانت فرزند میترسد.
DEAR ABBY:
اَبی عزیز:
I am 22 years old and have been married 17 months.
من ۲۲ سال دارم و ۱۷ ماه است که ازدواج کردهام.
“Derek” and I have a 23-month-old son.
دِرِک و من پسری ۲۳ ماهه داریم.
Derek hasn’t worked for about a year and refuses to help support our family.
دِرِک حدود یک سال است کار کار نکرده است و از حمایت خانوادهمان سر باز میزند.
He also belittles me whenever he talks to me.
دِرک همچنین هر زمان که با من صحبت میکند مرا تحقیر میکند.
I am not happy in this marriage, but I am not sure what to do about it.
من در این ازدواج خوشحال نیستم، ولی از اینکه چه کنم اطمینانی ندارم.
On our honeymoon, Derek told me if I ever divorced him that he’d make sure he would get custody of our son.
در ماه عسلمان، دِرک به من گفت اگر طلاقش دهم او اطمینان حاصل خواهد کرد که حضانت پسرمان را بگیرد.
And his mom already said that she would tell the judge that I was an unfit mother.
و مادرش هم قبلاً گفت که به قاضی خواهد گفت که من مادر نامناسبی هستم.
My son is my world, Abby.
پسرم دنیای من است، اَبی.
He doesn’t even let his daddy hold him, so I know he wouldn’t be better off with Derek.
او حتی اجازه نمیدهد پدرش او را در آغوش بگیرد، پس میدانم که او شرایطش با دِرک بهتر نخواهد بود.
But because I am on disability, I don’t know if I have a good chance of getting custody if I leave.
ولی چون کمکهزینهی بهزیستی دریافت میکنم، نمیدانم که اگر بروم شانس خوبی برای گرفتن حضانت فرزندم دارم [یا خیر].
I don’t feel Derek loves me or my son.
احساس نمیکنم که دِرک من یا پسرم را دوست دارد.
What should I do?
باید چه کنم؟
Stick it out with my husband or take the chance of losing my son?
با شوهرم ادامه بدهم یا روی از دست دادن پسرم خطر کنم؟
TRAPPED IN NEW HAMPSHIRE
امضا: گیر افتاده در نیوهمشایر.
بخش دوم – درسنامه واژگان
Welcome to the vocabulary lesson for the dear Abby letter lost custody.
به درس واژگان برای حضانت فرزند نامهی اَبی عزیز خوش آمدید.
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
Young mother is frightened by threat of lost custody.
مادر جوان از تهدید از دست دادن حضانت فرزند وحشتزده است.
To be frightened means to be scared.
وحشتزده یعنی ترسیدن.
So frightened is the same as scared.
پس وحشتزده با ترسیده یکسان است.
If you say I am frightened it means I’m scared or it means I’m afraid.
اگر بگویید من وحشتزدهام یعنی من ترسیدهام یا من هراسانم.
Afraid, frightened, scared, all mean the same thing.
هراسان، وحشتزده، ترسیده، همه معنی یکسان دارند.
And the word custody is important.
و واژهی حضانت مهم است.
Custody means ownership, means to own a person.
حضانت یعنی مالکیت، یعنی مالک کسی بودن.
It really means you are the person responsible for someone else.
واقعاً به این معنی است که شما شخصی هستید که مسئول کسی دیگر است.
Usually we use this with children, for example if I say I have custody of my son, it means I am the person responsible for my son.
معمولاً این را با فرزندان استفاده میکنیم، مثلاً اگر من بگویم من حضانت پسرم را دارم، یعنی من شخص مسئول برای پسرم هستم.
The government, the courts, the law says that I am the owner of my son.
دولت، دادگاهها، قانون میگویند که من صاحب پسرم هستم.
I have custody that my son lives with me.
من حضانت دارم که پسرم با من زندگی میکند.
So that’s what it means.
پس یعنی این.
This woman, she’s worried that her child, her son, she will lose custody.
این زن، او نگران است که فرزندش، پسرش، او حضانت را از دست خواهد داد.
It means she thinks, if she gets a divorce, her husband will get custody, meaning the son will live with him.
یعنی او فکر میکند، اگر طلاق بگیرد، شوهرش حضانت را میگیرد، یعنی پسر با او زندگی خواهد کرد.
He will have custody.
او حضانت را خواهد داشت.
He will kind of own the child.
او یک جورهایی صاحب فرزند خواهد بود.
The child will live with him, so she’s worried that if she gets a divorce, the husband would get custody, she would lose her son.
فرزند با او زندگی خواهد کرد، پس او نگران است که اگر طلاق بگیرد، شوهر حضانت را به عهده خواهد گرفت، او پسرش را از دست خواهد داد.
And then threat in the same sentence, she’s frightened by the threat of lost custody.
و بعد تهدید در همان جمله، او از تهدید از دست دادن پسرش وحشتزده است.
So this has not happened yet, a threat is something that seems dangerous.
پس این هنوز اتفاق نیفتاده است، تهدید چیزی است که خطرناک به نظر میرسد.
It means something that might hurt you but it hasn’t hurt you yet.
یعنی چیزی که ممکن است به شما آسیب بزند اما هنوز به شما آسیب نرسانده است.
Not yet, but it might hurt you.
هنوز نه، اما ممکن است به شما آسیب برساند.
For example, if I have a gun and I point the gun at you, I have the gun, I’m yelling at you saying I’m going to kill you.
برای مثال، اگر من یک تفنگ دارم و تفنگ را به سمت شما میگیرم، تفنگ را دارم، دارم سر شما داد میزنم و میگویم شما را خواهم کشت.
That is a threat.
این یک تهدید است.
I have not hurt you yet, I have not killed you yet, but I’m saying I will.
من هنوز به شما آسیب نرساندهام، هنوز شما را نکشتهام، اما میگویم که خواهم کشت.
So it’s a possible danger.
پس یک خطر احتمالی است.
It means someone could possibly hurt you.
یعنی کسی میتواند به شما آسیب برساند.
So her husband could possibly take the child.
پس شوهرش میتوانست احتمالاً فرزند را بگیرد.
The threat of lost custody.
تهدید از دست دادن حضانت.
Alright, and then in the first paragraph of this letter we have the word belittles.
خیلی خب، و بعد در بند اول این نامه ما واژهی تحقیر میکند را داریم.
To belittle.
تحقیر کردن.
She says her husband always belittles me, always belittles her.
او میگوید که شوهرش همیشه من را تحقیر میکند، همیشه او را تهدید میکند.
So to belittle means to insult and criticize.
پس تحقیر کردن یعنی توهین و انتقاد کردن.
But in a really bad way, you try to make someone feel small.
ولی بهصورت خیلی بدی، شما سعی میکنید باعث شوید کسی احساس کوچکی کند.
That’s where the word comes from, belittle.
این واژه از آنجا میآید، تحقیر کردن.
It means you always putting them down, always saying bad things to them, so for example you’re stupid, you’re ugly, you’ll never succeed, you’re always going to fail, there’s something wrong with you.
یعنی شما همیشه آنها را خوار میکنید، همیشه به آنها چیزهای بدی میگویید، پس برای مثال، تو احمقی، تو زشتی، تو هرگز موفق نخواهی شد، تو همیشه شکست خواهی خورد، تو مشکل داری.
Okay?
خب؟
I am belittling you, right?
من دارم شما را تحقیر میکنم، درسته؟
I am saying bad things to you to make you feel very small, make you feel weak.
من دارم چیزهای بدی به شما میگویم تا باعث شوم شما احساس خیلی کوچک بودن کنید، احساس ضعف کنید.
So it’s a verb, to belittle, to make someone feel small by insulting them, again and again.
پس یک فعل است، تحقیر کردن، تا با توهین کردن دوباره و دوباره به کسی باعث شویم احساس کوچک بودن کند.
In the second paragraph we have the word unfit.
در بند دوم ما واژهی ناشایسته را داریم.
She says the man, the husband might tell the judge, might tell the government that she is an unfit mother.
او میگوید که مرد، شوهر ممکن است به قاضی، ممکن است به دولت بگوید که او مادر ناشایستی است.
Unfit means not good enough, not good enough to be something.
ناشایسته یعنی به اندازهی کافی خوب نیست، به اندازهی کافی برای چیزی خوب نیست.
So an unfit mother means a mother who’s not good enough to be a mom.
پس یک مادر ناشایسته یعنی مادری که برای مادر بودن به اندازهی کافی خوب نیست.
She should not be a mother.
او نباید مادر باشد.
She cannot take care of her children.
او نمیتواند از بچههایش مراقبت کند.
She’s unfit.
او ناشایسته است.
She’s not good enough, she can’t do the job.
او به اندازهی کافی خوب نیست، او نمیتواند کار را انجام دهد.
You say he is an unfit teacher.
میگویید او معلم ناشایستهای است.
It means he’s not good enough to teach.
یعنی او برای درس دادن به اندازهی کافی خوب نیست.
He should not teach.
او نباید درس دهد.
This is a very strong word.
این واژهی خیلی قویای است.
So it doesn’t mean bad, it’s stronger than bad.
پس به معنی بد نیست، از بد قویتر است.
If you say he is a bad teacher, it means he’s maybe boring or maybe he’s not very good but it doesn’t.
اگر بگویید او معلم بدی است، یعنی شاید او کسلکننده است یا شاید او خیلی خوب نیست اما.
unfit, is it more than that.
ناشایسته بیشتر از آن است.
Unfit means terrible.
ناشایسته یعنی افتضاح.
terrible.
افتضاح.
terrible, should not be a teacher at all, right?
افتضاح، نباید اصلاً معلم باشد، درسته؟
He does not have the skills, maybe he never went to college, maybe he doesn’t know the subject, at all.
او مهارتها را ندارد، شاید او هرگز به دانشگاه نرفته، شاید او اصلاً مبحث را نمیشناسد.
That’s why we would say he is unfit.
برای همین میگوییم او ناشایسته است.
Unfit mother is not just a bad mother, it’s a mother who cannot take care of her child, at all.
مادر ناشایسته فقط یک مادر بد نیست، مادری است که اصلاً نمیتواند از فرزندش مراقبت کند.
Alright and then in the next paragraph, We have the phrase to be better off.
خیلی خب و بعد در بند بعد، ما عبارت وضعیت بهتری داشتن را داریم.
She says I know my son won’t be better off with my husband.
او میگوید من میدانم پسرم با شوهرم وضعیت بهتری نخواهد داشت.
Won’t be better off, to be better off, means to have a better situation or to have a better life.
وضعیت بهتری نخواهد داشت، وضعیت بهتری داشتن، یعنی موقعیت بهتری داشتن یا زندگی بهتری داشتن.
It can also have the idea of.
میتواند این ایده را هم داشته باشد که.
to have an improved life, improved.
داشتن زندگی اصلاحشده، اصلاحشده.
So she’s saying, she doesn’t think her son would have a better life with her husband.
پس او میگوید، او فکر نمیکند که پسرش زندگی بهتری با شوهرش خواهد داشت.
She thinks he would not be better off with the husband.
او فکر میکند او با شوهر وضعیت بهتری نخواهد داشت.
Not have a better life.
زندگی بهتری نخواهد داشت.
In that same paragraph we see the phrase on disability.
در همان بند عبارت معلولیت را میبینیم.
On disability, now disability means exactly what it says.
معلولیت داشتن، حالا معلولیت یعنی دقیقاً همان چیزی که [خود کلمه] میگوید.
Ability means you can do something, right?
توانایی یعنی میتوانید کاری را انجام دهید، درسته؟
Some skill or something you can do.
مهارتی یا چیزی که میتوانید انجام دهید.
Disability means something you cannot do.
معلولیت یعنی چیزی که نمیتوانید انجام دهید.
Usually we use this word for something physical, for example, if I’m in a wheelchair it means I cannot walk.
معمولاً این واژه را برای چیزی فیزیکی استفاده میکنیم، برای مثال اگر من روی ویلچر هستم یعنی نمیتوانم راه بروم.
Right?
درسته؟
I don’t have the ability to walk.
توانایی راه رفتن را ندارم.
I have a disability.
من یک معلولیت دارم.
I can’t walk, I have a disability.
نمیتوانم ره بروم، من یک معلولیت دارم.
Or if I’m blind, I can’t see.
یا اگر من نابینا هستم، نمیتوانم ببینم.
I’d say I have a disability.
من یک معلولیت دارم.
But this phrase to be on disability is a little different.
اما این عبارت کمکهزینهی بهزیستی گرفتن کمی متفاوت است.
Now she’s talking about a government program.
الان او دارد دربارهی برنامهی دولتی حرف میزند.
disability.
معلولیت.
The American government pays money to people who have problems, physical problems.
دولت آمریکا به مردمی که مشکلات دارند، مشکلات فیزیکی، پول میپردازد.
Maybe they can’t work, so the government will give them money every month and that program, the government program is called disability, that’s the kind of casual name for it.
شاید آنها نمیتوانند کار کنند پس دولت به آنها هر ماه پول خواهد داد و آن برنامه، برنامهی دولت، معلولیت نام دارد، نوعی اسم معمولی برای آن است.
So to be on disability means you get a check from the government because you have some kind of problem.
پس کمکهزینهی بهزیستی گرفتن یعنی شما از دولت یک چک میگیرید چون شما نوعی مشکل دارید.
Now it might be a big problem, very serious or it might actually be something fairly small.
حالا ممکن است مشکل بزرگی باشد، خیلی جدی باشد یا ممکن است در واقع چیز نسبتاً کوچکی باشد.
We don’t know, in this letter, we don’t know it’s serious or not.
ما نمیدانیم، در این نامه، ما نمیدانیم جدی است یا نه.
But anyway, she’s getting a check from the government, because of some physical problem or illness or something like that.
اما بههرحال، او یک چک از دولت میگیرد، به خاطر مشکلی فیزیکی یا مریضی یا چیزی شبیه به آن.
And then finally, in the last little paragraph, she asked Abby “should I stick it out with my husband?
و درنهایت، در آخرین بند کوچک، او از اَبی پرسید: «آیا باید با همسرم بمانم؟
Should I stick it out.
حالا ماندن.
To stick it out means, to stay.
ایستادن یعنی ماندن.
It means to continue doing something.
یعنی ادامه دادن انجام چیزی.
For example, I’m going to stick it out at my job, that means I’m going to continue working my job.
برای مثال، من با شغلم خواهم ماند، یعنی من کار کردن در این شغلم را ادامه خواهم داد.
Now stick it out, we use it in situations that are difficult or unpleasant, not fun, right?
حالا ماندن، ما در موقعیتهایی از آن استفاده میکنیم که دشوار یا ناخوشایند هستند، خوش نمیگذرند، درسته؟
If you stick out a job, if you say I’m going to stick it out at my job, it has the idea that your job is not fun.
اگر با یک شغل بمانید، اگر بگویید من با شغلم میمانم، این ایده را دارد که شغل شما خوشیآور نیست.
Right?
درسته؟
You don’t like your job but you will continue doing it anyway.
شغلتان را دوست ندارید اما بههرحال به انجامش ادامه خواهید داد.
So she doesn’t really like her husband, but she’s asking should I stick it out with my husband.
او واقعاً شوهرش را دوست ندارد، اما میپرسد که آیا باید با شوهرم بمانم.
Meaning.
یعنی.
okay.
خب.
she doesn’t enjoy her husband, she doesn’t like him, but maybe she should keep trying anyway.
او از شوهرش لذت نمیبرد، او را دوست ندارد، اما شاید بههرحال باید تلاش کند.
Maybe she should stay with him and continue with him anyway.
شاید بههرحال باید با او بماند و با او ادامه دهد.
So stick it out, to continue with the situation that is not easy or that is unpleasant.
پس ماندن، ادامه دادن با موقعیت که آسان نیست یا ناخوشایند است.
And finally she signs this, Trapped in New Hampshire.
و درنهایت او این را امضا میکند، گیر افتاده در نیوهمپشر.
New Hampshire is a state.
نیوهمپشر یک ایالت است.
It’s a part of the United States, in the northeast part of the country.
بخشی از ایالات متحده است، در بخش شامل شرقی کشور.
To be trapped means you can’t leave.
گیر افتادن یعنی نمیتوانید بروید.
Right?
درسته؟
It means you’re stuck.
یعنی گیر کردهاید.
You are.
شما.
for example, if I say I’m trapped in my room.
مثلاً، اگر من بگویم من در اتاقم گیر افتادهام.
It means my door is locked and I cannot get out, I cannot leave my room, I’m trapped in the room.
یعنی در اتاقم قفل است و نمیتوانم بیرون بروم، نمیتوانم اتاقم را ترک کنم، در اتاقم گیر افتادهام.
To be trapped in a job, means you.
گیر افتادن در یک شغل، یعنی شما.
you’re in the job but you can’t leave the job.
شما در آن شغل هستید اما نمیتوانید آن را ترک کنید.
Maybe you can’t find a new one so you.
شاید یک شغل جدید نمیتوانید پیدا کنید پس شما.
but you need money, so you can’t leave the job, you’re trapped in the job.
اما شما به پول احتیاج دارید، پس نمیتوانید کار را ترک کنید، شما در کار گیر افتادهاید.
She feels trapped in her marriage.
او احساس میکند در ازدواجش گیر افتادهاش.
She doesn’t like her husband, he’s not a good guy, but she feels she can’t leave because she’s afraid to lose her son.
او شوهرش را دوست ندارد، او آدم خوبی نیست، اما او احساس میکند که نمیتواند ترک کند چون او میترسد پسرش را از دست بدهد.
So she feels like she can’t leave the marriage.
پس او احساس میکند نمیتواند ازدواج را ترک کند.
So that’s what she signs it, trapped in New Hampshire.
پس این چیزی است که او امضا میکند، گیر افتاده در نیوهمپشر.
Alright that is all of the vocabulary for this little dear Abby letter.
خیلی خب این تمام واژگان برای این نامهی اَبی عزیز کوچک بود.
Move on to the mini-story next.
بعد به سراغ داستان کوتاه بروید.
Bye-Bye.
بای-بای.
واژه های آبی باقیمانده را میدانمبخش سوم – داستان کوتاه
Okay, it’s time for the mini-story for the Lost Custody lesson.
خب، وقت داستان کوتاه برای درس حضانت فرزند است.
Let’s get started right away.
بیایید بیمعطلی شروع کنیم.
Here we go.
بزن بریم.
Yuriko is unfit to be a student.
یوریکو برای دانشآموز شدن ناشایسته است.
Every day she comes to school late.
او هر روز به مدرسه دیر میآید.
Then she belittles the other students.
بعد بقیهی دانشآموزان را تحقیر میکند.
When another student makes a mistake, Yuriko yells, “Are you stupid?
وقتی دانشآموز دیگری اشتباهی میکند، یوریکو فریاد میزند، «تو احمقی؟
Do you have a mental disability?
معلولیت ذهنی داری؟
What’s wrong with you, you idiot?
مشکلت چیه، احمق؟
” One day, another student named Jenwah complains to A.J.
» یک روز، دانشآموز دیگری به اسم جنوا به اِیجی.
, the teacher.
شکایت میکند، به معلم.
She says, “I’m frightened by Yuriko.
او میگوید، «من از یوریکو وحشت دارم.
I’m going to quit this class.
من این کلاس را ترک خواهم کرد.
” The teacher says, “Stick it out, Jenwah.
» معلم میگوید، «بهش بچسب، جنوا.
Don’t worry.
نگران نباش.
I will get rid of Yuriko.
من از شر یوریکو خلاصمان میکنم.
Then we will all be better off.
بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت».
The next day, A J, the teacher, brings a gun to school.
روز بعد، اِیجی ، معلم، یک تفنگ به مدرسه میآورد.
He points the gun at Yuriko and threatens her.
او تفنگ را به سمت یوریکو میگیرد و او را تهدید میکند.
He says, “Yuriko, if you come to my class again, I will kill you.
او میگوید، «یوریکو، اگر دوباره به کلاس من بیایی، من تو را خواهم کشت.
Then I will take custody of your son, and I will beat him every day.
بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت و هر روز او را خواهم زد.
So leave now!
پس الان برو!
” Yuriko is frightened by A J’s threat.
» یوریکو از تهدید اِیجی وحشتزده است.
She starts crying, and then she runs out of the class.
او شروع به گریه کردن میکند، و بعد از کلاس بیرون میدود.
The other students cheer, “Yea!
بقیهی دانشآموزان شادی میکنند، «آررره!
” and everybody’s happy.
» و همه خوشحال هستند.
Okay, let’s go again.
خب، بیایید دوباره شروع کنیم.
Back to the beginning.
برگردیم به اول.
This time with questions.
این بار با سؤالها.
Yuriko is unfit to be a student.
یوریکو برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
Is Yuriko good enough to be a student?
آیا یوریکو برای دانشآموز بودن به اندازهی کافی خوب است؟
No, of course not.
نه، البته که نه.
She’s not.
او نیست.
She’s unfit to be a student.
او برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
She cannot be a student.
او نمیتواند دانشآموز باشد.
Why is she unfit to be a student?
چرا او برای دانشآموز بودن ناشایسته است؟
Well, because she comes late every day; and she says bad, terrible things to other students.
خب، چون او هر روز دیر میآید؛ و به دانشآموزان دیگر چیزهای بد و وحشتناک میگوید.
That’s why she’s unfit to be a student.
به همین دلیل او برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
Is Jenwah unfit to be a student?
آیا جنوا برای دانشآموز بودن ناشایسته است؟
No, no, no, Jenwah is a very good student.
نه، نه، نه، جنوا دانشآموز بسیار خوبی است.
She’s fit to be a student, but Yuriko is unfit to be a student.
او برای دانشآموز بودن شایسته است، اما یوریکو برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
Is Yuriko unfit to be a business person?
آیا یوریکو برای بازرگان شدن ناشایسته است؟
Well, I don’t know; but maybe she’s okay.
خب، نمیدانم؛ اما شاید او خوب باشد.
Maybe she can be a business person, but she’s unfit to be a student.
شاید او بتواند بازرگان شود، اما برای دانشآموز شدن ناشایسته است.
She might be fit to be a business person, but she’s unfit to be a student.
او شاید برای بازرگان شدن شایسته باشد، اما برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
Who is unfit to be a student, Yuriko or Jenwah?
چه کسی برای دانشآموز بودن ناشایسته است، یوریکو یا جنوا؟
Well, Yuriko is unfit to be a student.
خب، یوریکو برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
Who is unfit to be a student?
چه کسی برای دانشآموز بودن ناشایسته است؟
Jen – I mean Yuriko is unfit to be a student, right?
جنـ – منظورم اینه که یوریکو برای دانشآموز بودن ناشایسته است، درسته؟
She can’t be a student, because she’s a very mean, terrible person.
او نمیتواند دانشآموز باشد، چون او آدم خیلی بدجنس و افتضاحی است.
Every day she comes to school late.
او هر روز به مدرسه دیر میآید.
Then she belittles the other students.
بعد دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند.
Does she insult the other students and say bad things?
آیا او به دانشآموزان دیگر توهین میکند و چیزهای بدی به آنها میگوید؟
Yes, that’s right.
بله، درسته.
Exactly.
دقیقاً.
She belittles the other students.
او دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند.
She says terrible things to them.
او چیزهای خلی بدی به آنها میگوید.
“You’re stupid.
«تو احمقی.
You’re ugly.
تو زشتی.
I don’t like you.
ازت خوشم نمیاد.
You’re a horrible person.
تو آدم خیلی بدی هستی.
” She says these things.
» او این چیزها را میگوید.
She belittles the other students.
او دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند.
Who belittles the other students?
چه کسی دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند؟
Well, Yuriko belittles the other students.
خب، یوریکو دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند.
Who does Yuriko belittle?
یوریکو چه کسی را تحقیر میکند؟
Well, Yuriko belittles the other students.
خب، یوریکو دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند.
Does Yuriko belittle the teacher?
آیا یوریکو معلم را تحقیر میکند؟
No, no, no, she does not belittle the teacher.
نه، نه، نه، او معلم را تحقیر نمیکند.
She does not insult him.
به او توهین نمیکند.
She does not say terrible things to the teacher.
به معلم چیزهای خیلی بدی نمیگوید.
She belittles the students.
او دانشآموزان را تحقیر میکند.
Does the teacher, A J, does he belittle the students?
آیا معلم، اِیجی ، آیا او دانشآموزان را تحقیر میکند؟
No, no, A J does not belittle the students.
نه، نه، اِیجی دانشآموزان را تحقیر نمیکند.
Who belittles the students?
چه کسی دانشآموزان را تحقیر میکند؟
Well, Yuriko belittles the students, right?
خب، یوریکو دانشآموزان را تحقیر میکند، درسته؟
How does she belittle the students?
او چگونه دانشآموزان را تحقیر میکند؟
Well, when another student makes a mistake, Yuriko yells, “Are you stupid?
خب، وقتی دانشآموز دیگری اشتباهی میکند، یوریکو فریاد میزند، «تو احمقی؟
Do you have a mental disability?
معلولیت ذهنی داری؟
What’s wrong with you, you idiot?
مشکلت چیه، احمق؟
Does she ask the students if they are damaged, if their brain is damaged, something’s wrong with their brain?
آیا او از دانشآموزان میپرسد که آیا آنها آسیب دیدهاند، آیا مغز آنها آسیب دیده است، مشکلی با مغزشان وجود دارد؟
Yeah, that’s right, exactly.
بله، درسته، دقیقاً.
She says, “Do you have a mental disability?
او میگوید، «معلولیت ذهنی داری؟
” It means is your brain broken?
» یعنی مغزت خراب شده؟
Is your mind broken?
ذهنت خراب شده؟
Right?
درسته؟
She says, “Do you have a mental disability?
او میگوید،«معلولیت ذهنی داری؟
Does she ask if they have a physical disability?
او میپرسد آیا آنها معلولیت جسمی دارند؟
No, she doesn’t ask if they have a physical disability.
نه، او نمیپرسد که آیا آنها معلولیت جسمی دارند.
Physical disability, maybe their legs don’t work, maybe their eyes don’t work well.
معلولیت جسمی، شاید پاهای آنها کار نمیکنند، شاید چشمهای آنها خوب کار نمیکنند.
They can’t see.
آنها نمیتوانند ببینند.
That’s not what she’s asking.
این چیزی نیست که او میپرسد.
She asks if they have a mental disability.
او میپرسد که آیا آنها معلولیت ذهنی دارند.
Right?
درسته؟
A brain disability because they’re so stupid.
یک معلولیت مغزی چون آنها خیلی احمق هستند.
Does she ask other students if they have a mental disability?
آیا او از دانشآموزان دیگر میپرسد که که آنها معلولیت ذهنی دارند؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
She asks the other students if they have a mental disability.
او از دانشآموزان دیگر میپرسد که آیا آنها معلولیت ذهنی دارند.
Does she ask the teacher if he has a mental disability?
آیا او از معلم میپرسد که آیا او معلولیت ذهنی دارد؟
No, no, remember, she does not belittle the teacher; so she never asks the teacher if he has a mental disability.
نه، نه، یادتان باشد، او معلم را تحقیر نمیکند؛ پس او هرگز از معلم نمیپرسد که آیا او معلولیت ذهنی دارد.
Who does she ask, “Do you have a mental disability?
او از چه کسی میپرسد، «معلولیت ذهنی داری؟
Well, she asks that, she says that to other students when they make a mistake.
خب، او این را میپرسد، او این را به دانشآموزان دیگر میگوید وقتی که آنها اشتباهی میکنند.
So it’s very strong, right?
پس خیلی قوی است، درسته؟
“Do you have a brain problem?
«مشکل مغزی داری؟
A brain – something broken in your brain?
یک مشکل مغزی – چیزی توی مغزت خراب شده؟
A mental disability?
یک معلولیت ذهنی؟
” She says, “What’s wrong with you, you idiot?
» او میگوید، «مشکلت چیه، احمق؟
Well, the students feel very bad.
خب، دانشآموزها احساس بدی دارند.
One day, another student named Jenwah complains to A J, the teacher.
یک روز، دانشآموز دیگری به نام جنوا به اِیجی ، معلم، شکایت میکند.
She says, “A J, I’m frightened by Yuriko.
او میگوید، «اِیجی ، من از یوریکو وحشت دارم.
Does Yuriko scare her?
آیا یوریکو او را میترساند؟
Yes, that’s exactly right.
بله، دقیقاً درسته.
She’s frightened by Yuriko.
او از یوریکو وحشت دارد.
She’s scared of Yuriko.
او از یوریکو میترسد.
She feels afraid.
او احساس هراس میکند.
Does Jenwah feel very, very scared and afraid?
آیا جنوا احساس خیلی خیلی ترس یا هراسی دارد؟
Oh, exactly right.
اوه، دقیقاً درسته.
She feels frightened, right?
او احساس وحشت میکند، درسته؟
She’s frightened by Yuriko.
از از یوریکو وحشت دارد.
Is Jenwah frightened by A.J.
آیا جنوا از اِیجی وحشت دارد؟
No, no, no, she’s not frightened by A.J.
نه، نه، نه، او از اِیجی وحشت ندارد.
Who is she frightened by?
او از چه کسی وحشت دارد؟
Well, she’s frightened by Yuriko.
خب، او از یوریکو وحشت دارد.
Why is she frightened by Yuriko?
چرا از یوریکو وحشت دارد؟
Well, she’s scared of Yuriko – she’s frightened by Yuriko; because Yuriko says mean, terrible things.
خب، او از یوریکو میترسد – او از یوریکو وحشت دارد؛ چون یوریکو چیزهای خیلی بد و بدجنسانهای میگوید.
Yuriko belittles Jenwah every day.
یوریکو هر روز جنوا را تحقیر میکند.
That’s why she’s frightened by Yuriko.
به همین دلیل او از یوریکو وحشت دارد.
Does Yuriko frighten all the students in the class?
آیا یوریکو تمام دانشآموزان در کلاس را میترساند؟
Well, yeah, that’s right.
خب، بله، درسته.
Actually, she does.
در واقع، میترساند.
All the students are frightened by Yuriko.
تمام دانشآموزان از یوریکو وحشت دارند.
They’re all frightened by Yuriko.
آنها همه از یوریکو وحشت دارند.
Does Yuriko frighten the teacher?
آیا یوریکو معلم را میترساند؟
No, no, A J’s not afraid of Yuriko.
نه، نه، اِیجی از یوریکو هراس ندارد.
He’s not frightened by Yuriko, but Yuriko frightens everybody else.
او از یوریکو وحشت ندارد، اما یوریکو بقیه را میترساند.
And, anyway, Jenwah tells A J, “I’m frightened by Yuriko, and I’m going to quit this class.
و، بههرحال، جنوا به اِیجی میگوید «من از یوریکو وحشت دارم، و من این کلاس را ترک خواهم کرد».
” A J says, “Jenwah, stick it out.
اِیجی میگوید، «جنوا، بمان»
Does A J want Jenwah to quit the class?
آیا اِیجی از جنوا میخواهد که کلاس را ترک کند؟
No, no, no, he wants her to continue with the class.
نه، نه، نه، او از او میخواهد با کلاس ادامه دهد.
He says, “Stick it out, Jenwah.
او میگوید: «بمان، جنوا.
Continue with the class, Jenwah.
با کلاس ادامه بده، جنوا.
Does A J want Jenwah to stick it out in English class?
آیا اِیجی از جنوا میخواهد تا به کلاس انگلیسی بچسبد؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
He wants her to continue with English class.
او از او میخواهد با کلاس انگلیسی ادامه دهد.
He wants her to stick it out in English class.
از او میخواهد به کلاس انگلیسی بچسبد.
Does he want her to stick it out in science class?
آیا از او می خواهد که به کلاس علوم بچسبد؟
No, no, no, this is not a science class.
نه، نه، نه، این کلاس علوم نیست.
He doesn’t want her stick it out in science class.
از او نمیخواهد که به کلاس علوم بچسبد.
He doesn’t want her to continue in science.
از او نمیخواهد که با کلاس علوم ادامه دهد.
He wants her to stick it out in English class.
از او میخواهد که در کلاس انگلیسی بماند.
Does AJ want Yuriko to stick it out?
آیا اِیجی از یوریکو میخواهد که بماند؟
No, no, no, no, the opposite, actually.
نه، نه، نه، نه، در واقع، برعکس.
He does not want Yuriko to continue with the class.
او نمیخواهد یوریکو با کلاس ادامه دهد.
Who does he want to stick it out in class?
او میخواهد چه کسی با کلاس بماند؟
Well, he wants Jenwah to stick it out, right?
خب، او میخواهد جنوا با کلاس بماند، درسته؟
He likes Jenwah.
او جنوا را دوست دارد.
He wants Jenwah to stick it out in class.
او میخواهد جنوا به کلاس بچسبد.
He wants her to continue.
میخواهد او ادامه دهد.
He does not want Yuriko to stick it out.
او نمیخواهد یوریکو ادامه دهد.
So he tells Jenwah, “Stick it out, Jenwah.
پس به جنوا میگوید، «بمان، جنوا.
Don’t worry.
نگران نباش.
I will get rid of Yuriko.
من از شر یوریکو خلاص میشوم.
Then we will all be better off.
بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت.
Is he going to make Yuriko leave the class?
آیا میخواهد یوریکو را مجبور کند کلاس را ترک کند؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
He’s going to get rid of Yuriko.
او قصد دارد از شر یوریکو خلاص شود.
He’s going to make her leave.
او را مجبور خواهد کرد که کلاس را ترک کند.
He’s going to throw her away.
او را دور خواهد انداخت.
He’s going to push her out.
او را به بیرون هل خواهد داد.
Right?
درسته؟
That’s get rid of.
این یعنی از شر کسی خلاص شدن.
Get rid of means to eliminate, to delete, to throw away.
از دست کسی راحت شدن یعنی بیرون کردن، حذف کردن، دور انداختن.
So he’s going to get rid of Yuriko.
پس او از شر یوریکو خلاص خواهد شد.
Will he get rid of Jenwah?
آیا او از شر جنوا خلاص خواهد شد؟
No, no, no, he wants Jenwah to stick it out.
نه، نه، نه، او میخواهد جنوا بماند.
He will get rid of Yuriko.
او از شر یوریکو خلاص خواهد شد.
Why will he get rid of Yuriko?
چرا از شر یوریکو خلاص خواهد شد؟
Well, because Yuriko is frightening the other students, right?
خب، چون یوریکو بقیهی دانشآموزان را میترساند، درسته؟
That’s why.
به همین خاطر.
After Yuriko leaves, he says, “Then we will all be better off.
بعد از اینکه یوریکو برود، او میگوید: «بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت.
Will all the students have a better situation after Yuriko leaves?
آیا همهی دانشآموزان موقعیت بهتری خواهند داشت وقتی یوریکو برود؟
Yeah, that’s exactly right.
بله، دقیقاً درسته.
They’ll be better off.
آنها وضعیت بهتر خواهند داشت.
They will have a better situation.
آنها موقعیت بهتری خواهند داشت.
Will the class improve after Yuriko leaves?
آیا کلاس بعد از ترک یوریکو پیشرفت خواهد کرد؟
Yes, that’s exactly right.
بله، دقیقاً درسته.
The class will be better off.
کلاس وضعیت بهتری خواهد داشت.
The class will improve.
کلاس پیشرفت خواهد کرد.
Everyone will feel better.
همه احساس بهتری خواهند داشت.
Everything will be better.
همه بهتر خواهند بود.
They will be better off.
آنها وضعیت بهتری خواهند داشت.
They will improve and be happier after Yuriko leaves.
آنها پیشرفت خواهند کرد و بعد از ترک یوریکو خوشحال خواهند بود.
Will the class be better off if Jenwah leaves?
آیا کلاس وضعیت بهتری خواهد داشت اگر جنوا برود؟
No, no, no, they won’t be better off if Jenwah leaves.
نه، نه، نه، وضعیت بهتری نخواهند داشت اگر جنوا برود.
Jenwah’s a great student.
جنوا دانشآموز عالیای است.
She’s very nice.
او خیلی خوب است.
They’ll be better off if Yuriko leaves.
آنها وضعیت بهتری خواهند داشت اگر یوریکو برود.
Will the class be better off if A J leaves?
آیا کلاس بهتر خواهند بود اگر اِیجی برود؟
Well, maybe.
خب، شاید.
You know, if they – maybe they need a better teacher.
میدانید، اگر آنها – شاید آنها معلم بهتری نیاز دارند.
A J’s maybe not a good teacher; but, you know, in general, no, they won’t be better off if A J leaves.
شاید اِیجی معلم خوبی نیست؛ اما، میدانید، در کل، نه، اگر اِیجی برود وضعیت بهتری نخواهند داشت.
They’ll be better off if Yuriko leaves.
اگر یوریکو برود وضعیت بهتری خواهند داشت.
Okay, so A J says, “We’ll all be better off after Yuriko leaves.
خب، پس اِیجی میگوید، «بعد از اینکه یوریکو برود همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت.
” The next day, A J, the teacher, brings a gun to class (shooting sound); because he’s American; and we all have guns.
» روز بعد، اِیجی معلم، یک تفنگ به کلاس میآورد (صدای شلیک)؛ چون او آمریکایی است؛ و ما همه تفنگ داریم.
He points the gun at Yuriko; and he says to Yuriko, he threatens her; and he says, “Yuriko, if you come to my class again, I will kill you.
او تفنگ را به سمت یوریکو میگیرد؛ و به یوریکو میگوید، او را تهدید میکند؛ و میگوید «یوریکو، اگر دوباره به کلاس بیایی، تو را خواهم کشت.
Then I will take custody of your son and beat him every day.
بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت و هر روز او را خواهم زد.
Does A J threaten Yuriko?
آیا اِیجی یوریکو را تهدید میکند؟
Yeah, that’s exactly right.
بله، دقیقاً درسته.
A J says he’s going to hurt her, so he threatens her.
اِیجی میگوید به او صدمه خواهد زد، پس او را تهدید میکند.
He threatens Yuriko.
او یوریکو را تهدید میکند.
Does A J threaten Jenwah?
آیا اِیجی جنوا را تهدید میکند؟
No, A J does not threaten Jenwah.
نه، اِیجی جنوا را تهدید نمیکند.
A J threatens Yuriko.
اِیجی یوریکو را تهدید میکند.
Why does A J threaten Yuriko?
چرا اِیجی یوریکو را تهدید میکند؟
Well, he threatens her because he wants her to leave the class, right?
خب، او را تهدید میکند چون میخواهد او کلاس را ترک کند، درسته؟
He wants to frighten her.
میخواهد او را بترساند.
He wants her to leave the class.
میخواهد او کلاس را ترک کند.
That’s why he threatens her, and I’m using threaten as a verb here, right?
به همین دلیل او را تهدید میکند، و من دارم از تهدید بهعنوان فعل استفاده میکنم، درسته؟
This is a verb – to threaten.
این یک فعل است – تهدید کردن.
Does A J threaten other students?
آیا اِیجی دانشآموزان دیگر را تهدید میکند؟
No, no, he only threatens Yuriko.
نه، نه، او فقط یوریکو را تهدید میکند.
He only says he will hurt Yuriko.
او فقط میگوید که او به یوریکو آسیب خواهد زد.
He says, “Yuriko, if you come to my class again, I will kill you.
او میگوید: «یوریکو، اگر دوباره به کلاس من بیایی، تو را خواهم کشت.
Then I will take custody of your son and beat him every day.
بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت و هر روز او را خواهم زد.
When A J threatens Yuriko, what does he say?
وقتی اِیجی یوریکو را تهدید میکند، چه میگوید؟
Well, he says he’s going to kill her and take her son, take custody of her son and then beat him every day.
خب، او میگوید که او را خواهد کشت و پسرش را خواهد گرفت، حضانت پسرش را خواهد گرفت و هر روز او را خواهد زد.
Will A J take her son?
آیا اِیجی پسرش را خواهد گرفت؟
Will he own her son?
آیا صاحب پسرش خواهد بود؟
Yeah, that’s right.
بله، درسته.
He will take custody of her son.
او حضانت پسرش را خواهد گرفت.
He will become the owner of her son.
او صاحب پسرش خواهد بود.
The government will say, “A J, you are now the official father, the legal father.
دولت خواهد گفت: «اِیجی تو الا پدر رسمی هستی، پدر قانونی هستی.
” So A J will take custody of her son after Yuriko is killed.
» پس اِیجی بعد از اینکه یوریکو کشته شود، حضانت پسرش را خواهد گرفت.
Why will A J take custody of her son?
آیا اِیجی حضانت پسرش را خواهد گرفت؟
Well, he will take her son.
خب، او پسرش را خواهد گرفت.
He will take custody of her son so he can beat him every day.
حضانت پسرش را خواهد گرفت تا بتواند هر روز او را بزند.
Oh, A J’s such a nice guy.
اوه، اِیجی آدم خیلی خوبی است.
He says, “I will take custody of your son and beat him every day.
او میگوید، «من حضانت پسرت را خواهم گرفت و هر روز او را خواهم زد.
Will he take custody of her daughter?
آیا او حضانت دخترش را خواهد گرفت؟
No, no, he will not take custody of her daughter.
نه، نه، او حضانت دخترش را نخواهد گرفت.
He will take custody of her son.
او حضانت پسرش را خواهد گرفت.
Whose son will he take custody of?
او حضانت پسر چه کسی را خواهد گرفت؟
Well, he will take custody of Yuriko’s son.
خب، او حضانت پسر یوریکو را به عهده خواهد گرفت.
Why will he take custody of Yuriko’s son?
چرا حضانت پسر یوریکو را به عهده خواهد گرفت؟
Well, so he can beat him; and so he can threaten her.
خب، تا بتواند او را بزند؛ و تا بتواند او را تهدید کند.
Okay, so he says, “Leave now or I will take custody of your son and kill you!
خب، پس او میگوید، «حالا برو یا من حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت و تو را خواهم کشت!
Leave the class now and never come back!
الان کلاس را ترک کن و هرگز برنگرد!
” Yuriko is frightened by AJ’s threat.
یوریکو از تهدید اِیجی ترسیده است.
Is Yuriko scared by what A J says?
آیا یوریکو از چیزی که اِیجی میگوید ترسیده است؟
Yes, she is.
بله، ترسیده است.
She’s very frightened by A J’s threat.
او از تهدید اِیجی وحشتزده است.
Is Yuriko frightened by A J’s compliment?
آیا یوریکو از تعریف اِیجی ترسیده است؟
No, no, of course not.
نه، نه، البته که نه،.
A J did not say something nice to her.
اِیجی چیز خوبی به او نگفت.
That’s a compliment.
این تعریف است.
She’s frightened by A J’s threat.
او از تهدید اِیجی ترسیده است.
What was A J’s threat?
تهدید اِیجی چه بود؟
Now, it’s a noun, right?
حالا، اسم است، درسته؟
Threat this time is a noun.
تهدید این دفعه یک اسم است.
Well, A J’s threat was he said he would kill her and take her son.
خب، تهدید اِیجی این بود که گفت او را خواهد کشت و پسرش را خواهد گرفت.
That was A J’s threat.
این تهدید اِیجی بود.
That’s the dangerous thing A J said he will do.
این چیز خطرناکی بود که اِیجی گفت انجام میدهد.
Okay, A J’s threat, was it frightening?
خب، تهدید اِیجی وحشتآور بود؟
Was it scary?
ترسناک بود؟
Now, I’m using frightening as an adjective.
حالا دارم از وحشتآور بهعنوان صفت استفاده میکنم.
Yeah, A J’s threat was frightening; so Yuriko was frightened.
بله، تهدید اِیجی وحشتناک بود؛ پس یوریکو وحشتزده بود.
Right?
درسته؟
A J’s threat was frightening; so Yuriko felt frightened.
تهدید اِیجی وحشتناک بود؛ پس یوریکو احساس وحشت کرد.
Frightened is a feeling.
وحشت یک احساس است.
Frightening describes a situation or a thing.
وحشتناک یک موقعیت یا یک چیز را توصیف میکند.
So A J’s threat was very frightening, very scary.
پس تهدید اِیجی خیلی وحشتناک بود، خیلی ترسناک.
Okay, so after A J’s threat, what does Yuriko do?
خب، بعد از تهدید اِیجی ، یوریکو چه کار میکند؟
Well, after A J’s threat, after she hears A J’s threat, Yuriko starts to cry, “Oh, ohhhhh, no, please, don’t hurt me.
خب، بعد از تهدید اِیجی ، بعد از اینکه او تهدید اِیجی را میشنود، یوریکو شروع به گریه میکند، «اوه، اوووووه، نه، لطفاً، به من آسیب نزن.
” Then she runs out of the class, and all the other students cheer, “Yea!
» بعد او از کلاس بیرون میدود، و همهی دانشآموزان دیگر شادی میکنند، «آررره!
We’re happy.
خوشحالیم.
All right, good.
خیلی خب، خوبه.
One more time.
یک بار دیگر.
This time I’ll pause after the key phrases.
این بار من بعد از عبارتهای کلیدی مکث میکنم.
Yuriko is unfit to be a student.
یوریکو برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
Good.
خوبه.
Yuriko is unfit to be a student.
یوریکو برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
Every day she comes to school.
هر روز او به مدرسه میآید.
Then she belittles the other students.
بعد او دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند.
Then she belittles the other students.
بعد او دانشآموزان دیگر را تحقیر میکند.
When another student makes a mistake, Yuriko yells, “Are you stupid?
وقتی دانشآموز دیگری اشتباهی مرتکب میشود، یوریکو فریاد میزند، «تو احمقی؟
Do you have a mental disability?
معلولیت ذهنی داری؟
Do you have a mental disability?
معلولیت ذهنی داری؟
What’s wrong with you, you idiot?
مشکلت چیه، احمق؟
One day, another student named Jenwah complains to A J, the teacher.
یک روز، دانشآموز دیگری به نام جنوا به اِیجی ، معلم، شکایت میکند.
She says, “I’m frightened by Yuriko.
او میگوید، «من از یوریکو وحشت دارم.
I’m frightened by Yuriko.
من از یوریکو وحشت دارم.
I’m going to quit this class.
من این کلاس را ترک خواهم کرد.
” The teacher says, “Stick it out, Jenwah.
» معلم میگوید، «بمان، جنوا.
Stick it out, Jenwah.
بمان، جنوا.
Don’t worry.
نگران نباش.
I will get rid of Yuriko.
من از شر یوریکو خلاص خواهم شد.
Then we will all be better off.
بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت.
” Then we will all be better off.
» بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت.
The next day, AJ brings a gun to school.
روز بعد، اِیجی یک تفنگ به مدرسه میآورد.
He points the gun at Yuriko and threatens her.
او تفنگ را به سمت یوریکو میگیرد و او را تهدید میکند.
He points the gun at Yuriko and threatens her.
او تفنگ را به سمت یوریکو میگیرد و او را تهدید میکند.
“Yuriko, if you come to my class again, I will kill you; and then I’ll take custody of your son.
«یوریکو، اگر دوباره به کلاس من بیایی، تو را خواهم کشت؛ و بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت.
And then I’ll take custody of your son, and I will beat him every day.
و بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت، و هر روز او را خواهم زد.
So leave now!
پس الان برو!
” Yuriko is frightened by A J’s threat.
» یوریکو از تهدید اِیجی ترسیده است.
Yuriko is frightened by A J’s threat.
یوریکو از تهدید اِیجی ترسیده است.
She starts crying, and then she runs out of the class.
او شروع به گریه میکند، و بعد از کلاس به بیرون میدود.
The other students cheer, “Yea!
بقیهی دانشآموزان شادی میکنند: «آررره!
Okay, that is the end of the mini-story.
خب، این پایان داستان کوتاه است.
Please stop now and tell all of this story yourself using the correct phrases.
لطفاً الان توقف کنید و تمام داستان را خودتان با استفاده از عبارات درست بگویید.
Okay, bye-bye.
خب، بای-بای.
بخش چهارم – درسنامه دیدگاه
Okay, this is the point of view mini-stories for Lost Custody.
خب، این درس دیدگاه داستان کوتاه برای حضانت فرزند است.
Let’s get started.
بیایید شروع کنیم.
First one with the phrase “Twenty years ago.
اولین عبارت «بیست سال پیش است»
Twenty years ago, there was a student named Yuriko.
بیست سال پیش، دانشآموزی بود به نام یوریکو.
She was unfit to be a student.
او برای دانشآموز بودن ناشایسته بود.
Every day she came to school late.
او هر روز به مدرسه دیر میآمد.
Then she belittled the other students.
بعد بقیهی دانشآموزان را تحقیر میکرد.
When another student made a mistake, Yuriko yelled, “Are you stupid?
وقتی دانشآموز دیگری اشتباهی میکرد، یوریکو فریاد میزد، «تو احمقی؟
Do you have a mental disability?
معلولیت ذهنی داری؟
What’s wrong with you, you idiot?
مشکلت چیه، احمق؟
One day, another student named Jenwah complained to A.J, the teacher.
یک روز، دانشآموز دیگری به اسم جنوا به اِیجی شکایت کرد، به معلم.
She said, “I’m frightened by Yuriko.
او گفت، «من از یوریکو وحشت دارم.
I’m going to quit this class.
من این کلاس را ترک خواهم کرد.
” The teacher said, “Stick it out, Jenwah.
» معلم گفت، «بهش بچسب، جنوا.
Don’t worry.
نگران نباش.
I will get rid of Yuriko.
من از شر یوریکو خلاصمان میکنم.
Then we will all be better off.
بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت».
The next day, A.J, the teacher, brought a gun to class.
روز بعد، اِیجی، معلم، یک تفنگ به مدرسه آورد.
He pointed the gun at Yuriko and threatened her.
او تفنگ را به سمت یوریکو گرفت و او را تهدید کرد.
He said, “Yuriko, if you come to my class again, I will kill you; and then I will take custody of your son and beat him every day.
او گفت، «یوریکو، اگر دوباره به کلاس من بیایی، من تو را خواهم کشت؛ بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت و هر روز او را خواهم زد.
So leave, now!
پس الان برو!
” Yuriko was frightened by A.J’s threat.
» یوریکو از تهدید اِیجی وحشتزده بود.
She started to cry.
او شروع به گریه کردن کرد.
Then she ran out of the class.
بعد از کلاس بیرون دوید.
The other students cheered, “Yea, Yuriko’s gone!
بقیهی دانشآموزان شادی کردند، «آررره، یوریکو رفته!
Okay, the next version begins with “Since January.
خب، نسخهی بعدی با «از ژانویه» شروع میشود.
Since January, there has been a new student in A.J’s class.
از ژانویه، دانشآموزی در کلاس اِیجی بود.
Her name is Yuriko.
نام او یوریکو بود.
Yuriko is unfit to be a student.
یوریکو برای دانشآموز شدن ناشایسته است.
Every day she has come to school late.
او هر روز به مدرسه دیر آمده است.
Then she has belittled the other students.
بعد بقیهی دانشآموزان را تحقیر کرده است.
When another student has made a mistake, Yuriko has always yelled, “Are you stupid?
وقتی دانشآموز دیگری اشتباهی کرده است، یوریکو فریاد زده است، «تو احمقی؟
Do you have a mental disability?
معلولیت ذهنی داری؟
What’s wrong with you, you idiot?
مشکلت چیه، احمق؟
Well, one day, another student named Jenwah complained to A.J, the teacher.
خب، یک روز، دانشآموز دیگری به نام جنوا به اِیجی شکایت کرد، به معلم.
She said, “I’m frightened by Yuriko.
او گفت، «من از یوریکو وحشت دارم.
I’m going to quit this class.
من این کلاس را ترک خواهم کرد.
” The teacher said, “Stick it out, Jenwah.
» معلم گفت، «بهش بچسب، جنوا.
Don’t worry.
نگران نباش.
I’ll get rid of Yuriko.
من از شر یوریکو خلاصمان میکنم.
Then we’ll all be better off.
بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت».
The next day, A J brought a gun to school.
روز بعد، اِیجی، معلم، یک تفنگ به مدرسه آورد.
He pointed the gun at Yuriko and threatened her.
او تفنگ را به سمت یوریکو گرفت و او را تهدید کرد.
He said, “Yuriko, if you come to my class again, I will kill you; and then I’ll take custody of your son and beat him every day.
او گفت، «یوریکو، اگر دوباره به کلاس من بیایی، من تو را خواهم کشت؛ بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت و هر روز او را خواهم زد.
So leave, now!
پس الان برو!
” Yuriko was frightened by AJ’s threat.
» یوریکو از تهدید اِیجی وحشتزده بود.
She started crying, and then she ran out of the class.
او شروع به گریه کردن کرد، و بعد از کلاس بیرون دوید.
The other students cheered, “Yea!
بقیهی دانشآموزان شادی کردند، «آررره!
Okay, you’ll notice that when I – in the beginning there – I used the have – have – she has come to school.
خب، متوجه خواهید شد که وقتی من – در شروع داستان – من از have استفاده کردم – have – او به مدرسه آمده است.
She has belittled the other students, because those are things she did every day starting in January up until now.
او دانشآموزان دیگر را تحقیر کرده است، چون آنها چیزهایی هستند که او از ژانویه تا حالا شروع به انجام کرده است.
But I said Yuriko is unfit to be a student.
اما من گفتم یوریکو برای دانشآموز بودن ناشایسته است.
I said that because that’s a general statement about her that’s always true.
من آن را گفتم چون بیانیهای کلی دربارهی او است که همیشه درست است.
Past, present, and probably in the future, too.
گذشته، حال و احتمالاً همینطور آینده.
So I used the present tense in that one; and then I switched to the past.
پس من در آن از زمان حال استفاده کردم؛ و بعد به گذشته تغییر دادم.
I said, “One day, another student named Jenwah,” and now we’re describing one thing that happened.
من گفتم، «یک روز، دانشآموز دیگری به نام جنوا،» و حالا داریم چیزی را توصیف میکنیم که اتفاق افتاده.
