۴۰۰۰ کلمه ضروری – کتاب اول
فصل ۱۴. کتاب جادویی

بخش اول – کتاب جادویی

Sarah loved to read.

سارا عاشق خواندن بود.

She read novels and poems..

او رمان و شعر می‌خواند.

She loved the beautiful descriptions and phrases.

توصیفات و عبارات زیبا را دوست داشت.

She loved reading work by poets and writers.

او عاشق مطالعه‌ی آثار شاعران و نویسندگان بود.

She didn’t like video games or technology.

بازی‌های ویدیویی یا فناوری را دوست نداشت.

She was on the basketball team, but she didn’t like sports.

او در تیم بسکتبال بود، اما ورزش را دوست نداشت.

Her parents made her play basketball.

پدر و مادرش او را مجبور کردند بسکتبال بازی کند.

In fact, Sarah’s parents made her do many things.

در حقیقت، والدین سارا او را مجبور به انجام خیلی از کارها کردند.

But she didn’t want to do those things.

اما او نمی‌خواست آن کارها را انجام دهد.

She just wanted to sit and read all day.

فقط می‌خواست تمام روز بنشیند و بخواند.

One day, a small book came in the mail.

روزی، کتاب کوچکی از طریق پست آمد.

It was for Sarah.

برای سارا بود.

The book looked very special.

آن کتاب خیلی خاص به نظر می‌رسید.

It was printed on sheets of gold.

روی ورق‌های طلا چاپ شده بود.

Sarah began to read.

سارا شروع به خواندن کرد.

The outline of the story was simple.

زمینه‌ی داستان ساده بود.

It was about a magical place.

درباره‌ی مکانی جادویی بود.

Strange things happened there.

اتفاقات عجیبی در آنجا رخ می‌داد.

One example from the book was about a boy who could control people.

یک نمونه از کتاب درباره‌ی پسری بود که می‌توانست مردم را کنترل کند.

In one scene, he made his friends tell funny jokes.

در یک صحنه، او دوستانش را به گفتن جوک‌های خنده‌دار واداشت.

Sarah loved the book.

سارا عاشق آن کتاب بود.

She read it all the time.

آن را تمام وقت می‌خواند.

Then something strange happened.

بعد اتفاق عجیبی افتاد.

The book gave Sarah a special power.

این کتاب قدرت خاصی به سارا داد.

She could control other people.

او می‌توانست افراد دیگر را کنترل کند.

She was like the boy in the book.

او مانند پسر کتاب بود.

During one exam, she made her friend tell silly jokes.

در طول یک امتحان، دوستش را به گفتن جوک احمقانه‌ای واداشت.

Her friend got in trouble.

دوستش به دردسر افتاد.

After school, Sarah did not make a direct trip home.

بعد از مدرسه، سارا مستقیماً به خانه نرفت.

On the way, she went to the local store.

در راه، به فروشگاه محلی رفت.

She wanted to play more tricks on people.

می‌خواست سربه‌سر افراد بیشتری بگذارد.

She made problems..

او مشکلاتی ایجاد کرد.

She made people fall down.

مردم را به زمین انداخت.

She laughed and had fun.

خندید و سرگرم شد.

Finally, she left and started to walk home.

بالاخره، آنجا را ترک کرد و شروع به راه رفتن به سمت خانه کرد.

Then she saw something.

سپس چیزی را دید.

Her basketball coach was about to walk in front of a bus.

نزدیک بود مربی بسکتبالش جلوی اتوبوس برود.

He was looking the other way.

داشت به طرف دیگر نگاه می‌کرد.

She had to stop him!

باید جلویش را می‌گرفت!

She used her power.

از قدرتش استفاده کرد.

She controlled him.

او را کنترل کرد.

She made him stop walking.

او را وادار به توقف کرد.

Sarah learned something that day.

سارا آن روز چیزی یاد گرفت.

It was better to help people than make them suffer.

کمک به مردم بهتر از رنج دادن آن‌ها بود.

So, she put a limit on how she used her power.

پس، او محدودیتی در نحوه‌ی استفاده از قدرتش قرار داد.

She did not want to do bad things with it anymore.

دیگر نمی‌خواست با آن کارهای بدی انجام دهد.

She only wanted to do good.

فقط می‌خواست کار خوب انجام دهد.


بخش دوم – واژگان

Unit 14

بخش ۱۴

Word list

لیست کلمات

coach

مربی

n.

اسم.

A coach is a person who teaches sports.

مربی کسی است که ورزش یاد می‌دهد.

My coach gets very excited during games.

مربی من در طول بازی‌ها خیلی هیجان‌زده می‌شود.

control

کنترل کردن

v.

فعل.

To control something is to make it do what you want.

کنترل کردن چیزی یعنی آن را وادار کنید کاری را انجام دهد که می‌خواهید.

To control the TV, just push the buttons.

برای کنترل کردن تلویزیون، فقط دکمه‌ها را فشار بدهید.

description

توصیف

n.

