در کتاب «ساعات سرنوشتساز»، نقشه راهی به سمت فاجعهی استبدادی با جزئیات درخشان و ترسناکی توسط تاریخنگار آلمانی ولکر اولریچ ارائه میشود.

نوشتهٔ کیسی شوارتز
کیسی شوارتز نویسندهٔ کتاب «توجه: داستان عاشقانه» است.
ساعات سرنوشتساز: سقوط جمهوری وایمار، اثر ولکر اولریچ؛ ترجمه جفرسون چیس
در صبح بارانی ژوئن ۱۹۲۲، والتر راثناو، وزیر امور خارجه آلمان، از ویلاِ برلین خود بهصورت خودروی باز سوار شد. هنگامی که رانندهاش در یک منحنی سرعت را کم کرد، خودروی دیگری از کنارشان عبور کرد. مردی در کت چرمی بلند، تفنگ خود را برآورد و پنج بار به راثناو شلیک کرد. برای تکمیل کار، آدمکش دیگری یک دستبازی به داخل خودروی راثناو انداخت. انفجار، وزیر امور خارجه را از صندلیاش بلند کرد.
راثناو تمام ویژگیهایی را که جناح راست ملیگرای آلمان به آنها نفرت داشت در خود داشت: یهودی، ثروتمند، حامی سرسخت دمکراسی نوین آلمان و فعال در تلاش برای رسیدن به توافقی درباره غرامتهای جنگ جهانی اول با متحدان. مرگ او در سراسر کشور و فراتر از آن طنینانداز شد. هنگامی که فرانتس کافکا این خبر را شنید، به‑طنین تلخ گفت که تعجب میکند چرا قتل زودتر رخ نداده؛ این «به‑طرز چشمگیری بخشی از سرنوشت یهودی و آلمانی بود».
«قتل سیاسی امری روزمره در جمهوری اولیهٔ وایمار بود»، میگوید تاریخنگار آلمانی ولکر اولریچ در کتاب جدید خود «ساعات سرنوشتساز». خشونت واقعیت زندگی وایمار بود. ترورها، کودتاها، اشغالها — همه … … و …
اولریچ، ترجمه شده توسط جِف چیس – نویسندهٔ اول که‑… — نه اولین کسی که یک قضیه را مطرح کرد – دوم… نه اولین نویسندهٔ کتاب. او … پیروی… او قدمهای بسیاری از پژوهشگرانی که چشمانداز خود را بر وایمار معطوف کردهاند، دنبال میکند — او … او میسازد … او بهشیوهٔ … — … و …: او … – او … – … – و … …
و بیش از این سرنوشت یا این این
و به مراتب بیش از هر کتاب قبلیاش، که شامل یک دوحجمی از زندگینامه هیتلر است، اولریچ بهطور صریح «ساعات سرنوشتساز» را بهعنوان نمونه و هشداری برای دورهٔ پرخطر و بینظم خودمان میدرآورد. او مینویسد: «در دست ماست که تصمیم بگیریم دموکراسی نابود شود یا زنده بماند».
فریدریش اِیبرت، اولین رئیسجمهور دمکراسی آلمان، از جناح چپ میآمد. سوسیالدموکراتهای او با مخالفتهای ریشهدار روبرو شدند: ائتلافی گسترده از نارضایان که بهطور عجیبی به ائتلافهای نامحتمل کشیده شد — در حالی که سوسیالدموکراتها خود به فریکورپسهای راستگرا برای سرکوب شورشهای مسلح توسل میکردند.
اولریچ تأکید میکند که سوسیالدموکراتها به اندازه کافی برای تحول بنیادی جامعهٔ آلمان در زمان امکان، عمل نکردند. تا سال ۱۹۲۵، اِیبرت درگذشت و افسر پیشین ارتش امپراتوری آلمان، پلن فون هیدنبرگ، در انتخابات ملی پیروز شد. این پیروزی، که توسط جناح راست جشن گرفته شد، یکی از نقاط عطف اصلی سرنوشت ملت بود. هیدنبرگ بود که هیتلر را، هرچند به طور ناخواسته، به سمت صدر اعظم منصوب کرد.
اولریچ با بهکارگیری گروهی از شاهدان عینی مسیر این پایاننامهٔ آخرالزمانی را ترسیم میکند، از جمله روزنامهنگار مشهوری ویکتور کلمپر و سباستین هافنر، که خاطرهنویسیاش با عنوان «مقابله با هیتلر» یکی از شاهکارهای دوره به شمار میرود. در مواجهه با این ناآرامی اقتصادی عمیق، تجربه و تخصص نیز ارزش خود را از دست دادند و جوانان با هوش سریع جایگزین پیشینیان شدند. «مدیر بانک ۲۱ ساله در صحنه ظاهر شد»، هافنر نوشت. «او کراواتهای اسکار ویِلْد میپوشید، مهمانیهای شامپاین ترتیب میداد و از پدر خجالتیاش حمایت میکرد». هافنر، مانند همعصرانش استفان زوئِیگ و توماس مان، مسیر مستقیم از تروما ناشی از تورم به پیروزی نازیسم را دقیقاً ده سال بعد مشاهده میکرد.

بسیاری از تاریخهای جمهوری وایمار در فرایندهای فرهنگی رخ داده در آن سالها غوطهور میشوند: جنبشهای فوقالعاده در نقاشی، سینما و موضوعات جنسی. اولریچ بهندرت به این جنبههای زندگی وایمار پرداخته است، که اکثر آنها بههر حال در برلین متمرکز بودند. با تمرکز دقیق بر سیاستهای آلمان، او برای خواننده نمایی واضح و هشداردهنده از شکلگیری گامبهگام نازیگری بهدست میدهد، و تمام لحظاتی را که میتوانست متوقف میشد، اما اینکار را نکرد.
چه کارهایی میتوانست انجام شود تا صعود خشن آن، از انعطافپذیری خطرناک ماده ۴۸ که حق حکمرانی با فرمان اضطراری میداد تا پیامدهای رکود بزرگ، تغییر یابد؟ اولریچ قاطعانه میگوید که تاریخ در نهایت توسط افراد تصمیمگیری میشود، در حالی که جزئیات کمی دربارهٔ این افراد ارائه میدهد. دربارهٔ فریدریش اِیبرت فقط میدانیم که پیش از این «ساز» بوده و عدم تحصیلات عالیاش برای نخبگان ویلهلمی آزاردهنده بود؛ این بیشتر بهعنوان توسعهٔ شخصیت نسبت به اکثر افراد است.
در عوض، آنچه در ساعتپندال دقیق‑دقیق سیاسی اولریچ واضح میشود این است که چقدر تصمیمها بهوسیلهٔ شانس و حظ شکل میگیرد. برای مثال، تصمیم هیدنبرگ در سال ۱۹۳۲ برای انحلال کابینهٔ برونینگ، در زمانی که اقتصاد آلمان هنوز در ویرانه بود، و حزب رادیکال ناسیونال سوسیالیست جذابیت بیشتری برای مردم داشت تا شاید دو سال بعد، زمانی که انتخابات رایشتاگ میتوانست برگزار شود.
با این حال، اگرچه بازیکنان اصلی ممکن است بهصورت روانی نامشخص باقی بمانند، نقشهٔ راه به فاجعهٔ استبدادی بهوسیلهٔ تاریخی که دوره را هرچه بهتر میداند، با جزئیات درخشان و تاریک ارائه شده است. و این طرح بازی بیش از حد آشنا است. یکی از نخستین اهداف نازیها برنامهٔ درسی مدارس بود. آنها موفق شدند کتاب کلاسیک ضد جنگ «تمام ساکت در جبههٔ غرب» را سه سال پیش از نصب هیتلر بهعنوان صدر اعظم در رایشتاگ ممنوع کنند.
تشابهها با دوران کنونی ما کامل نیستند، اما بهاندازه کافی تأثیرگذارند تا دوباره از خود سؤال کنیم که برای نجات خود چه شخص یا چه امری لازم است.
ساعات سرنوشتساز: سقوط جمهوری وایمار | اثر ولکر اولریچ | ترجمه جفرسون چیس | نورتون | ۳۶۹ صفحه | ۳۵ دلار