It already happened.
قبلاً اتفاق افتاده.
It’s totally finished.
کاملاً تمام شده.
So that’s when I switched to simple past again.
پس آن زمانی بود که من دوباره به گذشتهی ساده تغییر دادم.
Don’t worry.
نگران نباشید.
Don’t think about the verb tenses.
به زمان فعلها فکر نکنید.
Don’t think about the names: present perfect, past, blah-blah-blah.
به نامها فکر نکنید: حال کامل، گذشته، وِر-وِر-وِر.
Don’t worry about that.
نگران آن نباشید.
Just listen for when I change.
فقط برای زمانی که تغییر میدهم گوش کنید.
Try to get a feeling – a feeling for when I’m changing.
سعی کنید حسی بگیرید – حسی برای وقتی که تغییر میدهم.
Okay?
باشه؟
So listen carefully.
پس بادقت گوش کنید.
That’s your only job.
این تنها کار شماست.
Do not try to memorize the rules.
سعی نکنید قانونها را حفظ کنید.
Do not try to remember all those grammar rules.
سعی نکنید تمام آن قانونهای گرامر را بهیاد بیاورید.
Just try to get a feeling for when I change the verb tenses and maybe why do I do it.
فقط سعی کنید حسی را برای وقتی که زمان فعلها را تغییر میدهم بگیرید و شاید این را که چرا این کار را انجام میدهم.
That’s all.
همین.
That’s all you need to do.
فقط همین را باید انجام دهید.
All right, next one, let’s go to the future.
خیلی خب، بعدی، بیایید به آینده برویم.
Back to the future.
برگردیم به آینده.
“In ten years,” starting with “In ten years.
«ده سال دیگر» شروع کنیم با «ده سال دیگر».
” Here we go.
بریم.
In the future, ten years from now, in ten years, there will be a class; and in the class, there will be a student named Yuriko.
در آینده، ده سال پس از الان، ده سال دیگر، کلاسی خواهد بود؛ و در کلاس دانشآموزی به نام یوریکو خواهد بود.
Yuriko will be unfit to be a student.
یوریکو برای دانشآموز شدن ناشایسته خواهد بود.
Every day she’ll come to class late.
او هر روز به مدرسه دیر خواهد آمد.
Then she’ll belittle the other students.
بعد بقیهی دانشآموزان را تحقیر خواهد کرد.
When another student makes a mistake, Yuriko will yell, “Are you stupid?
وقتی دانشآموز دیگری اشتباهی میکند، یوریکو فریاد خواهد زد، «تو احمقی؟
Do you have a mental disability?
معلولیت ذهنی داری؟
What’s wrong with you, you idiot?
مشکلت چیه، احمق؟
Now, one day, another student named Jenwah will complain to the teacher, whose name is A J.
حالا، یک روز، دانشآموز دیگری به اسم جنوا به به معلم شکایت خواهد کرد، که اسمش اِیجی است.
She’ll say, “I’m frightened by Yuriko.
او خواهد گفت، «من از یوریکو وحشت دارم.
I’m going to quit this class.
من این کلاس را ترک خواهم کرد.
” The teacher’ll say, “Stick it out, Jenwah.
» معلم خواهد گفت، «بهش بچسب، جنوا.
Don’t worry.
نگران نباش.
I’ll get rid of Yuriko.
من از شر یوریکو خلاصمان میکنم.
Then we’ll all be better off.
بعد همهی ما وضعیت بهتری خواهیم داشت».
The next day, A J’ll bring a gun to class.
روز بعد، اِیجی یک تفنگ به مدرسه خواهد آورد.
He’ll point the gun at Yuriko and threaten her.
او تفنگ را به سمت یوریکو خواهد گرفت و او را تهدید خواهد کرد.
“Yuriko, if you come to my class again, I’ll kill you; and then I’ll take custody of your son and beat him every day.
«یوریکو، اگر دوباره به کلاس من بیایی، من تو را خواهم کشت؛ بعد حضانت پسرت را به عهده خواهم گرفت و هر روز او را خواهم زد.
So leave, now!
پس الان برو!
” Yuriko will be frightened by AJ’s threat.
» یوریکو از تهدید اِیجی وحشتزده خواهد بود.
She’ll start crying, and then she’ll run out of the class.
او شروع به گریه کردن خواهد کرد، و بعد از کلاس بیرون خواهد دوید.
The other students will cheer, “Yea!
بقیهی دانشآموزان شادی خواهند کرد، «آررره!
Yuriko’s gone.
یوریکو رفته.
Yea!
آررره!
All right, that’s all for the point of view stories.
خیلی خب، این تمام داستانهای دیدگاه بود.
Please now, go back.
حالا لطفاً برگردید.
Listen to the first one, then pause and try to tell the first story yourself beginning with 20 years ago.
به اولی گوش دهید، بعد توقف کنید و سعی کنید اولین داستان را خودتان بگویید با شروع کردن با ۲۰ سال پیش.
Try to tell all the story and use the correct verbs and the correct vocabulary.
سعی کنید تمام داستان را بگویید و از فعلهای درست و واژگان درست استفاده کنید.
Then listen to the second one, starting with “Since January.
بعد به دومی گوش دهید، که با «از ژانویه» شروع میشود.
” Listen to it a few times, and then pause and try to tell it yourself out loud, maybe alone in your room or something.
چند بار به آن گوش دهید، و بعد توقف کنید و سعی کنید خودتان با صدای بلند آن را بگویید، شاید تنها در اتاقتان یا همچین چیزی.
And then, finally, listen to the third one beginning with “In ten years,” or “Ten years from now”; and try to tell that one yourself, also.
و بعد، بالاخره، به سومی گوش دهید که با «ده سال دیگر» شروع میشود یا «ده سال پس از الان»؛ و سعی کنید آن را هم خودتان بگویید.
Okay, if you have trouble, if you can’t remember exactly the words to say or you make a few mistakes, listen, just relax.
خب، اگر مشکل دارید، اگر کلمات دقیق برای گفتن را به یاد نمیآورید یا چند اشتباه میکنید، گوش کنید، آرام باشید.
Okay?
باشه؟
Relax.
آرام باشید.
It takes a little time.
کمی زمان میبرد.
The most important thing is to listen very carefully, and to listen again and again and again until you are sleeping and dreaming about these stories.
مهمترین چیز این است که با دقت زیاد گوش دهید، و دوباره و دوباره گوش دهید تا وقتی میخوابید، خواب این داستانها را ببینید.
Then it will become automatic.
بعد اتوماتیک خواهد شد.
So please relax about making mistakes.
پس لطفاً دربارهی اشتباه کردن آرام باشید.
This is not a test.
این امتحان نیست.
Okay?
باشه؟
In fact, you can only listen if you want to.
در واقع، فقط اگر بخواهید میتوانید گوش دهید.
If you want to, just listen.
اگر میخواهید، فقط گوش دهید.
You don’t need to try to tell the stories yourself.
مجبور نیستید سعی کنید خودتان داستان را بگویید.
If it makes you feel stressed, if it makes you feel nervous or uncomfortable to pause and speak, then don’t do it.
اگر باعث میشود استرس داشته باشید، اگر باعث میشود اضطراب داشته باشید یا ناراحت باشید برای توقف کردن و صحبت کردن، پس انجامش ندهید.
Only tell the stories if you are relaxed about it.
فقط وقتی داستانها را بگویید که با آن آرام باشید.
If you can do it and you don’t worry, You don’t feel nervous about making mistakes.
اگر میتوانید انجامش دهید و نگران نیستید، اضطراب اشتباه کردن را ندارید.
If you feel nervous, just relax and listen only.
اگر احساس اضطراب میکنید، آرام باشید و فقط گوش دهید.
That’s fine.
مشکلی نیست.
Okay, I’ll see you next time.
خب، بعداً میبینمتان.
Bye-bye.
بای-بای.