اسم.

A description of someone or something says what they are like.

توصیف کسی یا چیزی می‌گوید که او چگونه است.

I gave a description of the man with the gun and hat to the police.

من توصیف مشخصات مرد با تفنگ و کلاه را برای پلیس گفتم.

direct

مستقیم

adj.

صفت.

If something is direct, it goes straight between two places.

اگر چیزی مستقیم باشد، مستقیماً بین دو مکان قرار می گیرد.

The green path is a direct route to my house.

مسیر سبز راه مستقیمی به خانه‌ی من است.

exam

امتحان

n.

اسم.

An exam is a test.

exam یعنی امتحان.

I did some practice questions for the math exam on the board.

من چند سؤال تمرینی برای امتحان ریاضی روی تخته حل کردم.

example

مثال

n.

اسم.

An example of something is a thing that is typical of it.

مثال یک چیز، نوع عادی‌ای از آن است.

Cola is an example of a soft drink.

کولا مثالی از نوشیدنی غیرالکلی است.

limit

حد

n.

اسم.

A limit is the largest or smallest amount of something that you allow.

حد بزرگ‌ترین یا کوچک‌ترین مقدار چیزی است که شما امکان می‌دهید.

My mother put a limit on how much I could use the phone.

مادرم برای میزان استفاده از موبایلم برای من حدی قرار داد.

local

محلی

adj.

صفت.

If something is local, it is nearby.

اگر چیزی محلی باشد، نزدیک است.

The local market in my neighborhood sells all the food we need.

بازار محلی در همسایگی من تمام غذایی که نیاز داریم را می‌فروشد.

magical

جادویی

adj.

صفت.

Magical describes a quality that makes someone or something special.

جادویی کیفیتی را توصیف می‌کند که کسی یا چیزی را خاص می‌کند.

The fireworks made the night sky look so magical.

آتیش‌بازی‌ها آسمان شب را جادویی کردند.

mail

پست

n.

اسم.

Mail is letters and other things sent to people.

mail نامه‌ها و چیزهای دیگری هستند که به افراد فرستاده می‌شود.

I get a lot of mail, because I have friends all over the world.

من نامه‌ها و مرسوله‌های زیادی می‌گیرم، چون در تمام دنیا دوست دارم.

novel

رمان

n.

اسم.

A novel is a book that tells a story.

رمان کتابی است که داستانی را می‌گوید.

He wrote a great novel about ancient China.

او رمان عالی‌ای درباره‌ی چین باستان نوشت.

outline

طرح کلی

n.

اسم.

An outline is the plan for a story or essay.

outline الگوی داستان یا انشاست.

Before I wrote my essay, l made an outline.

قبل از اینکه انشایم را بنویسم، طرح کلی‌ای درست کردم.

poet

شاعر

n.

اسم.

A poet is a person who writes poems.

شاعر کسی است که شعر می‌نویسد.

William Shakespeare was one of the greatest poets.

ویلیام شکسپیر یکی از بزرگ‌ترین شاعران بود.

print

چاپ کردن

v.

فعل.

To print something is to put it onto paper.

چاپ کردن چیزی یعنی قرار دادن آن روی کاغذ.

Make sure that you print your name clearly.

مطمئن شو که اسمت را واضح چاپ می‌کنی.

scene

صحنه

n.

اسم.

A scene is one part of a book or movie.

صحنه قسمتی از کتاب یا فیلم است.

A movie is made up of many short pieces or scenes.

فیلم از قسمت‌ها یا صحنه‌های کوتاه زیادی ساخته شده‌است.

sheet

برگه

n.

اسم.

A sheet is a thin flat piece of paper.

برگه تکه‌ی باریک و تختی از کاغذ است.

l only needed a single sheet of paper to do my homework.

من فقط به یک برگه نیاز دارم تا تکالیفم را انجام دهم.

silly

احمقانه

adj.

صفت.

People who are silly show a lack of serious thought.

افرادی که silly هستند، تفکر جدی ندارند.

I made a silly mistake of dropping mom’s vase.

من اشتباه احمقانه‌ای کردم که گلدان مادرم را انداختم.

store

فروشگاه

n.

اسم.

A store is a place where you can buy things.

فروشگاه جایی است که می‌توانید چیزهایی را بخرید.

I picked up a few things at the grocery store.

من چند چیز از فروشگاه مواد غذایی خریدم.

suffer

رنج کشیدن

v.

فعل.

To suffer is to feel pain.

رنج کشیدن یعنی احساس درد کردن.

Her headache made her suffer all day.

سردردش باعث شد تمام روز رنج بکشد.

technology

فناوری

n.

اسم.

Technology is new things made by using science.

فناوری یعنی چیزهای جدیدی که با استفاده از علم ساخته شده‌اند.

He loves technology, such as laptop computers.

او عاشق فناوری، مثل لپ‌تاپ‌ها است.


                    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا