۴۰۰۰ کلمه ضروری – کتاب اول
فصل ۱۵. مسابقهی بزرگ
بخش اول – مسابقهی بزرگ
A dog saw a group of animals across the road.
یک سگ گروهی از حیوانات را در آن طرف جاده دید.
He walked over to meet them.
به ملاقات آنها رفت.
“What are you doing?
از آنها پرسید:.
” he asked them.
«چی کار میکنید؟
“I just sold them tickets to a race between the rabbit and the turtle,” the duck responded.
اردک جواب داد: «همین الان برای مسابقهی بین خرگوش و لاکپشت بهشون بلیت فروختم.
The dog was extremely excited.
سگ بسیار هیجانزده بود.
He felt fortunate that he happened to be there.
از اینکه بهطور اتفاقی آنجا بود احساس خوششانسی کرد.
“I don’t have anything to do today,” the dog said, “I want to buy a ticket, too.
سگ گفت: «من امروز کاری ندارم، من هم میخوام بلیت بخرم.
The dog sat down to observe the race.
سگ به تماشای مسابقه نشست.
It would be many kilometers in length.
طول آن چندین کیلومتر میشد.
The rabbit and the turtle stood next to each other.
خرگوش و لاکپشت کنار هم ایستادند.
They waited for the race to start.
آنها منتظر شروع مسابقه بودند.
The dog wondered why the turtle agreed to run against the rabbit.
سگ تعجب کرد که چرا لاکپشت موافقت کرده که مقابل خرگوش بدود.
Being fast was not a characteristic of turtles.
سریع بودن از ویژگیهای لاکپشتها نبود.
The rabbit was going to win easily.
خرگوش بهراحتی برنده میشد.
Suddenly, the race began.
ناگهان مسابقه آغاز شد.
The rabbit ran extremely quickly.
خرگوش خیلی سریع دوید.
The turtle walked slowly.
لاکپشت آهسته راه میرفت.
After a minute, the rabbit looked back.
بعد از یک دقیقه، خرگوش به عقب نگاه کرد.
He saw that the turtle was far behind him and was breathing quickly because he was so tired.
دید لاکپشت خیلی عقب است و از شدت خستگی تندتند نفس میکشد.
The rabbit smiled and slowed down to a walk.
خرگوش لبخندی زد و سرعتش را پایین آورد و قدم زد.
A minute later, the rabbit said, “I’m winning, so I’ll take a rest.
یک دقیقه بعد، خرگوش گفت: «دارم برنده میشم، پس استراحت میکنم.
” He sat and began to consume some grass.
» او نشست و مقداری علف خورد.
Then, he let his eyes close.
سپس، گذاشت چشمانش بسته شوند.
He wasn’t the winner yet.
او هنوز برنده نشده بود.
But there was no risk of him losing the race.
اما خطر باختن او در مسابقه وجود نداشت.
He went to sleep.
او به خواب رفت.
Hours later, a loud sound woke him.
ساعتها بعد، صدای بلندی او را بیدار کرد.
All of the animals were talking loudly and looking at the field.
همهی حیوانات با صدای بلند صحبت میکردند و به مسیر مسابقه نگاه میکردند.
He felt fear for the first time.
او برای اولین بار احساس ترس کرد.
The turtle was almost at the finish line.
لاکپشت تقریباً در خط پایان بود.
Now, the rabbit realized his mistake.
حالا، خرگوش به اشتباه خود پی برد.
But the race was over.
اما مسابقه تمام شده بود.
He gave the turtle an opportunity to win, and the turtle took it.
خرگوش به لاکپشت فرصتی داد تا برنده شود و لاکپشت از آن استفاده کرد.
The duck handed the turtle his prize.
اردک جایزهی لاکپشت را به او داد.
It was the happiest day of the turtle’s life.
این شادترین روز زندگی لاکپشت بود.
The dog was happy for the turtle.
سگ برای لاکپشت خوشحال بود.
“He isn’t fast,” the dog thought, “But he tried his best and did something great.
سگ با خود فکر کرد: «او سریع نیست، اما تمام تلاش خود را کرد و کار بزرگی انجام داد.
بخش دوم – واژگان
Unit 15
بخش ۱۵
Word list
لیست کلمات
across
سرتاسر / آن سو
prep.
حرف اضافه.
To go across something is to go to the other side of it.
عبور کردن از چیزی یعنی از آن رد شدن.
He walked across the board to the other side.
او از یک سمت عرشهی کشتی به سمت دیگرش رفت.
breathe
نفس کشیدن
v.
فعل.
To breathe means to let air go in and out of your body.
نفس کشیدن یعنی هوا را به داخل و بعد به بیرون بدنتان انتقال دهید.
We need strong healthy lungs to help us breathe well.
ما به ششهای سالم و قوی نیاز داریم تا به کمک کنند خوب نفس بکشیم.
characteristic
خصوصیت
n.
اسم.
A characteristic is something that shows what a person or a thing is like.
خصوصیت چیزی است که نشان میدهد شخصی یا چیزی چگونه است.
One characteristic of tigers is their black stripes.
یکی از خصوصیات ببرها خطهای سیاهشان است.
consume
مصرف کردن
v.
فعل.
To consume something means to eat or drink it.
مصرف کردن یعنی خوردن یا نوشیدن.
Jack consumed a whole plate of spaghetti.
جک یک بشقاب پر از اسپاگتی خورد.
excite
هیجانزده کردن
v.
فعل.
To excite someone means to make them happy and interested.
هیجانزده کردن کسی یعنی او را خوشحال و مشتاق کنیم.
I heard about the school dance on Friday.
من دربارهی جشن مدرسه در روز جمعه شنیدم.
This excited me.
این خبر مرا هیجانزده کرد.
extremely
بهشدت
adj.
صفت.
If something is extremely good, it is very very good.
اگر چیزی بهشدت خوب باشد، خیلی خیلی خوب است.
I was extremely worried about him.
من بهشدت نگران او بودم.
fear
ترس
n.
اسم.
Fear is the feeling of being afraid.
fear احساس ترسیدن است.
I have a great fear of skateboarding.
من ترس خیلی زیادی از اسکیتبورد دارم.
fortunate
خوششانس
adj.
صفت.
If you are fortunate, you are lucky.
fortunate یعنی خوششانس.
I was fortunate to get a seat.
من خوششانس بودم که جایی برای نشستن گرفتم.
happen
اتفاق افتادن
v.
فعل.
If someone happens to do something, he or she does it by chance.
اگر کسی اتفاقی کاری را انجام دهد، شانسی آن را انجام میدهد.
I happened to meet some new friends at school today.
من امروز اتفاقی دوستان جدیدی را در مدرسه دیدم.
length
طول
n.
اسم.
The length of something is how long it is from one end to the other.
طول چیزی یعنی آن چیز چقدر از یک سر تا سر دیگر بلند است.
The length of the floor is three meters.
طول زمین سه متر است.
mistake
اشتباه
n.
اسم.
A mistake is something you do wrong.
اشتباه چیزی است که بهغلط انجام میدهید.
My boss always yells at me when I make a mistake.
رئیس همیشه وقتی اشتباهی میکنم سر من داد میزند.
observe
تماشا/مشاهده کردن
v.
فعل.
To observe something is to watch it.
to observe یعنی تماشا کردن.
Brian observed the sun rising over the mountains.
برایان طلوع خورشید از پشت ابرها را تماشا کرد.
opportunity
فرصت
n.
اسم.
An opportunity is a chance to do something.
opportunity فرصت انجام کاری است.
I had an opportunity to take pictures in the jungle.
من فرصت گرفتن عکس در جنگل را داشتم.
prize
جایزه
n.
اسم.
A prize is something of value that is given to the winner.
جایزه چیز باارزشی است که به برنده داده میشود.
I won a prize for getting the best grade on my science test.
من برای گرفتن بهترین نمره در امتحان ریاضیام جایزه گرفتم.
race
مسابقه
n.
اسم.
A race is a contest to see who is the fastest.
race مسابقهای است برای اینکه ببینیم چه کسی سریعتر میرود.
Paul is a fast runner, so he easily won the race.
پاول دوندهی سریعی است، پس او مسابقه را بهراحتی برد.
realize
فهمیدن
v.
فعل.
To realize is to suddenly understand.
to realize یعنی ناگهان فهمیدن.
After I left my house, I realized that I left the light on.
بعد از اینکه خانهام را ترک کردم، فهمیدم که چراغ را روشن گذاشتم.
respond
پاسخ دادن
v.
فعل.
To respond is to give an answer to what someone else said.
پاسخ دادن یعنی دادن جواب به چیزی که کسی دیگر گفته.
When the teacher asked the question, we all responded.
وقتی معلم سؤال پرسید، همه پاسخ دادیم.
risk
خطر
n.
اسم.
A risk is a chance of something bad happening.
risk احتمال وقوع اتفاق بد است.
I took a risk and climbed the snowy mountain.
من ریسک کردم و از کوه برفی بالا رفتم.
wonder
کنجکاو شدن
v.
فعل.
To wonder is to ask yourself questions or have a need to know.
to wonder یعنی از خودتان سؤال بپرسید یا نیاز داشته باشید که بدانید.
The young mother wondered if she’d have a boy or a girl.
مادر جوان کنجکاو بود که بداند فرزندش پسر است یا دختر.
yet
هنوز
adv.
قید.
Yet is used to say something has not happened up to now.
yet وقتی استفاده میشود که چیزی تا حالا اتفاق نیفتاده باشد.
We can’t go out yet.
هنوز نمیتوانیم بیرون برویم.
We’re still eating.
هنوز داریم غذا میخوریم.